درس خارج فقه استاد محمدتقي شهيدي

1402/11/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم خمس سرقفلی/ حکم هبه سرقفلی/

 

به مناسبت بحث سرقفلی بحث شد راجع به هبه آن و این‌که آیا در هبه سرقفلی قبض معتبر است یا نه و قبضش به چیست.

ما عرض کردیم که و لو به این نتیجه رسیدیم که همان‌طور که مشهور گفتند در صحت هبه قبض معتبر است ولی اگر دلیل هبه شامل غیر اعیان بشود ما می‌توانیم به اطلاقش تمسک کنیم، مثلا یک اطلاقی در دلیل هبه باشد که شامل هبه حق هم بشود، می‌توانیم به اطلاقش تمسک کنیم و بگوییم دلیل شرطیت قبض در خصوص هبه اعیان است، چون لاتجوز الهبة ما لم‌تقبض قبض الهبة ظاهرش یعنی قبض عین موهوبه، موردی که اصلا قابل قبض نیست خارج است از این تعبیر. ولی مشکل ما این است که اطلاقی هم در دلیل نفوذ هبه پیدا نکردیم در غیر هبه اعیان، اوفوا بالعقود که کافی نبود برای اثبات مشروعیت در عقود اولا، و این‌که عقد شامل هبه هم بشود ثانیا. چون عقود را معنا کرد صحیحه ابن سنان به عهود، تعهدات و در هبه تعهدی نیست بلکه تملیک است.

ولی ممکن است ما به دلیل نفوذ صلح تمسک کنیم، به جای هبه سرقفلی بگوییم صلح سرقفلی، صلح بکند سرقفلی را پدر به فرزندش مثلا و او قبول کند صحیحه حفص بن بختری می‌گوید الصلح جائز بین الناس. کافی جلد 5 صفحه 259. شامل این مورد هم می‌شود. بله انصراف دارد الصلح جائز بین الناس از جایی که متعلق صلح نامشروع است ولی ارتکاز عقلاء در زمان ائمه اگر بر مشروعیت صلح بر حقوق بود که قطعا این‌طور بود یا صلح بر منافع، صلح می‌کند بر منافع، ارتکاز عقلاء‌ بر جواز صلح بود بر منافع، می‌توانیم ما به این اطلاق الصلح جائز بین الناس تمسک کنیم برای نفوذ صلح سرقفلی اگر سرقفلی را برگردانیم به یک معنای معهود عند العقلاء که اذن در تصرف است یا حق السکنی را واگذار کردن است به طرف مقابل و امثال آن.

پس به نظر ما صلح سرقفلی اشکال ندارد. هبه سرقفلی خالی از اشکال نیست ولی صلح می‌کند پدر می‌گوید سرقفلی این مغازه که مال من است واگذار کردم بطور مصالحه به فرزندم تا او هم قبول بکند.

طبق توجیهی که آقای خوئی کرد اصلا نیاز به عموم نفوذ ما نداریم که به الصلح جائز بین الناس تمسک کنیم چون از اول ارتکاز در سرقفلی این بود که من حق السکنی را به تو می‌دهم و به کسی که تو قرارداد با او ببندی بعوض یا بغیر عوض، یا کسی که بعد از تو وارث تو باشد، طبق این توجیه آقای خوئی این پسری که واگذار می‌شود به او سرقفلی در حقیقت طرف آن حق السکنایی است که مالک انشا کرد، کما این‌که وارث این مستأجر اگر بخواهند وارث حق سرقفلی بشوند نیاز به دلیل ارث نیست، از ابتدا آن مالک انشا کرده است حق اسکان را حق سکنی را برای این مستأجر و برای ورثه او بعد از خودش، و لذا احکام ارث بار نمی‌شود بر آن طبق توجیه آقای خوئی، خود این‌ها اصلا طرف قرارداد هستند با آن مالک.

