درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

99/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ربا در معاملات بانکی/ربا /محرمات

ادامه بررسی مبطل بودن شرط بیع دوم در بیع اول

بحث در این بود که از برخی از روایات ممکن است استفاده بشود که شخصی که بیع می‌کند متاعی را و شخص دیگری آن متاع را می‌خرد، باید در هنگام بیع و شراء اختیار کامل داشته باشند، هیچ الزام قبلی نداشته باشند به انجام این بیع و این شراء که اگر این شرط در معاملات مطرح بشود، ‌بسیاری از قراردادها دچار مشکل می‌شود.

بررسی دو شبهه در عقد استصناع

از جمله همین عقد استصناع، ‌سفارش ساخت که بحث مهمی هست، شما می‌روید از یک کفاش تقاضایی می‌کنید کفشی به تناسب پای شما بدوزد، کفش را می‌دوزد، ‌شما این سفارش ساخت که کردید داخل در چه عقدی است؟ قبلا بیع و شرائی بین شما واقع شد؟ شرائط بیع و شراء مگر مراعات شد؟ او را اجیر کردید؟ اجیر کردید که در مواد اولیه خودش عملی انجام بدهد، چه ربطی به شما دارد؟ آیا قراردادتان این است که او ملتزم است به تهیه این کفش و فروش آن بعد از تهیه کفش و شما هم ملتزمید که بعد از تهیه کفش آن را بخرید؟ بحث است که اصلا این جور توافق الزام‌آور است یا الزام‌آور نیست؟ چه فرقی می‌کند با یک وعده ابتدائی؟ دو نفر دوست هستند از مشهد می‌آیند قم، با هم‌دیگر توافق می‌کنند که گاهی او دعوت کند دوستش را، گاهی دوستش او را دعوت کند که به آن‌ها سخت نگذرد، ‌به خانواده‌هایشان سخت نگذرد، ‌این یک نوع تواعد است، الزام‌آور هم نیست، فرقش با این مورد که من می‌گویم شما برای من کفش بدوز، من آن را خواهم خرید، ‌او هم می‌گوید که من کفش تهیه می‌کنم و به شما خواهم فروخت، وعده هم به هم می‌دهند، این چه مقدار الزام‌آور است؟ خود این بحثی است.

اما یکی از شبهاتی که در عقد استصناع و سفارش ساخت مطرح است این است که حالا بر فرض بگوییم الزام‌آور است آن توافق قبلی که بعدا من این را از شما خواهم خرید و شما هم ملتزم باش که به من بفروشی، آیا این تولید اشکال نمی‌کند در این بیع و شراء بعدی؟ ألیس ان شاء اشتری و ان شاء لم‌یشتر، ألیس ان شاء باع و ان شاء لم‌یبع قلت بلی قال فلابأس، ‌در این‌جاها نمی‌آید؟ این یک بحث مهمی است. یا مثلا شما می‌روید به یک عمده‌فروش که جنس آماده ندارد، می‌گویید برو از خارج فلان مقدار جنس بیاور، قرارداد می‌بندید که او جنس بیاورد و به شما بفروشد، ‌شما هم از او بخرید، توافق می‌کنید، ‌او هم از خارج جنس می‌آورد، ‌شاید چه بسا مشتری دم دستی غیر از شما نباشد، ‌اگر شما نخرید او دچار مشکل بشود یا شما به اعتماد او چه بسا بیعانه هم به او داده‌اید، صبر کردید او جنس وارد کند و از او بخرید، اگر او به شما نفروشد شما دچار مشکل می‌شوید. آیا این توافق و قراری قبلی به این‌که بعدا که آن شخص کالا را وارد کرد حتما به شما می‌فروشد و شما هم حتما آن را می‌خرید، این مانع از صحت این بیع و شراء است در آینده؟ این بحثی است که باید با توجه به این روایات حل بشود.

