99/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتیاط
در آستانهی میلاد مبارک حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) و امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق صلوات الله علیه و علی آبائه الطاهرین و ابنائه المعصومین هستیم. این دو میلاد بسیار مبارک را خدمت حضرت بقیةالله الاعظم ارواحنا فداه و حضرت فاطمهی معصومه(ع) و تمام شیعیان و موالیان آن بزرگواران بلکه به بشریت تبریک عرض میکنیم و بالاخص شما گرامیان. و امیدواریم که انشاءالله آن رسالت و دینی که آن بزرگوار از طرف خدای متعال به بشر عرضه کردند انشاءالله فراگیر بشود، عالمگیر بشود انشاءالله ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون، وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون، لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾[1] و انشاءالله برای حوزههای علمیه و ماها هم سهمی انشاءالله در این انتشار و عالمگیر شدن باشد که در روایتی از امام صادق(س) هم هست که علم از کوفه ظاهراً منتقل به قم میشود «و منها تفیض الی سائر البلدان». بنابراین کسانی که در حوزهی مبارکهی علمیهی قم بخصوص اشتغال دارند، تحصیل میکنند، تدریس میکنند، پژوهش میکنند، تحقیق میکنند انشاءالله موفق بشوند که معارف اسلام را، فقه اسلام را انشاءالله منتشر کنند به سراسر عالم و چون ما جاء به النبی(ص) مرّ حق است، عین حق است و حق با عقل و فطرت انسانها هم سازگار است اگر درست عرضه بشود این مسائل انشاءالله کمکم جای خودش را باز خواهد کرد و انشاءالله زمینه برای ظهور موفور السرور حضرت بقیةالله الاعظم ارواحنا فداه هم که با ظهور آن بزرگوار تکمیل خواهد شد مسألهی رسالت و آن نتیجهی نهایی از رسالت محقق خواهد شد. انشاءالله زمان ظهور مبارک آن حضرت را هم درک کنیم «و جعلنا من مقوّية سلطانه و المؤتمرين لأمره». حالا این دو صلوات خاصهی آن دو وجود مبارک را خدمتشان تقدیم میکنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا حَمَلَ وَحْيَكَ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَحَلَّ حَلَالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ عَلَّمَ كِتَابَكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَى الزَّكَاةَ وَ دَعَا إِلَى دِينِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا صَدَّقَ بِوَعْدِكَ وَ أَشْفَقَ مِنْ وَعِيدِكَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ وَ كَشَفْتَ بِهِ الْغَمَّاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلَاءِ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا رَحِمْتَ بِهِ الْعِبَادَ وَ أَحْيَيْتَ بِهِ الْبِلَادَ وَ قَصَمْتَ بِهِ الْجَبَابِرَةَ وَ أَهْلَكْتَ بِهِ الْفَرَاعِنَةَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا أَضْعَفْتَ بِهِ الْأَمْوَالَ وَ أَحْرَزْتَ بِهِ مِنَ الْأَهْوَالِ وَ كَسَرْتَ بِهِ الْأَصْنَامَ وَ رَحِمْتَ بِهِ الْأَنَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا بَعَثْتَهُ بِخَيْرِ الْأَدْيَانِ وَ أَعْزَزْتَ بِهِ الْإِيْمَانَ وَ تَبَّرْتَ بِهِ الْأَوْثَانَ وَ عَظَّمْتَ بِهِ الْبَيْتَ الْحَرَامَ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ وَ سَلِّمْ تَسْلِيماً» اللهم صل علی محمد و آل محمد
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ خَازِنِ الْعِلْمِ الدَّاعِي إِلَيْكَ بِالْحَقِّ النُّورِ الْمُبِينِ اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهُ مَعْدِنَ كَلَامِكَ وَ وَحْيِكَ وَ خَازِنَ عِلْمِكَ وَ لِسَانَ تَوْحِيدِكَ وَ وَلِيَّ أَمْرِكَ وَ مُسْتَحْفِظَ دِينِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد» اللهم صل علی محمد و آل محمد
دلیل دیگری که میتوان اقامه کرد بر عدم تنجیز علم اجمالی در صورت مورد بحث و عدم لزوم مراعات غیر ما نختاره و یختاره المضطر لرفع الاضطرار، این بیان هست که ادلهی رفع اضطرار مقدمهی أولایش این است، ادلهی رفع اضطرار خب قهراً در اینجا بنفسها قابل تطبیق نیست چون بر آنکه حرام است که احد الاطراف است؛ بر او که اضطراری تحقق پیدا نکرده، پس موضوع اضطرار در احد الاطراف وجود ندارد تا دلیل رفع اضطرار تطبیق بشود. در احد اطرافی هم که اضطرار پیدا شده احد اطراف هم حکم ندارد که دلیل اضطرار ... احله الله لمن اضطر الیه یا رُفع ما اضطر الیه. بنابراین خود ادلهی رفع اضطرار در مقام قابل تطبیق نیست مگر اینکه حرف شیخنا الاستاد و مرحوم آقای نائینی را بزنیم که وقتی انتخاب میکند همان میشود مضطرُ الیه؛ اگر این را نگوییم خب ادلهی رفع اضطرار بنفسها قابل تطبیق نیست. ولکن از دو راه میشود گفت که در ما نحن فیه هم در مثل اضطرار به احد اطراف غیر معین