شبیه حق بازماندگان. شما وقتی استخدام بشوید جایی شرط بیمه می‌شود و شرط بیمه این است که بعد از بازنشستگی تا زنده هستید به شما حقوق بازنشستگی داده بشود و بعد از شما به همسرتان و فرزندان خردسال‌تان، حق بازماندگان داده شود، این ارث نیست، شرطی است که شما می‌کنید با این شرکت بیمه یا این اداره که بعد از شما به ورثه شما کلا یا بعضا حق بازماندگی بدهند، این حکم ارث ندارد و لذا اگر مالک بشوند که آقای خوئی و آقای سیستانی می‌گویند تا قبض نکنند از بانک پول را در نیاورند تبدیل به پول نقد نکنند مالک نمی‌شوند، اگر مالک بشوند باید خمس بدهند بعد از گذشت یک سال اگر صرف در مئونه نشود، چون این ارث نیست. این‌جا هم همین‌طور است. پس طبق تقریب آقای خوئی مشکل هبه سرقفلی حل است چون اصلا نیاز به دلیل خاص ندارد.

[سؤال: ... جواب:] حالا چون یک قرارداد جدید هست.. ما هم که عرض کردیم اگر در زمان ائمه این ارتکاز عقلاء‌ بوده حالا یا با عدم ردع کشف امضا می‌کنیم یا این‌که لااقل می‌توانیم به عموم الصلح جائز بین الناس تمسک کنیم و دیگر این شامل مواردی که به ارتکاز عقلاء در زمان صدور این حدیث مشروع بود و ائمه از آن ردع نکردند می‌شود. ... حالا اگر احتمال فرق ندهیم بین مشابه‌های آن با زمان شارع اشکال ندارد ولی اگر احتمال فرق بدهیم دیگر نمی‌توانیم الغای خصوصیت بکنیم از آن هبه‌هایی که زمان شارع بوده به هبه سرقفلی.

[سؤال: ... جواب:] فروش حق سرقفلی به دیگری داخل می‌شود در بین الحق، حالا اگر حق ممضات شرعی است، حق است مثل همان کسانی که می‌گویند حق الایجار هست سرقفلی خب این حق را به دیگران بفروشد، ‌بین الحق محل نزاع است که مشمول ادله بیع است یا نیست، برخی معتقدند که بیع الحق مشمول ادله بیع نیست ولی بعید نیست همن‌طور که امام فرمودند بیع الحق هم بر او بیع صادق باشد، فروش حق، حق التحجیر را می‌فروشد اشکالی ندارد. منتها باز همین بحث عمومات می‌آید که ما در مورد بیع چه عموماتی داریم که بخواهیم تمسک به آن عمومات کنیم برای نفوذ بیع حق سرقفلی.

خمس سرقفلی

فرع دوم راجع به خمس سرقفلی است. ببینید ما ابتدا یک پولی می‌دهیم تا حق سرقفلی به ما واگذار می‌شود خب شکی نیست که این پول متعلق خمس است اگر ربح باشد و اگر آن حق سرقفلی هم خمس نداشته باشد این ثمنش خمس دارد. این مورد بحث نیست. ما می‌خواهیم ببینیم خود سرقفلی خمس دارد یا ندارد، ‌ممکن است پدری هبه کند سرقفلی را به فرزندش، ‌پولی نداده این فرزند، سال رسید سرقفلی مغازه‌ای که ده‌ها میلیارد می‌ازد واگذار شده به این فرزند، می‌خواهیم ببینیم که آیا این فرزند باید خمس بدهد آخر سال این حق سرقفلی را یا لازم نیست خمس بدهد یا خود همان پدر ممکن است کسی بگوید ارتفاع قیمت این سرقفلی خمس دارد چه بسا خمس اصل پول را نداده وسط سال رفت حق سرقفلی را خرید حالا الان شده ده برابر، خمس این سرقفلی را با این قیمت روز باید پرداخت کند یا نه‌، این بحث بحث مهمی است.

