درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

99/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتیاط

دلیل دیگری که اقامه شده برای .....

س: ....

ج: دلیل دیگری که اقامه شده برای عدم وجوب احتیاط نسبت به غیر آن‌که اختاره المکلف لدفع الاضطرار و یا به تعبیر دیگر برای عدم تنجیز علم اجمالی در این صورت، فرمایش محقق اصفهانی قدس‌سره در نهایة الدرایه هست. حاصل فرمایش ایشان حسب ما فهمنا من کلامه قدس‌سره این هست که خب در صورتی که مکلف مضطر می‌شود به انجام یکی از اطراف علم اجمالی که حالا بحث ما هم در جایی است که اضطرار اول بوده و بعد علم به تکلیف پیدا می‌شود، بعد تکلیف و علم به تکلیف پیدا می‌شود. خب در این‌جا مسلّم همین‌که این اضطرار برای او پیدا شد و دانست که مضطر است این معذور خواهد بود در مخالفت با واقع، و علم پیدا می‌کند که من اگر رفع اضطرار کنم به یکی از این اطراف این و در صدفتاً آن‌که من رفع اضطرار با آن می‌کنم مطابق با واقع بود هم حرام یا ترک واجب واقعی بود من معذور هستم و عقابی ندارم. نه‌تنها عقاب ندارم استحقاق عقاب هم ندارم. این‌جور نیست که استحقاق دارم مولا منتاً عقاب نمی‌کند، نه در این ظرف من عقابی ندارم. حالا در مواردی که این اضطرار اضطرارِ عقلی باشد که خب روشن است، آن‌جایی هم که اضطرار عقلی نباشد چون شارع ترخیص فرموده مسلّم و این ترخیص دیگر بعد الترخیص خود شارع استحقاق عقابی تصویر نمی‌شود.

خب بعد از این‌که این علم برای مکلف پیدا شد، این اذعان پیدا شد که من معذور هستم و آن واقع اگر مورد ارتکات واقع بشود صدفتاً استحقاق عقابی راجع به او نیست و در اثر این آمد حالا یکی را برداشت و خورد و رفع اضطرار کرد. حالا بعد از این اگر برود آن دیگری را، آن طرف دیگری را مرتکب بشود آیا در این‌جا می‌توانیم تصویر کنیم که در این صورت که آن ما اختاره اولاً لرفع الاضطرار همان حرام واقعی بوده؟ و فرض این است که معذور بوده در او و عقابی راجع به او نداشته، حالا اگر رفت طرف آخر را انجام داد، یا وقتی تصور می‌کند که من اگر بروم طرف آخر را انجام بدهم اما انجام ندهد، آیا عقاب دارم یا ندارم؟ این‌جا نمی‌توانیم بگوییم عقاب دارد یا او در زمان محاسبه اذعان کند که اگر من بیاورم آن طرف را انجام بدهم عقاب خواهم داشت. چرا نمی‌تواند چنین تصدیقی و اذعانی داشته باشد؟ و چرا نمی‌شود گفت اگر آن طرف را انجام داد عقاب خواهد داشت؟ برای این‌که این لازمه‌اش این است که ضمّ غیر واقع به واقع یوجب العقاب، چون فرض این است که در این‌جا آن چیزی که با واسطه‌ی آن رفع اضطرار کرد اتفاقاً همان واقع بود، همان ظرف نجس بود، یا همان خمر بود و فرض این بود که آن‌وقتی که رفع اضطرار به آن می‌کرد معذور بود، استحقاق عقاب نداشت یا حتی قبل از ارتکاب و رفع اضطرار محاسبه که می‌کند می‌گوید من این را انجام بدهم در واقع هم این‌چنین باشد من عقاب نخواهم داشت، معذور خواهم بود.