در اینجا هم شارع رفع را دارد. راه اول راهی است که شیخنا الاستاد قدسسره در اصول پیمودهاند در همان دروسٌ فی مسائل علم الاصول و آن این است که ادلهی رفع اضطرار به اولویت دلالت میکند بر اینکه جایی که محتمل الحرمه هم هست برداشته شد، یعنی آن جایی که مقطوع الحرمه باشد یعنی واقعاً حکم هست، عبد هم به آن یقین پیدا کرده و اضطرار پیدا میکند، ادلهی رفع اضطرار اینجا را که میگیرد؛ این قدر مسلمش هست. اما آنجا که محتمل الحرمه هست به طریق أولی. فلذا این را که انتخاب میکند این اگر مقطوع الحرمه نیست ولی محتمل الحرمه هست، اگر شارع مقطوع الحرمه بود برمیداشت حالا که محتمل الحرمه هست برنمیدارد، پس به طریق أولی برمیدارد و حکم برداشته شد. منتها ایشان یک کلامی دارند که حالا میگویند در آنجایی که مقطوع الحرمه باشد و مسلّم حرام باشد رفع رفعِ واقعی است و واقعاً حرمت برداشته میشود، حلیت واقعیه در آن موارد وجود دارد. این مواردی که محتمل الحرمه هست در این موارد حکم ظاهری است، حکم واقعی برداشته نمیشود، حکم ظاهری است، که حالا ما عرض میکنیم حالا بعداً عرضه خواهیم کرد. پس یا از این جهت که به اولویت تمسک کنیم و بگوییم برداشته شد یا به مذاق شرع، بگوییم وقتی شارع از ادلهی رفع اضطرار میفهمیم مذاق شارع این است که کسی که اضطرار پیدا میکند شارع مَخلص برای او درست میکند، اینجور نیست که اینقدر سختگیری داشته باشد «يريد بكم اليسر و لا يريد بكم العسر» حتماً کسی هم که به این مرحله میرسد که اضطرار پیدا میکند شارع به او ترخیص داده که وقتی آنجایی که مسلّم الحرمه هست از آنجاها و از آن عبارات و از آن مطالبش مذاقش را کشف میکنی که مذاق او در اینجاها ترخیص است، رفع حرمت است. خب چه حالا او را بگویید و چه این را بگویید، یعنی چه از آن راهی که شیخنا الاستاد فرموده و چه از راه کشف مذاق شارع بگوییم که پس اینجا... حالا که اینجا یک ترخیصی هست و رفع حرمتی هست مقدمهی ثانیه این است که یا این رفع رفعِ واقعی است یعنی همانطوری که در جایی که مسلّم امر حرامی است و معین است و به او اضطرار پیدا کرده در آنجا واقعاً حرمت را برمیدارد و حلال است، حلال واقعی؛ اینجا هم همینطور است و آن محتمل الحرمه اگر درواقع حرام باشد حرامش حرمتش را برداشته؛ که به نظر میآید که اگر فرمایش ایشان تمام باشد باید گفت که... این دلالت التزام برقرار باشد باید گفت که چرا میگویید رفع ظاهری حرمت واقعی است دیگر؟ اینجا هم رفع واقعی باشد، یا آن مذاقش را میگوید خب اینجا هم واقعی، وقتی که مسلّم آنجایی که مفسدهی مسلمه دارد و عبد هم میداند و ادله و اطلاقات و اینها میگیرد و مسلّم است قطعی است آنجا شارع فرموده احله الله لمن اضطر الیه و واقعاً حلال است که قائل هستید قبول میکنید میگویید مدلول ادله این است، خب آنجایی هم که محتمل الحرمه هست به این شکل که باید بگوییم که اولویت دارد که برداشته بشود. خب و چه شما بفرمایید که رفع واقعی نیست، رفع ظاهری است و ترخیص ظاهری است؛ چه آن باشد و چه این باشد هردوی اینها مانع میشود از بقاء علم اجمالی. چون اگر این محتمل الحرمهای را که انتخاب میکند آن را برای رفع اضطرار، خب اگر این واقعاً در اینجا حرمت در اینجا باشد شارع بنابر آن مسلک... خب شارع این حرمتِ را بالاولویه برداشته اگر بگوییم حرمت را برداشته. خب وقتی احتمال برداشته شدن حرمت را در اینجا دادیم کیف یبقی علم اجمالی؟ خب احتمال میدهیم حرمت نباشد دیگر، علم به وجود حرمت با احتمال برداشته شدن حرمت که متنافیان هستند قابل اشتمال نیستند. پس بنابراین وقتی احتمال میدهی یعنی وقتی که احتمال میدهیم شارع این حرمت را، حرمتِ همینجایی باشد که من اختیار کردم و اگر باشد شارع آن را برداشته به آن دلالت التزام یا به آن مذاق شریعت، پس دیگر علمی ندارم به اینکه اینجا حرمتی وجود دارد. وقتی علم نداشتم به اینجا که حرمت وجود دارد پس اینکه مصرف دارم میکنم که مجوَز هست، مرخَص هست، مرخصٌ فیه هست، آن دیگری هم فقط احتمال میدهم یک حرمت شاید در آنجا باشد برائت جاری میکنم، اصول مرخصه جاری میکنم بلامعارضه. اگر هم بفرمایید که نه این رفع واقعی نیست بلکه رفع ظاهری است، باز علم اجمالی به تکلیفی که ترخیص ندارم منجز است و الا من بدانم یک وجوبی اینجا هست، یک حرمتی هست ولی احتمال میدهم شارع ترخیص داده ولو آن را برنداشته ولی ترخیص داده، مثل موارد شبهات بدویه همینجور است دیگر احتمال که میدهیم حرمتِ باشد، ولی چون شارع اذن داده، ترخیص داده به برائت و ادلهی حل و اینها خب اینجا هم همینجور است، اینجا شما دیگر علم نداری به وجود یک تکلیفی که ترخیص در آن نباشد، اذن در آن داده نشده باشد. وقتی به چنین تکلیفی علم نداشتی خب تنجیز نیست و آنکه انتخاب میکنی برای مصرف آنکه مسلّم اشکال ندارد، آن دیگری هم باز مشکوک است برائت جاری میکنیم.
