99/09/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتیاط
بحث در دلیل سوم بود برای عدم تنجیز علم اجمالی در جایی که بعض اطراف خارج از محل ابتلاء باشد و آن تمسک به روایاتی است که در خصوص همین مورد ادعا میشود که وارد شده و دلالت میکند بر عدم وجوب اجتناب از آنکه داخل محل ابتلاء است. اولین روایت روایتِ علی بن جعفر، صحیحهی علی بن جعفر هست از اخیه موسی بن جعفر سلام الله علیهما که این بود: «قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ رَعَفَ فَامْتَخَطَ فَصَارَ ذَلِكَ اَلدَّمُ قِطَراً صِغَاراً» البته اینجاها یک اختلاف نُسخی هست یا قِطراً قطراً بعضی هست «أَصَابَ إِنَاءَهُ هَلْ يَصْلُحُ له اَلْوُضُوءُ مِنْهُ قَالَ إِنْ لَمْ يَكُنْ شَيْءٌ يَسْتَبِينُ فِي اَلْمَاءِ فَلاَ بَأْسَ فَإِنْ كَانَ شَيْئاً بَيِّناً فَلاَ يَتَوَضَّأُ مِنْهُ» که تقریب استدلال این بود که ظاهر سؤال سائل این هست که این اصابهی به إناء کرده و برای من علم اجمالی پیدا شده که یا آب متنجس شده یا اصابهی به إناء یا به این نحو بوده که به آب خورده یا به این نحو بوده که به خود إناء خورده دون الماء. از این جهت هست که سؤال میکند و امام(ع) در همین فرض دارند میفرمایند که اگر در آب چیزی دیده نمیشود این آب قابل مصرف است با اینکه طرف علم اجمالی هم هست. و شیخ میفرمایند، اینجا همین مورد بحث ما هست، چون آب محل ابتلاء است اما خود کأس، بیرون کأس یا مواردی که... آنها محل ابتلاء نیست. پس حدیث در خود مورد بحث ما هست و دلالت بر این میکند که علم اجمالی منجز نیست و مصرف آن آب با اینکه طرف علم اجمالی است اشکال ندارد، این تقریب استدلال.
از این استدلال پاسخهای عدیدهای وجود دارد که باید بررسی بشود، شش پاسخ مجموعاً در مقام هست. پاسخ اول این هست که این روایت سؤالاً و جواباً ربطی اصلاً به علم اجمالی ندارد، بالمرّه اجنبی از علم اجمالی است، حالا چه علم اجمالی که تمام اطرافش باید داخل محل ابتلاء باشد یا بعضی از آن نباشد، اصلاً مربوط به علم اجمالی نیست. بلکه این روایت سؤال و جواب ناظر به این هست که اگر میدانم این قطرهی صغار اصابهی به آب کرده، سؤالش این است، نه یا به آب یا به کاسه دون الآب، نه میدانم به آب سرایت کرده ولی قطرههای صغار است، آیا اینجا این آب متنجس میشود؟ منفعل میشود؟ و میشود از آن وضو گرفت یا نه؟ و امام(ع) میفرمایند که اگر به حدی صغیر است که دیده نمیشود در آب، این آب منفعل نمیشود، همان فهم شیخ طوسی قدسسره و مطلبی که شیخ طوسی فرموده. و بعید هم نیست چنین مطلبی... مرحوم امام قدسسره دارند توی تهذیب الاصول هست، حالا ایشان تأویل فرموده ولی «و اما الحديث فلا بد من تأويله، و حمله اما على الاجزاء الصغار التي لا يدركه الطرف، و ان كانت مرئية بالنظارات» با تلسکوپ و با اینها میشود دید با مکبّرات «إلاّ ان الدم المرئي بها ليست موضوعةً للحكم الشرعي» شارع آن چیزهایی که دیگر... خونی که شما با مکبّرات میبینید با میکروسکوپ میبینید با چه میبینید با اینها، اینها موضوع حکم شرعی نیست. «و لا ينافى هذا الحمل بالعلم بإصابة الإناء فان العلم بها غير إدراك الطرف» منافات ندارد، بله خورده ولی اینقدر این ریز است که با چشم عادی و غیرمسلح دیده نمیشود اصلاً، اینها ممکن است بگوییم مثلاً این بله، شارع میگوید این نجس نیست یا منجس نیست، هیچ بُعدی هم ندارد این مسأله. توی محرمات دیگر هم مثلاً ما داریم این جهت را، که خب مثلاً خوردن خاک حرام است، تراب خوردنش.... اما حالا یک ترابی که به ذرهای است که با فقط چیز میشود آن را، این هم مثلاً اشکال دارد که کسی بخورد؟ مثلاً میداند توی حلقش است یا توی دهانش است این را ببلعد بدون اینکه مستهلک بشود، اینها ....
س: یعنی با میکروسکوپ چیزی فهمید توی آب افتاده ...
ج: بله؟
س: یک مقداری یعنی ...
ج: بالاخره فهمید ...
س: .... اینقدر ریز نیست یعنی منظور اینکه چیز ریزی که تا برسد توی آب اوصاف ثلاثه را تغییر نمیدهد، این خیلی...
ج: حالا آن هم یک چیز است، ببینید ...
س: با هم فرق دارند ...
ج: نه حضرت میفرماید اگر دیده نمیشود، اگر در آب ... اگر چیزی است که در آب دیده نمیشود ...