خب پس ارتکاب او، در آن معذوریت هست استحقاق عقاب نیست. حالا اگر برود بعد از این‌که آن را انجام داد و رفع اضطرار کرد برود آن دیگری را انجام بدهد شما می‌گویید که این عقاب می‌شود؟ حرام است مخالفت قطعیه؟ اگر برود آن را انجام بدهد و عقل می‌گوید مخالفت قطعیه نکن؟ آن را دیگر نرو انجام بدهد؟ خب به چه دلیل آن را نرود انجام بدهد؟ چون مخالفت قطعیه حرمت عقلی‌اش این ملاک می‌خواهد، ملاکش برای چیست؟ برای این‌که عقابی در کار است؟ خب اگر می‌خواهید عقاب در کار باشد معنایش این است که یعنی بگویید ضمّ واقع با غیر واقع به واقع یوجب العقاب. و حال این‌که بدیهی است که ضمّ غیر واقع به واقع موجب عقاب نمی‌شود، عقاب‌ درست‌کن نیست که ضمّ غیرواقع به واقع. پس بنابراین به این دلیل ما می‌گوییم که در این موارد اشکالی ندارد دیگری را هم انجام بدهد، احتراز از دیگری لازم نیست و علم اجمالی در این‌جا هم منجز نیست حتی نسبت به مخالفت قطعیه؛ موافقت قطعیه که نمی‌شود کرد، نسبت به مخالفت قطعیه هم تنجیزی ندارد. چون اگر بخواهد تنجیز داشته باشد معنایش این است که یک امر بی‌ربط موجب استحقاق عقاب بشود و آن این است که ضمّ غیرواقع به واقع موجب استحقاق عقاب می‌شود.

عبارت ایشان این است؛ ثانیهما، فرموده این مطلب آقای آخوند که فرموده که در کفایه احتراز از دیگری لازم نیست و علم اجمالی منجز نیست دوتا دلیل دارد، یک دلیلش همان است که خود ایشان گفتند، ایشان آن را مناقشه می‌کنند. «ثانیهما» که مقبول خودشان هست، صفحه‌ی دویست و پنجاه و شش جلد چهار «ما مر منّا مراراً من أنّ المعذوريّة في ارتكاب أحدهما و رفع عقاب الواقع عند المصادفة» این «ينافى بقاء عقاب الواقع على حاله» این با این‌که عقاب واقع علی حاله باقی بماند بعداً، این منافات با آن دارد، حتی این منافات با آن دارد که اگر منافات نداشت چی می‌شد؟ «حتّى يحرم المخالفة القطعيّة» این حتی مال آن منفی است «فانّ ضمّ غير الواقع إلى الواقع لا يحدث عقاباً» این به خدمت شما عرض شود که فرمایش اصفهانی قدس‌سره هست.

بعد به یک جهاتی بحث ایشان حدود یک صفحه ادامه دارد بحثی که می‌کنند که بعضی از آن چیزهایی که من در بیان عرض کردم مال آن مطالبی است که بعد در ان‌قلت و قلت‌های بعد ادامه می‌دهند که این مسأله حتی قبل از ارتکاب یکی از اطراف، وقتی محاسبه هم می‌کند این جهت را متوجه می‌شود که من الان اگر یعنی بعد از این‌که علم اجمالی پیدا کرد و هنوز یک‌وقت، و هنوز این‌جا رفع اضطرار نکرده. یا اگر تکلیف درواقع بوده و رفع اضطرار هم کرده بعد علم پیدا می‌کند می‌گوید خب من بر آن که عقاب ندارم، آن‌وقت که تکلیف بوده درست است ولی من علم نداشتم، من که بر آن عقاب ندارم، الان بخواهم این یکی را انجام بدهم عقاب بر این داشته باشم معنایش این است که ضمّ غیرواقع به واقع موجب عقاب شده باشد.

در قبال فرمایش ایشان دو مطلب قابل بحث است، یکی این‌که آیا اگر عقاب بر این آقایانی که می‌گویند در این موارد آن قائلینی که می‌گویند باید مخالفت قطعیه نکرد بر اساس این است هست که در حتی این صورت می‌خواهند بگویند این ضمّ غیر واقع به واقع موجب عقاب می‌شود یا حرف‌شان این است که در این موارد اگر شخص بیاید این آخری را هم انجام بدهد و واقعاً این مصادف با واقع باشد، این معذور نیست و چون این احتمال می‌دهند چنین چیزی باشد پس بنابراین مبرری ندارد و مأمّنی ندارد که بیاید این را انجام بدهد؛ ما نمی‌خواهیم بگوییم حتماً اگر این را انجام داد عقاب بر آن واقع می‌شود، اگر واقع آن یکی بوده. نه، حرف آن‌ها این است که در این صورت اگر بیاید این را انجام بدهد و این درواقع واقع باشد نه آن‌که رفع الاضطرار به ....

