97/09/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خلف وعده /کذب /محرمات
خلاصه مباحث گذشته:
بحث راجع به کذب بود، رسیدیم به بحث خلف وعد که آیا خلف وعده مشمول کذب هست یا نیست؟
البته اختلافی است. بعضی مثل آقای زنجانی میگویند تکلم به کلام آدمی مبطل است و فرقی ندارد از اول بناء بر تکلم به آن داشته باشید، یا اینکه با قطعِ کلام موجب تحقق آن را پدید آورید، چه از ابتداء تصمیم داشته باشید بگویید «ولا الض»، چه اینکه با تصمیم به قطعِ تکلمِ به «ولا الضالین» عبارتِ «ولا الض» را تکلم کنید. لکن آقای خوئی میفرمایند: نخیر، ظاهر «من تکلم اعاد الصلاة»[1] این است که احداث تکلم به کلام آدمی بشود نه جعل الکلام السابق کلام الآدمی.
حرفِ ما نسبت به کلام آقای خوئی این است که این شخص با تبدلِ رأی و تصمیم به مسافرت و به سفر رفتن موجبِ تحقق کذب مخبری می شود. لکن میخواهیم قدری واضحتر عرض کنیم چرا که واقعِ بحث، بحثی است مشکلی. در نماز واقعا شبهه وجود دارد، بالاخره فرمایش آقای زنجانی خالی از وجه نیست چرا که تکلم به «و لا الض»، قرائتِ آیه قرآن یا گفتن ذکر الله نیست، پس مصداق «من تکلم اعاد الصلاة» میشود. البته شبهه انصراف «من تکلم اعاد الصلاة» از قطع کلمه در اثناء، شبهه ای است قوی. لکن ما نمیخواهیم تمرکز بر روی چیزی کنیم که نیاز به بحث دارد، بلکه میخواهیم مطلب روشنتری بگوییم تا غائله را ختم کنیم.و اما اگر شخصی قصد مسافرت دارد لکن بگوید نمیروم، و اتفاقا مسافرت نیز نرود، این شخص دروغ نگفته است چرا که خبرش مخالف واقع نیست. لکن مرتکب حرام شده، زیرا وقتی قول به غیر علم حرام بود قول به ما یعلم بعدمه به طریق اولی خلاف است. حق الله علی العباد ان یکفوا عما لایعلمون[2] ، لاتقل ما لاتعلم[3] .
بحث در این است که در وعد اخباری در دو فرض کذب محقق خواهد شد: 1). اینکه بداند وفا نمیکند ولی خبر بدهد. 2). اینکه شک دارد وفا میکند یا نه و بعدا نیز وفا نکند. در این دو فرض کذب است و عمومات حرمت کذب شامل میشود.و اما در مورد آیه شریفه ﴿اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یشهد انک لرسوله و لکن المنافقین هم الکاذبون﴾ یعنی «کاذبون فی قولهم بانا نشهد انک لرسوله» یعنی کذبشان به اعتبار شهادتشان بوده است که شهادت به رسالت حضرت رسول صلی الله علیه وآله داده اند و شهادت به معنای انتحال به اسلام است حال آن که این دسته انتحالی به اسلام نداشتند.
نکته ای در مورد آیه ﴿و اذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد﴾ ذکر کنیم. در روایت آمده است ایشان قول داد تا زمان مراجعتِ شخصی در محلی بماند، به طول یک سال در آنجا باقی ماند تا وی برگردد و ایشان به وعده اش عمل کند. بعض روایات یک سال را گفته اند، بعض دیگر سه روز را ضبط کرده اند. حال اگر یک سال هم باشد باید تناسبی در بین باشد، مثل اینکه ایشان در مکه بوده، شخصی به ایشان قول داده که به ایران رفته کالای خود را به فروش رسانده بازمی گردم تا به مسافرت برویم. چنین مثالی با صبر یک ساله تناسب دارد. لکن بعض امثله چنین تناسبی ندارند مثل اینکه شما ساعت هشت با شخصی در خیابان صفاییه قرار گذاشته اید و آن شخص خلف وعده کرده؛ ساعت دو بعدازظهر آمده میبیند همچنان ایستاده اید، مسلما به شما صادق الوعد نخواهد گفت؛ بالاخره باید طوری روایات را فهمید تا غیرعقلائی نشود.
و اما در مورد روایت «عدتک لزوجتک[4] » بعدا بحث تفصیلی خواهیم نمود لکن اجمالا اینکه؛ اولا: ممکن است اخباری باشد، و به فرض اگر انشائی نیز باشد استعمال اعم از حقیقت است. ثانیا: این روایت سندا ضعیف است.
اما نسبت به روایات که شکی نیست. روایاتی معتبره و واضح الدلالة دلالت بر وجوب وفاء به وعد دارند. به عنوان نمونه صحیحه هشام: «قال سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول: عِدَةُ الْمُؤْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ لَا كَفَّارَةَ لَهُ فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللَّهِ بَدَأَ وَ لِمَقْتِهِ تَعَرَّضَ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»[5] ، وعده به مومن حکم نذر را دارد الا اینکه کفاره حنث نذر در آن نیست، و الا در اصل حرمت اشتراک دارند. این روایت خلف وعده را مصداق ﴿کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لاتفعلون﴾ دانسته است و فرموده است کسی که خلف وعده کند نافرمانی خدا کرده و متعرض سخط الهی شده است.
