99/10/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتیاط
محذور دیگری که مرحوم امام قدسسره برای انحلال ذکر فرمودند این بود که اگر انحلال باشد و خطابات کلی به شخصی برگردد به تعداد افراد، این لازمهاش این هست که در موارد شک در قدرت ما برائت جاری بکنیم و لزوم احتیاط، لازم نباشد احتیاط و حال اینکه این مورد قبول فقهاء و اصولیون نیست. توضیحش این هست که خب خطابه به شخص مشروط به قدرت هست، آخر به عاجز خطاب شخصی نمیشود کرد، شخصی اینجوری هست، قبیح است خطاب به عاجز. اما خطاب قانونی به نظر ما اشکالی ندارد، وقتی که در بین مخاطبین گروه معتنابهی باشند که آنها قادر هستند و عاجز نیستند این خطاب عمومی به همگان که شامل حتی عجزه هم بشود، به غیر قادرین هم بشود اشکالی ندارد. مقصود ایشان هم این است نه اینکه بعضی بزرگان دامظله فرمودند خب یک میلیون نفر باشند پنجتای آنها قادر هستند بقیه عاجز هستند، شما باید بگویید اینجا هم جایز است؛ ایشان این حرف را نمیزنند مرحوم امام، که خطابات قانونیه هم بیدر و دروازه نیست، خطابات قانونیه هم باید بهحدی در آن قادرین باشند که استهجان عرفی نداشته باشد. در اینجور مثالها استهجان عرفی دارد، خب آنجا دیگر خب به همان پنجتان خطاب بکن، چرا میروی به همه خطاب میکنی؟ این مثل تخصیص اکثر میماند. خب در خطابات شخصی اینجوری است که مشروط است خطاب شخصی به قدرت. اگر قهراً کسی که در خطاب شخصی شک میکند که آیا من قدرت دارم این را یا ندارم، شک در شرط تکلیف میکند و در موارد شک در تکلیف چیست؟ برائت جاری میشود. ما الان شک دارم مثلاً شک داریم که آیا طلوع فجر شده یا نه؟ خب در ماه رمضان، خب امساک لازم نیست بکنیم. یا شک دارد ظهر شده یا نه؟ دلوک شمس شده یا نه؟ خب اتیان به نماز واجب نیست بر او و هکذا. شک در شرط، مساوق با شک در تکلیف است و برائت جاری میشود. اگر خطابات کلی برگردد به خطابات شخصی و انحلال داشته باشد قهراً اینجوری میشود که من تنها تکلیف دارم، او هم جدا تکلیف دارد، او هم جدا تکلیف دارد، او هم جدا تکلیف دارد مثل خطاب شخصی میشود، خب حالا که شک در قدرت دارد بنابراین برائت جاری میکند. حالا شک دارد مثلاً تا پایان نماز زنده میماند یا نه؟ شک دارد، بهخصوص اگر بیماریِ خاصی داشته باشد که هرآن ممکن است بمیرد که اطمینان به بقاء ندارد، خب پس واجب نیست بر او نماز بخواند چون شک در قدرت دارد، و حال اینکه اینچنینی نیست. پس این نشان میدهد که خطابات شخصیه نیست، نه بنحو اینکه جداجدا و نه بنحو انحلال که شخصی بخواهد بشود. بلکه خطابات قانونی است شامل همه میشود. او هم که غیر قادر است میداند تکلیف دارد و مشروط به شرطی نیست. ولو قادر هم نباشم من این تکلیف روی سرم هست و این وظیفه به گردن من گذاشته شده؛ پس بنابراین نمیتواند برائت جاری بکند چون علم به تکلیف دارد، شک در تکلیف ندارد علم به تکلیف دارد.
این بیان حضرت امام قدسسره؛ از این فرمایش جوابهای متعددی داده شده. یک جواب از درس مرحوم محقق حکیم قدسسره نقل کردند آیتالله سیستانی دامظله که ایشان در درس افاده؛ و آن این است که عقلاء یک اصلی دارند در موارد شک در قدرت، آن اصالة القُدرة هست، مثل اصالة البیان که اگر شک کردی متکلم در مقام بیان هست یا نه، محقق خراسانی و خب عدهای میگویند اصالة البیانیه هست، یعنی عقلاء وقتی شک میکنند متکلمی در مقام بیان هست یا در مقام بیان نیست بنابر این میگذارند که در مقام بیان است و مقدمهی أولای مقدمات حکمت برای اطلاقگیری در جایی که اطمینان یا قرینهای نباشد بر اینکه در مقام بیان هست و شک میکنند اصالة البیان است. این مقدمهی أولی که در مقام بیان است با اصل، با این اصل عقلائی. مثل اصل ثبات در لغت یا استمرار لغت که دارند اینجا هم همینجور است. این یک بیانی است که ایشان نقل میکنند از محقق حکیم قدسسره.