س: .... فرد را به این سادگی ایشان مطرح نکرده که آقا مثلاً من چون غیر معین است دیگر، آن‌که اختیار کردم آن خلاف واقع نبود، اتفاقاً این خلاف است، این را توجه نداشتند به آن؟

ج: حالا خواندم عبارت را دیگر، ایشان همین مقدار مطلب فرموده. یعنی به‌خاطر این‌که ایشان فرموده پس این آقا، این‌جوری حالا، پس این‌ آقا آن‌وقت نمی‌تواند احراز وجود عقاب بکند، چون آن چیزی که برمی‌انگیزد مکلف را بر این‌که ارتکاب نکند این است که من تکلیفی دارم یا عقابی دارم. آن‌ وقتی آن‌جور محاسبه می‌کند می‌گوید من احراز استحقاق عقاب نمی‌کنم دیگر، پس بنابراین از اول می‌توانم هردو را مرتکب بشود، هم این را مرتکب بشوم هم آن را مرتکب بشوم. فرمایش ایشان این است ...

س: ولی باز همین فرد را مطرح نکرده دیگر که اول خب این مصادفت نداشت من چه مأمّنی دارم بر این‌که عین واقع ...

ج: نه مأمّن این است که شما علم به، علمی که منجز است پیدا نمی‌کنی از اول. ببینید مثل آن‌جایی که شما در اضطرارا به یک معین داشتید و بعد علم به تکلیف پیدا کردید چطور در آن‌جا می‌گفتید مثلاً شما علم به تکلیف پیدا نمی‌کنید، چرا؟ برای این‌که ممکن است همین معیِّن خمر باشد و اگر همین معینِ که اضطرار به آن داری خمر باشد این‌جا نمی‌شود شارع بگوید اجتنب. پس یقین به اجتنب پیدا نمی‌کنی که یک اجتنبی این وسط هست. همین نظیر این بیان در این‌جا ایشان این‌جوری می‌فرماید، می‌فرماید که کسی که اضطرار پیدا کرده محاسبه که می‌کند می‌گوید اگر این چیزی که من نختاره لرفع الاضطرار، اگر این درواقع آن خمر واقعی آن باشد من معذور هستم، استحقاق عقابی نسبت به آن ندارم، حالا که استحقاق عقاب نسبت به آن ندارم احتمال می‌دهم همین‌که برمی‌دارم همان باشد یا نه؟ اگر آن باشد که من استحقاق عقاب ندارم، حالا اگر بعداً آن یکی را انجام دادم استحقاق عقاب می‌آید؟ این معلوم می‌شود که ضمّ غیر واقع به واقع موجب استحقاق عقاب بشود.

س: ولی این ضمّ اگر آن واقع آن نبود دیگر نمی‌آید دیگر ...

ج: ضمّ غیر واقع به واقع موجب استحقاق عقاب می‌شود ...

س: بله، اما اگر آن نبود چی؟

ج: خب حالا، پس بنابراین پس این آقا به چه وجهی شما می‌خواهید به او بگویید مخالفت قطعیه نکن؟ و فقط یکی را بردار استفاده کن، مخالفت قطعیه، هردو را استفاده نکن؟ به چه وجهی می‌خواهید بگویید؟ این‌که در صفحه‌ی نفسش علم به این‌که یک استحقاق عقابی در این‌جا وجود دارد پیدا نکرد که؛ باید این علم را پیدا کند که یک استحقاق عقابی این‌جا وجود دارد و من علم به این استحقاق عقاب الان ندارم به‌خاطر این جهت که اگر آن‌که برمی‌دارم همان حرام واقعی باشد که استحقاق ندارم، اگر بعداً آن دیگری را انجام بدهم که ضمّ غیر واقع به واقع لا یوجب العقاب، پس من، بلکه باید گفت این‌جا علم به عدم عقاب دارد اصلاً چون ...

س: ...

ج: بله؟

س: یعنی آن حد وسط‌شان پس آن ضمّ غیر واقع به واقع لا یوجب العقاب، فقط این نیست. اگر حد وسط این باشد که خیلی کلام کلامِ ناقصی است، آن فرد را اصلاً مطرح نکردند. شما می‌خواهید بفرمایید تنها حد وسط ایشان این‌که ضمّ غیر واقع به واقع لا یوجب العقاب این فقط نیست ...

ج: نه این‌ها را ...