غیر از این بحث که عرض کردم که اساسا این جور توافق داخل در اوفوا بالعقود است یا شبیه همان تواعدی است که دو همشهری که به قم می‌آیند با همدیگر تواعدی می‌بندند که همدیگر را به سور دعوت کنند که اذیت نشوند در شهر غریب، اگر شبیه آن باشد که آن الزام‌آور نیست، ‌حق‌آور نیست، غیر از این اشکال اشکالی که فعلا ما به دنبالش هستیم که ببنیم حل می‌شود یا نه بررسی این روایات است که ممکن است گفته بشود شرط نفوذ بیع و شراء‌ این است که در هنگام بیع و شراء بایع ان شاء‌ باع و ان شاء‌ لم‌یبع باشد، ‌مشتری هم ان شاء اشتری و ان شاء لم‌یشتر باشد.

مثال سومی هم بزنم، همین ریپو که الان شما جنسی را نقد به شخصی می‌فروشید شرط می‌کنید سال آینده او به شما بفروشد این جنس را با نرخ روز یا با نرخ مشخصی، که نوعا این بیع را صحیح می‌دانند اما در ضمن بیع اول شرط شد بیع ثانی، این خلاف ألیس ان شاء اشتری و ان شاء لم‌یشتر و ان شئت بعت و ان شئت لم‌تبع نیست؟ یا همین که شما می‌روید برای بانک ماشین می‌خرید نقدا به صد ملیون بعد بانک به شما این ماشین را نسیه می‌فروشد به صد و پنجاه ملیون، هنگامی که شما برای بانک می‌خرید اگر بگویید که من زحمت کشیدم برای شما ماشین خریدم بعد که خریدم دیدم مناسب نیست این ماشین یا ماشین افت قیمت کرد، بازار ماشین پایین آمد، معجزه شد، شما پشیمان بشوید، هیچ‌گاه بانک قبول نمی‌کند. البته بانک‌ها می‌دانند چکار بکنند که این وضع پیش نیاید، اما از نظر شرعی بالاخره شرط است بر شما که حتما این را از بانک بخرید، ‌بانک که انبار ماشین ندارد که این ماشین‌ها را که مردم می‌خرند برای بانک نگهداری بکند.

ما این روایات را بررسی کنیم:

روایت اول دال بر عدم جواز اشتراط بیع دوم در بیع اول (صحیحه اولی منصور بن حازم)

روایت اول صحیحه منصور بن حازم بود که داشت: الرجل یرید ان یتعین من الرجل عینة، شخصی می‌خواهد بیع العینة با دیگری ببندد، این متقاضی بیع العینة می‌گوید چرا شما که صاحب سرمایه‌اید بروید خرید کنید کالا را، ‌انا ابصر بحاجتی منک، من آشنا هستم به آن کالای مورد نیاز خودم، فاعطنی حتی اشتری، پول به من بده بروم کالا بخرم، ‌فیأخذ الدراهم فیشتری حاجته ثم یجیء‌ بها الی الرجل الذی له المال، آن کالا را می‌آورید، شمای متقاضی بیع العینة به آن صاحب سرمایه تحویل می‌دهید، دیگر ادامه ندارد سؤال، ‌ظاهرش این است که بعد که این کالا را به او تحویل دادید نقد خریدید، حالا می‌خواهید از او نسیه بخرید، این‌جا روایت دارد ألیس ان شاء اشتری و ان شاء ترک، ‌شمای متقاضی بیع العینة که ظاهرش این است که این سؤال شبیه همین خرید و فروش ماشین است که برای بانک می‌خرند بعد نسیه بانک می‌فروشد به این افراد که متقاضی وام خرید خودرو هستند، شما اگر نخواهید بخرید این ماشین را از بانک می‌توانید نخرید؟ یا بانک اگر نخواست این ماشین را به شما نسیه بفروشد می‌توند نفروشد؟ قلت نعم، عرض کردم بله، ‌قال لابأس، ‌حال که این‌طور است اشکالی ندارد. یعنی اگر این‌طور نبود اشکال دارد.