این بیان محل تردید و اشکال هست که ما اصالة القدره داشته باشیم، یعنی اصل بگذارند بر اینکه تو قادر هستی و به قول امام در همان اصالة البیان، ایشان میگویند که چنین اصل عقلائی وجود ندارد که انشاءالله در مقام بیان هستیم؛ نه اگر شک کردند خب شک کردند، نمیگویند اصل این است که در مقام بیان است. ما چنین اصلی نداریم، چون عقلاء اصل گتره و گزاف همینجور یک چیزی را نمیگویند. آن بخاطر این است که ظهور حال شخص است، ظهور حالش به این است که خب الان در مقام... از وجناتش روشن است آمده مثلاً الان دارد سخنرانی میکند میخواهد حرفی بزند در مقام جدّ است فلان است، از اینها میفهمند که در مقام بیان است. اما اگر اینها نبود و واقعاً شک کردند، این قرائن و شواهد و ظهور حال و اینها نبود و واقعاً شک کردند، کجا بنا بگذارند بر اینکه در مقام بیان است؟ اینجا هم همینجور است، اگر شک کردند که در قدرت دارم یا قدرت ندارم بنا نمیگذارم بر اینکه من قدرت دارم و این نباید خلط بشود بین این و مطلبی که حالا بعد گفته خواهد شد. پس اینکه عقلاء بگوییم احراز قدرت میکنند با یک اصل عقلائی در موارد شکشان با حفظ شک، یعنی قرائن نیست، شواهد نیست، ظهور حال نیست، این مورد قبول نیست.
س: نمیتوانند همان بیان یا حکم مولا را یا غرض مولا را شاهد بگیرند برای اینکه وقتی مولا یک چیزی را امر میکند اینجا حتماً قدرتی هست و الان ما شک کردیم ...
ج: اگر به شخص باشد چرا، چون عاجز، اگر به شخص باشد چرا، چون قبیح است؛ ولی اگر نه...
س: خب نه بنابر ... ؟ قانونیه که نمیگوییم که؛ امام دارد این اشکال را به انحلال میکند ...
ج: بله
س: خب انحلال چه فرض این بگیریم که اصلاً خطاب از اول شخصی باشد ....
ج: خب نمیشود دیگر، اگر اینجوری باشد باید بگوییم منحل نشده به من، منی که قادر نیستم چون ممکن نیست. اگر ببینید یکوقت در خارج میآید میگوید یا زید این کار را انجام بده، خب اینجا معلوم دیگر فایدهای دیگر بر این نیست، خب من معلوم میشود قادر هستم. اما اگر نه بهطور عام دارد میگوید و میخواهد منحل بشود، شرط انحلالش این است که قدرت داشته باشیم و من الان نمیدانم پس انحلال ندارد. چون آنجا دیگر خطاب واضح از خودش نیست.
جواب دومی که داده شده این است که ما اصلاً ملتزم به این ... ؟ بله برائت جاری میشود. و این امر مسلّم نیست، اجماعی نیست، قطعی نیست، اگر شک در قدرت هم کردی برائت جاری میشود. این مطلب در محاضرات جلد دوم در همین ابحاث ضد و اینها به محقق خوئی قدسسره نسبت داده شده. البته جاهای دیگر ایشان این مطلب را ندارند ولی آنجا این مطلب را فرموده که بله برائت جاری میشود؛ فرقی بین این شرط با بقیهی شروط نیست. همانجوری که در شک در بقیهی شروط برائت جاری میشود در این هم برائت جاری میشود، شک در قدرت کردیم برائت جاری میکنیم.
س: این بعد وقت فرمودید چهجوری است؟
ج: بله؟
س: این بعد وقت قدرت نداشته باشند؛ مثلاً نماز ...
ج: هیچوقت ما نماز نمیدانیم که معمولاً آدم چهمیداند زنده هست یا نه؟ وَ لا تَعْلَمُ «نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً» ...
س: یعنی همان وعدهی چهار رکعت یا ...
ج: آره همان چهار رکعت، اصلاً کل این وقت ...
س: نه نه، اگر بدانیم مثلاً یک ساعتش را قدرت دارد ولی چهار ساعتش را قدرت ندارد چهجوری میشود؟
ج: بله؟
س: بگوید مثلاً تا ساعت یک قدرت دارد از یک به بعد ....
ج: هرآنی که میخواهد نماز بخواند میگوید شک در قدرت دارم دیگر ...
س: به اندازهی چهار رکعت ...
ج: بله، الان که میخواهد نماز بخواند شک در قدرت دارد.
حالا اینجا هم به خدمت شما عرض شود که این فرمایشی است که ایشان آنجا فرموده و حالا من ... بیاورم آن محاضرات را ولی، جلد ثانی است صفحهی شاید دویست و خردهای، دویست چهل و هفت، چهل و اینها باشد. ایشان آنجا فرمودند. ولی بعداً نه خودشان جاهای دیگر فرمودند و نه ملتزم هستند ایشان به این مطلب، حالا آنجا این مطلب را فرمودند و ظاهراً خلاف مسلّم و تسالم است بین کلّ این مسأله، که ما شک در قدرت.... و الا شما چهجور میگویید باید نماز خوانده بشود؟ اگر برائت است خب او هم شک دارد واقعاً ...
س: اطمینان ندارد معمول موارد؟
ج: بله؟
س: معمول موارد را اطمینان دارد دیگر ...