س: چون آقا روی آن فردش که این نمی‌آید که اگر من آن‌ور را اختیار بکنم و حرام واقعی نباشد این خودش حرام واقعی باشد این استدلال که دیگر نمی‌آید که. این استدلال در صورتی که همان فردی که خودش مطرح کرده می‌آید ...

ج: نه اگر.... نه، در آن صورت که می‌آید...

س: در آن صورت می‌آید ....

ج: احسنت! وقتی در آن صورت می‌آید احتمال می‌دهد همین صورتِ باشد یا نه؟ با احتمال همین صورتِ چه‌جور علم پیدا می‌کند که این‌جا یک استحقاقی هست؟ این است فرمایش ایشان، یعنی بخواهیم آن را بپزیم این است فرمایش ایشان. که این صورتی که او باشد که نمی‌شود عقاب باشد و بما این‌که احتمال می‌دهد این واقعِ‌ همین باشد ...

س: دیگر علم پیدا نمی‌کند ...

ج: پس چطور علم پیدا می‌کند که این‌جا یک استحقاق عقابی هست؟ پس علم پیدا نمی‌کند چنین جایی استحقاق، ما این‌جاها علم پیدا نمی‌کنیم که استحقاق عقابی هست.

پس بنابراین آن بحث که گفتیم در مقابل فرمایش ایشان می‌شود این حرف را زد، کسی بیاید این‌جور بگوید، بگوید آقا ما که این را نمی‌گوییم، جوابی که ایشان می‌دهند این است که به تقریر ما درست توجه نکردی که آن اشکال را می‌کنی، توجه بکنی نه، ما این را داریم می‌گوییم. مثل همان‌جا، آن‌جا چطور این‌که احتمال می‌دهم آن تکلیفِ روی همان معینِ باشد باعث می‌شد که علم به تکلیف پیدا نشود؟ در صورتی که اضطرار به غیر معین هم دارد این‌جا هم در اثر این‌که یک فرض از فروض فروضی است که استحقاق عقاق نمی‌شود باشد پس نتیجه‌اش این می‌شود که او علم به استحقاق عقاب پیدا نمی‌کند چون احتمال می‌دهد همان فرضِ واقعیت داشته باشد. این بیان محقق اصفهانی. نمی‌دانم چرا توی بیانات علماء این فرمایش ایشان مورد بحث قرار نگرفته، این استدلال ایشان؟ نه شهید صدر متعرض این شدند نه علمای دیگر متأخره از ایشان آن مقداری که من دیدم نه آقای خوئی که خب معمولاً خیلی نگاه به نهایة الدرایه نمی‌کند با این‌که تلمذ خدمت محقق اصفهانی ایشان کرده. حالا مرحوم آقای آشیخ جواد هم رضوان‌الله علیه آن اوایلی که آمده بودند قم، می‌گفت من اصلاً حاشیه‌ی اصفهانی را ندارم و نگاه نمی‌کرد، حالا بعدها چرا دیگر از بس که طلبه‌ها گفتند و فلان و این‌ها و عقاید ایشان عوض شد، یعنی آراء بعضی آرائی که آن‌موقع نداشتند و چیز دیگری می‌فرمودند بعدها بعضی از مطالب محقق اصفهانی را پذیرفتند. مثلاً در حقیقت وضع ایشان مثل آقای خوئی می‌گفتند حقیقت وضع همان تعهد است ولی بعدها همان حرف آقای اصفهانی که جعل علامیت است قبول کردند. بالاخره این بزرگان گاهی خب ممکن است آدم در یک قسمت‌هایی سلیقه‌اش باشد و موافقت نداشته باشد ولی امثال این بزرگان حتماً باید کلمات‌شان را انسان مراجعه بکند و ببیند. خب این یک مطلب.