س: یعنی به سرعت حل میشود ...
ج: حالا بعید است حالا آن دیده میشود و حل میشود ...
س: آخر آن هم آنوریاش را هم بخواهی بگویی اصلاً چهجوری افتاد توی آب؟ ....
ج: خب فهمید بهخاطر اینکه این چیز صغار که آمد از اینجا به یک جا باید بخورد دیگر، میداند سرش مثلاً اینجوری بوده خورده به آن ...
س: نه میفرماید دیده میشود دیگر، خب از یک طرف اگر با میکروسکوپ دیده میشود ...
ج: نه نه نه ما نگفتیم دیده میشود، گفته میدانم خورد ...
س: نه میگوییم آن قطرهای که آمد، آمد یعنی ...
ج: حالا آمد این نگفته که میبینم که، نگفته که میبینیم.
حالا علیایحال این سؤالش از این است که حالا این قطره خورده به آب، امام هم میفرماید این اشکال ندارد. خب فوقش اگر شما بخواهید ملتزم به این بشویم این است که آب قلیل منفعل نمیشود با اینجور قطرات منفعل نمیشود مگر اینکه رنگ و بو و مزهاش عوض بشود. بالاخره سؤال او ربطی به علم اجمالی ندارد، جواب امام هم ربطی به علم اجمالی ندارد. او سؤالش این است که چنین دمی خورده به آب، امام میفرماید اشکال ندارد. حالا اگر میتوانید اخذش بکنید بکنید، نمیتوانید خب فتوا به آن ندهید. این سؤال این است ربطی به علم اجمالی ندارد. یا این است یا اینکه نه این روایت ناظر به این است که این میگوید به إناء خورده، نمیگوید به آب خورده، به إناء خورده ولی چون به إناء خوردن موجب این میشود که آدم شک کند که لعلّ اینها نزدیک هم هستند دیگر با هم هستند شاید به آب هم خورده باشد که شیخ حر اینجوری معنا فرموده، آن شیخ طوسی آنجور معنا فرموده بود، اینجور شیخ حر رضوانالله علیه اینجوری معنا کردند بعد از ذکر حدیث که مرحوم آقای داماد هم همین را تقریب کرده که همین است، مرحوم تسدید الاصول هم همینجور تقریب کردند ظاهراً که سؤال این است که این خورد به إناء و این خوردن به إناء موجب میشود که انسان تردید کند که لعلّ به آب هم خورده باشد نه اینکه علم اجمالی دارم نه، آنکه میدانم این است که به إناء خورده، اما به إناء خوردن این شک را ایجاد میکند که نکند به خود آن هم خورده، چون اینها با هم هستند و اینها کنار هم هستند و با هم هستند خب ممکن است به آن هم خورده باشد.
س: .... اگر حاج آقا قطراً قطرا باشد، طرف دماغش خون میآید ظرف هم دارد وضو میگیرد، قطره قطره میشود، میگوید دیدم اصاب الإناء، نمیدانم توی آب هم افتاده یا نه؟ شک نسبت به کثیر .....
ج: نسبت به آب پیدا میکنم ...
س: کثیر یعنی آب دیگر، یقین دارم إناء نجس است نمیدانم ...
س: اکثر
س: اکثر دیگر ..
ج: آهان، بله اینطور بله ....
س: .... این هم اگر قطراً قطرا باشد خیلی میخورد ...
ج: با قطراً قطرا بهتر میخورد یعنی یک قطره هم نبوده که بگوییم خب، نه شاید ...
س: ..... این هم نجس شده آن هم شده ...
س: قطرا صغاراً هم چند قطره هست فرق نمیکند. حاج آقا نسبت به آن ....
س: قطرا صغارا به یستبین بیشتر میخورد، آن قطراً قطرا به شک در اکثر بیشتر میخورد ...
س: .... حاج آقا توی همین فاز اول جواب هم یک چیز دیگر میشود گفت و آن این است که سؤال سائل از این باشد که همانطور که وضو گرفتن از مثلاً آنیهی ذهب و اینها اشکال دارد، لعلّ اینکه واقعاً جای سؤال دارد که شاید کسی بگوید آقا از ظرف نجس هم نمیشود آب برداشت برای وضو. امام میفرماید اگر توی آن نجس نیست وضو بگیر، اگر نجس هست اشکال دارد. صرف اینکه ظرف نجس باشد برای وضو این جای سؤال دارد واقعاً برای آن ....
ج: حالا این دیگر خیلی ...
س: آنیهی ذهب مگر اشکال ندارد؟ از آنیهی نجس هم نمیشود ...
ج: نه آن هم آخر ببینید آن هم که حالا بگوییم که ظرفی که بیرونش هم نجس است سؤال ....
س: ظرف نجس دیگر ....
ج: ظرف نجسی که آب نجس نشده ...
س: خب ذهب هم همینطور است ...
ج: نه خب آن معلوم است یک چیز تعبدی است، آن هم چیز اقتصادی دارد آنها که بله اینها را ... یا اینکه نه یا جامد کردن مثل طلا و نقره است که این مثل کنز کردن و یکجا را راکد گذاشتن است، میگوید ظروفتان را این کار نکنید. ولی اینکه ما حالا بگوییم اگر بیرون ظرف، حالا آب پاک است ...