ج: نه خیلیها هم اطمینان هم ندارند، چه میداند؟ پس اینکه در نصایح و اخلاق و قرآن و اینها فرمودند که چه میداند انسان مغرور نباشید، مغرور نباشید، خب عرض کردم حالا بهخصوص آدمی که فشار خون دارد، هرآن ممکن است سکتهی قلبی بکند یا سکتهی مغزی بکند ...
س: حالا یک موارد اندکی ...
ج: اندک نیست اینها، اینقدر آدم الان فراوان است که اینجوری است ...
س: ... بعد از چهار رکعت، من بهخاطر همین سؤال کردم ...
ج: بله بله بله چه میداند؟
س: .... برای چهار رکعت را یقین داریم چهار رکعت دیگر زنده هستیم ....
ج: نه، هان برای یک جاهایی ممکن است، یک غافل باشد از این خصوصیات؛ ولی اگر نه واقعاً شک دارد، کسی قائل به این...
جواب سومی که داده شده است این است که بعض از بزرگان عصر از اساتید ما دامظله در کتاب النکاحشان، تقریرات بحث نکاحشان فرمودند و آن این است که درست است ما شک میکنیم در تکلیف و باید برائت جاری بشود ولی آنچه که باعث میشود برائت جاری نکنیم این است که اگر ما ملاک را کشف کردیم باید احتیاط کنیم. و ما در این مواردی که شک در قدرت داریم معمولاً کشف ملاک میکنیم. حالا راه کشف ملاک البته متعدد است که گفته شده، بعضیهایش را ما قبول نداریم بعضیهایش را قبول داریم. یکی از راه اطلاق ماده است، مثلاً مولا گفته صلّ، من الان شک دارم قدرت دارم یا ندارم؛ ولی صلاة که مادهای است که هیأت صلّ که دالّ بر وجوب و بعث است بر روی او قرار گرفته قید ندارد که صلاة با قدرت که، صلاة است و وقتی اینطوری شد پس معلوم میشود این صلاة ملاک دارد علی الاطلاق که هذا نسب هذا محقق آسید محمد فشارکی استاد مرحوم نائینی و حاج شیخ عبدالکریم که از راه اطلاق ماده میفرماید. شاید از کلمات محقق آخوند قدسسره هم بشود استفاده کرد که ایشان فرموده است در باب ترتّب، قائل نیست به ترتّب ولی میگوید نماز درست است، چون ملاک را میدانیم هست و این کفایت میکند. البته ما این را قبول نداریم برای خاطر اینکه مولا از نظر ماده در مقام بیان باشد که حتی جایی هم که وجوب نیست این ملاک دارد و بخواهد این را بیان بکند. این اول کلام است که اطلاق ماده دلالت میکند. مگر مولا در مقام بیان این است که کجاها ملاک دارد کجاها ملاک ندارد که اگر ندارد قید بزند جاهایی که ندارد؟
راه دوم تناسب حکم موضوع است، به تناسب حکم موضوع ایشان میفرمایند ما علم پیدا میکنیم که این ملاک وجود دارد، قدرت دخیل در وجود ملاک نیست، قدرت مال استیفاء ملاک است نه مال وجود الملاک. بله یک جاهایی که قدرت شرعی باشد مثل اینکه شارع فرموده ﴿لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلا﴾[1] خب بله آن قدرت شرعیه است که دخیل در ملاک است؛ اما قدرت تکوینیه معمولاً دخیل در ملاک نیست بلکه لازمهی استیفاء الملاک است. نماز ملاک دارد حالا قدرت داشتی میتوانی این ملاک را استیفاء کنی، نماز معراج مؤمن است. حالا قدرت باشد یا نباشد، اگر نماز را تصور کردی این معراج مؤمن است، اگر قدرت داشتی میتوانی این ملاک را بهدست بیاوری با خواندن نماز، نداشتی نمیتوانی. نه اینکه اگر قدرت نداشتی این معراج المؤمن توی نماز نیست. مثل فوائد و آثاری که در مأکولات، مشروبات اینها هست، شما چه بتوانی مصرف کنی چه نتوانی این این فایده برایش دارد، این این فایده را دارد، این این پروتئین را دارد. حالا اگر توانستی بخوری خب آن پروتئین را استیفاء میکنی بهدست میآوری، نتوانستی آن آنطور نیست که آن نداشته باشد، آن دارد. و وقتی انسان ملاک را کشف کرد اگر چه امر نداشته باشد باید چکار کند؟ احتیاط کند. پس ما میگوییم انحلال هست و این فرمایش شما هم وارد نمیشود. یعنی هر فردی برای خودش یک صلّ دارد، یک صوم دارد بالانحلال. و وقتی هم شک میکند آدم عاجز بله و قائل هستیم به اینکه این انحلال نسبت به عاجزها نمیشود. شما میفرمایید که خب اگر که خطاب به او ... باید برائت جاری بکند؟ میگوییم نه، چرا؟ برای خاطر اینکه ملاک را کشف کرده، وقتی ملاک را کشف کرده باید احتیاط بکند.