ما قبل از این‌که این بحث را دنبال کنیم ابتدا عرض می‌کنم در مورد خمس دو مبنای مهم هست: یکی این‌که موضوع خمس مطلق فایده است، یکی این‌که موضوع خمس ارباح مکاست است. نسبت دادند به مشهور که موضوع خمس ارباح مکاسب است. امام هم نظرشان همین بود و لذا می‌گفتند هدیه خمس ندارد، حقوقی که مثلا فرض کنید بنیاد شهید می‌دهد این‌ها چون تکسب نیست خمس ندارد، شهریه‌هایی که طلبه‌ها می‌گیرند و لو مالک می‌شوند خمس ندارد و هکذا. و نسبت داده‌اند به مشهور که قائل بودند به اختصاص خمس به ارباح مکاسب. و لکن ظاهر این است که این نظر مشهور قدما که اختصاص داشته باشد خمس به ارباح مکاسب ثابت نیست، بله برخی از قدما نظرشان همین بود اما این‌که بگوییم مشهور قدما این نظر را داشتند این مشکل هست اثباتش.

مرحوم ابن ادریس استظهارش همین است. در سرائر جلد 1 صفحه 490 می‌گوید قال بعض اصحابنا ان المیراث و الهدیة و الهبة فیه الخمس ذکر ذلک ابوالصلاح الحلبی فی کتاب الکافی و لم یذکره احد من اصحابنا الا المشار الیه و لو کان صحیحا لنقل مثله متواترا و الاصل براءة الذمة.

ولی بحث در این است که فقهای قدیم متعرض نشدند خمس فایده را نه این‌که انکار می‌کردند خمس در مطلق فواید را و می‌گفتند خمس اختصاص دارد به ارباح مکاسب. شاهدش این است که شیخ در نهایه می‌گوید و یجب الخمس ایضا فی جمیع ما یغنمه الانسان مثال که می‌زند می‌گوید من ارباح التجارات و الزراعات ولی بعدش می‌گوید و غیر ذلک، ‌خب ما یغنمه الانسان یعنی ما یستفیده الانسان. یا ابن زهره در غنیه می‌گوید و یجب الخمس ایضا فی الفاضل عن مؤونة الحول علی الاقتصاد، مئونه مقتصده سال استثناء می‌شود، و یجب الخمس فی الفاضل عن مؤونة الحول من کل مستفاد بتجارة او زراعة او صناعة او غیر ذلک من وجوه الاستفادة‌ای وجه کان. ابن جنید می‌گوید فاما ما استفید من میراث او کدّ ید او ربح تجارة او نحو ذلک فالاحوط اخراجه، ‌میراث را مثال زده میراث که ارباح مکاسب نیست.

بر فرض شهرت قدما نبوده در خمس مطلق فواید، خمس در خصوص ارباح مکاسب مطرح بوده، اطلاق ادله مختلفه این است که الخمس فیما افاد الناس. نگویید لو کان لبان. آن زمان اینقدر که مردم پس‌انداز نداشتند که.

[سؤال: ... جواب:] هدیه مگر چقدر می‌دادند که بماند برای آخر سال؟ وقتی صحیحه ابن مهزیار جزء فواید که می‌شمارد می‌گوید الجائزة من الانسان للانسان التی لها خطر، جایزه خطیره خمس دارد، صحیحه ابن مهزیار می‌گوید. آخر صحیحه ابن مهزیار می‌گوید فاما الغنائم و الفوائد تا این‌جا می‌رسد می‌گوید الجائزة‌ للانسان من الانسان التی لها خطر. ... آیه را معنا می‌کند قال الله تعالی و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه، فالغنائم و الفوائد یرحمک الله فهی الفائدة یفیدها المرء و الجائزة من الانسان للانسان التی لها خطر. غیر از صحیحه ابن مهزیار موثقه سماعه هم بود، ‌موثقه سماعه می‌گوید سألت ابالحسن علیه السلام عن الخمس فقال فی کل ما افاد الناس من قلیل او کثیر، وسائل جلد 9 صفحه 503.