س: از ظرف نجس نمیشود وضو گرفت ...
ج: یک تعبد خیلی محضِ صرف در اینجا باشد احتمال عقلی که دارد، قبول است ...
س: ...
ج: بله این حالا شما هم یکی هم کنار آن احتمالات.
علیایحال حرف این است، اشکال اول این است که این روایت ربطی به علم اجمالی ندارد، حالا چرا؟ یا برای خاطر اینکه استظهار میشود معنای اول که شیخ فرموده که یعنی حتماً میداند به آب خورده و سؤالش این است که این آب متنجس میشود یا نه؟ یا اینکه نه نمیداند به آب خورده یا نه؟ میداند به ظرف خورده ولی چون به ظرف خوردن شبهه ایجاد میکند که لعلّ به آب هم خورده باشد سؤال میکند که اینجور جاهایی که مثلاً آدم احتمال میدهد به آب خورده باشد مظنه پیدا میکند که به آب هم خورده، آیا اینجاها چطور است؟ این مظنه حجت است یا چطور است؟ یا شاید شاید این عبارتی که در روضة المتقین است که فرموده «و ظاهره وصوله إلى الماء أيضا، فهل يعمل على الظاهر أو يعمل على الأصل؟ فأجابه عليه السلام بأنه يعمل على الأصل» من گمان کنم احتمال میدهم توی عبارت یک اشتباه و غلطی باشد که صار وصوله الی الماء ایضاً نه، که حمل ظاهر بکنیم یا به اصل عمل کنیم، ظاهر این است که همانی که فقهاء مثال میزنند که جایی که ظاهر تنجس است اما علم نداریم، مثل کف بازار مثال میزنند، جایی که مسقف است و سالیانی از آن گذشته. خب اینجا ظاهر این است که بعد از گذشت سالیان این متنجس شده دیگر، آفتاب که به آن نمیخورد، باران هم که به آن نمیخورد مسقف است، مردم هم که با هرجور کفش و فلان و زمستان و فلان و اینها میآیند رد میشود، سگ و گربه و اینها هم که بول میکنند چه میکنند اینها رد میشود؛ این ظاهر این است که این متنجس است. یا آن سقاخانههایی که قبلاً بوده یا توی حرم مطهر هم بود دیگر ما بچه بودیم یک چیز بزرگ سنگیای بود مردم آب از آن میآمدند میخوردند، اطرافش به خدمت شما عرض شود کاسههایی بود که با زنجیر هم وصل شده بود ... خب بعد از گذشت مدتها که هیچوقت آب کر به آن ریخته نمیشود آن هم هرجور آدمی که لاابالی و غیر لاابالی و همه جور میآیند آب میخورند بعد از گذشت مدتها ظاهر این است که متنجس است که مرحوم شیخنا الاستاد قدسسره در نجف میفرمود ما هر هفته یکبار میرفتیم شط و همهی چیزها را، برای اینکه بعد از گذشت یک هفته آن وضع نجف آنموقع برایمان چیز بود که این مثلاً بله. خدمت آیتالله سیستانی هم که رسیدیم ایشان با هم هممدرسه بودند مدرسهی بخارایی، میگفت آره ایشان لباسهایش که میشست توی اتاقش، توی حجرهاش بند بسته بود آنجا میگذاشت خشک بشود. برای اینکه بیرون این گرد و غبارهایی که کوچه و همهجا چیز بود دیگر. یا ایشان میگفتند من کف جورابهایم چرم دوخته بودم چون حرم حضرت امیر هم که میایستادی پایمان عرق میکرد، چون چیز هم که نبود پنکه و فلان و اینها و مطمئن بودیم که مثلاً آنجاها خلاصه اینجوری که رفتوآمد میشود و همهجور آدمی اینها مثلاً شاید پاک نباشد.
علیایحال این آیا به ظاهر عمل کنیم اینجا؟ چون وقتی به کاسه میخورد ظاهر این است که این بالاخره به آن هم خورده، اینها با هم هستند کنار هم هستند یا اینکه نه به اصل عمل کنیم، بگوییم انشاءالله استصحاب طهارت ماء دارد مثلاً؟ که حضرت فرمودند به اصل عمل بکنید.
س: این بیان سوم میشود حاج آقا ...
ج: بله؟
س: این بیان بیانِ سومی ....
ج: اشکال ندارد اشکال ندارد، نه داریم میگوییم که منشأ سؤال ایشان این است که میدانم به کاسه خورده، نمیدانم به آب خورده یا نه؟ اما مظنهی این است که به آب خورده یا ظاهر این است که به آب خورده یا احتمال لااقل این است که به آب خورده، یکی از این امور، از امام(ع) سؤال کرده است. پس نتیجه این است که این اشکال اول این است که این ربطی به علم اجمالی ندارد استظهاری که میشود این است، این جواب اول.