س: آنوقت اشکال دوم بعدی امام را چهجور میخواهند جواب بدهند؟
ج: اشکال دوم چی هست؟
س: اشکال بعدی امام که فرموده بود که ... شرط امتثال امر ....
ج: بله ....
س: اشکال ....
ج: نه آخر این دیگر، بله باید امتثال شرط، یعنی قصد نکند امتثال امر را ....
س: نه امام با این میزد ....
ج: نه نه با این نمیزد، این حرف کسی دیگری بود بر امام اشکال میکرد که قصد امتثال امر نمیشود کرد ...
س: آنوقت قدرت شرعی را چی میگوید ایشان آخر؟
ج: بله؟ آنجا میگویند برائت جاری میشود چون آنجا شرعی است.
پاسخ اشکال اول، اینکه فرمودند اگر قدرت شرط تکلیف باشد باید در فرض شک در قدرت برائت جاری کنیم مربوط به زمانی است که ما کشف ملاک نکنیم، اما اگر ما به هر روشی کشف کردیم که ملاک شارع در فرض قدرت و عجز ما موجود است در آن حال به دلیل احراز ملاک باید احتیاط کنیم. و احراز ملاک حکم به چند روش ممکن است، یکی آنچه مرحوم فشارکی فرمودند و ما نمیپذیریم که از راه اطلاق ماده میفهمیم که حکم در صورت عجز مکلَف نیز دارای ملاک است.
دوم مطلبی است که معمولاً وجود دارد و آن تناسب حکم موضوع است که در موارد بسیاری ما از این راه پی میّبریم که حکم ملاک خود را دارد. البته حکمی نیست حالا تعبیرات یک مقداری شاید مسامحهآمیز باشد، حکم و موضوع دیگر نیست چون فرض این است که عاجز را میگویید قبول دارید که حکم ندارد. یعنی آن موضوعی که برای قادرها حکم دارد میفهمیم که برای عاجزها هم دارد ...
س: ملاک دارد ...
ج: ملاک دارد ولو حکم ندارد ولی ملاکش را دارد. حالا نماز این با آن چه فرق میکند مثلاً؟ عرف در موارد متعددی از این طریق کشف ملاک میکند و در این صورت برائت از تکلیف جایز نیست بلکه باید احتیاط کرد. البته در موارد نادری در بحث عبادات مثلاً؛ اگر نتوانیم کشف ملاک کنیم برائت جاری میکنیم و در هر حال مسئله جریان احتیاط وابسته به این نیست که ما از راه خطاب ملاک را کشف کنیم و خطاب را عام بدانیم.
این پاسخ خب البته مبنایی است نه بنایی؛ یعنی اینکه ما به تناسب حکم موضوع ملاک را کشف میکنیم، حالا یا به راه اول که فشارکی فرموده یا به راه دوم که ایشان میفرمایند از باب تناسب حکم و موضوع کشف میکنیم. اولاً محقق خوئی بارها و بارها فرموده که ما راهی برای کشف ملاک نداریم جز امر شارع، در همان بحث ترتب که ایشان اشکال به آخوند میکنند این است که اگر امر را قبول نداری از کجا میدانی که تکلیف ملاک دارد؟ ما به خاطر برهان اِن و اینکه گتره و گزاف مولا نمیتواند امر بکند کشف میکنیم. ولی اگر امری ندارد از کجا میتوانیم کشف کنیم که اینجا ملاک وجود دارد؟ تناسب حکم و موضوع هم، این تناسب حکم و موضوع؛ خب این مال قادرها حکم هست، آنجا هم تناسب حکم و موضوع این است که این ملاک دارد. اما جایی که حکمِ نیست، فرض این است حکمِ نیست
س: حاج آقا، قیاسش با ترتب انصافاً قیاس ...
ج: در ترتب همین حرف است آنجا دیگه
س: نه، خودتان فرمودید، فرمودید اینجا شرط القدرة شرط ...
ج: آنجا که بالاتر از اینجا هست
س: نه، آنجا
ج: آنجا قدرت دارد
س: ... فرق میکند
ج: اِ آنجا قدرت دارد، گفته
س: مزاحم اهم دارد. در ترتب مزاحم اهم دارد و ما کشف نمیکنیم که فی صورة مزاحمة الاهم؛ آیا مهم صاحب ملاک هست یا نیست؟ آیا ذو ملاک است؟ کشف نمیکند. حرف آقای خوئی درست است اما اینجا خودتان دقیق فرمودید؛ فرمایش فرمودید که چون ما میدانیم استیفاء شرط قدرت شرط استیفاء عمل است نه ربطی به خود مأمورٌبه ندارد. شارع اگر نمیتواند به منِ عاجز بگوید صلِّ به خاطر اینکه من ... کردنم قبیح است نه به خاطر اینکه صلاة ذات مصلحت نیست؛ خلافاً لترتب، ترتب چون مصلحت اهم مزاحمت میکند با مصلحت مهم، کشف نمیکنیم مهم فی صورة المزاحمة الاهم ذا مصلحت باشد فلذا ما راهی نداریم برای کشف مسئله اما اینجا قدرت فقط شرط استیفاء است.