روایت دوم (صحیحه اولی ابن حجاج)

روایت دوم: صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج قلت لابی عبدالله علیه السلام الرجل یجیئنی یطلب المتاع فأقاوله علی الربح ثم اشتریه فابیعه منه، ‌شخصی می‌آید کالایی می‌خواهد من آن کالا را ندارم می‌گویم اگر بخرم یک ملیون شما از من چند می‌خرید می‌گوید من از شما می‌خرم یک ملیون و دویست، بعد می‌روم کالا را می‌خرم می‌آورم به این متقاضی می‌فروشم، فقال ألیس ان شاء أخذ و ان شاء ترک قلت بلی قال فلابأس.

[سؤال: ... جواب:] می‌شود روایت فرض نسیه بکند مخصوصا که اگر نقد باشد چرا خودم نمی‌روم بخرم، واسطه می‌فرستم، بیشتر با نسیه می‌خورد. اما گاهی هم این آقا کالا را ارزان‌تر می‌تواند بخرد، وارد است در تهیه این کالا، او می‌رود می‌خرد بعد من از او می‌خرم.

فقال ألیس ان شاء اخذ و ان شاء ترک قلت بلی، این آقای متقاضی کالا اگر خواست می‌تواند از تو نخرد؟ شما کالا خریدی می‌گویی بنده خدا! من بخاطر حرف تو رفتم کالا را خریدم، بیا از من بخر طبق توافق، اگر مشتری و این متقاضی بگوید نخیر پشیمان شدم، حق دارد یا حق ندارد؟ قلت بلی، عرض کردم چرا، حق دارد، قال فلابأس به، اشکال ندارد.

در ادامه، این روایت یک مطلبی دارد ما نمی‌فهمیم. ادامه‌اش این است: قلت فان مَن عندنا یفسده، همین را بعضی‌ها ایراد می‌گیرند، قال و لمَ؟ حضرت فرمود چرا؟ قلت قد باع ما لیس عنده، می‌گویند چیزی را که ندارد فروخته است، قال فما یقول فی السلم؟ در بیع السلم‌ هم بایع ندارد و می‌فروشد، قلت بلی قال فانما صلح من اجل انهم یسمونه سلم؟ بیع سلم‌چون سلم‌ است صحیح است؟ حالا اگر نقد بود صحیح نبود؟ ان ابی کان یقول لابأس ببیع کل متاع کنت تجده فی الوقت الذی بعته فیه، پدرم امام باقر علیه السلام می‌فرمود فروش کالایی که در وقت تحویل مالک آن هستی اشکال ندارد. حالا یا تعبیر این است که کنت تجده فی الوقت الذی بعته فیه، که ظاهرا وقت تحویل است.

[سؤال: ... جواب:] قد باع ما لیس عندک چیست؟ آن‌ها هم اشکال می‌کردند می‌گفتند باع ما لیس عندک. ... کنت تجده فی الوقت الذی بعته فیک یعنی در زمان تحویل می‌توانی آن را پیدا کنی.

این ذیل تناسبش با این است که قبلا من کالا را می‌فروشم به این مشتری، منتها بیع سلم ‌نیست، بیع حال است، ‌کلی فی الذمة‌ می‌فروشم، می‌رود پیش یک آقایی می‌گوید کتاب مکاسب می‌خواهم، می‌گوید باشد، می‌فروشم به شما، ‌کتاب مکاسب چاپ بیروت مثلا پنجاه هزار تومان، بعد زنگ می‌زند به کتاب‌فروش دیگر می‌گوید یک دوره کتاب مکاسب برای من بفرست، این را بعضی‌ها می‌گفتند درست نیست، قد باع ما لیس عنده که در این روایت فرمود چه اشکالی دارد؟ مشکلی ندارد. این چه تناسبی دارد با آن صدر روایت؟