[سؤال: ... جواب:] اتفاقا مرحوم آقای تبریزی قائل بود آقای زنجانی ظاهرا قائلند که هدیه خطیره فقط خمس دارد، آقای خوئی می‌خواستند بفرمایند که مثلا کانه این به این خاطر است که هدیه‌های غیر خطیره نوعا نمی‌ماند تا دوازده ماه، مصرف می‌شود. ... آقای خوئی که قائل به سال خمسی نبود، می‌گفت هر ربحی سال جدایی دارد. الان هم آقای زنجانی قائل نیست می‌گویند لکل ربح سنة، ایشان می‌گویند حکم انحلالی است، می‌گویند الخمس بعد المؤونة است انحلالی است خمس این مال بعد از مئونه است یعنی بعد از مؤونة سنته، الخمس هذا الربح بعد مؤونة سنته خمس ذاک الربح بعد مؤونة سنته خمس ذاک الربح الآخر بعد مؤونة سنته، این‌جور معنا می‌کنند می‌شود انحلالی. خمس هر ربحی بعد از مخارج سال مربوط به آن ربح است سال این ربح که دیروز بدست آوردید از دیروز شروع شد، سال آن ربحی که فردا بدست می‌آورید از فردا شروع می‌شود هر کدام مئونه سال خودش از آن استثناء می‌شود می‌شود لکل ربح سنة. اتفاقا آقای خوئی آقای زنجانی ادعا می‌کنند عرفی است حرف ما، آقای سیستانی و آقای وحید هم قبول دارند این را منتها می‌گویند در مورد تجار و زراع و این‌ها سیره بوده بر این‌که مجموع ارباح‌شان را یک سال قرار می‌دادند و یک جا حساب می‌کردند که ربح امسال ما اینقدر شد، حالا او بحث دیگری است و الا آقای سیستانی و آقای وحید هم در غیر تجار و زراع و عمال و این‌ها که ذومحنه هستند برای افراد دیگر معتقدند که اطلاق دلیل می‌گوید لکل ربح سنة.

الخمس فیما افاد الناس افاد یعنی استفاد، اقرب الموارد این‌جور معنا می‌کند، افاد یعنی استفاد، فایده هم یعنی مالی که انسان بدست می‌آورد.

صحیحه ابن مهزیار: یجب الخمس فی امتعتهم و صنایعهم، این هم وسائل جلد 9 صفحه 500، امتعتهم گفته می‌شود اطلاق دارد مطلق فواید را می‌گیرد اختصاص به ارباح مکاسب ندارد. حالا بعضی از روایات خصوص هدیه را مطرح کردند ولی سندش ضعیف است مثل مکاتبه احمد بن هلال دارد یهدی الیه مولاه هدیة تبلغ الفی درهم فکتب الخمس فی ذلک، در خصوص هدیه هم این روایت است. این هم همان وسائل جلد 9 در همان باب که حدود صفحه 500 است حدیث 10.

[سؤال: ... جواب:] حالا دیگر احمد بن هلال ضعیف است. آقای خوئی می‌خواهد تصحیحش کند می‌گوید ثقه بوده، ‌ما ضعیف می‌دانیم.

یا روایت حسین بن عبدربه می‌گوید امام رضا علیه السلام صله‌ای به پدرم فرستاد پدرم نامه نوشت هل علیّ فیما سرّحت الیّ خمس؟ فکتب علیه السلام لا خمس فیما سرّح به صاحب الخمس، یعنی اگر صاحب خمس هدیه بدهد به شما او دیگر خمس ندارد یعنی اگر کسی دیگری بدهد خمس دارد. ظاهرش این است.

[سؤال: ... جواب:] این هم می‌گوید هدیه خمس دارد منتها امام اگر هدیه بدهد که صاحب خمس است، نه مرجع تقلید، مرجع تقلید که صاحب خمس نیست، امام معصوم که صاحب خمس است اگر هدیه بدهد لازم نیست خمس بدهی اما اگر غیر امام معصوم هدیه بدهد خمس دارد. ... بالاخره مثل امام بالجملة منکرند می‌گویند اصلا هدیه خمس ندارد. ... بله هدیه فی الجملة‌ استفاده می‌شود خمس دارد و لو هدیه خطیره.