ج: بله، ببینید؛ آدم مظنونش این است که هست.
س: ولی در ترتب نمیدانیم ... هست
ج: اما اینکه قاطع باشد که
س: ما در ترتب نمیدانیم ... هست
ج: قاطع باشد که بله هست؛ مگر یک مواردی که اینقدر روشن باشد چون ملاکات شرعیه و آن ملاکاتی که در نظر، شرعیه که می گوییم نه یعنی چیز شرعی، یعنی ملاکات واقعیهای که مزاحم نداشته باشد در کسر و انکسارات، فلان و اینها، ما راهی به آنها معمولاً نداریم پیش شارع
س: بابا! اینجا ... نیست، اینجا فقط شکّ در عسرت است. آقا من همهی شرایط معمولی را دارم فقط قادر ممکن است نباشم. آن هم ممکن است نباشم، علم ندارم که شکّ دارم. اینجا همهی عقلاء میگوید آقا ملاک صلاة هست. میگویم تو شکّ داری فعلاً، فعلاً احتیاط کن، اینجا حرفش بد نیست ایشان، میگوید قدرت ...
ج: ما که نمیگوییم، بد که نمیگوییم هست، ما میگوییم دلیل نداریم.
س: قیاس ...
س: این تناسب حکم موضوع چه ایرادی به آن گرفتید حاج آقا؟ میگوید تناسب حکم موضوع بادر؛ همان که عرض کردید میفهماند به ما که این ملاکش در مورد غیرقادر هم هست
ج: از کجا میفهماند؟
س: نه، پس نگویید اشکال فنی دارد
ج: دِ اشکال فنی دارد
س: بیان فنی دارد که آقا، مثلاً وقتی که ... قادر میگوید که آقا شما فرض بفرمایید که اینکار را بکنی سعادتمند میشوی معلوم است که برای غیرقادر هم سعادتمند؛ این نمیتواند انجام بدهد، همان مثالهایی که خودتان میزدید. این میوه این ویتامین را دارد، تو نمیتوانی بخوری که دیگه نمیتوانی بگویی ندارد که
ج: نه، ببینید؛ آنجا مصلحت، یعنی آنجا ویتامین مال این گلابی است، مال این سیب است، این سیب موجود است، موضوعش هم همین است دارد. اینجا این است که بای شما مصلحت دارد
س: نه، اینکار ذومصلحت است
ج: نه، میدانم، اینکار برای شما، شارع چون برای شما مصلحت دارد واجب میکند. برای شما مضرّت دارد حرام میکند. برای شما؛ مصلحت دارد. خب امر که به من نشده چون من عاجز هستم، امر به او شده، یعنی
س: معلوم است ...
ج: یعنی احتمال میدهم عاجز، بله، شکّ دارم. احتمال میدهم عاجز باشد و قادر نباشد و چون در ملاکات شرعیه، یعنی ملاکات شرعیه یعنی ملاکاتی که شارع در نظر میگیرد، این فقط این جهانی نیست. توی مال همهی نشئآت را توجه به آن میکند حکم جعل میکنند. از این جهت است که ما میگوییم که ملاکات شرعی را که یعنی در نظر شارع است ما راهی معمولاً به آنها نداریم. چون همهی اینها را باید حساب بکند
س: حاج آقا، چه چیزی اتفاق افتاده با شکّ کردن ما در قدرت ... که شما میآیید میگویید در چون ما احراز نمیکنیم نشئآت مختلفه، این صلاة ما ... مؤثر هست یا نه؟ در ملاک هم شکّ میکنیم ... این انصافاً چیه؟ فقط یک شکّی در قدرت است
ج: بابا! بچه چهارده ساله که یک ساعت دیگه
س: همه عقلاء میگویند احراز ... محرز است
ج: یک ساعت دیگه، ببینید؛ بچهای که یک ساعت دیگه بلوغ پیدا میکند، قبل از این یک ساعت میگویید این نماز آن مصلحت ملزمه را ندارد
س: اینجا به خاطر شرط شارع گفته بالغ نیست ...
ج: بگویید ندارد دیگه، بگویید این مصلحت ملزمه را ندارد. یا فلان احکام وضعیه را ندارد
س: این چون شکّ در مصلحت دارد مصلحت ندارد ...
س: نمیگوییم مصلحت دارد یا مصلحت ندارد
ج: نه، نه، نه، نه، نه، نمیدانم، نمیدانم، من که بالاخر امر ندارم که بتوانم کشف بکنم. ممکن است عدم
س: آقا، ...
ج: ممکن است، ممکن است قدرت نداشتن من ملازم باشد با یک عنوانی که مانع است یا فاقد شرط هستم در آنموقع؛ یک شرائطی وجود ندارد. یا مانع دارم، بالاخره اینجوری است دیگه، اینکه آقای خوئی میفرماید
س: ... درست نیست
ج: که نداریم، راه نداریم، حرف
س: شما حاج آقا، یک مثال بزنید که با شکّ، با اینجور شکّ
س: حرف خوبی است
ج: بله؟
س: حرف خوبی است
ج: حرف خوبی است بله،
س: شما در عبارت ... تصحیح نمیکنید. عبادات صبیّ هم الزامی نیست برای صبیّ ولی مصلحت هست برایش ...