[سؤال: ... جواب:] مگر در این روایت فرض کرد در زمان بیع مالک نیست؟ گفت اشتریه فأبیعه منه، کالا را می‌خرم بعد می‌فروشم، قلت فان من عندنا یفسده قال و لم‌َ قلت قد باع ما لیس عنده. ... اگر لو فرض قبل من به شما بفروشم کالا را و بعد بتوانم بروم تهیه کنم به شما بدهم، اگر این اشکال ندارد پس چرا فرمودید ألیس ان شاء اخذ و ان شاء ترک. جمع بین ألیس ان شاء اخذ و ان شاء‌ ترک و بین این‌که این اشکال قد باع ما لیس عنده درست نیست، جمع بین این دو مطلب تهافت دارد. و لذا به نظرم این روایت یا سقطی دارد یا مشتمل بر اضطراب است. ... در روایت که فرض نشد هنوز قبل از تحویل به او می‌فروشد. ... این‌که ما بگوییم سائل این‌جور فهمید که ثم اشتریه فأبیعه منه قبل ان أقبضه [درست نیست چون] ظاهر قد باع ما لیس عنده این است که باع ما لایملکه و الا شما کالایی که امانت دست دوست‌تان است ملک شماست نمی‌توانید بفروشید؟ بعید است که این را بگویند.

این عبارت ابهام و غموض دارد. باید این‌جور توجیه کنیم بگوییم در دو فرض ایراد ندارد: یک: قبلا کلی فی الذمة بفروشیم به متقاضی بعد برویم از جایی تهیه کنیم به او بدهیم. این اشکال ندارد. دوم این‌که بدون هیچ الزام قبلی، صرف گفت‌وگو باشد، توافق می‌کنیم که بعدا به این آقا بفروشیم، هیچ الزام‌آوری هم نیست. بروم کالا تهیه کنم بیاورم به او بفروشم، ‌این هم اشکال ندارد. ولی بهرحال این روایت خالی از اضطراب نیست.

روایت سوم (روایت ابن ابی عمیر)

روایت سوم روایت ابن ابی عمیر عن یحیی بن حجاج عن خالد بن الحجاج که در بعض نسخ دارد خالد بن نجیح، قلت لابی عبدالله علیه السلام الرجل یجیء فیقول اشتر هذا الثوب و اربحک کذا و کذا، این ثوب را بخر و من به تو سود می‌دهم، حالا احتمالا ثوب شخصی بود، ممکن هم هست هذا اشاره به نوع ثوب باشد، این نوع ثوب را بخر و اربحک کذا و کذا قال ألیس ان شاء ترک و ان شاء اخذ؟ قلت بلی قال لابأس به انما یحلل الکلام و یحرم الکلام. که معرکه آراء است معنای این روایت. ولی این قسمت ألیس ان شاء ترک و ان شاء اخذ ظاهرش این است: شما که به او می‌گویی اشتر هذا الثوب واربحک کذا و کذا اگر رفت خرید می‌تواند به شما نفروشد؟ و اگر شما خواستید بعد از خرید او می‌توانید نخرید؟ عرض کرد اشکالی ندارد، بله همین‌جور است، بعد از این‌که او خرید می‌تواند به من نفروشد، فرمود اگر این‌طور است اشکال ندارد.

سند روایت البته ضعیف است، خالد بن نجیح توثیق ندارد حتی خالد بن حجاج هم توثیق ندارد.

[سؤال: ... جواب:] راه‌هایی که ما می‌شناسیم توثیقی به ذهن‌مان نمی‌آید. یک راه‌های به قول خود آن آقایانی که شما آشنا هستید راه‌های پلیسی است برای تصحیح و تضعیف، ماه راه‌های پلیسی خیلی بلد نیستیم.

[سؤال: ... جواب:] صحیحه منصور، انا ابصر بحاجتی منک، او کلی است. چرا حضرت در روایت فرمود ألیس ان شاء اشتری و ان شاء ترک و ان شاء باعه و ان شاء لم‌یبعه، ابتداء در ذهن می‌آید یعنی در هنگامی که شما این کالا را می‌خرید از این آقا هیچ الزامی نه شما به خرید دارید نه او به فروش، ظاهرش این است. مثل مشتری ماشین از بانک نباشید که الزام دارد که این ماشین را که برای بانک خرید از نمایندگی ایران‌خودرو ملزم باشد که از بانک نسیه بخرد، ظاهر ابتدائی روایت این است.