روایت حکیم موذن است که امام صادق علیه السلام و اعلموا انما غنمتم را که بیان کرد فرمود و الله هی الافادة یوما بیوم، افاده اعم است، افاده یعنی استفاده کرده.

[سؤال: ... جواب:] افاده یعنی فایده بردن. بعضی‌ها گفتند استفاده تحصیل فایده است، تکسب فایده است، محقق عراقی این‌جور می‌گوید. استفاده تکسب نیست، استفاد یعنی حصل علی فائدة در او تکسب نیامده. استفاد شیئا اصلا رفت در خانه یک آقایی هدیه گرفت استفاد دیگر، افاد‌ای استفاد. طلب کرد فایده را، رفت در خانه آقا گفت به من به مناسبت ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام یک هدیه‌ای بدهید، آن آقا هم هدیه‌ای داد، استفاد دیگر.

حالا راجع به فایده هم دو نظر هست: یک نظر این است که هر چی عرف بگوید فایده و لو ملک نباشد، آقای وحید آقای زنجانی نظرشان این است، الخمس فیما افاد الناس، عرفا بگویند سود کرده، بر فرض یارانه تا در حساب است ملک نباشد، اصلا شما قبول نکردید یا البته یارانه را تا نروی درخواست کنید که آن‌ها نمی‌ریزند، ولی این آقا می‌گوید من صوری درخواست کردم جدی درخواست نکردم تا خمس به او تعلق نگیرد، خدا رحمت کند مرحوم استاد ما آقای تبریزی را گفتند یک هدیه‌ای برای‌شان آورده بودند سال گذشته بود گفتند خمس به او تعلق گرفته فرمود من که قبول نکردم هنوز، به این می‌گویند فقیه!! مشهور می‌گویند باید ملک بشود، فایده‌ای که ملک شده خمس دارد، عرفا این است، ولی آقای وحید و آقای زنجانی می‌گویند بالاخره زیر دست تو هست، اختیارش با تو هست، در حساب تو آمده، ‌پدرت فرستاده به حساب تو و لو قبول نکردی یا آقای سیستانی می‌گوید قبول هم بکنی قبض نکردی، ولی آقای وحید و آقای زنجانی می‌گویند عرف به این می‌گوید فایده. که مثلا این کسانی که زمین موات می‌خرند، بیست سال پیش یک زمین خریده در این جاهایی که الان آباد شده فرض کنید چهار ملیون الان شده بیست میلیارد، تازه آن چهار ملیون هم وام گرفت قرض گرفت و لو با کلک، پول هم داشت رفت قرض گرفت پرداخت کرد به آن صاحب زمین بعد از ارباح سال قرضش را داد، یک ریال هم خمس نداده تا حالا بابت آن زمین، می‌گویند چرا؟ می‌گوید من مقلد آقای سیستانی هستم، آن چهار ملیون که اتلاف کردم، چهار ملیون چی گیرم آمد، من مالک زمین نیستم، ‌زمین موات است هیچ سابقه کشاورزی ندارد مثل این زمین‌های پردیسان و شهرک قدس، اصلا سابقه کشاورزی ندارد آن چهار ملیون را وام گرفتم دادم به یک شخصی در یک معامله صوریه، چون آن زمین که ملک او نبود که به من داد، سند به نام من زد، ‌نه او مالک بود نه من مالک شدم. اداء الدین من المؤونة هر چی دینم را اداء کردم او مئونه است، پس آن چهار ملیون که وام بود خمس نداشت، چهار ملیون دیگر که سود کرده بودم رفتم بابت اداء دین کردم صرف در مئونه شد چون اداء الدین من المؤونة می‌گویند بسیار خوب بیست میلیارد این زمین می‌ارزد، همه به تو می‌گویند میلیاردر، می‌گویند همه اشتباه می‌کنند، من اصلا مالک چیزی نیستم، سند به نام من است، حق هم دارد، اگر خمس هم ندهد موافق با نظر آقای سیستانی عمل کرده.