ج: حالا علاوه بر اینکه خود ایشان قبول کردند
س: ...
ج: خود ایشان قبول کردند فرمودند که ما در عبادات در یک جاهایی بله، نمیدانیم. یعنی آنجاهایی که خیلی دیگه تعبدی است. آنجا نمیدانیم. خب همان جاها، همان جاهایی که نمیدانید و شما میفرمایید، اگر آن حرف امام همانجا میآید میگوید، خب همین جاها چهکار میکنید؟
س: ...
ج: و حال اینکه در عبادات میتوانیم برائت جاری بکنیم؟ شکّ در قدرت داریم میتوانیم برائت جاری بکنیم؟
س: ... دلیل نداریم، از انفراد هم نمیترسیم
س: اگر ... دلیل داریم که اینجا ما میتوانیم برائت اجرا کنیم ... انفراد، خب منفرد به آن قول میشویم به بعضی جهات ...
س: این بیان شهید صدر حاج آقا، چه میشود؟
س: تسالم کلی را که دیگه نقض نکردیم ...
ج: و حالا اجازه بدهید این بقیهاش را هم بگویم. الان چون ...، و علاوه بر این، علاوه بر این عرض میکنیم که کشف ملاک مگر به ما وجوب احتیاط میآورد برای ما؟ این چند روزه چندبار تکرار کردیم. خب ملاک است من نمیخواهم این ملاک را، ولی عقل من به من میگوید خب چرا ضرر میخواهی بکنی؟ اما در رابطه بین عبد و مولا در جایی است که مولا یک چیزی را بخواهد
س: یا محبوب باشد
ج: یا محبوبش باشد که از من سر بزند، مبغوضش باشد از من سر بزند؛ آنوقت حق مولویّت مولا پیش میآید. اگر حق مولویّت مولا پیش نیامد؛ من میدانم مصلحت دارد، حالا نمیخواهم انجام بدهم، این مصلحت را نمیخواهم استیفاء بکنم، باید عقوبت بشوم؟ یا این مفسده را میخواهم دامنگیر من بشود، اگر حق مولا نبود، حالا یک کسی نمیخواهد زندگی کند می خواهد خودش را بکشد، اگر حق مولا نبود؛ خب میگوید نمیخواهم زندگی کنم، ملاک چه میفرمایید ملاکی که اینجا میفرمایید؟ ملاک یعنی مبغوض مولاست در محرمات و محبوب مولاست؟ محبوب به این معنا که میخواهد از من صادر بشود؟
س: به اینکه ملاک نمیگویند.
ج: اینها را میفرمایید؟ خب از بعضی از عبارات در بعضی جاهای دیگر که البته حالا من خیلی چیز نداریم ما به همه تعبیراتی که در این کلمات آمده، چون عین فرمایشات ایشان نیست؛ اینها را چیز کردند
س: ویراستاری
ج: ویراستاری کردند و یعنی مفاد مثلاً مستفاد از کلامش را خیلی جاها شاید نوشته باشند. یعنی آنجور نیست که عین عبارات باشد و لذا حالا این بالا پایینیها که دارد با این نمیشود نسبت جازم بدهیم به خود ایشان، بنابراین این ملاکی که اینجا گفته میشود اگر این ملاک محبوبیّت و یعنی میخواهد این، دوست دارد این انجام بدهد از او سر بزند؛ این را دوست دارد، آیا اگر عاجز است معنا ندارد که دوست داشته از او سر بزند، انقداح حبّ از سرزدن او پیدا میشود؟
س: خب این میفرمایید اگر عاجز باشد، آقا اهتمام دارد مولا به این امر محبوب، اهتمام دارد مولا به صلاة، صلاة را ...
ج: اهتمام دارد یعنی چی؟ داریم همین را سؤال میکنیم. یک وقت میگویید
س: یعنی محبوبش هست. یعنی میگوید محبوبش است.
ج: محبوب است از این؟
س: آقا، امر، امر
ج: محبوب است از این؟ مثل اینکه؛ پس بنابراین شارع محبوب است بر اینکه دیوار نماز بخواند منتها خب دیوار نمیتواند نماز بخواند
س: احتیاطش را بهخاطر همین میگویم
ج: سؤال سر این است. میگویم محبوبیّت حتی از عاجز است؟ یعنی از غیر انسان هم حتی؟ از دیوار؟ از سنگ؟ و حال اینکه، و حال اینکه اگر آن میشد نماز بخواند همان آثار بر او مترتب بود ولی وقتی که این عاجز است، قادر نیست، محبوبیّت پیدا نمیشود، مبغوضیّت پیدا نمیشود. یعنی همانطور که تکلیف مشروط است محبوب بودن سر زدن یک کار از یک شخص یا مبغوض بودن هم مشروط به قدرت است؟
س: ... باز اینجا به واسطه آن برائت امر را ساقط میکند. برائت امر را ساقط میکند عند الشکّ در تکلیف، برائت جاری میکند. اما احراز نمیکنی من عاجزم ها! احراز عجز نمیکنم فقط برائت ذمّه میآورم، اشکالات شما فی صورة الاحراز العجز است. ما احراز العجز نکردیم، شکّ در عجز داریم. شکّ در عجز فقط یک وظیفه عملیّه به واسطه ...