[سؤال: مروی‌عنه صفوان نیست؟ جواب:] طبقه‌شان نمی‌خورد ظاهرا. حالا مردد است بین خالد بن نجیح و خالد بن حجاج.

روایت چهارم (صحیحه معاویة بن عمار)

روایت چهارم صحیحه معاویة بن عمار قلت لابی عبدالله علیه السلام یجیئنی الرجل یطلب بیع الحریر و لیس عندی منه شیء فیقاولنی علیه و اقاوله فی الربح و الاجل، خوب دقت کنید یعنی از من می‌خواهد حریر بخرم و به او نسیه بفروشم، ثم اذهب فاشتری له الحریر، حالا اشتری له الحریر را باید این‌جور معنا کنیم که حریر می‌خرم من مالک می‌شوم اما هدفم این است که به او بفروشم، نه این‌که اشتری له الحریر یعنی به وکالت از او برای او حریر می‌خرم، فاشتری له الحریر فادعوه الیه فقال أرأیت ان وجد بیعا هو احب بما هو عندک أیستطیع ان ینصرف الیه؟ این آقایی که حریر را برای او خریدی آوردی به او می‌گویی بیا برایت حریر خریدم، [آیا] می‌تواند بگوید نه، اتفاقا داشتم در بازار قدم می‌زدم دیدم یک حریری ارزان‌تر از آنی که تو خریدی بود، حق دارد که امتناع کند از خرید این حریر؟‌ أو وجدت انت ذلک، یا تو یک مشتری چرب‌تری پیدا کردی، یک مشتری ساده‌تری پیدا کردی به او گران‌تری می‌توانی بفروشی، حق داری؟ قلت نعم فقال لابأس.

روایت پنجم (صحیحه ثانیه ابن حجاج)

روایت پنجم صحیحه عبدالرحمن بن الحجاج، این هم دارد که سألت اباعبدالله علیه السلام عن العینة‌ فقلت یأتینی الرجل فیقول اشتر المتاع و اربح فیه کذا و کذا فأراوضه علی الشیء من الربح یعنی با او چک‌و‌چانه می‌زنیم که چقدر سود می‌گیرید، فنتراضی به، بالاخره راضی می‌شویم به یک مقدار، ثم انطلق فاشتری المتاع من اجله لولا مکانه لم‌أُرده ثم آتیه البیع فابیعه، این‌جا خیلی روشن، گفت می‌خرم اگر این آقا تقاضا نمی‌کرد که نمی‌خریدم ولی بعد می‌آورم به این آقا می‌فروشم به این آقای متقاضی، خیلی روشن کرد که برای خودم می‌خرم بعد می‌آیم به این آقا می‌فروشم، فقال ما أری بهذا بأسا لو هلک منه المتاع قبل ان تبیعه ایاه کان من مالک، اگر این متاع تلف بشود از جیب تو می‌رود قبل از فروش به این متقاضی، و هذا علیک بالخیار، و این متقاضی هم اگر بخواهد از تو می‌خرد نخواهد نمی‌خرد، این‌طور است دیگر، اگر این‌طور است فلستُ أری به بأسا.

ما عرض‌مان این است که به احتمال معتدبه، نمی‌گویم قوی، احتمالی که منافات با ظهور ندارد، یعنی محتمل است که مراد این باشد این‌ها عنوان مشیر هستند برای این‌که نشان بدهند بیع صوری نیست، ‌واقعا برای خودت می‌خری و بعد واقعا بعد از این‌که برای خودت خریدی به او می‌فروشی، این‌طور نیست که برای او بخری. این علامتش این است که او می‌تواند بگوید برای من که نخریدی، من نمی‌خواهم. اما آیا مازاد بر این هم باید هیچ‌ توافق قبلی نباشد بر این‌که برو این کالا را بخر و من حتما از تو می‌خرم؟‌ از روایت این هم استفاده می‌شود؟