آقای خوئی حالا چه جور بود این‌جا می‌گفت باید خمس بدهد ولی قائل نبود که در تعلق خمس ملکیت معتبر نیست چون در فروع مشابهش مثل همان پولی که در حساب کارمند دولت می‌ریزند ایشان می‌گفت مالک نمی‌شود آن وقت هنوز قرارداد کارمندی را امضا نکرده بودند می‌گفت می‌روی کار می‌کنی کارمند دولت کویت، در ماهش در حسابش ملیون‌ها دینار هست، ‌چون احتیاج ندارد به آن حقوق، نگه داشته در حسابش از راه‌های دیگر زندگی‌اش تامین می‌شود از راه دیگر پول در می‌آورد، یک ریال خمس آن ملیون‌ها دینار کویتی که در حسابش است را نمی‌دهد، مکه هم نمی‌رود، می‌گوید من مستطیع نیستم، حالا خمس که گفت آقای خوئی هم می‌گفت عیب ندارد نده، ‌تا این‌که آقای سیستانی به داد طلبه‌ها رسید گفت من قراردادهای کارمندی را تنفیذ می‌کنم، تا گفت تنفیذ می‌کنم یعنی این کارمند به عقد صحیح اجاره مستحق اجرت شده ملک اجرت شده، وقتی مالک اجرت شد باید خمسش را بدهد. این کاری بود که به نفع طلبه‌ها انجام شد. ولی زمان آقای خوئی می‌گفتند قراردادهای کارمندی را که ما تنفیذ نکردیم این‌ها قراردادی است که با دولتی که ولایت شرعیه ندارد قرارداد بستند نفوذی ندارد کار می‌کنند حقوق هم که می‌ریزند به حساب‌شان از باب مجهول المالک است، تا قبض نکنند که مالک نمی‌شوند، حالا قبض هم چه جور بکنند مالک بشوند با این‌که مصرف مجهول المالک به نظر آقای خوئی تصدق بر فقرا بود آن بحثش بماند حالا فرض این است که در حسابش هست و نگرفته آقای خوئی می‌گفت خمس ندارد از این معلوم می‌شود که آقای خوئی نظرش این بود که خمس بر فایده‌ای است که ملک هم بشود. حالا چه جور است که در آن زمین می‌گفتند خمس بدهد شاید آن‌جا یک حق شرعی قائل بود. نمی‌دانم جهتش بود. یا تهافت بین دو نظر شاید باشد. اما آقای سیستانی که روشن است اصلا می‌گویند آن زمین هم خمس ندارد، خمس چی را می‌خواهی بدهی؟ اصلا خمس بدهی فایده ندارد مثل این‌که نماز قبل از وقت خواندی خمس اصلا به شما تعلق نگرفته.

آیا فرمایش آقای وحید و آقای زنجانی درست است که می‌گویند عرف به تو می‌گوید میلیاردر چه جور افاد الناس صدق نمی‌کند چه جور فایده صدق نمی‌کند؟ در حسابت ملیون‌ها دینار کویتی هست میلیاردها ریال ایرانی هست شما می‌گویی که من مالک نیستم، ‌هدایای مختلفی آمده به حساب من، من هم که نه قبول کردم یا قبض هم که نکردم، پس من مالک نیستم خمس چی را بدهم عرف می‌گوید فایده هست فایده خمس دارد.

انصافا ظهوری ندارد این ادله الخمس فیما افاد الناس در اکثر از ملکیت. یعنی عرف در ذهنش منصرف است از افاد الناس به ملکیت عین یا ملکیت حق. و الا یک آقایی همین‌جوری پول در اختیار شما امانت گذاشته، ولی گفته هر چی خواستی مصرف کنی از جهت من بلامانع است، ما هم یک سفر چند ساله برویم این پول‌ها را به کی بدهیم بهتر از شما، شما هم گفتی من یک وقت وسوسه می‌شوم این پول‌ها را خرج می‌کنم او هم بنده خدا گفت عیب ندارد، شما خرج کنی بهتر از این است که بدم مختلس‌ها بخورند، تو خرج کند، نعم المختلس انت، بعد شما باید خمس بدهی؟ آخه عرفا انصراف دارد ما افاد الناس از این فرض که نه حق شرعی داری نه ملک شرعی داری.

