درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

99/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتیاط

وجه ديگري كه براي جريان اصل در طرف داخل در محل ابتلاء و عدم جريان در طرف خارج از محل ابتلاء افاده شده فرمايش بعضي بزرگان هست در المحكم و هم‌چنين الكافي و آن اين است كه سيره حالا عقلاء يا متشرعه اين هست كه در مواردي كه مواجه مي‌شوند با یک چنين مسئله‌اي كه يا اين تكليف روي اين چيزي است كه محل ابتلاء ماست يا آن است كه خارج محل ابتلاء است. در اين موارد اعتنائي نمي‌كنند به اين علم‌شان و آثاري بر اين علم بار نمي‌كنند. مثل موارد شكّ بدوي است براي‌شان. اين در سيره عقلاء اين‌چنيني است. و اين سيره قرينه مي‌شود بر اين‌كه پس ادله ترخيص عام است و بر اساس همان سيره‌اي كه عقلاء دارند كه در اين موارد خودشان را مرخص مي‌دانند، ملزم نمي‌دانند به احتياط و مي‌گويند مثل شبهات بدويه هست پيش‌شان، اين‌جا هم مي‌گويند خب شارع طبق حرف خودمان دارد مي‌گويد كه «كلُّ شيءٍ مطلق»، يا «رفع ما لا يعلمون» يا «موضوعٌ عنهم» و هكذا. بنابراين چون در سيره خودشان ترخيص مطلق وجود دارد در اين موارد، فلذاست كه مانعي نمي‌بينند كه اطلاقات ادله همه بگويد مرخص هستید و اشكالي نيست كه در حقيقت اين‌جور كه حالا ما تقريب داريم مي‌كنيم عين اين تقريب در كلام بزرگوار نيست بلكه منشأش هست كه ايشان فرموده است كه «و لعل سيرة المتشرعة شاهدة به لعدم اعتنائهم ارتكازاً بالتكليف الإجمالي في المورد المذكور» كه حالا يك تقريب اين هست كه ما بگوييم خود سيره متشرعه بما هي هي حجت است و ردعي از شارع...، و اين كاشف از اين است كه دأب شارع بر اين است اگر اين‌جور تقريب بكنيم. يكي اين هست كه نه، اين‌جور تقريب بكنيم كه... پس بنابراين چون خودشان مرخص مي‌دانند خودشان را در اين موارد؛ بنابراين اطلاقات ادله ترخيص را مناقض با حكم عقل‌شان و سيره خودشان و ارتكازات خودشان نمي‌بينند فيأخذون به اين اطلاق. مي‌گويند همان كه خودمان مي‌گوييم شارع هم همان را دارد مي‌گويد.

س: اين‌طور كه ايشان گفته ديگه نياز به عدم ردع ندارد ديگه

ج: اگر سيره متشرعه باشد نه، سيره متشرعه عدم ردع نمي‌خواهد. چون سيره متشرعه خودش مثل اجماع كاشف از قول معصوم است. سيره

س: با تراكم احتمالات

ج: بله؟

س: با تراكم احتمالات ما را مي‌رساند به بيان شهيد صدر كه ... كه سيره متشرعه با تراكم احتمالا كه اين‌ها از مولاي خودشان گرفتند. وقتي يكي انجام مي‌دهد باز دوباره اضافه مي‌شود، يعني اين احتمال تقويت مي‌شود كه اين‌ها من ... انفسهم نيست و بلكه از مولاي خودشان گرفتند. بيان شهيد صدر اين است توي سيره متشرعه.

ج: بله، چون فرض اين است كه سيره بما هم متشرعه هست پس بنابراين وقتي بما هم متشرعه بود پس مستند به سيره عقلائيه‌شان يا امور نفسانيه‌شان نيست. بما هم متشرعه اين‌جور هستند اگر فرض كرديم. و وقتي بما هم متشرعه شد پس بايد بما انهم كه مي‌دانند شارع فرموده را انجام مي‌دهند. بعد حالا اگر يكي دو نفر بود، چند نفر بود مي‌گفتيم شايد اشتباه تلقي كردند كه شارع دارد چنين حرفي را مي‌زند. وقتي متشرعه همگاني شد يا جُلّ متشرعه گفتند الا من شذّ منهم، به حساب احتمالات نمي‌شود همه بگوييم تلقي از شارع ايشان بوده، سهو بوده، غفلت بوده، اين‌ها را نمي‌شود گفت. پس بنابراين جزم پيدا مي‌كنيم كه اين را از شارع گرفته