جواب دوم این است که لو فُرض اینکه سؤال سائل از علم اجمالی باشد اما جواب امام نه. بلکه جواب امام این است که میخواهد تردید در اصل اصلاً اصابه برایش ایجاد بکند. مثل وسواسی که گاهی یک سؤال میکند او میگوید آقا یقین دارم یا قاطع قطّاع، جواب جوری میدهد که این قطعش را از دستش بگیرد، میگوید بیخود قطع داری. که اینجا هم ولو او سؤالش این است که من علم پیدا کردم که بالاخره یا به نفس کاسه خورده بدون آب یا به آب خورده، این را علم دارم ولی امام(ع) میفرمایند که نه آب مصرف بکن، بیخود علم داری، کأنّ اینجوری میخواهد بفرماید، علم پیدا نمیکند آدم که حتماً به کاسه اگر خورد به آب هم خورده، این تصور بیجایی است، کجا علم داری؟ این مطلب هم از بعض عبارت تهذیب الاصول استفاده میشود که فرموده است که اینجا «و حمله اما على الاجزاء الصغار التي لا يدركه الطرف و ان كانت مرئية» این یکی «و اما على إبداء الشك في أصل الإصابة مطلقا» که امام ابداء شک میخواهد بفرماید در اصل اصابه ولو حالا آن اینجوری گفته. این هم یک احتمال است منتها این احتمال انصافش این است که خیلی بعید است یعنی این نمیخورد به عبارت که ما بگوییم کنایهی از این مطلب و حضرت درصدد این بودند که بفرمایند که بیخود علم پیدا کردی، آدم علم پیدا نمیکند، اگر مفروض این باشد که سؤال سائل از علم است. بگوییم سؤال سائل این است که من علم پیدا کردم و امام با اینجور جواب بخواهند بگویند بیخود علم پیدا کردی. این عبارات قالب بیان این مطلب نیست ظاهراً، فلذا این مستبعد است. مگر مثل تأویلاتی که شیخ طوسی در استبصار مخصوصاً به یک جوری ولو خیلی خلاف ظاهر گاهی میخواهد تعارضها را برطرف بکند، حالا ما بیاییم بگوییم این روایت با مذاق اصحاب نمیخواند یکجوری باید معنا کرد که مثلاً ملتئم بشود با ....
س: اگر إناء را خود إناء ترجمه کنیم فرمایشتان کاملاً درست است یعنی خیلی بعید است، اما اگر إناء را آب در إناء که بعضیها اینطور ترجمه کردند ترجمه کنیم این خودش خلاف ظاهر هست که إناء را بگوییم ماء داخل إناء؛ ولی آنموقع دیگر جواب امام به این میخورد که نه کی گفته که نگاه بکنی معلوم نیست خورده باشد و الا قابل دیدن است دیگر اگر خورده باشد، این قطر اگر خورده باشد به آب داخل آنجا قابل دیدن است دیگر، یکی هم که نبوده که...
ج: بله ولی خب ممکن است که ...
س: این خودش خلاف ظاهر است که بگوییم إناء را بگوییم ماء داخل آن....
ج: بله اگر بگوییم به إناء خورده میشود مثلاً، یعنی بُعدش کمتر میشود.
جواب سوم:
جواب سوم این است که نُسخ این روایت مختلف است، در بعضی از نقلها این است که این شیئاً منصوب است یعنی «فقال ان لم یکن شیئاً یستبین فی الماء فلا بأس و إن كان شيئا بيّنا فلا تتوضّأ منه» ولی بعض نُسخ و بعض نقلها این هست که «ان لم یکن شیءٌ یستبین فی الماء و ان کان شیءٌ بیناً»، یا «بینٌ» دیگر باید بشود «و ان کان شیءٌ بینٌ فلا تتوضأ منه». اگر اولی باشد یعنی منصوب باشد ظاهرش این است که یعنی مفروغٌعنه دارد میگیرد که آنکه تو میگویی اصابت کرده دارد تفصیل میدهد، آنکه میگویی اصابت کرده و به ماء، اگر شیء بیّن باشد خیلی خب نجس میکند آب را متنجس میکند نمیشود وضو گرفت. اما اگر اینجوری نیست نه، که اینجور باشد قهراً میخواهد بگوید آب متنجس شده. ولی اگر اینجوری باشد «و ان کان شیءٌ بینٌ» یا «ان لم یکن شیءٌ یستبین فی الماء فلا بأس به» اینجا مفروق نگرفته که حتماً به آب اصابه کرده، یعنی اگر این قطرهِ یک قطرهای است، یک چیزی است اگر این شیء، این شیئی که تو داری میگویی خورده، این شیء اگر ...
س: که خورده نه دیگر ...
ج: نه دیگر مفروغ نمیگیریم «ان لم یکن شیءٌ یستبین فی الماء» یعنی اگر یک چیز صغیری در کار باشد نه اینکه آن چیزِ، این فلان بأس «و ان کان شیءٌ بینٌ فلا تتوضأ منه» ...
س: شیءٌ بینٌ؟
ج: بله شیءٌ بیّن، آنجا آن «لم یکن شیءٌ یستبین فی الماء» آن و آن بعدیاش «و ان کان شیءٌ بینٌ» باید باشد دیگر، چون صفت است...