پس بنابراین به این بیان هم میتوان در مقام قائل به عدم تنجیز علم اجمالی و عدم لزوم مراعات احتیاط در آن غیر ما یختاره المضطر شد به این بیان. و این بیان هم احسن از آن بیان دیروز است بهخاطر اینکه خب آن باید بگوییم حتماً آن اسمش میشود مضطرٌالیه، منطبقٌ علیه مضطرٌالیه هست ولی خب آن مسأله محل اشکال بود. ولی این دیگر این نیست دیگر.
خب این بیان. این بیان هم البته مناقشهای که دارد همان مناقشهی سیالی است که وجود داشت که بله این در یک صورت است که شما میدانی، یعنی آن دلالت التزام مال یک صورت است، یا آن ترخیص، ترخیصِ ظاهری مال یک صورت است، بیش از این از مذاق شارع یا از دلالت التزامیِه ادلهی ترخیص گفته میشود استفاده نمیشود که اگر تو اقتصار بر این بکنی و دیگر اطراف دیگر را انجام ندهی بله، ما در این صورت اگر این حرام باشد حرمتش را برداشتیم، در این صورت؛ یا در این صورت اگر چه حرمت را برنداشته باشیم درواقع اگر حرام باشد حرمتش را برنداشتیم، در این صورت به تو اذن دادیم، ترخیص دادیم. اما اگر علاوه بر این بخواهد طرف و اطراف أخر را هم مرتکب بشود نه، برنداشتیم ولذاست که فاعل حرام شدی. باید ببینیم آن مقداری که از ادلهی رفع اضطرار و احله الله لمن اضطر الیه استفاده میکنیم چه مقدار است؟ اگر گفتیم بیش از این مقدار نیست کما ذهب الیه الشهید الصدر قدسسره؛ خب این استدلال هم قهراً از بین خواهد رفت.
س: حاج آقا جلوی این اشکال سیال را در احدهمای معین چهجور میگیرید؟
ج: بله؟
س: این اشکال سیال را جلویش را توی احدهمای معین که خود شهید صدر میگوید که و قطعاً میتوانید تعدّی بکنید این را چی میگویید؟ اجتنب عن الخمر خورده به آب و شربت، اطلاق اجتنب عن الخمر خورده به آب و شربت، ما میخواهیم ...
ج: شما میگویید معیّن ...
س: معین میخواهم بگویم، من فقط باید آب بخورم، توضیح میدهم، فقط باید آب بخورم، همان بیانی که توی احدهمای .... اینجا هم میشود تطبیقش هم این است، توی اینجا من باید آب بخورم، اجتنب عن الخمری هست، اطلاق دارد، علم تفصیلی را میگیرد، علم اجمالی را میگیرد هم شربت را نمیتوانی بخوری، هم آب را نمیتوانی بخوری بهخاطر همان اطلاق ادلهی اجتنب عن الخمر، درست است؟
ج: خب، ولی اضطرار به چی پیدا کردید؟
س: اضطرار پیدا کردیم که آب بخورم، آب معین؛ حالا ادلهی اضطرار در آن هست که تتقدر بقدرها، اگر فقط آب را بخوری و شربتی که همان احتمالی که در احدهمای لا معیّن که میگفتید در کأس دومی ممکن است خمر باشد در شربت هم ممکن است خمر باشد، قدرت و قوت سایهی اجتنب عن الخمر که میگفتید لا یندفع این قدرت بهواسطهی ادلهی اضطرار بلکه تتقدر بقدرها در احدهمای معین هم هنوز سایهی قدرتش روی شربتِ هست؛ اگر تعدی نکردی و شربتِ را نخوردی آبِ حلال است. اضطرار فقط میخواهد این را بردارد تتقدر بقدرها. اینجا چی میگوییم؟ شهید صدر میآید این حرف را بزند؟ بگوید که سایهی اطلاقات اجتنب عن الخمر فقط در موردی که اضطرار بیاید تعدی نکند برداشته میکند، چه فرقی میکند؟ پس به احدهمای معین هم این اشکال هست که قطعاً ایشان دیگر این را که نمیگوید که.