س: ببخشيد، در تقريب دوم نبايد بگوييم اين سيره قرينه بر اين مي‌شود كه اطلاقات انصراف دارد از اين‌كه آن خارج محل ابتلاء را بگيرند؟

ج: نه، در تقريب؛ يك تقريب اين است كه اصلاً كار به ادله اطلاقات نداريم. ادله ترخيص كار نداريم. مي‌گوييم خودش سيره متشرعه دليلٌ، خود سيره متشرعه دليل است بر اين‌كه اجتناب لازم نيست از اين‌كه محل ابتلاء است. در اين‌جور موارد اين مثل شبهه مقرون بعلمه، مثل شبهه بدويه است پيش‌شان نه شبهه مقرون به علم اجمالي، اصلاً آن كأنّه نيست كه يا اين نجس است يا آن نجس است. يا اين حرام است يا آن حرام است. آن توجهي به آن نمي‌شود چيزي كه خارج از محل ابتلاء است و فقط نظر به همين مي‌شود مثل شبهه بدويه مي‌شود. آن را اطراف علم كأنّه نمي‌بينند در سيره‌شان، فلذاست كه خودشان را مرخص مي‌دانند «و هذا يكفي» اين هم از شارع گرفتند ديگه، پس معلوم مي‌شود همين طور ... اين يك بيان است. خب اين بيان اگر بايد اين‌جور استدلال بكنيم و بگوييم نظر شريف ايشان به اين است كه خود سيره متشرعه كه بعيد نيست به همين باشد. خب جوابش همان جوابي است كه در اجماعات مي‌دهند كه وقتي كه در اجماعات مدركي باشد، مدارك مختلف وجود داشته باشد و احتمال مي‌دهيم بعضي به خاطر اين جهت مي‌گويند، بعضي به خاطر آن جهت مي‌گويند، بعضي به خاطر آن جهت مي‌گويند وجه دارد. پس بنابراين كاشف از قول معصوم نمي‌شود. مثل مثالي كه شيخ اعظم زدند كه اگر ديديم يك جماعت وفيره‌اي دارند به يك مرئه‌اي نظر مي‌كنند، همه آن‌ها هم متقي و باتقوا و اين‌ها هستند، اين دليل نمي‌شود كه بعد ما هم نگاه كنيم چون ممكن است بعضي‌ها خاله‌شان است، بعضي‌ها عمه‌شان است، بعضي‌ها نمي‌دانم مادرشان است، بعضي‌ها خواهرشان است، بعضي‌ها امّ‌الزوجه‌شان است، بعضي‌ها زوجه‌شان است. خب هر كدام يك وجهي دارد و هيچ كدام اين وجه‌ها در ما نيست يا قبول نداريم. حالا در اين موارد هم سيره متشرعه ممكن است بعضي به خاطر وجوب مختلفي بود ديگه در مقام، خب ممكن است يك طائفه‌اي به خاطر آن جهت، يك طائفه‌اي به خاطر آن جهت، يك طائفه‌اي به خاطر آن جهت، اين‌ها عمل‌شان بر اين قرار گرفته، به‌خصوص كه ازمنه‌اي كه ما مواجه با آن هستيم و از حالاتش مطلع هستيم خب اين‌ها متشرعه عوام كه مستند به فتاواست. متشرعه فقهاء و مجتهدين هم كه معلل به عللي است كه گفتند خودشان، يك عده هم كه مخالف هستند. مي‌گويند نه، تنجيز هست واين حرف‌ها درست نيست. پس بنابراين ما يك سيره‌اي كه بتوانيم آن را مستند قرار بدهيم در مقام وجود ندارد. شبيه سيره‌اي است كه مثلاً در حلق لحيه وجود دارد. سيره‌اي در حلق لحيه نمي‌شود به آن تمسك كرد. در يعني حرمت حلق لحيه و امتناع از او، براي خاطر اين‌كه خب عوام كه خب مستند به فتاواست كه معروف خب يا فتوا به آن دادند يا احتياط واجب كردند يا چه كردند، خب عوام سيره‌شان بر اين قرار گرفت و در اذهان‌شان اين است كه ...، اما آيا اعصار ائمه عليهم السّلام هم همين‌جور بوده؟ راهي به اين نداريم و شايد يك مقداري از آن هم دأب مردم بوده در آن زمان‌ها كه خب محاسن داشتند و هر كسي هم محاسن مي‌خواست نداشته باشد آن زمان‌ها هم حلق لحيه يك‌خرده صعب هم بوده، چون ابزارش نبوده، حالا مي‌خواهد صورتش را بتراشد بايد...، و خب يك سبك زندگي عقلائي هم بوده در آن زمان‌ها، ما نمي‌توانيم با اين اثبات بكنيم حرمت مسلّمش را، البته حالا بعض روايات شايد باشد در مقام كه در روايت باب همام كه از آن شايد استفاده حرمت بشود. ولي به سيره و يا بعضي از رواياتي كه سندهايش تمام نيست و اين‌ها يا دلالت يا سند يا هر دو، نمي‌شود استدلال كرد. اين‌جا هم همين‌جور حرفي زده مي‌شود.