س: حاج آقا شیء را بزنید به ماء، اینجا میخواهید بزنید بگویید ان کان آن ماء شیءٌ بینٌ تنجسه و إن لم یکن آن شیءٌ که یستبینُ آن قِطَر در آن یعنی شیء را بزن اینجا به ماء، نه، اگر بزنید دوباره به قِطَر پس اصابه مشخص است، مثل شیئاً بیّناً میشود؛ اصابه مفروض است، حالا اصابه مفروض است یا یستبین یا لا یستبین، إن کان شیءٌ بخوانیم بگوییم خود آن ماءِ شیءٌ بیّنٌ تنجُسُه
ج: تنجسه
س: آره، آره، آره، به همین که، به همین یک سبب در آن هست
س: بیِّن باید باشد حاج آقا، این خبر کان
س: یا اینکه نه، لم یکن بیّنٌ تنجُسُه یعنی اصلاً ممکن است توی آن نیفتاده تا بیّن بالفعلی ... بشود. ممکن است بیرون افتاده باشد. و الا اگر بخواهی در هر دو حالت أن کان بزنید به قِطَر و به دم بزنید پس اصابت مفروض است
س: بیّن مال خودش است. نباید ... تنجس باشد
س: نه همین است دیگه، میخواهیم اینطور بگوییم، نه ممکن است حضرت در مورد ماء سؤال کردند، توضی در مورد ماء است
س: آنوقت چهجوری آن بیّنه ...
س: ماء، مائی است که بیّن تنجسش یا نه؟ چرا حتماً میزنید به قِطَر؟ سؤال از توضأ به ماء است. میگوید این ماء مائی است که بیّنٌ، چه چیز بیّنٌ؟ تنجزش به آن قِطَر، یعنی قِطَر را میبینند پس متنجس است. یا نه، إن لم یکن شیءٌ بیّنٌ، اینجوری معنا کنیم. شیءٌ را بزنید توی حالت دوم به ماء، به ماء بزنید و الا اگر بزنید به قِطَر، توی هر دوتا مفروض است تفصیل دارد میدهد.
ج: بله
س: حاج آقا، شیء آن بیّنه هم ... آن بیناً خبرش باشد دیگه ...
س: ... مسائل بعدی است
س: توی مسائل که بیّنه است
س: میگویم بیّنه هم باید خبرش
ج: توی وسائل که بله،؛ توی وسائل که اصلاً اینجوری است؛ «إن لم يكن شيء يستبين في الماء فلا بأس، و إن كان شيئا بيّنا فلا تتوضّأ» اینکه نقل اینجاست
س: حاج آقا، مسائل علی بن بعفر اولی را گفته «لم يكن شيء يستبين»، دومی را گفته «و إن كان شيئا بيّنا»
ج: بله، حالا این هم یک نسخه است. نسخههای مختلفی در اینجا وجود دارد. حالا من دیروز آورده بودم آنجایی که نقل کرده بود نسخهها را، امروز نیاوردم. «و إن كان» که حرف این است خلاصهاش که علی این نسخه که علی یک نسخه ممکن است شما به علم اجمالی معنا کنید که علم اجمالی دارم یا به آب خورده یا به کاسه خورده، اما علی یک نسخه دیگر نه، ربطی به علم اجمالی ندارد و چون نسخه مختلف است و معیِّنی نداریم پس نمیدانیم این روایت مربوط به علم اجمالی میشود یا نمیشود. اشکال این است که نسخه این روایت مختلف است علی یک نسخه ممکن است ما به علم اجمالی معنا بکنیم.
س: کدام نسخه به علم اجمالی معنا میکنیم؟ آنموقع که مفروض باشد؟
ج: آهان آن، نه،
س: نه، باید مفروض نباشد
ج: نه، مفروض نباشد. فقط این است که چیه؟ میدانم یک قطرهای آمد و خورد
س: تغیّرش را سؤال میپرسم
ج: اما به کجا خورد؟ مردد هستم به کاسه خورد فقط یا به آب خورد؟
س: نه، اصابه
ج: اصابه می ...
س: نه اصابه به ماء را میپرسند
ج: نه، نه، آن نه، نه، بنابراینکه بخواهیم علم اجمالی باشد این است که سائل دارد سؤال میکند؛ قطره صغیری میدانم آمد و اصابه کرد، اما حالا اصابه کرد به چی؟ حالا یا اصابه کرد به إناء و این اصابه به إناء چون مستبعد است که دیگه به آب اصابه کند، به إناء اصابه کند به آب اصابه نکرده باشد این استبعاد باعث شده که من یک علم اجمالی یا اطمینان اجمالی پیدا کنم که یا اینجوری این قطرهای که آمده است به این إناء، به این إنائی جلوی من بوده، این قطرهای که آمده است و خورده نمیدانم که چهجور شد؟ فقط به کاسه خورد و به آب نخورد یا به آب خورد؟ نمیدانم چهجوری شده، امام علیهالسّلام میفرمایند که اگر آن اینجوری است و آن قطره اینجوری است پس کأنّه یک راه حلّی دارند نشان میدهند که اگر چیزی که در آب پیدا نمیشود این هم طریق است. طریق است. اگر در آب پیدا نمیشود خب علم اجمالی است منحل میشود دیگه، در بدواً اینجوری است ولی اگر خب توی آب که دیده نمیشود که
س: ...
ج: به خاطر اینکه توی آب که نمیبینی، حالا که توی آب
س: تا رفته توی آب مضمحل ... شده؟
ج: حالا این، اگر اینقدر
س: دیگه انصافاً اگر بگویید از باب علم اجمالی است، خروج از محل ابتلاء
ج: آخه این، ببینید کسی که خوندماغ میکند
س: اسپری که نپاشیده که، قطره آب
ج: بله، کسی که خوندماغ میکند قطره قطره میشود، آن هم تعبیر قطره، اصلاً قطره انصراف دارد از آنکه با چیز میبینی، این که قطره هست، آن هم یک آب مثلاً کاسهای که دارد با آن وضو میگیرد مگر چقدر آب است؟ حضرت میفرمایند
س: بابا مگر همان ثانیه ...