ج: بله در جایی که به احدهمای معین اضطرار پیدا کردید اگر حرمتی در آنجا باشد آن حرمت، مسلم حرمت این برداشته شده ...
س: اگر از اضطرار این را میفهمیم این را مسلّم گرفتیم، اگر تعدی نکنیم، اگر تتقدر ....
ج: نه آخر من به این اضطرار دارم چه او را ... ببینید ...
س: .... عیبی ندارد در تعین احدهما ... عدم تعین نشود آقا، این بیان آخر خوبیاش این است، توی بیان آخر دیگر اشکال بیان تسدید الاصول و اشکال بیان اول نمیآید که بگویید که به احدهما خورده، اصلاً ایشان میگوید که من اصلاً کار ندارم به ادلهی احله الله لمن اضطر الیه، میآیم از اولویت قطعیه میفهمم فرد قطعاً حلال است، بیان آخر دیگر آن حرف را هم نمیتوانید بزنید درست است .....
س: آن معیِّن که ...
س: عیب ندارد معیِّن نباشد، اشکال این است، حالا میخواهید بنابر این مبنایتان جواب بدهید، این مبنا دیگه قطعاً آن اشکالِ را ندارد. اینجا یک احدهمای لا معیّن کلیِّ است، آنجا معیّن است که اگر این را هم بگویم باز شما از تعیین احدهما و عدم تعیین هیچ چیز را از دست ما نمیتوانید بگیرید. شما مناطتان در استدلال این بود؛ میگفتید اطلاقات پابرجا است سایهاش، ضرورت تتقدر بقدرها فقط حالت عدم تعدّی را میگیرد. با عدم تعیّن و تعیین کاری نداشتید. میگفتید اطلاقات ادله دو طرف را میگیرد «إجتنب عن الخمر»، اجتناب عن الخمر چه دوتا ماء باشد میگیرد چه یک ماء باشد یک شربت باشد میگیرد، فرقی نمیکند. میخواهی از دست من چی را بگیرید با تعیین و عدم تعیین؟ هیچ تفاوتی نمیکند. این سیلان اشکال را اگر قبول کنید توی احدهمای معیّن هم باید بگویید.
ج: بله، آخه آن یکی، شما میگویید چی؟ فرض این است که دوتای آن را حرام قرار دادید یا یکیاش حرام یکیاش حلال است؟
س: توی علم اجمالی یکاش حلال است یکیاش حلال است.
ج: نه، این مثالی که دارید میزنید که به یکی از معیّن
س: به معیّن که آب است اضطرار پیدا میکند
ج: خب، به معیّن که آب است اضطرار پیدا کرده، خب
س: کی میتواند اضطرار را بردارد؟ وقتی تعدی نکنی، إجتنب عن الخمرِ ثابت بماند مال شربتِ، إجتنب عن الخمرِ سایه اطلاق روی سر شربتِ بماند، فقط آب را بخوری، تعدی نکنی، ادله اضطرار در تعیین و عدم تعیین که فرق نمیکند. تتقدّر بقدرها، در عدم تعدی تفاوتی نمیکند.
ج: خب اینجا هم که
س: و اطلاق ادله
ج: میدانم. چه اشکالی است به ما میکنید؟ خب آنجا هم باید احتیاط کند، آنجا که گفتیم باید احتیاط بکند.
س: نه، شما میگویید علم اجمالی منجز نیست، میتوانی تعدی کنی در احدهمای معیّن، در احدهمای معیّن که
ج: نه، آنجا که ما چی گفتیم؟ آنجا هم گفتیم باید احتیاط بکند.
س: در احدهمای معیّن فرمودید وقتی که اول ضرورت باشد
ج: خب اول ضرورت است. خب، ضرورت داشته
س: اول ضرورت داشته
ج: خب، پس تکلیف نمیآید دیگه
س: خب ببینید آفرین! نمیآید؟ پس میتوانی شربتِ را بخوری، درست است؟ ما همین حرف را مگر نمیزدیم؟
ج: خب
س: خب همین حرف را اینجا هم بزنید اگر اینجوری میزنید. چی میفرمایید؟ میفرمایید که اضطرار که میگوید که این را بخور، وقتی از اول، از اول وقتی است که فقط این را بخواهی بخوری، آنها را نخواهی بخوری، درست است؟ این فرمایش اشکال است دیگه، این اشکال به احد معیّن هم هست. اگر نه، میفرمایید اصلاً إجتنب عن الخمر پا نمیگیرد، شما توی احدهمای معیّن اینطور میفرمایید، میفرمایید وقتی که یک طرف اضطرار پیدا کردیم، وقتی این را برداشتیم قطعاً حلال شد به همین بیانی که الان هم فرمودید، اصلاً إجتنب عن الخمری باقی نمیماند، ما میمانیم و شبهه بدویه، همان توافقی که بین شبهه بدویه و إجتنب عن الخمر است اینجا ... برائت
ج: ببینید، جواب: آنجا که به این اضطرار پیدا کردیم به معیّن، من در تمام صور اضطرار به این دارم. چه آن را بخورم چه آن را نخورم
س: دارم.