اما اگر سيره عقلائي باشد، بگوييم عقلاي عالم، كاري به شرع نداريم، عقلاي عالم در اين موارد خودشان را به احتياط ملزم نمي‌دانند، در جاهايي كه امر دائر است بين اين امور باشد كه يكي‌اش محل ابتلاء، يكي‌اش هم شايد آن‌جوري باشد. ملزم نمي‌دانند خودشان را، در مقابل موالي ملزم نمي‌دانند. خب اين ملزم ندانستن باز دو جور مي‌شود اگر سيره عقلاء بگوييم. يكي اين‌كه بگوييم اين سيرةٌ عقلائيه در مرئي و منظر معصوم بوده ردع نفرموده از اين، يكي اين‌كه نه، بياييم بگوييم كه اين سيره عقلائي باعث مي‌شود كه عقلاء در ادله ترخيص بگويند آقا، همين‌جور كه خودمان مي‌گوييم از يك چيزي شكّ كرديم ولو اين‌كه طرف علم اجمالي باشد به يك چيزي كه خارج آن‌جا مي‌گوييم لازم نيست اين‌جا هم همين‌جور است. شارع هم همين را دارد مي گويد. «كلُّ شيء لك حلال» ولو اين‌كه اين شيءِ طرف يك علم اجمالي باشد كه آن خارج است. بله، آن‌جايي كه طرف علم اجمالي كه داخل است آن را مناقض مي‌بينند يا عقل‌شان مي‌گويد يا ارتكازشان مي‌گويد كه معنا ندارد. اما آن‌جايي كه اين چنين نيست معنا ندارد توي ذهن‌شان نمي‌آيد. مي‌گويند خب آن‌كه منترك است حالا اجازه بدهد كه طوري نمي‌شود كه، به اغراضش كه ضرر نمي‌خورد كه، حالا اجازه بدهد. اين بيان را بگويد. بعد ايشان مي‌فرمايند كه حتي اگر ما شكّ كنيم كه آيا چنين سيره‌اي وجود دارد و عقلاء چنين حكمي دارند كه در اين مواردي كه تكليف مردد بين دو امر اين چنيني است آيا تنجز دارد پيش آن‌ها؟ مسئوليت‌آور است يا نه؟ اگر اين شكّ هم بكنيد باز مي‌توانيم بگوييم كه لازم نيست و به اطلاقات ادله تكاليف هم نمي‌توانيم در اين‌جا تمسك كنيم چون اطلاقات ربطي به اين جهت ندارد كه كجا منجز است كجا منجز نيست. اين‌ها كه از انقسامات فعل نيست كه حكم روي آن دارد مي‌رود كه شارع به آن اطلاق انعقاد پيدا بكند. اطلاقات مال انقسامات خود موضوع حكم است. اطوار موضوع حكم است اما اين‌كه آيا تنجز مي‌آيد؟ تنجز نمي‌آيد؟ اين‌ها كه مربوط به اطلاق نيست، مولا از اين حيث كه در مقام بيانش هم نيست. آن‌ها حرف‌هاي مولا موضوع مي‌شود براي اين حكم عقل يا حكم عقلائي، پس بنابراين اگر هم شكّ كرديم باز نمي‌توانيم بگوييم كه اين تنجز وجود دارد. آيا در اين موارد تنجز وجود دارد يا ندارد؟ پس يا مي‌گوييم مي‌دانيم كه پيش عقلاء در اين موارد تنجزي نيست يا شكّ مي‌كنيم. نتيجه هر دو يكي است و آن اين است كه مسئوليتي احساس نمي‌كنند و خودشان را مرخص مي‌بينند و حق مولا در آن‌جا نمي‌بينند كه مؤاخذه كند. اين هم حالا يك بياني است كه اين‌جور بگوييم.