مطلب دوم در این‌جا این هست که اگر آن فرمایشی که محقق شهید صدر فرمود و قبل از ایشان هم آقاضیا فرموده و آن این است که ادله‌ی رفع اضطرار این باید بدانیم چه مقدار دلالت بر رفع تکلیف می‌کند؟ آیا ادله‌ی رفع اضطرار می‌گوید هرجا اضطرار ولو به جامع پیدا شد در آن‌جا به‌طور کلی من تکلیف را برمی‌دارم؟ یا نه برای این‌که مخلصی از اضطرار پیدا بشود به این مقدار من برمی‌دارم؟ چون مفاسدی که وجود دارد، این‌جور نیست که بالمرّه با اضطرار از بین برود که. خب در آن‌جا که معیّن باشد روشن است خب همین است چیز دیگری وجود ندارد که، خب می‌گوید برداشتم. اما در آن‌جایی که اضطرار به معین نباشد، خب در آن‌جا می‌تواند به این مقدار، در آن‌جا ممکن است آن‌که شخص، مضطر، می‌رود انجام بدهد همان محرمه باشد ممکن هم هست آن نباشد آن بقیه باشد، آن دیگری باشد. خب این‌جا چرا شارع بیاید اجازه بدهد به این‌که هرکه مضطر شد همه را می‌تواند انجام بدهد؟ خب خیلی وقت‌ها به آن دیگری اضطرارش رفع شده اجازه بدهد برود آن یکی دیگر هم انجام بدهد که مفسده اتفاقاً در آن دارد و آن‌که به آن رفع اضطرار کرده آن‌ بوده که مفسده نداشته؛ بیاید به همه‌ی کسانی بگوید که به یکی اضطرار پیدا کردی دیگر همه را می‌توانید انجام بدهید و حال این‌که خیلی از موارد آن‌که رفع اضطرار به آن شده آن است که مفسده‌ای نداشته، حرام نبوده. با این اجازه باعث می‌شود که آن مفسده هم دامنگیرش بشود، خب چه مبرری این دارد؟ بنابراین حدیث رفع اضطرار می‌گوید چی؟ آن مقداری که می‌دانیم این است که اطلاق آن حرمت حتماً سر جایش نیست نه اصلش، اصل حرمتِ سر جایش نیست، اطلاق آن حرمت سر جایش نیست. اطلاق چی بود؟ اطلاق این بود که این حرام است سواء این‌که اقتصار بر خودش بکنی یا نکنی.

حالا همین که شارع بیاید بگوید این صورت که اقتصار به خودش بکنی حرام باشد من این را برداشتم، صورتی که اقتصار به خودش بکنی حرمتش را برداشتم، اما اگر اقتصار به خودش نکردی نه برنمی‌دارم، خب مخلص پیدا می‌شود دیگر. و مَخلص که پیدا می‌شود آن محذور که دامنگیر شدن بی‌خودی است، مفاسد هم باشد جلو نمی‌آید در خیلی موارد، اگر اتفاقاً این‌جور شد که اقتصار بر همین کرد و این حرام نبود، همین که بر آن اقتصار کرد و آن دیگری، خب آن دیگری هم .... برداشته، گفته برمی‌دارم، خب دیگر نمی‌رود آن را مرتکب بشود دیگر. پس آن مفسده، آن چیز دامنگیرش نمی‌شود.

پس بنابراین این مطلب که محقق عراقی قدس‌سره فرموده و تبعه محقق شهید صدر، این یک مطلبی است که حالا عجالتاً تا ببینیم بعد که این وجوب را که متعرض می‌شویم آیا کسی حرفی زده که این را از دست ما بگیرد یا نه؟ ولی کسی که الان مثل محقق اصفهانی قدس‌سره می‌خواهد این حرف را بزند باید جواب این حرف را بدهد و تا جواب این نیاید بیان بیانِ ناقصی خواهد بود یا باطل یا ناقص. خب این تا این‌جا به خدمت شما عرض شود که .....

س: این درحقیقت حاج آقا این دو بزرگوار یعنی این دوتا مسلک از دوتا مثال، یعنی از دو جهت مختلف وارد شدند، یعنی مرحوم اصفهانی از آن جهت وارد شد که ما به‌ اضطرار حرام را انجام بدهیم، آن‌که می‌ماند ضمّ غیر واقع به واقع می‌شود، از این طرف آمدند؛ مرحوم شهید صدر هم از آن‌ور، آقاضیا از این طرف آمدند که اگر ما آمدیم مضطرمان آنی باشد که مباح است آنی را که انجام نمی‌دهیم حرام است و این‌جا هم به قول معروف .....

ج: نه ببینید حرف شهید صدر آن‌وقت این می‌شود که شما می‌گفتید من محاسبه می‌کنم می‌گویم الان من معذور هستیم، دایره‌ی معذوریت چقدر است؟ که بعد بگویی ضمّ واقعی، نه این‌ را نمی‌گوید، می‌گوییم دایره‌ی معذوریت این‌قدر است که آن حرام فی‌البین مطلقا شما معذور نیستی، آن اشتباه ...