[سؤال: ... جواب:] اگر بنا باشد فایده‌ای که ملک نیست خمس داشته باشد یک مثالش همین است که این افرادی که پول‌هایی دست‌شان هست ملک‌شان نیست ولی مجاز در تصرف هستند، کدام عرف می‌گوید و اعلموا انما غنمتم من شیء فان الله خمسه؟ انصراف دارد از این شخص، غنم یا باید حق باشد یا باید ملک شرعی بشود. ما حالا بحث مبانی خمس را می‌گوییم، توضیحش در محلش.

این کبرای بحث. حالا می‌رسیم به سرقفلی، ببینیم سرقفلی چه جوری می‌خواهد متعلق خمس بشود؟ اشکال مهمی که در سرقفلی هست این است که گفته می‌شود خمس ظاهر است در تعلق به اعیان، ما غنمتم انصراف دارد به آنی که در خارج به چنگ می‌آورید، و الا آقا!‌ شما در کارت ملی‌تان ثبت است تا صد ملیون خرید بکنید به شما تخفیف می‌دهند، دولت ابلاغ کرده مثلا تا صد ملیون خرید بکنند نیمه قیمت با آن‌ها حساب می‌کنیم، حالت کالابرگ الکترونیکی شما هم نرفتید همین‌جوری ماند سال رسیده بگوییم خمس این‌ها را بده، چرا؟ برای این‌که شما می‌توانی این‌ها را واگذار به دیگران هم بکنی و لو به این نحو که بروی کارت بکشی جنسش را کس دیگر بخرد و ببرد، او هم به سودش است دیگر، او به جای این‌که صد ملیون بدهد آزاد خرید کند پنجاه ملیون از آن‌جا خرید می‌کند به شما چهل ملیون سی ملیون می‌دهد، هم به نفع او هم به نفع شما، آیا همین که این امتیاز را داری باید خمس بدهی؟ همین که یک فروشگاهی گفته هر موقع آقا و یا کسی که آقا امضا کند بیاید این‌جا ما به او تخفیف می‌دهیم، بعد در خانه شما جمع می‌شوند پاکت پول هم دست‌شان است، آقا! بی‌زحمت این را بگیر یک امضا برای ما بکن چون مثلا فرض کنید به شما یک ملیون می‌دهد اما این امضای شما که رفت آن‌جا با او می‌شود پنج ملیون سود کرد، پنج ملیون جنس تخفیف شده خرید، ولی شما قبول نمی‌کنی، می‌گویی نه، من پول قبول نمی‌کنم، ‌شأن من نیست فردا در روزنامه‌ها می‌نویسند که حجت الاسلام فلان دلال‌بازی راه انداخته. باید شما خمس بدهی؟ چون بالاخره می‌توانی با این امضایت کلی پول بدست بیاوری. این‌ها عرفا می‌گویند فایده؟ و لذا به نظر می‌رسد که این اشکال را باید جواب بدهیم: گفته می‌شود خمس فقط در اعیان و فوقش در حقوق شرعی است، حق شرعی مثل حق التحجیر که مالیت دارد، اگر سرقفلی حق شرعی باشد باز یک حرفی است ولی اگر حق شرعی نباشد، وکالت است برای وکالت پول چی بدهم، ‌من وکیلم از مالک در ایجار یا حتی اگر خمس مختص به اعیان باشد که بعضی‌ها هم احتمال دادند اصلا سرقفلی که اعیان نیست که من مالک بشوم.

و لذا به قول آقا یک برندی دارد که چندین میلیارد می‌ارزد خمس چی را بدهد؟ مالک چیست که خمس بدهد؟ وزارت بازرگانی یک برندی هدیه به او داده که این برند را به شما می‌دهیم هدیه، یا یک پول مختصری از او گرفتند برند را دادند خمس چی را بدهد. این مشکی است که باید بحث کنیم.