آن وقت اگر اين سيره شد و گفتيم سيره عقلاء همين است، برداشت‌شان اين است، حكم عقلائي‌شان اين است وقتي خطابات ترخيص را هم مي‌بينند اين خطابات ترخيص را فقط در اطراف علم اجمالي داخل در محل ابتلاء اطلاقش آن‌جاها مي‌گويند نمي‌گيرد. اما آن‌جا كه اين چنيني است نه، مثل شبهات بدويه است مي‌گويند مي‌گيرد.

خب اين بحث در حقيقت برمي‌گردد به آن بحث قبلي كه آيا تكاليف مشروط به اين است كه داخل محل ابتلاء باشد يا نه؟ خب آن‌جا اگر كسي گفت كه حالا چرا بايد مشروط باشد؟ علل مشروط بودنش يا اين بود كه چون غير اين لغو است، استهجان دارد و امثال اين‌ها كه خب آن‌ها را جواب داديم. و يا علتش... و اگر هم بپذيريم كه لغو استهجان دارد خب خطاباً اين‌چنيني است نه روحاً و واقعاً، مثل آقاي صدر يا مثل شيخنا الاستاد كه فرمود اصلاً حقيقت حكم، ما حكم خطابي اصلاً نداريم. تمام حقيقت حكم همان اراده و كراهت است. اين خطابات فقط كاشف از آن‌هاست. مخبر از آن است.

س: حرف مرحوم نائيني هم در شبهات تحريميه همين است؟

ج: كه چي؟

س: ...

ج: نه، ما روح و تكليف اين است؛ نه ما اين را نداريم از آقاي نائيني

س: يك فرقي كه بين شبهه وجوبيه با تحريميه مي‌گذارند

ج: نه، آن چيز ديگري است كه محل ابتلاء بودن؛ آن حالا بعد بحثش مي‌آيد كه در شبهات وجوبيه هم محل ابتلاء بودن شرط است يا شرط نيست. بله، آن‌جا ممكن است بگويي كه شرط نيست، چيزي خارج از محل ابتلائت هست. امر مي‌كند مي‌گويد برو مقدماتش را فراهم كن، آن‌كار را انجام بده! چون در آن‌جا انجام دادن است ممكن است يك چيزي خارج از محل ابتلاء باشد. خب آقاي نائيني مي‌گويد كه آن‌جا نه، آن‌جا شرط نيست، مي‌گويد برو انجام بده! اما چيزي كه ترك آن را مي‌خواهد و آن منترك است به خاطر خروج از محل ابتلاء، اين تفاوت مي‌كند اين دوتا باب با همديگه. حالا بحث اين‌كه آيا در تكاليف وجوبيه هم شرط هست يا نه؟ گفتيم مقام ديگري است كه بعد بحث مي‌كنيم. فعلاً ما در شبهات، در تحريميات داريم بحث مي‌كنيم.

س: پس حاج آقا این جمع‌ّبندی‌اش این شد ه سیره‌ی عقلاء باعث شده ... ادله‌ی حل به‌جای خودش باقی بماند ...

ج: بله

س: و آن مانعی که در سایر موارد که داخل محل ابتلاء وجود داشت این‌جا وجود نداشته باشد..

ج: بله، چون آن‌جا چی می‌بینند؟ آن‌جا تعارض می‌بینند، تناقض می‌بینند، تهافت می‌بینند که از یک طرف مولا تکلیف را گذاشته سر جایش، از یک طرف همه‌ی اطراف را بخواهد اجازه بدهد، این با هم جور درنمی‌آید. ولو گفتیم عقل هم بگوید اشکال ندارد مثل شهید صدر، ولی ارتکاز عقلائی تهافت می‌بیند و نمی‌تواند تصدیق کند که اطلاق ترخیص را ...

س: همان ...

ج: بله، این را نمی‌تواند ..