صوری بودن بیع در وام‌های بانکی برای خرید خودرو و خرید مسکن

ما حرف‌مان این است: آیا بیش از این‌که می‌خواهند بیان کنند بیع صوری نباشد، الان این ماشین‌های که می‌خرند واقعا صوری است. اصلا این ماشین را برای خودش می‌خرد، اصلا می‌رود می‌خرد بعد برای پولش تازه کل پولش را هم که بانک نمی‌دهد یا همین خانه که وام مسکن، ‌وام مسکن هم آخر همین است، شما مسکن را برای بانک باید بخرید، بعد نسیه به خودتان بفروشید، کی این کار را می‌کند، می‌رود قول‌نامه می‌نوسید مسکن را برای خودش می‌خرد، بعد می‌رود بانک وام مسکن را می‌گیرد، ‌بانک می‌گوید آن قول‌نامه فسخ. خب اگر قول‌نامه‌مان فسخ باشد آن بایع آپارتمان به من چند ماه قبل این آپارتمان را به من ارزان فروخته شده دو برابر، ‌تا اقاله کنیم آن سازنده آپارتمان آن بایع می‌گوید نه به تو می‌فروشم نه به بانک، مگه اقاله نکردیم؟ بسم الله، ‌پولت آماده است، بیا برو، برو دنبال خرید یک آپارتمان جدید.

[سؤال: ... جواب:] ماشین که می‌خرید بعد می‌روید وام می‌گیرید شرعیش چیست؟ حالا به آپارتمان هم می‌رسم. شرعیش این است که ماشین را برای بانک بخرید، بعد، از بانک نسیه بفروشی به خودت، و الا نمی‌توانی که ماشین را برای خودت بخری به پنجاه ملیونی که بانک وام می‌دهد بعد به بانک باید هفتاد ملیون بدهی این‌که می‌شود ربا، ‌بانک می‌گوید ماشین را برای من بخر به پنجاه ملیون نقد بعد نسیه من بانک به تو می‌فروشم به اقساط هفتاد ملیون، بیع نقد به نسیه می‌کند. در آپارتمان هم همین است. حالا مثال آپارتمان زدیم. می‌گوییم این‌ها خلاف واقع صوری است و این روایات می‌خواهد جلوی این را بگیرد، برای چه صوری است؟‌برای این‌که الان شما می‌روید آپارتمان می‌خرید چند ماه می‌گذر آپارتمان گران می‌شود بعد نوبت سند که می‌رسد آن وقت بانک وام می‌دهد، می‌روید بانک می‌گویید این قول‌نامه و وقت وام هم که رسیده، ‌بانک می‌بیند اگر به شما صد ملیون وام بدهد بعد می‌خواهد دویست ملیون پس بگیرد این می‌شود ربا می‌گوید این آپارتمان را برای من بخر نقدا، حالا و لو بخشی از آن به اندازه صد ملیون بعد به خودت نسیه بفروش دویست ملیون، شما قبلا این آپارتمان را خریدی چند ماه پیش، بانک چکار می‌کند؟

[سؤال: ... جواب:] هنوز سند نخورده به نامش، چند ماه قبل رفته قول‌نامه نوشته، چند ماه بعد می‌خواهند سند بزند، این خریدار وام بانکی دارد در بانک مسکن مثلا. ... این‌طور نیست. همان قول‌نامه چند ماه قبل را می‌برند.

کلام در این است که این بانک اگر بخواهد بگوید شما بدهکاری به این فروشند آپارتمان؟‌ بیا این صد ملیون را به شما می‌دهیم برو بدهیت را اداء کن دویست ملیون به ما بده. این می‌شود قرض ربوی این کار را نمی‌کنند. راه متعارفش این است که بانک می‌گوید برای من بخر این آپارتمان را بعد به خودت نسیه بفروش. این‌که صوری است. برای این‌که من که قبلا خریدم اگر بخواهم اقاله کنم با بایع بعد بایع به این بانک بفروشد اصلا این کاملا صوری است چون تا بایع بفهمد اقاله است بعد از اقاله می‌گوید من نه به شما دیگه می‌فروشم این آپارتمان را به آن قیمت قبلی نه به بانک. اگر می‌گویید که نه، ‌بانک به منِ مشتری می‌گوید تو به من بفروش نقدا این آپارتمان را که خریدی به این صد ملیون، بعد من نسیه به تو می‌فروشم به دویست ملیون چند ساله اقساطی، این‌که دقیقا همان بیع العینة است ولی این هم باشد نباید شرط بشود در ضمن بیع اول بیع دوم در حالی که قطعا شرط می‌شود در بانک. اگر شما بگویی آقای بانک به شما فروختم صد ملیون را بده، صد ملیون را بگیری به بانک بگویی دیگه از شما نمی‌خرم، بانک می‌گوید مگر من دنبال خرید خانه هستم؟