ج: پس ادله، پس تطبیق شده ...، دیگه معنا ندارد دیگه
س: شیخنا، اشکال را عرض کردم. این اشکال را نمیتوانید به این بیان اخیر بزنید. بیان اخیر نمیگوید رفته روی احدهما که بگویی چهطور تطبیق میکنی، اشکال
س: حالا چه تعدی بکن چه تعدی نکن این برداشته شده
س: شما الان چرا فرمودید بیان آخر بهترین تقاریر است؟ چرا فرمودید؟ فرمودید چونکه اشکال تسدید الاصول را ندارد دیگه، اشکال تسدید الاصول
ج: خب بله، آن اشکال را ندارد.
س: پس قطعاً این فرد منطبقٌ علیه ادله اضطرار است.
ج: کدام؟
س: بیان اخیر
ج: نه، نه!
س: بابا بیان اخیر خودتان فرمودید اشکال تسدید الاصول را ندارد دیگه،
ج: نه، به این جهت گفتیم اشکال تسدید ...، تسدید الاصول میفرماید همینکه انتخاب میکنی همین چیه؟
س: منطبقٌ علیه است.
ج: مضطرٌّالیه است.
س: بله دیگه، منطبقٌ علیه اضطرار است.
ج: همین مضطرٌّالیه است. ولی خب اشکال شد. این بیان نمیگوید این مضطرٌّالیه است. میگوید مضطرٌّالیه جامع است ولی ما از دو راه میفهمیم
س: که تکلیف ندارد فرد
ج: که این غیر مضطرٌّالیهِ هم با اینکه عنوان مضطرٌّالیه ندارد
س: بله، ولی تکلیف ندارد دیگه
ج: خب، یا تکلیف ندارد یا مرخص است.
س: پس قطعاً منطبقٌ علیه ترخیص است. پس قطعاً تکلیف از روی آن فردِ برداشته شده، این اشکال آخر به آن وارد نمیشود دیگه روی این بیان، خوبی این بیان این است
ج: اما صحبت سر این است که آن ادله ترخیص که دارد به دلالت التزام دلالت میکند یا از مذاق شریعت ما در میآوریم
س: تتقدّر بقدرها
ج: چه مقدار میگوید اینجا، در چه ظرفی میگوید حرمتِ را برداشتم؟
س: که این توی معیّن نمیماند
ج: که در معیّن نمیآید. چون در معیّن چیه؟
س: در هر صورت برداشته شده، چون مضطرٌّالیه است.
ج: علی أیّ حال مضطرٌّالیه است آنجا،
س: این خُلف مقدمه اول است. شما میگویید من قبول دارم این را برداشته
س: حرف خندهداری نمیزند
س: چرا، حرف خندهدار
ج: آقا، آنجا چه من او را بیاشامم چه او را نیاشامم این مضطرٌّالیه است. یعنی اگر این آب را نیاشامد چه او خمر را بیاشامد چه ...، میمیرد. پس بنابراین چون در تمام احوال مضطرٌّالیه است
س: ربطی به دیگری ندارد
ج: حرمت، ربط ندارد، برداشته اما اینجا اینجوری نیست. اینجا میتواند این را، با آن رفع اضطرار بکند.
س: میتواند چه کار کند اینجا؟ نفهمیدم.
ج: میتواند با آن یکی رفع اضطرار کند.
س: آن یکی را برمیدارد. پس آن یکی را میخورد.
ج: نه، فلذاست که
س: بابا، این قطعاً مضطرٌّالیه را برداشته
ج: آن را بردارد آن است، آن را بردارد این است، بله.
منتها... پس این اشکال یک اشکال سیّال است که اگر کسی آن مذهب است و اشکالی که به مقدمه أولی فرمایش شیخنا الاستاد هم هست این است که این اولویتی که شما میفرمایید محل اشکال است. چرا؟ چون آنجایی که حرام مسلّم است و مضطرٌّالیه واقع شده که ادله میگیرد، خب آن اضطرار بر آن واقع شده دارد برمیدارد، اما این محتملالحرمهای که اضطرار به او منطبق نیست چهطور اولویت دارد؟ و خلط شده بین اینجا و یک جای دیگر، یک وقت هست که امر معینی است، من به این اضطرار پیدا کردم، به نحو شبهه حکمیه هم احتمال میدهم حرام باشد، آنجا درست است. کسی به یک چیزی اضطرار پیدا کرده، به نحو شبهه حکمیه هم احتمال میدهد حرام باشد. اینجا احتیاج ندارد برای شبهه حکمیهاش برود به چی مراجعه کند؟ به ادله برائت، برای اینکه میگوید این اگر حرام هم باشد که من به خود این اضطرار دارم. اگر حرام مسلماً بود شارع برمیداشت. حالا هم اگر چیز باشد برداشته،
س: فکیف اینجا مشکوک است الان
ج: مشکوک است. اولویت مال آنجاست. مانحن فیه متعلّق اضطرار فرض میگوید نیست، شما قبول دارید متعلّق اضطرار نیست. آن وقت رفع حکم از جایی که متعلّق اضطرار است چهطور به اولویت دلالت میکند بر رفع، به اولویت در جایی که متعلّق اضطرار نیست؟ بنابراین به این بیان نمیشود مسئله را حل کرد و علاوه بر اینکه حالا بعداً توی ادله آنطرف باز چیزی عرض خواهیم کرد. پس اینجا راه درستش همان مذاق شریعت است.