اما در جایی که این‌چنینی نیست و یکی‌اش از محل، می‌گوید خب چه عیبی دارد؟ حالا ولو به آن وجوهی که گفتیم و حالا ممکن است غفلت از حقیقة و روح الحکم هم داشته باشیم. چون غفلت دارد سیره‌اش بر این قرار گرفته. فلذا ما سیره‌های عقلائیه را از این باب نمی‌گوییم حجت است که کسی بگوید سیره‌ی عقلائی کاشف از این است که مصلحت تامه‌ی صحیح دارد، الا نادراً ممکن است چنین سیره‌ای که همگانی باشد سلفاً عن خلف و همیشه بوده و همه قائل هستند آن‌جا ممکن است بله کاشف باشد که این حرف درستی است و الا همه‌ی عقلاء بما فیهم العلمئیون و العقلاء و ال‌چی و ال‌چی و ال‌چی بخواهند همه همین حرف را بزنند و باطل باشد، اما خیلی از سیره‌ها هم نه که حالا این‌جوری نیست که حالا روی فکر و عقل و درایت و محاسبه و چنین باشد. یک عده این‌جوری گفتند بقیه‌هم تبعیت کردند چه کردند ....

س: ... جعلی امضاء شده...

ج: بله مثل مثلاً خیلی از رسوماتی که بین مردم هست. رسومات است خیلی‌ها هم از آن می‌نالند ولی در عین حال چون همگانی است عارشان می‌آید نکنند. فردی از آن‌ها به رحمت خدا رفته، حالا مصیبت آن را دارد توی چیز هم هستند، ختم کذا بگیر، نمی‌دانم اطعام کذا بکن حالا توی سر خودش هم باید بزند بروند قرض کند که حالا، همه هم می‌نالند از این ولی کأنّ برای‌شان اتباع می‌کند، سیره‌ی بر این اتباع هست. توی عروسی‌های‌شان هم همین‌طور است، توی خیلی از چیزهای‌شان هم همین‌طور است. فلذا آن‌جا می‌گوییم که لازم است در مرآء و منظر معصوم باشد او رد نکرده باشد، نه من حیث هو هو نمی‌توانیم بگوییم، ممکن است اشتباه کردند، ممکن غفلت کردند از نکاتی. ممکن است بعضی‌ها راه انداختند بقیه تبعیت کردند در اثر همین که از تفرد و خجالت و نمی‌دانم فلان و عار و فلان و این‌ها باعث شده که سیره عقلائی بما هم، حتی بما هم عقلاء؛ این فایده‌ای ندارد مگر نادراً یک جایی. اللهم حرف آقای اصفهانی را بزنیم که سیره‌ی عقلاء یعنی کل‌ العقلاء، پس وقتی کل‌ العقلاء شد پس انبیاء و ائمه و معصومین هم داخلش هستند، آن‌وقت همین که آن‌ها انجام بدهد مثل اجماع دخولی می‌شود از این باب مثلاً. و حال این‌که سیره هم معنایش این نیست، سیره‌ای که حالا بحث می‌کنیم؛ بله آن هم یک قسم سیره می‌شود آن، ولی وقتی می‌گوییم سیره اعم از آن است که حالا حتماً همه‌ی عقلاء حتی المعصومین توی آن باشند یا نه.

س: می‌فرمودید که این مطلب برمی‌گردد به مطلب قبلی که اگر بگوییم استهجان‌ها را قبول بکنیم چه، اگر قبول نکنیم چه، آن را داشتید می‌فرمودید؟

ج: بله اگر این برمی‌گردد این حرف عرض کردیم به این‌که آیا دخول در محل ابتلاء شرط تکلیف است یا نه؟ خب آن‌جا به ادله‌ای گفته می‌شد که یعنی قائلین به این شرط بودند ادله‌ای می‌آورند همه جواب داده شد و گفتیم که یک تفاوتی بین عقلاء و شارع هست و آن این است که عقلاء نمی‌خواهند که آن امر و نهیِ مستند واقع بشود تقرب پیدا بکند، اما شارع یک غرض آخر عقلائی و صحیحی دارد، چون شارع غرض عقلائی صحیحی دارد، مثلاً عقلاء می‌گویند که نهی از قاذورات کردن معنا ندارد، یا به عبوری که خود شخص خوبه‌خود آن را انجام می‌دهد، امر به آن چه فایده دارد؟ مثلاً بگویی به زن و بچه‌ات غذا بده که نمیرند، لزومی نمی‌بینند بگوید، بله شرط نمی‌دانند ...

س: قبیح هم می‌دانند ...

ج: یا قبیح هم می‌دانند می‌گویند حرف زیادی برای چی می‌زنی؟

اما شرع یک غرض آخری دارد که آن غرض خودشان، آن عقلاء آن غرض را درست می‌دانند و آن این است که چون قصد امتثال در مورد خدای متعال تقرب می‌آورد موضوع ... می‌گویم خب بله او می‌گوید که ...