ج: حضرت میفرمایند که اگر توی آب نمیبینی خب دیگه علم نداری اشکال ندارد. خب معلوم میشود به آن نخورده
س: آهان! به همین راحتی علم اجمالی از بین میرود؟
ج: آره دیگه؛ از بین میرود چون با چشمت ...
س: اگر همان آناً ما بعد از اصابت ببینند
ج: و شاید آن مطلب امام هم که در مورد ابداع شکّ میخواهد بفرمایدی؛ توضیح واقعش همین باشد که ابداع شکّ دارد میکند. امام علیهالسّلام میفرمایند خب اگر توی آب نمیبینی
س: یک چیز واضح را دارد امام میگوید. یعنی امام دارد یک چیز واضح را میگوید که من وقتی دارم نگاهش میکنم هیچ چیزی نمیبینم خب اینکه خودم میدانم علم اجمالی منحل میشود. امام هم دارد یک چیز واضح را میگوید
ج: نه، نه
س: اینکه نیست. طرف مسئله سؤال مشکل است دارد میپرسد. طرف واقعاً احتمال میدهد ...، این را که بله، من هم میدانم علم اجمالی دیگه ندارم. اینکه چیز واضحی است که همان آن دارم نگاه میکنم که نیفتد خون، اینکه میفهمم دیگه متنجس نشده مگر یک آدم وسواسی باشم
س: نه، ارشاد میکند دیگه
س: این هم خلاف ظاهر است که از وسواسی سؤال پرسیده
ج: نه، وسواسی نیست. این خب این مسئلهها که خیلی سؤال میشود اینجوری، بعد خب جواب داده میشود که خب وقتی میبینی نیست که دیگه تردیدی نمیخواهد بکنی که، خب نیست.
علی ای حال حالا این هم یک جواب. منتها شاید در مذاق شیخنا الاستاد قدس سره و همچنین محقق خوئی و محقق شهید صدر قدس سرهم این، اینها میگویند در این مواردی که اختلاف نسخ وجود دارد میگویند مرجع ما وسائل است. به خاطر این جهت که میگویند این نسخی که کتابهای دیگر دارد مثل مسائل علی بن جعفر، چه، چه، اینها، ما طریق به اینها نداریم. صاحب وسائل طریق معنعن دارند همینطور که در خاتمه ذکر کرده، طریق معنعن دارد به این کتب که ثقةٍ عن ثقةٍ عن ثقةٍ تا میرسد به صاحب کتاب، میگوید اینجوری نوشته، فلذاست که اینها در اختلافات نسخ چه در خط کافی حتی تهذیب، استبصار، من لایحضر، همه اینها مسلک... ما اولبار از شیخنا الاستاد در درس شنیدیم بعد دیدیم آقای خوئی هم همین را میفرمایند، شهید صدر هم همین را دارند که چون صاحب وسائل طریق معتبر دارد در آخر خاتمه ذکر فرموده پس ایشان به طریق معتبر دارد میگوید نسخه این است و این تردید از بین میرود. یعنی ما بر این نسخه حجت داریم، بر آن نسخه حجت نداریم. این فرمایشی است که این بزرگان دارند منتها اشکال در این هست که آیا واقعاً ایشان اجازاتی که دارد و به نسخه است، به نسخه خاص است یا به کلی کتاب است؟ مثل ماها که داریم. به کافی داریم، به چی داریم اما یک نسخه خاصی نگفتند این استاد من پیش او همینجور بیاید. محل آن زمانهای شیخ طوسی و فلان و اینها به نسخه بوده، آن هم نه همه جا، آن هم مسلم نیست که همه جا هم به نسخه باشد. ولی خب بوده، مواردی هم بوده که میفرماید ما قرائت و سماع داشتیم مثلاً با آن، اما ظاهر این است که اینجوری نیست و شاهد بر اینکه اینجوری نیست این است که در آن طرقی که صاحب وسائل در همان آخر چیز ذکر میکند مجلسیین ظاهراً رضوانالله علیهما مجلسیین که حتمی است، احتمال قوی میدهم مجلسی اول هم باشد الان قطع ندارم. در طریق آن طرق ایشان واقع شده ایشان؛ مجلسی، آنوقت میبینیم نقل ایشان با نقل مجلسی تفاوت میکند در مواردی، خب اگر همین روایت واحده را از طریق مجلسی به نحو اینکه خود قرائت مثل قرائت و سماع بوده و خود نسخه بوده، آنوقت چهطور نقل ایشان با نقل او تفاوت میکند؟ اینکه در طریق واقع شده که، از او تلقی کرده،
س: موارد خیلی متعدد است؟
ج: داریم بله
س: یعنی حمل بر تکلیف ... و اینها نمیشود کرد. تکلیف ... بعد از این ماجرا
ج: بله، بله، و حالا این مؤیدی است که من عرض میکنم که دیدم که ایشان آن را در طریق واقع شدند. اما بزرگانی مثل آیتالله زنجانی هم دام ظلّه ایشان هم میگویند نه، اینجوری استظهار بر این نیست که بر نسخه به نسخه ایشان داشت
س: همان چیزی ... بوده توی چیز
ج: بله، همینجور که مثلاً اجازه میدهند آقایان میگویند ما أجزتک کتاب کافی را نقل کنند اما کتاب کافی خاصی دست آدم نمیدهند یا چیزی که نمیدهند اینجوری قرائت و سماع که اینجوری نیست که الان، ولی این مطلب مهمی است یعنی کلیدی است که کسی یکطرفه باید بشود که ما خیلی جاها اختلاف نسخه داریم که تفاوت در فتوا پیدا میشود بگوییم که این و باید این را هم توجه کنیم. فقط صاحب وسائل نیست که طریق معنعن دارد. وافی هم طریق معنعن دارد. فلذا این یک مطلبی که اینجا هست این است که تحفظ بر کتاب وسائل و وافی و اینها، این الزام شرعی شاید بتوانیم بگوییم دارد و این غیر از جامع احادیث شیعه هست. جامع احادیث شیعه از همین کتابهایی که توی بازار است نوشته شده، اما وسائل یا مثل وافی، آنها سند داشتند، طریق ذکر کردند و نسخهها، اینها به هر حال ادعای این هستند طریق بر نسخهها ذکر کردند. یا خود مرحوم مجلسی همینجور است. اینها طرق دارند. مرحوم آقای بروجردی طرق داشت ولی او اولاً مال ایشان که به نسخه نسخه نیست و ثانیاً اینجور نیست که بر اساس...، ما سه سالی میرفتیم جامع احادیث شیعه در تدوینش، نه، همین نسخههایی بود که توی بازار هست و همینها نوشته میشد، چیزی نداشت. این هم جواب سوم.