ج: آقای عزیز! شما چرا ...؟ ایشان میفرماید که شما شکّ در قدرت که داری؛ بله شکّ در تکلیف میکنید ما قبول داریم و شکّ در تکلیف مورد برائت است. اما اینجا به این نمیانجامد که شما احتیاط نکنی، چرا؟ برای اینکه در همین جاها به تناسب حکم موضوع یا از راه محقق فشارکی کشف ملاک میکنی و هر جا کشف ملاک شد باید احتیاط بکنی. یعنی الان میدانی این کارِ ملاک دارد، فقط نمیدانی میتوانی استیفاءش بکنی یا نه؟ شکّ داری، باید احتیاط بکنی چون ملاک را فهمیدی، چون ملاک را فهمیدی باید احتیاط بکنی، میگوییم این ملاک «ماذا یراد من هذا الملاک»، اگر این ملاکها همان فوائد و مصالح و اینهاست اینکه احتیاط ندارد چون حق مولویّت مولا توی آن نیست؛ مال خودم است، مربوط به خودم میشود. اگر میفرمایید که این ملاک؛ مقصودتان از ملاک؛ محبوبیّت و مبغوضیّت و اینهاست، اینها را میفرمایید، اینها اول کلام است، چون اینها هم مشروط به قدرت است. معنا ندارد انقداح محبوبیّت در نفس یا مبغوضیّت در نفس برای
س: برای چی؟
ج: برای غیرقادر
س: چرا؟
ج: چون...
س: ...
ج: پس شما بفرمایید محبوب خداست که دیوار هم نماز بخواند.
س: آن روح حکم که شهید صدر میفرماید
س: ... حرفم این است؛ شما هی میروید روی عاجز مسلمه، اینجا معلوم نیست ... همه عاجز هستند
ج: میدانم. اگر باشم که اینجور است.
س: حالا دیگه شکّ
ج: پس شکّ میکنم.
س: ...
ج: پس شکّ، بابا ایشان، الله اکبر! ایشان، بابا
س: احتیاط این است اگر بوده ...
ج: آقا ایشان، نه، آقای عزیز! آخه شما خارج از کلام میشوید. ایشان میفرماید وقتی احراز الملاک کردی باید احتیاط بکنی، میگوییم احراز الملاک نمیکنی
س: چرا نمیکنی؟ به خاطر اینکه مثال میزنید به عاجز، ما این را نمیفهمیم
س: ملاک را باید احراز بکنی تا احتیاط واجب ...
ج: آره دیگه، باید ملاک را احراز بکنی و الا باز هم برائت جاری میکنی، نمیدانم ملاک هست یا نیست؟
س: آن بیان شهید صدر حاج آقا چه میشود؟
ج: کدام بیان؟
س: آن بیان که سابقاً میفرموید
س: ...
س: روح حکم وجود داشت
ج: آهان! روح حکم یعنی همان ملاک دیگه؟
س: نه، میدانم
ج: بله، روح حکم یعنی ملاک
س: میدانم. قبول دارم
س: یعنی همین ...
ج: آهان! آنجا چون علم داریم به تکلیف، به خاطر این است. آنجا علم اجمالی داشتیم به تکلیف، میگفت باز روح حکم هست. خب این هم یک جواب که فرموده شده است.
جواب دیگر این است که سیره عقلاست یا حکم عقل است بر اینکه اگر مولا تکلیفی داشت و شما شکّ در قدرت کردی این با بقیّه شرائط متفاوت است. چرا؟ چون اگر اینجا هم برائت باشد معمولاً به چی میانجامد؟ به ترک میانجامد و به خاطر سیره عقلاء یا حکم عقل؛ به اینکه شکّ در قدرت اگر داشتی بعد از اینکه تکلیف مُسَلَّم است و حالا نمیدانی؛ یعنی خطاب متوجه شما شده ولی شکّ داری، اینجا این حکم عقلی وجود دارد که باید احتیاط بکنی، احتیاط در این موارد مورد سیره عقلاء است علی ادعاءٍ و مورد حکم عقل است علی ادعاء آخر و این غیر از فرمایش محقق حکیم است. نمیگویند ما قادریم نه، میگوید شاکّ در قدرت یجب علیه الاحتیاط، یلزم علیه الاحتیاط؛ شاکّ در قدرت و این آنکه توی کلمات اصولیون و امثال اینها بیان شده این است که مسئله قدرت اینچنینی است. پس بنابراین اینجور خدمت امام جواب داده میشود در اینجا که ما اشکالی ندارد که قائل به انحلال بشویم ولی در عین حال برائت جاری نکنیم. برای خاطر اینکه العقلاء و العقل یحکمون در رابطه با عبد و مولا که نحوه اطاعت هم امر عقلایی است یا عقلی است که در رابطه عبد با مولا وقتی مولا تکلیفی کرد، عبد اگر شکّ در قدرت کرد که من قدرت دارم یا ندارم، این اینجور نیست که بگوید خب، برائت جاری بکند برود کنار بنشیند، اینجا باید اقدام بکند. باید اقدام بکند، اقدام که کرد اگر قدرت بود خب انجام میشود نبود هم که خب دیگه معذور است. ولی اینجور نیست که بتواند کنار بکشد خودش را و از در حقیقت از حقوق مولا بر عبد این است که در این موارد اینکار را بکند و این مُدرکٌ عقلیٌ و سیره عقلائیه بر این جهت است.