س: ...

ج: جواب چی؟

هان، پس این جواب می‌شود که چی؟ که پس تکلیف درست است بر آن‌که خارج است پس تکلیف درست است، وقتی تکلیف درست بود بر او، بنابراین حالا شک می‌کنیم که «رفع ما لا یعلمون»ش هردو را می‌خواهد بگیرد؟ اگر هردو را بخواهد بگیرد با چیزش سازگار نیست. پس بنابراین ...

س: اصلاً حاج آقا اصلاً‌ مقام ثانی بعد از امتنان و وجوهی را می‌آورند که بگویند با این‌که تعلق تکلیف به خارج از محل ابتلاء هست حالا بیاییم از باب عدم جریان اصل بحث کنیم ...

ج: بله این‌جا توی پرانتز به مناسبت کلام ایشان یک مقداری هم بحث به مناسبت کلام ایشان درست است الان ما بحث‌مان در این‌جا هست ولی این سیره‌ای که ایشان آورند، این سیره را مثلاً سیره‌ی متشرعه گفتیم خودش است کاری به آن جهت ندارد، سیره‌ی متشرعه و هم‌چنین سیره‌ی عقلاء در کنارش چون این دوتا را طرح می‌شود این‌جا به تناسبش یک چیزی هم زدیم به آن‌جا و الا نه، درست است آن‌که عوان کردیم در این‌جا این بود، ما در این دلیل داریم صحبت می‌کنیم ...

س: ....

ج: نه ولی گفتیم چون سیره‌ای ایشان گفته گفتیم این سیره دو جور می‌شود نظر به آن کرد. یک‌جور به این سیره متشرعه می‌شود نظر کرد برای این‌که خودش دلیل باشد، یکی این‌که نه به این سیره نظر بکنیم به عنوان این‌که بخواهد اصل جاری نشود در آن طرف یا بشود ...

س: ... خب دیگر، حالا الان با آن حرف که می‌خواهید تصویب کنید تعلق حکم خارج از محل تکلیف را، الان جواب سیره و یا احتمال وجود سیره‌ی ممضاء و غیر مردوعه را رد کردید؟ رد نکردید دیگر. ایشان حرفش این است می‌گوید آقا من سیره‌ی عقلائی غیر مردوعه دارم یا احتمالش هست و همین یکفی ....

ج: نه

س: .... این را باید چی اشکال کنیم ما؟ این‌که ما آن حرفی که عقلاء می‌زنند در جایی که قصد تقرب ندارد مبرر در تعلق تکالیف الله سبحان تعالی به عباد تقرب است و عقلاء چون جهت تقرب را نگاه نمی‌کنند، فرمایش شما روحش این است دیگر، می‌فرمایید چون جهت تقرب را اصلاً‌ نمی‌بینند می‌گویند آقا پس تو راحتی و مرخصی؛ درحالی که ممکن است جهت را ببینند، پس خودشان را به‌خاطر آن امر مولا و نهی مولا منترک بدانند، پس حالا نسبت به این می‌آید اصل جاری می‌شود و تعارض می‌کند و تساقط می‌کند. حالا این حرف چطور می‌تواند جواب این باشد که آقا اگر ما سلمنا، اگر سلمنا که سیره‌ی غیر مرجوعه‌ای داریم، اگر سیره را داریم و این می‌آید لسان‌ساز می‌شود برای ادله‌ی، اطلاقات ادله‌ی مرخصه و این‌ها مسوق در مساق این سیره است. آن ادله‌ مرخصه مسوق در این مساق است، یعنی در این سیاق است که سیاق سیاقی است که این‌جاها را انصراف ایجاد کرده، این‌ها را چه‌جوری می‌خواهید با این جواب بدهید؟

ج: بله این‌جوری جواب دادیم، می‌گوییم که سیره‌ای وجود دارد که در این موارد خودش را ملزم نمی‌بیند؟ چرا؟ اگر آن سیره وجهش این باشد که می‌گویند خب تکلیف روی آن معنا ندارد، از این جهت سیره‌شان بر این قرار گرفته ...

س: این را که نمی توانید چیز کنید، این را که نمی‌تواند وجهش را قطعاً بفهمید ...

ج: حالا نه، حالا می‌گوییم اگر، حالا می‌گوییم ....