جواب چهارم این است که حالا اختلاف
س: جمعبندی آن مبنا چی شد؟
ج: بله آقا؟
س: پس جمعبندیاش به نظر شما این شد که اختلاف نسخهها ترجیحی ...
ج: نیست، بله، نه، اگر این جواب را بپذیریم. ولی همینطور که عرض کردیم ما اطمینان به این جواب نداریم. یعنی اینکه
س: پس هیچ فرقی ندارد
ج: بله، فرقی نمیکند مگر اینکه باز در اثر تکرر همین نسخهای که در وسائل هست و کسانی دیگر هم که این روایت را نقل کردند مثل مثلاً وافی و چی و ...، اینها همینجور نقل کرده باشند. آنوقت آن نسخهها میشود یک نسخه مثلاً متفرده کذایی، اطمینان شخصی حاصل بشود که به خاطر کثرت این نحوه نقل وسائل و تفرد و چیزهای آن که در بعض نسخ است یا فلان است ما اطمینان شخصی پیدا بکنیم.
جواب چهارم این است که حالا بگوییم همین نسخه وسائل، اما در عین حال همین نسخه وسائل مردد است مفادش چیست، آنجا تردد در اثر اختلاف نُسخ، اینجا نه، حتی همین نسخه وسائل خب یک معنا میشود معنای شیخ طوسی را کرد. یک معنا میشود معنای صاحب وسائل را کرد. یک معنا این است که شما علم اجمالی درست کنید بگویید اینجور ...، ولی بر هیچ کدام اینها ما معیِّنی نداریم. اینها محتملاتی است که در روایت داده میشود. حتی علی نسخه واحده که نسخه وسائل مثلاً بخواهیم مدّ نظر قرار بدهیم. پس خود مفاد این روایت این محل تردید است که چیه، بین ما یرتبط بالمطلوب و ما لایرتبط بالمطلوب، مفاد. پس بنابراین این هم یک احتمال است که داده بشود و چون وقتی میگوید که اصاب الإناء، واقعاً چون تَعارف دارد که بگویند به ظرف خورده مقصودشان این باشد که یعنی به إناء، یعنی خود ظرف تنها از باب اینکه مستبعد است کسی بخواهد بگوید، شاید مقصودش این است که به إناء خورده، یعنی به آب خورده، ممکن است نه، واقعاً همان ظاهر که... یعنی به إناء خورده و این منشأ میشود که من این احتمال توی ذهنم ایجاد بشود که لعلّ به آب هم خورده باشد. یا نه، این منشأ میشود که اطمینان پیدا کنم به آب هم شاید، یعنی این قطره که به إناء خورده حالا نمیدانم چهجور شد، به طرف إناء رفت اما نمیدانم حالا چهجور شد، به إناء خورد دون الآب یا به آب خورد؟ اینها همه محتمل است که باشد. فلذاست که نمیتوانیم و این هم جواب چهارم است.