س: اولویت ... نسبت به حرام است؟
ج: محتمل الحرمة دیگه
س: نه، نه، نه، نسبت به حرام علم تفصیلی چی فرموده؟
ج: بله؟
س: فرمود اگر علم تفصیلی هم داشته باشیم برمیدارد که ... به علم اجمالی
ج: به جایی که محتمل است
س: نه،
ج: آره،
س: آره دیگه، محتمل ...
ج: احسن! پس به طریق أولی ...
س: وقتی علم تفصیلی داریم برمیدارد، اینکه دیگه ... احتمال میدهیم
ج: آنجایی که احتمال میدهیم محتمل الحرمه میشود پس حرمت معلومه مسلمه را برمیدارد. فکیف به آنجایی که حرمت محتمله باشد. میگویم این اولویت در مانحن فیه درست نیست.
س: چرا؟
ج: برای خاطر اینکه در مانحن فیه عنوان اضطرار فرض این است که بر این حرمت محتمله منطبق نیست. اضطرار به اینکه ندارم که،
س: چرا ... اضطرار دارند؟
س: چون مناط حفظ نفس را میدهد دیگه، میگوید مناط حفظ نفس، حفظ نفس آمده ضروره را وارد واجب کرده
ج: بابا، آن چیز دیگری است. نه، آن قبل از این است. ایشان دوتا بیان دارند. حالا گفتیم این را بعداً باید بیان بکنیم.
ایشان دوتا بیان دارند. یک بیان این است که اینجا موافقت قطعیه لازم نیست، به خاطر اینکه حفظ نفس از یک طرف است، آن هم حرمت آن خمر هم از یک طرف است. حفظ نفس چیه؟ محذور آکد است فلذا عقل میگوید اینجا لازم نیست موافقت قطعیه بکنی، این یک بیانشان است. موافقت قطعیه لازم نیست و الا حرمت مخالفت قطعیه سر جایش هست.
یک بیان دیگر؛ و أضف الی ذلک، بیان آخر: أضف الی ذلک، که وقتی شارع حرام مسلّم را و معلوم را در ظرف اضطرار برداشته، پس در جایی که محتمل الحرمه هست أولی است به اینکه بردارد. میگوییم این اولویت در کجا درست است که شما میفرمایی؟ در جایی که تطبیق عنوان اضطرار مسلّم باشد
س: پس مگر نمیگویید ظرف ...، نه، نه، نه، تطبیق نمیدهیم، میگوییم در ظرف اضطرار، میگوییم فی ظرف ...، که قبول داریم اینجا هم اضطرار به احدهما دارد. میگوییم فی ظرف الاضطرار
ج: احدهما، این مضطرٌّالیه
س: نه، ایشان اولویت را اینجور نمیگوید. ایشان میگوید اضطرار به احدهمای غیر معیّن که داری، ایشان میگوید این را که قبول داریم، اضطرار به احدهما که داریم
ج: نه، میگوید محتمل ال...، میفرماید محتمل الحرمه أولی است از مقطوع الحرمه
س: فی ظرف الاضطرار
ج: وقتی مقطوع الحرمه را برمیدارد، محتمل الحرمه أولی است به برداشتن، میگوییم محتمل الحرمهای أولی است که مضطرٌّالیه باشد
س: ولی اینجا نیست
ج: و اینجا نیست. محتمل الحرمهای أولی است که مضطرٌّالیه باشد. آن وقت میگوییم مقطوع الحرمهی مضطرٌّالیه برمیداری، محتمل الحرمه مضطرٌّالیه برنمیداری؟ این درست است. اما جایی که فرض ما این است و قبول دارید شما تبعاً لأستادتان آقای خوئی که اینجاها نه این مضطرٌّالیه است نه آن مضطرٌّالیه است. جامع مضطرٌّالیه است. و فلذا به آقای آخوند همان اشکالی را میکنید که آقای خوئی میکنند.