سند روایت، اعلائی است. کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم، از ابن ابی عمیر از هشام بن سالم از حضرت علیه السلام.روایت بعدی که این نیز صحیحه است، صحیحه شعیب العقرقوفی: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر فلیف اذا وعد[6] ، ظاهرا روایت ملازمه بین ایمان و وفاء به عهد است به این صورت که ایمان به خدا و قیامت منوط به وفاء به وعده است و ترک آن دالی بر عدم ایمان. از آنجا که ایمان به خدا وجوب دارد عملی که موجب انتفاء این امرِ واجب باشد حرام خواهد بود.
بله، اگر تعبیرِ «من کان یؤمن بالله و الیوم الآخر یفی بما وعد» بود، ممکن بود گفته شود لسانِ روایت، لسان اخبار از علامات مؤمن است. حال آن که لسان روایت آمرانه است؛ «فلیف» آورده است و نه «یفی».
روایت سوم موثقه سماعة است: «عن ابی عبدالله علیه السلام من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم یکذبهم و وعدهم فلم یخلفهم کان ممن حرمت غیبته و کملت مروته و ظهر عدله و وجبت اخوته[7] . که مفهوم آن دلالت بر آن دارد که اگر کسی خلف وعده کند عدالت ندارد.
بله، فراز «حرمت غیبته» یا در مقام بیان شدت تحریم غیبت چنین شصی است یا اگر هم این توجیه را مقبول نباشد با تفکیک در حجیت از دلالت روایت در این فقره رفع ید می کنیم چرا که حرمت غیبت منحصر به عادل نیست.نتیجه این که دلالت روایات بر مدعا تمام است و کسی مناقشه در دلالت روایات نکرده است.
به دو آیه در مقام استدلال شده است. اولین آنها آیه شریفه ﴿یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لاتفعلون﴾[8] .
آقای خوئی فرموده اند: این آیه شریفه دلالتی بر حرمت خلف وعده نمیکند[9] . بلکه میگوید «چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید؟!» نه اینکه «چرا عمل نمیکنید به سخنی که میگویید» و فرق بین این دو معنا واضح است.
گاهی میگویند: چرا سخنی میگویید که عمل نمیکنید. یعنی سخن گفتنتان راجع به چیزی که عامل به آن نیستید، درست نیست؛ که مصداق آن را در دو جا می باشد؛ 1). جایی که آمر به معروف خودش تارکِ معروف و ناهی از منکر مرتکبِ منکر باشد. 2). کسانی که خبر از مطالبی که علم به کذبش دارند می دهند.گاهی میگویند: چرا سخنی که گفتید عمل نکردید. دومین گفتار اشاره به خلف وعد است. البته ظاهر کلام آقای خوئی این است که استشهاد روایات به آیه ی شریفه –نظیر صحیحه هشام- در مقام استدال بر حرمت خلف وعد را قبول کرده اند، لکن حرفشان این است که اگر استشهاد روایات نبود، آیه دلالتی بر مطلب نداشت.در نهج البلاغة در عهد مالک اشتر، تعبیر چنین است: ﴿و ایاک و المنّ علی رعیتک باحسانک، أو ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک، فان المن یفسد الاحسان و الخلف یوجب المقت عند الله و الناس قال الله تعالی کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لاتفعلون﴾[10] .
مالک اشتر! بپرهیز از اینکه احسان به مردم بکنی و بر آنها منت بگذاری و بپرهیز از اینکه به مردم وعده بدهی و خلف وعده کنی، که منت گذاشتن احسان را فاسد کرده و خلف وعده موجب سخص الهی و غضب مردم می باشد سپس حضرت به آیه ی مذکوره استشهاد می کند.نکته: کسانی که در سند نهج البلاغة تشکیک می کنند در خصوصِ عهد مالک اشتر تشکیک بی معناست چرا که شیخ طوسی در فهرست سند صحیح دارد به عهد مالک اشتر دارد. «اخبرنا بالعهد ابن ابی جید عن محمد بن الحسن عن الحمیری عن هارون بن مسلم و الحسن بن ظریف جمیعا عن الحسین بن علوان عن سعد بن طریف عن الاصبغ النباتة عن امیرالمؤمنین علیه السلام[11] ».
این عهد معروف بوده و عبارتی که ذکر شد در تعابیر نقلهای مختلفِ عهد به شکل واحد ذکر شده است.واما بیان مرحوم آقای طباطبایی در المیزان[12] که موردِ آیه بحث جهاد و افرادی است که قبل از شروع جنگ شعار حماسی سر میدادند و همین که امر به جهاد نازل میشد متواری میشدند، - فلذا آیه شریفه در مقام توبیخشان نازل شده و آیات بعدی در مورد جهاد م است ﴿ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانه بنیان مرصوص هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم تجاهدون فی سبیل الله و رسوله﴾- نهایتا تبیین کننده ی مورد آیه است و واضح است که مورد مقید اطلاق آیه نیست. لذا به نظر ما دلالت آیه بر مدعا تمام است.
نتیجه آن که به نظر ما آیه مطلق بوده، وعد اخباری و وعد انشائی را نیز شامل است؛ به این بیان که متفاهم عرفی از آیه شریفه این است که قول و فعل انسانی باید با یکدیگر مطابقت داشته باشد.
واما دلالت آیه ی شریفه ﴿اوفوا بالعهد﴾[13] نیز بر وعد انشائی و لزوم آن خوب است.
پس به نظر ما دلالت آيات و روایات بر حرمت خلف وعد تام است اما چرا فقهاء فتوی به حرمت نداده اند؟!. مشهور معاصرین احتیاط کردند: آقای سیستانی، آقای وحید، آقای زنجانی احتیاط واجب کرده اند که خلف وعده نشود البته با تفاصیلی که در مباحث آتی خواهد آمد ان شاء الله.