جواب پنجم
جواب پنجم این است که مرتبط به علم اجمالی است. اصلاً ظاهرش همین است ولی ربطی به محل بحث ندارد و اینکه شیخ اعظم فرموده این إناء و خارج إناء و اینها خارج از محل ابتلاء است این قابل تصدیق نیست. چهطور خارج، چهطور إناء خارجش یا اطراف آنجا این از محل ابتلاء خارج است؟ و هیچ دلیل از آن ادلهای که حالا کسانی که میگفتند خارج از محل ابتلاء خطاب به او مستهجن است، فلان و ...، نمیآید. اینجا چه عیبی دارد که شارع میگوید حالا ... از آن هم اجتناب بکن؟ چون آن هم دست تر میگذارد، به لباسش میخورد، هزار جور ...، یا خودش اگر نمیکند زن و بچهاش ممکن است دست بگذارند، چه بکنند، چهجور اینها از محل ابتلاء خارج است؟ پس بنابراین جواب پنجم هم این است که چیه؟ ولو سلّمنا که این روایت مربوط به علم اجمالی هست اما داخل، مربوط به بحث ما نیست. اگر بخواهد دلالتی بکند حرف صاحب مدارک است که بگوییم آقا، علم اجمالی اصلاً منجز نیست. نه اینکه علم اجمالی را منجز بدانیم بخواهیم این صورت را که بعضی اطراف آن خارج از محل ابتلاء است اینجا را فقط بگوییم نه، استناد به این روایت، اگر به این روایت میتوانیم استناد بکنیم باید کلّ را هم بگوییم. باید بگوییم اصلاً علم اجمالی منجز نیست کما اینکه صاحب مدارک اینجور فهمیده و شیخ خواسته جواب بدهد که نه، این مربوط به شبهه محصوره همه اطرافش داخل محل ابتلاء باشد نیست بلکه اینجا خارج از محل ابتلاء است یکطرف.
جواب اخیر هم جواب ششم همان است که دیروز نقل کردیم که در تهذیب از امام نقل کردند که این روایت معرضٌعنه اصحاب است. «فهی بظاهرها مما أعرض عنها الاصحاب»، این بظاهرها که ...، این جواب اخیر یک مقداری اندماج دارد.
س: ... کدام حساب میشود؟
ج: چون شما که میگویید ...، ظاهرش اگر حرف شیخ است یعنی خارج از محل ابتلاء است که «أعرض عنها الاصحاب» نیست، مختلف است، اصحاب، عده زیادی قائل به این مطلب هستند. اگر این است که نه، اینجا را مصداق خروج از محل ابتلاء بخواهید قرار بدهید؛ یعنی بگویید روایت بر اساس این دارد حرف میزند که این همان مصداق خروج از محل ابتلاء است و بر اساس این امام علیهالسّلام میفرمایند عیب ندارد از آب استفاده بکنی؟ این را بله، میشود گفت که این هم ما توی اصحاب سراغ نداریم غیر از شیخ که آن هم بعید است که شیخ خودش رضوانالله علیه واقعاً توی فتوا و عمل و اینها ملتزم به این حرفشان باشند که إناء داخلش را محل ابتلاء بدانند، جدارههایش را، خارجش را محل ابتلاء ندانند. و اگر کسی که میخواهد استدلال بکند بر مقام، بگوید ظاهر روایت این است که باید این را آنوقت بگوید تا بتواند استدلال بکند. این ظاهر را اگر شما میخواهید بپذیری این مورد إعراض اصحاب است، اصحاب این را قبول ندارند. یا اگر بخواهیم بگوییم که این ظاهرش محل إعراض است کدام ظاهر؟ آن ظاهری که شیخ فرموده که اگر مثلاً خیلی ضئیل بود که در آب دیده نمیشد، این هم مما أعرض که اصلاً در جمع ما چنین فتوایی را ندادند غیر از شیخ که فرموده معفوّ است دیگه ما کسی را سراغ نداریم که اینجوری این حرف را زده باشد مثلاً که حالا توی ذهنم میآید بعضی فقهاء هم گفتند از همان فقهای قدامی، مثلاً شاید ابن برّاجی، مثلاً ابن حمزهای که این چیز نیست.
علی ای حال اینکه بهطور چی بخواهیم، به اینجور روایت را رد بکنیم که مثلاً اگر دلالت میکند، ببینید؛ این جواب برای این است که اگر دلالت میکند، یعنی ظاهری دارد که بر بحث ما دلالت میکند باید مفروض بگیریم که علم اجمالی بوده و مفروض بگیریم که امام بر اساس اینکه این یک طرفش خارج از محل ابتلاء است، امام جواب فرمودند. بعد اگر اینها را مفروض بگیریم که استدلال بر این مبتنی است آنوقت میتوانیم بگوییم که آقا، این اصحاب زیر بار چنین حرفی نرفتند، چنین حرفی را قبول نکردند که اگر یک طرف خارج از إناء باشد؛ یعنی و یعنی بیرون إناء ولی إناء باشد و داخلش این خروج از محل ابتلاء است این اصحاب به این قائل نیستند. پس بنابراین اگر چنین ظاهری داشته باشد تا استدلال درست باشد جواب این است که این «مما أعرض عنه الاصحاب» است.
س: امام ... هم میخواهد همین را بگوید حاج آقا
ج: بله، ولی عبارت بدجور، اگر میخواهد
س: ... مقام استدلال این معنا ...
ج: بله، اگر بخواهند اینجور بفرمایند نباید عبارت اینجور نوشته شده باشد که میفرمایند که «فهی بظاهرها مما أعرض عنه الاصحاب»، نه، باید اینجوری نوشته بشود که اگر ظاهر در این داشته باشد که قابلیّت استدلال پیدا کند آنوقت این «مما أعرض عنه الاصحاب» میشود. اگر این ...، و حال اینکه البته این نیست. بله، اینجور جواب بدهیم که این «مما أعرض عنه الاصحاب» میشود در اینصورت. خب این روایت أولایی که به آن استدلال شده و این مبحث که نتیجه این شد که به این روایت نمیشود استدلال کرد. حالا شیخنا الاستاد قدس سره در تسدید به روایات دیگری هم استدلال کردند که ان شاءالله برای جلسه بعد.