س: عرضم این است که این‌ها جواب مرحوم اصفهانی را ...

ج: چرا دیگر، محقق اصفهانی مقدمه‌ی أولای کلامش چی بود؟ این بود که من اگر این را انجام بدهم یعنی معذور هستم درست؟ معذور هستم یعنی استحقاق عقاب ندارم، حالا بعداً بروم آن را انجام بدهم شما بگویی استحقاق عقاب پیدا می‌کنی ضمّ غیرواقع به واقع است، جواب این است که اگر رفتی آن را انجام دادی معلوم می‌شود معذور نبودی در انجام او، چرا؟ برای این‌که رفع حرمت او درصورتی بود که اقتصار به خودش بکنی؛ اگر اقتصار به خودش می‌کردی معذور بودی، ولی می‌روی آن را انجام می‌دهی از آن صورتی که معذور بودی خارج هستی.

س: حاج آقا یک حد وسط را، حد وسط را اگر این‌ قرار بدهیم که ادله‌ی اضطرار نمی‌توانند مبرر باشند بیشتر از این مقدار، این فرمایش درستی است؛ یعنی ما بگوییم اگر به ادله‌ی اضطرار بخواهیم مبرریت ایجاد بکنیم آن‌ها فقط به همین مقدار ایجاد می‌کنند مبرر برای ما که درواقع به مقداری که رفع اضطرار بشود و زائد بر آن مبرر ایجاد نمی‌کند. اما اگر کسی بگوید ما از ادله‌ی اضطرار انتظار مبرر نداریم، بلکه ما می‌خواهیم ببینیم که آن مقداری که ادله‌ی اضطرار برداشت سرجای خودش، زائد بر آن احتمال است دیگر، زائد بر آن ...

ج: نه دیگر احتمال نیست ...

س: ... نه علم نداریم زائد بر آن را دیگر ...

ج: چرا؟

س: ببینید یعنی ما درواقع یک احتمالی برای‌مان باقی می‌ماند که آن، اگر می‌خواهید درواقع آن را هم جواب بدهید که حالا من پیش‌بینی می‌کنم که می‌خواهید جواب بفرمایید، باز پس نباید این را در بیان‌تان نباید بفرمایید که ما از ادله‌ی رفع اضطرار چنین انتظاری داریم و انتظار ما را برآمورده نمی‌کند. باز دوباره مثل بیان مرحوم اصفهانی باید این را درواقع یک ارتقائی بدهیم بگوییم آقا آن علم ما را این‌جا درواقع دامن ما را می‌گیرد. و الا ما از ادله‌ی رفع اضطرار انتظار نداریم برای ما مبرر ایجاد بکند که شما می‌گویید آقا بیش از این ایجاد نمی‌کند ...

ج: نه ببینید ...

س: یک احتمال باقی می‌ماند آن احتمال یا مبرر دارد یا ندارد، چه داشته باشد چه نداشته باشد ....

ج: بله بله، ببینید آن این است یعنی این‌جوری می‌شود در موارد علم اجمالی این‌چنینی که فقط به بعض اطراف غیر معین اضطرار می‌کنم می‌دانم مولا تکلیفی در این‌جا دارد که اگر این کار را بکنم فقط معذور هستم از مخالفت آن تکلیف، فقط این. اگر غیر این کار بکنم دیگر با مخالفت آن تکلیف عذری ندارم، این‌قدر به من اجازه داده درست؟ این‌قدر به من اجازه داده، مثل چی؟ مثل این‌که در اطراف علم اجمالی که گفتیم اصول می‌تواند جاری بشود اگر خود مولا بیاید این‌جوری بگوید، بگوید این مرخصی اگر آن را ترک کنی، آن هم مرخصی اگر این را ترک کنی، این‌جور که ....

س: آن‌موقع قطعی باقی می‌ماند یا نمی‌ماند؟ حاج آقا عرض این است قطعی باقی می‌ماند یا نه؟

ج: بله قطع باقی می‌ماند، چرا؟ برای این‌که ....