وانگهی خود بانک‌ها هم می‌گویند این دومی نیست همان اولی است و لذا چک را می‌دهند دست آن فروشنده، دست شما نمی‌دهند، ‌اصلا چک را به نام آن فروشنده صادر می‌کنند.

[سؤال: ... جواب:] شریکی که هنوز در قید حیات نیست! چون هنوز بحثی نشده با بانک. یعنی شما از اول قبل از قول‌نامه وکالت می‌گیرید از بانک که برای خودتان و برای بانک بخرید؟ اگر این‌جور است بعدش بانک می‌گوید من شریکم در این خانه، وام هم به شما نمی‌دهم خانه‌ام را بده.

پس قدرمتیقن این است که این روایات می‌خواهد بگوید بیع صوری نشود، واقعا برای خودت بخری، بعد بفروشی نسیه گران‌تر به آن متقاضی نه این‌که برای او بخری بعد همه این‌ها صوری باشد.

[سؤال: ... جواب:] به عنوان احتمال عرض می‌کنم قرائنش را بعد [می‌گویم].

روایت ششم (صحیحه ثانیه منصور بن حازم)

روایت ششم صحیحه منصور بن حازم سألت اباعبدالله علیه السلام عن رجل طلب من رجل ثوبا بعینة قال لیس عندی بایع گفت من این ثوب را ندارم، ‌هذه دراهم، بیا این پول را بگیر فخذها فاشتر بها فاخذها فاشتری بها ثوبا کما یرید ثم جاء به أیشتریه منه؟ پول گرفت این متقاضی ثوب رفت ثوب را خرید، ثم جاء به، ثوب را آورد به صاحب دراهم داد، أیشتریه منه؟ آیا حق دارد این متقاضی این ثوب را بخرد از این شخص؟

[سؤال: ... جواب:] فاشتری بها ثوبا کما یرید ثم جاء به، أیشتریه منه؟ این ظاهرش این است که همین متقاضی ثوب آمد پول را از من گرفت رفت ثوب خرید آورد به من داد، برای صاحب پول خرید بعد شرعا اشکال ندارد که مثلا نسیه، چون پول نداشت آن متقاضی، نسیه گران‌تر بخرد؟

فقال ألیس ان ذهب الثوب فمن مال الذی اعطاه الدراهم، آیا این‌طور نیست که اگر این ثوب تلف بشود مثلا کیف‌دزد، ‌موبایل‌دزد، لباس‌دزد، یک لباس‌دزدی بیاید سریع از دست این بنده خدا این لباس را بقاپد و سوار موتور برود، فمن مال الذی اعطاه الدراهم، ‌از مال کی تلف می‌شود؟ از مال آن صاحب پول تلف می‌شود؟ قلت بلی، یعنی واقعا برای او خریده، ‌قال ان شاء اشتری و ان شاء لم‌یشتر؟‌ این متقاضی که برای این صاحب دراهم این ثوب را خرید اگر بخواهد می‌تواند بگوید نخیر من دیگر این ثوب را نمی‌خواهم، نظرم برگشت؟ قلت نعم قال لابأس.

ان‌شاءالله ادامه بحث در جلسات آینده. ببینیم راجع به این روایات بر فرض شما بگویید شرط است اختیار داشتن در هنگام بیع بدون الزام و التزام قبلی محدوده این شرط چه مقدار هست؟ این هم بحث مهمی است که ان‌شاءالله راجع به این‌ها باید بررسی بشود.