و آخرین جواب که این کلمه هم بگوییم که دیگه نخواهیم بعداً تکرار ...
س: برائت شرعیه را چه میگویند؟
ج: بله آقا؟
س: برائت شرعیه را چه میگویند اینجا؟ اینجا یعنی درواقع میگویند برائت
ج: نه، انصراف دارد دیگه برائت شرعیه، وقتی که سیره عقلائیه و این حق مولا هست
س: آنها رنگ میدهد به آنها یعنی؟
ج: بله، موجب انصراف ادله میشود از این.
و آخرین جوابی که داده شده که مال محقق سیستانی دام ظله هست؛ ایشان فرموده که ما در همه جا حتی در شبهات موضوعیه برائت قبل الفحص را قائل نیستیم. برائت بعد الفحص است حتی در شبهات موضوعیه، فلذاست اینجا هم باید فحص بکند ببیند قدرت دارد یا قدرت ندارد. شکّ کرده باید ...، و اگر، فحص باید بکند. اگر دید واقعاً قدرت ندارد، جزم پیدا کرد، خیلی خب!
س: خب قدرت اگر شکّ کرد چی؟
ج: این فرمایش ایشان است که حالا در تقاریر به ایشان نسبت داده شده؛ نمیدانم این هم خب حالا شکّ بعد الفحص حالا شکّ او مستقر شد و معمولاً شکّ عقلی که آدم مستقر هم میشود دیگه، چه میدانم اگر مخصوصاً اینجوری بگوییم و اینکه ما در همهی موارد هم بخواهیم بگوییم شکّ در قدرت اگر داشتی (ببخشید) شکّ در شبهات موضوعیّه باید بعد الفحص باشد این هم ولو اینکه خب عدهای قائل شدند. در یک مواردی درست است مثل حجّ و خمس و زکات و اینها، مثل موضوعاتی که معمولاً این چنینی است که اگر فحص نکنیم موضوع روشن نمیشود. آنها درست است. حالا یک کسی بگوید شکّ دارم اموالم به اندازه استطاعت مالی رسیده یا نرسیده؟ هی شکّ دارم. استصحاب بکند یا برائت جاری بکند؟ شکّ دارم مازاد بر مؤونه سنه داشتم یا نداشتم؟ هی حساب نمیکند. یا اموالم، اموال زکویام به نصاب زکات رسیده یا نرسیده؟ اینها چون بدون محاسبه و اینها نمیشود باید فحص بکنی، توی سیبره عقلایی اینجوری اینجا را معذور نمیدانند شخص را، اما در جایی که اینجوری نیست؛ خدا رحمت کند مرحوم آقای حائری را در درس یادم هست میفرمود از صحیحه زراره استفاده میشود که در شبهات موضوعیه نه تنها فحص لازم نیست بلکه هیچ فایدهای ندارد و مطلوبیّت شرعیه ندارد. چون او وقتی که گفت که آقا؛ من احتمال میدهم به لباسم اصابت کرده باشد مثلاً دم یا امثال ذلک، حضرت فرمود: «إنما تريد أن تذهب الشکّ انت» فقط فایدهاش این است که شکّ از تو میرود ولی مطلوبیّت دیگری ندارد. انّما، فقط فایدهاش همین است. و ایشان از این جمله استفاده میفرمودند که فقط فایده این دارد ولی مطلوبیّت شرعیهای ندارد. یا آن روایات حالا عین مضمونش یادم نیست که آن به روایات هم استناد میکنند که حضرت امیر سلام الله علیه میفرمودند که قبل از اینکه مثلاً برای قضای حاجت بروم آب به خودم میپاشم، دیگه «ما أبالي أبول أصابني أم ماء»، او شکّ میکند. خب، پس در شبهات موضوعیه؛ ما بگوییم همهی شبهات موضوعیه باید فحص بکنیم؛ حالا بالاخره حالا محل کلام بین الاعلام هست ولی معمولاً قائل هستند به اینکه شبهات موضوعیه فحص نمیخواهد الا در آن موارد خاصّه و الا
س: ...
ج: بله، آنکه مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم از ایشان نقل شده که میفرمودند جایی که علمش توی آستین توست، یعنی تا نگاه کنی، حالا شکّ، تا نگاه کنی میفهمی، اینجاها باید فحص بکنی اما جاهایی که فحص بیش از این میخواهد نه، لازم نیست. حالا این، این قسمتش حالا دیگه الاختلاف المبانی هست.