س: به‌خاطر این‌که احتمال دارد آن‌جا باشد دیگر قطعی باقی نمی‌ماند دیگر. جوابش این بود، آخر سیر بیان شما این بود دیگر، اول یک درواقع فرمایش‌تان این بود که بعد از این‌که آن را انجام می‌دهیم علمی باقی نمی‌ماند درست است؟ بعد این بیان آمد که آقا ما از ادله‌ی رفع اضطرار این مقدار بیشتر نمی‌توانیم برداشت بکنیم، زائد بر آن از ادله‌ی رفع اضطرار برداشت نمی‌شود. اگر کسی بگوید آقا بعد از آن دیگر علمی باقی نمی‌ماند ...

ج: علم به چی؟ چرا علم باقی می‌ماند، این‌جا حرف حرفِ .... است، که من علم دارم به وجود یک تکلیفی درست؟ که آن، به وجود یک تکلیفی هم روی این هم روی ‌آن که یا آن حرام است مطلقا یعنی یا آن حرام است مطلقا یا این حرام است در صورتی که من اقتصار کنم. درحقیقت وجود یک تکلیفی در این بین این علم من زائل نمی‌شود این علم من محفوظ می‌ماند، آقای صدر هم دنبال همین بود، آقای صدر هم می‌خواست بگوید که علم باقی است ولذاست که موافقت قطعیه هم که معلول علم است سر جایش باقی است ....

س: چه‌جور است .......

س: .... می‌فرمایید شما سببش که علم باشد مراد نیست ...

س: .... اول اضطرار آمده، اگر یک تکلیفی بود یعنی شما .... وضع می‌کنید یک تکلیفی هست علمش هم هست حالا ادله‌ی اضطرار که می‌آید چی را برمی‌دارد؟ این را برمی‌دارد، خب آن‌که بوده که هردوتا فرد را می‌گفت مجتنب‌عنه است مقدمتاً از عدم ارتکاب حرام واقعی؛ خب حالا آمده چی را برداشته اضطرار؟ یکی را برداشته آن یکی می‌ماند، فرض ما این نیست که تکلیف باید اول باشد که، فرض ما این است که اول اضطرار آمده. وقتی اضطرار اول آمده و احتمال دارد همان مشتبه، همان مرتکب ما به‌خاطر اضطرار آن است که حرام واقعی باشد پس ما هم می‌گوییم ما هستیم و یک احتمال، نه یک قضیه‌ی منفصله‌ای که یوجب العلم الاجمالی، عین دقیقاً احدهمای معین، من این را عرض کردم سه‌شنبه خدمت‌تان، همان روز که این فرمایش شهید صدر را فرمودید ما این توی کت‌مان نرفت. چطور می‌فرماید علم می‌ماند وقتی اضطرار اول است بعد علم به علم اجمالی و تکلیف می‌آید، علم اجمالی دیگر اصلاً از بین می‌رود، عین اضطرار به احدهمای معین...

ج: نه علم‌مان سر جایش باقی است چرا؟ برای خاطر این‌که این علم پیدا می‌کند که مولا اجتنب عن الخمر را در این‌جا، اطلاق اجتنب عن الخمر، می‌گوید آقا اجتنب عن الخمر سواء این‌که بشناسی‌اش تفصیلاً یا نشناسی، مردد باشد بین دو کأس، اجتنب عنه؛ پس این اطلاق دلیل که دارد می‌گوید اجتنب عن الخمر سواء این‌که آن خمرِ تفصیلاً برای تو روشن باشد یا مردد باشد بین کأس‌هایی، حالا صبر کن ....

س: و ما قطعاً ..... چون اضطرار اول آمده .....

ج: نه نه حالا اجازه بدهید، حالا ببینید. خب فقط در صورتی که من اضطرار پیدا می‌کنم باز هم فرض این است که اضطرار عقلی نیست، اضطراری است که شارع می‌خواهد بردارد؛ خب مثل مورد حرج، شارع تکلیف حرجی جعل بکند چی می‌شود؟ این‌جا هم می‌گوید اجتنب عنه ولو این‌که این‌جور باشد و تو مضطر باشی، خود دلیل اجتنب عن الخمر این را می‌گوید، ولو مضطر هم باشی از قبل اجتنب عنه. من این اطلاق را می‌دانم در ادله‌ی اجتنب عن الخمر وجود دارد، بعد وقتی که ادله‌ی رفع اضطرار را می‌ّبینم، می‌بینم ادله‌ِ رفع اضطرار به من می‌گوید که اجتنب از آن خمر چه تفصیلاً آن را بدانی و چه تفصیلاً ندانی فقط آن صورتی که تفصیلاً نمی‌دانی اگر اقتصار کردی بر همانی که رفع اضطرارت به آن می‌شود، اگر اقتصار بر او کردی من آن را هم حرمتش را برداشتم برای تو، اگر اقتصار بر آن کردی؛ اما اگر اقتصار بر او نکردی چی؟ برنداشتم، پس من الان علم دارم به این‌که اگر اقتصار بر این نکنم شارع برنداشته مثل حرج، شارع برنداشته یعنی هردو حرام است، یعنی آن حرامِ سر جای خودش، اگر اقتصار نکن آن حرامِ سر جای خودش است. فلذا اگر آن‌که خوردم واقعاً با آن رفع اضطرار کردم و دیگری را هم خوردم عقاب می‌شود چون آن صورتش را برنداشته بود ....