خب پس اگر قبول ندارید که این مضطرٌّالیه است چه اولویتی دارد؟ آنجا چون مقطوع الحرمهای که مضطرٌّالیه هست چون اضطرار هست برداشته، اینجا میگوید برنمیدارم چون اضطرار نیست. اولویت ندارد. محتمل الحرمهای اولویت دارد که او منطبقٌ الیه اضطرار هم باشد. آن وقت میگوییم مقطوع الحرمهی مورد اضطرار برداشته، محتمل الحرمهی مورد اضطرار را برنداشته؟ نه، حتماً برداشته، این مال آنجا ...، بنابراین اینجا باید چهکار کنیم؟ نه از این راه، از راه مذاق الشریعه بگوییم که ما از این ادله میفهمیم که شارع در اینجا نمیتواند بگوید نه، اینجا را من اجازه نمیدهم. هر جا که مسلم باشد اضطرار، اینجا را اجازه نمیدهم. فلذاست که در آنجایی هم که در تسدید الاصول مثال زدند که اضطرار پیدا میکنیم به اطرافی که همهشان حرام هستند. یکیشان خمر است، یکیشان مغصوب است، آنجا هم باز باید از راه مذاق شریعت بگوییم. چون باز مضطرٌّالیه آنجا هم نه بر این منطبق است نه بر آن منطبق است. ولی کسی که به ادله اضطرار نگاه میکند و به مجموع این مسائل نگاه میکند که ﴿يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر﴾[2] به اینها که نگاه میکند میفهمد شارع اینجاها دأبش این است که ترخیص داشته باشد. ترخیصی وجود دارد در اینجا. پس بنابراین ...، منتها آن اشکال سیّال را اگر بپذیریم و کسی نگوید نه، این اشکال آقای چیز وارد نیست، خلاف اطلاقات ادلهی چیز هست و اینها، اگر اشکال ...، آن اشکال را ...، این سیّال به این هم همینطور جواب داده میشود. میتوانیم اینجور جواب بدهیم.
راه دیگری که باز وجود دارد برای اینکه... منتها این راههایی که ما عرض میکنیم چون آن اشکال سیّالِ وجود دارد دیگه همهاش میآید. میگوییم نگوییم به خاطر اینکه اشکال سیّال هست، میترسیم خب کسی بعد در آن اشکال بکند به این وجوه هم گفته شده باشد.
اشکال دیگر این هست که اگر شارع فرمود یک جامعی را فرمود من حکم را از این جامع برداشتم که آن همینجا آن جامع بین الاطراف است احدهما، مااضطرّ، ما یضطرّالیه در اینجا یک کلی است، یک جامع است. وقتی از جامع برداشت، خب اگر تطبیق این جامع را اذن به عبد نداده باشد آن برداشتن لغو است، چون آن جامع که قابل فعل و انجام و ترک و اینها نیست. فقط روی جامع بخواهد باشد. پس این به دلالت اقتضاء دلالت میکند که تطبیق آن با خودت است و الا لغویت آن لازم میآید. بگوییم من، بله، وقتی اضطرار به احدها پیدا کردی حرمت را برداشتم ولی تو حق نداری بر هیچکدام تطبیق کنی، خب این لغو است. پس به دلالت اقتضاء دلالت میکند این کلام برای اینکه اذن در تطبیق داده بر هر فردی که میخواهیم. وقتی اذن در تطبیق داد، بنابراین اینجا عبد، علم اجمالی پیدا نمیکند به اینکه الان در این اطراف یک تکلیفی که مولا به مخالفتش اذن نداده است وجود دارد. پس عیب ندارد به این. آنوقت آن که برمیدارد حتماً اذن داده به مخالفتش، آن دیگری هم پس میشود شبهه بدویه؛ برائت جاری میکند.
س: باز این اشکال ...
ج: اشکال سیّال هم همین است. آنکه دلالت اقتضاء به این مقدار است. به این مقدار است که اگر این نباشد لغویّت لازم میآید. مازاد بر این لغویّت لازم نمیآید که، پس توی این بحث آن نکته شهید صدر قدس سره خیلی کلیدی است. اگر کسی آن را قبول کند این همهی این استدلالها خراب میشود.
س: اشکال آقای فدایی ... دیروز بود به این قواعد وارد است دیگه، نه؟ درست است آقای فدایی ... آن اشکال اطلاق هست دیگه، آنچه که لازمه لغویّت است اطلاق است چون ادله رفع اضطرار دو حالت را میگیرد. هم حالتی که احدهماست و نیاز به تطبیق دارد هم حالتی که به احد معیّن است و اصلاً نیازی به تطبیق ندارد.
ج: نه، این چیزها ربطی به آن ...، نه، آن چیز دیگری است.
س: که اگر اطلاق را بگویید آقا، اطلاق رفض القیود است قبول! اگر نه، میگویید مؤونه ندارد
ج: نه، این عرض امروز ما به آن
س: نمیگویم همان حرف است، میگویم مناط
ج: نه، آن مناط ِ اینجا نمیآید.
س: چرا نمیآید؟
ج: چرا؟
س: اطلاقش است، اطلاق که مؤونه ندارد که بگویید لغو است
ج: نه، نه، نه، اینجا گفته میشود ادله اضطرار فرض کنید جامع را برداشته، حکم از جامع برداشته
س: توی همه جا که جامع برنداشته
ج: بابا! اینجا را داریم میگوییم.
س: خب اینجا به اطلاقش دارید میگویید. آنجای احدهمای معیّنه که نمیگویید. توی احدهمای معیّن که قطعاً نیاز به تطبیق ندارد. اطلاق ادله اضطرار چه جایی را میگیرد که نیاز به تطبیق دارد توی احدهمای لا معیّن؟ چون آنجا نیازی به تطبیق ندارد. بعد از این میخواهید لغویّت بفهمید؟ پس از اطلاقش دارید لغویّت را میفهمید. اطلاق ... هم که مؤونه ندارد.