س: .... باید احتمالات را جواب بدهید حاج آقا، قبول است این حرف‌ها خوب است برای این‌که جزم ...

ج: هم خوب است هم بد است ...

س: نه نه جزم وجود سیره را این‌جا قبول داریم، جزم وجود سیره این اشکالات واقعاً دفعش می‌کند، جزم پیدا نمی‌کنیم به وجود چنین سیره‌ای در این‌جا که غیر مردوعه باشد. اما احتمالِ را چه‌جور جواب می‌دهید؟ احتمالی که حالا آن‌جا نه، از یک احتمال دیگری این‌جا سیره باشد.

ج: ببینید یعنی شارع برای ردع این سیره به همین مطلب عقلائی اکتفاء کرده، چون گفتیم سیره وقتی عقلاء بخواهند بگویند این سیره حجت است است ...

س: ممکن دیگر ....

ج: اگر بخواهد بگوید سیره حجت است باید کاشف از رأی شارع باشد ....

س: بله، با احتمال کشفش زیر سؤال می‌رود ...

ج: هان کشف نمی‌کنند ..

س: عیب ندارد، پس تسلّم .... غیر مردوعه زیر‌ سؤال سؤال می‌رود نه احتمال وجود سیره‌ی غیره مردوعه. شما تصریح کردید ایشان فرمایش‌شان این است احتمال وجود سیره هم کافی است. بله تسلّم وجود سیره با این مناشئ اشکال از ....

ج: نه آن چیز دیگری ....

س: شارع ممکن در ردعش به همین مقدار کرده که من تعلق حکم می‌دهم به آن، به خارج از محل ابتلاء به‌خاطر این‌که قصد تقریب تصریح العباده بکنیم، حالا پس این تعلق پیدا کرده و این را عقلاء این‌طور می‌بینند تعارضا تساقط. عیبی ندارد احتمالش کافی است در ردع، در عدم تسلّم. اما برای عدم احتمال، احتمال هم بخواهید دفع کنید کافی نیست.

ج: نه ما احتمال را نمی‌خواهیم دفع کنیم، نه ...

س: ....

ج: نه نه آن چیز دیگری است، دوتا مطلب است. یکی این‌که می‌دانیم سیره‌ی این‌ها بر این است درست؟ سیره‌ی این‌ها بر این است که اهمیت نمی‌دهند. این سیره با توجه به آن حرف‌هایی که آن‌جا برای عدم اشتراط زدیم، آن وجوه عدم اشتراط یکفی لردعهم، اگر کسی بخواهد به این سیره تمسک کند درست؟ این یکی، یک حرف دیگر داریم این است که می‌گوید بابا اگر یقین نکردی، نمی‌دانی ولی احتمال می‌دهی توی ارتکاز عقلائی این باشد که این‌جور جاها تکلیف منجز نیست، ایشان گفت، فرمود این را ما با ادله‌ی محرمات نمی‌توانیم دفع کنیم، چون ادله کاری به این مقام ندارد که بگوییم به اطلاقش این‌ها را رفع می‌کنیم چون از انقسامات موضوع نیست، ربطی به این ندارد. وقتی شک کردیم خب پس قهراً‌ شک می‌کنیم، اگر ملاک‌مان فقط چی باشد؟ عقلائی باشد. خب بله درست است، اگر ملاک‌مان فقط عقلاء باشد درست است، ولی اگر ملاک‌مان چی باشد؟ در مقام اطاعت و عصیان بگوییم ملاک عقل است نه عقلاء. بله یک عاقلی که غفلت از حکم عقل دارد معذور است ولی شما که می‌دانید حکم عقل این است که عقلاء بگویند. مثل این می‌ماند که تمام مردم ماه را ندیدند یک نفر منفرداً‌ دیده خودش، خب باشد. مرحوم آقای نجفی رحمه‌الله در حاشیه‌ی عروه‌شان هست در همین بحث صوم که مردم جمع شده بودند توی حرم صحن برای استهلال؛ هرچی ایستادند تا نزدیک غروب شد و غروب شد همه رفتند، ابر بود، هیچ‌کسی ندید همه رفتند؛ ولی من بودم دیگر، ایشان حالا همیشه نماز را هم توی حرم همان‌جا، می‌گفتند همه که رفتند برای مثلاً یک لحظه این ابر که حرکت می‌کند این‌ها، یک مرتبه آمد و ماه را دیدم، بعد دوباره در این سیر ابر پنهان شد. فردایش برای من عید بود، تمام قمی‌ها روزه گرفتند من فقط دیده بودم. خب بله یک‌دفعه هم من یادم است که بچه بودیم ساعت چهار بعدازظهر برای مرحوم آیت‌الله بروجردی (ما بچه‌ی هفت هشت ساله بودیم) ثابت شد، مردم روزه گرفته بودند چهار بعدازظهر برای آقا اعلام شد که ثابت شد ماه رمضان، عید است.