ج: بله، این درست است فرمایش شما، اینجوری بخواهیم بگوییم درست است. یعنی بگوییم اطلاق ادله اضطرار بخواهد اینجا را بگیرد ولی اجازه در تطبیق ندهد، این لغو است. ولی جواب آن مسئله هم این است که اطلاق مراد مولاست. یعنی اراده کرده اطلاق را و آن مغالطه است که مثل آیینه میگفتیم. فلذا ظهور کلامش یعنی اراده کرده،
س: از کجا میزنیم رویش؟
ج: از کجا میزنیم؟ اطلاق یعنی همین! ظهور کلام یعنی این اطلاق را اراده کرده
س: یعنی مبنای اطلقتان این است؟
ج: بله، نه معنایش این نیست که رفض القیود را بگوییم ها! معنایش این است که اراده کرده؛ یعنی میخواهد. اطلاق معنایش این است که آن مطلق را میخواهد. پس اینجا هم اراده کرده؛ یعنی همه جاها میگوید برداشتم. خب همه جا، برای چی اراده کردی همه جا را؟ اگر اذن در تطبیق نمیدهی برای چی اراده کردی همه جا را؟ این ارادهِ لغو است
س: یعنی توی آن مراد جدی دیگه آن بیان نمیآید.
ج: بله؟
س: توی مراد جدی دیگه آن بیان نمیآید که بیاییم بگوییم آقا، اطلاق جعل الحکم علی الطبیعة مثل آیینه بلند کردن است. توی مراد جدیاش که نمیآییم بگوییم. فرمایشتان این است دیگه، یعنی ما توی مراد جدی نمیتوانیم آن را تطبیق بکنیم که آقا ... ردّ فرمایش شهید صدر نمیتواند قرار بگیرد چون توی مراد جدی ایشان دارد.
ج: بله، بله، یعنی مراد جدی مولا؛ آن دیگه رفض القیود ...، اراده کرده دیگه، انقداح اراده در ...، حالا هر جوری در مورد شارع مقدس میشود تصویر کرد انقداح اراده را که آقای آخوند در نفوس علویه و ولویه فرموده؛ یعنی خدای متعال توی نفوس آنها اینجور چی میکند. در خودش که مورد حوادث نیست ولی در قلب آنها اراده را ایجاد میکند کأنّه، حالا هر جور تصویر کردیم. حالا آن مباحث کلامی و فلسفیاش هست. ولی اصلش مسلم است، حالا به هر شکلی که آنجا تصویر کردیم. پس بنابراین اینجا به این بیان میشود...، منتها باز اینجا مطلبی که وجود دارد این است که آیا ادله رفع اضطرار جامع را میگیرد اصلاً؟ مگر جامع حکم دارد که احلّه الله؟ یا رفع؟ باز این اشکال هم علاوه بر آن اشکال سیّال دارد.
س: «رفع ما اضطروا إليه»، «رفع ما اضطروا إليه»، اطلاق «ما اضطروا إليه»،
ج: رُفع چه چیزش؟ خودش؟
س: همین! همین عرض کنم. «رفع ما اضطروا إليه»، هر چیزیاش که میخواهد بخورد، بگوییم احکامش هست، آثارش هست، هر چیزی که هست، آن اطلاق «ما اضطروا إليه»، هم چیزی که به آن اضطرار پیدا میکنیم میتواند چیزی باشد که مردد و کلی، و ذو اطراف باشد هم میتواند نه، معیّن باشد
ج: اما صحبت سر این است که
س: باید حکم داشته باشد که
س: صحبت سر این است؛ میگویم میفرمایید از کجا حکم رفته روی احدهما؟ روی مبنای تسدید الاصول و روی مبنای اخیری که فرمودید، اینها که مشخص است. اینها میگویند نه، میرود رویش، منتها تطبیق داده نمیشود. ما میگوییم این منطبقٌ علیه
ج: نه، میگویم چهجور شما، مقدمه أولایی که اول بحث گفتیم، جامع مگر حکم دارد؟ احد الظرفین، احد الکأسها که اینجا هست مگر این حکم دارد؟
س: شما صلاة را که واجب میکنید صلاة را که ...
ج: آن بله، گفته صلِّ،
س: خب گفته صلِّ
ج: و اینکه گفته احد الکأسین حرامٌ،
س: نه، تطبیق احدهما بودنش مثل تطبیق صلِّ بر افراد عرضیه و طولیه است، چه فرقی میکند؟ الاعمال
ج: خب میدانم. باید این احدها باید حکم روی آن بیاید که بعد شما تطبیق کنی؟
س: که برداری آن را دیگه
س: خب چون رفته روی طبیعت،
ج: طبیعت چی؟
س: «ما اضطروا إليه»، میدانم «ما اضطروا إليه»، مصداق «ما اضطروا إليه» چیه؟
س: همان مصداقی که توی صلِّ هست.
ج: نیست. احدهما است دیگه اینجا
س: احدهمایی که حکم ندارد چهجوری بردارد آن را؟ حکم ندارد. چهجوری بردارد آن را