حالا به خدمت شما عرض شود که پس این بیاناتی که ما بخواهیم به خود سیره تمسک کنیم؛ اما اگر نه بخواهیم سیره را قرینه‌ی بر اطلاق ادله قرار بدهیم و بگوییم وقتی عقلاء این‌چنینی است خودشان، همین عقلاء وقتی مخاطب این کلام شارع قرار می‌گیرند «کل شیء مطلق» این را شامل این‌جا می‌بینند بلا محذورٍ. چون خودشان این‌جوری هستند می‌گویند خب شارع هم همین را دارد می‌گوید. شبیه آن حرفی که شاید بهترین تقریر باشد در تمسک به آیه‌ی نبأ برای حجیت خبر واحد، خبر واحد ثقه، که وقتی توی عقلاء خودشان به آدم معتمد ثقه اعتماد می‌کنند، توی این محیط عقلائی شارع بیاید بفرماید اگر فاسق آمد نه، می‌فهمند یعنی آن عیب ندارد. این‌جا می‌خواهیم آن مفهوم آن‌جوری بگیریم و این‌ها، اصلاً برداشت‌شان از این کلام همین است که کأنّ مراجعه را درست می‌داند این غلط است می‌گوید این نکنید. این‌جا هم همین‌جور بگوییم.خب این بیان اگر ثابت بشود که سیره‌ی عقلاء واقعاً همین است این بیان بیانِ قوی‌ای است، بیان خوبی است که «کل شیء مطلق، کل شیء حلال» این است ولی اشکالش شبیه اشکال قبلی است که اگر گفتند که نه، شارع در احکامش با ما یک تفاوتی دارد و‌ آن این است که روی آن‌ها را هم تکلیف می‌گذارد تا ما بتوانیم استناد کنیم و تخلیه‌ی نفس کنیم به این‌که استناد کنیم یا به قول شهید صدر حتی تخلیه‌ی نفس هم نمی‌خواهد بلکه اشکال ندارد که بنحو دوتا علت در کنار هم دوتا داعی داشته باشیم، و ما در بحث فقه گفتیم اشکالی ندارد، لازم نیست فقط منحصر باشد اشکالی ندارد. خب بنابراین چون این را می‌بینند که پس تکلیف آن‌جا این مقنن، این شخص می‌تواند آن‌جا تکلیف داشته باشد از آن طرف می‌گویند خب این چی هست که هردو را برائت جاری کن، هردو را استصحاب عدم بکن؟ بنابراین این‌جا هم باز این شبهه پیش می‌آید که چون لهذا المتکلم‌ یک دأب خاصی است یک غرض خاصی است که آن غرض هم عقلائی است و قابل فهم برای عقلاء است ...

س: حساب خودشان را جدا می‌کنند از آن‌ها ...

ج: آره

می‌گویند نه، خب این نمی‌تواند بگیرد، این چون آن تزاحمِ آن تعارضِ آن تهافتِ برای این وجود دارد. ولذاست که این بیان هم چه بخواهیم به این دو سیره بما انها انها نگاه کنیم که خارج از بحث فعلی‌مان هست و باید آن را در مقام دیگری بگوییم ولی حالا دیگر به مناسبت کلام ایشان عرض کردیم، چه به عنوان این‌که این‌ها را بخواهیم قرینه‌ی بر شمول قرار بدهیم، شمول ادله‌ی مرخصه‌ی شرعیه قرار بدهیم این محل اشکال هست به این بیاناتی که گفتیم ...

س: و احتمال هم کفایت نمی‌کند ...

ج: احتمال هم که برای، احتمال چی کفایت نمی‌کند؟

س: احتمال وجود سیره

ج: نه احتمال سیره که اثری ندارد که.

بعد به خدمت شما عرض شود که این تمام شد، ما امروز می‌خواستیم سه چهارتا وجه دیگر را هم که در مقام هست بیان کنیم، دیگر حالا یک مقداری این طول کشید.