س: نمی‌خواهیم بردارد حاج آقا، تمام اشکال این است نمی‌خواهیم بردارد، احتمال است این‌جا، ما از ادله‌ی رفع اضطرار انتظار نداریم بردارد که شما می‌گویید آقا به همین مقدار، برندارند ....

ج: چون ادله‌ی رفع اضطرار بیش از این برنمی‌دارد پس من برای صورتی که اقتصار نخواهم بکنم می‌دانم تکلیف وجود دارد ...

س: از کجا می‌دانم؟ ....

ج: .... عجیب است واقعاً! آقای عزیز چون فقط در آن صورت است که شارع آن را برداشته ....

س: شارع برنداشته آن صورت را درست ....

ج: پس بنابراین شما به، آقای عزیز شما به آن اطلاق علم دارید ....

س: باشد آن اطلاق مال زمان ....

ج: نه ببینید خطا همین‌جا هست دیگر؛ ببینید شما به آن اطلاق علم دارید که مولا گفته است این را آن اجتنب از آن خمر سواء این‌که بشناسی او را یا نشناسی و وقتی هم نشناختی سواء این‌که یکی‌اش را انجام بدهی یا هردو را انجام بدهی یا چی، این اجتنب را من دارم. این را گفته یا نگفته؟ به این اطلاق شما علم داری که یک چنین اطلاقی وجود دارد حتی در این‌جا ...

س: حتی در این‌جا را قبول نداریم، حتی در این‌جا را قبول نداریم، این‌که شارع گفته آخر ببینید حاج آقا شما هم چی می‌فرمایید، می‌فرمایید اجتنب عن الخمر اطلاق دارد، هم علم تفصیلی را می‌گیرد این‌که مشخص است، هم علم اجمالی که ما نمی‌دانیم کدامش حرام است ولی می‌دانیم والله قسم یکی از این دوتا حرام است، علم اجمالی این است دیگر، می‌دانیم والله قسم یکی از این دوتا حرام است ولی نمی‌دانیم ......

ج: آره آره حالا هم همین‌جور است، حالا هم همین‌جور است، بله بله بله ....

س:.... می‌گوییم وقتی اضطرار اول آمده می‌دانیم این حلال شد پس شما نمی‌توانی قسم بخوری یا این حرام است یا ....

ج: نه اشتباه این است، این حلال مطلق نمی‌شود

س: چرا....

ج: نه .....

س: چرا ....

ج: بله همین دیگر، حلال مطلق، مثل صورت معین نیست، حلال مطلق نمی‌شود، این حلال می‌شود فقط در صورتی که اقتصار بر خودش بکنی، اگر اقتصار بر خودش نکردی آن صورتی که اقتصار بر خودش نمی‌کنی، آن صورتی که اقتصار بر خودش نمی‌کنی آن صورت را هم علم اجمالی داری که شارع اجتنب آن را تقیید نکرده پس بنابراین اگر هردو را انجام بدهی می‌دانی یا به آن عقاب می‌شود یا به این عقاب می‌شوی، چون آن صورت برنداشته دیگر ...

س: مگر می‌خواهد اضطرار بردارد؟ ما می‌گوییم علم اجمالی سوراخ شده ....

ج: نمی‌شود ...

س: علم اجمالی سوراخ شده به‌خاطر این‌که اضطرار اول آمده. اضطرار وقتی اول آمده دیگر علم اجمالی یک پایش لنگ است، ما نمی‌خواهیم به‌خاطر اضطرار برداریم ...

ج: نه علم اجمالی پایش لنگ نیست ...

س: چرا لنگ نیست؟ بابا اضطرار اول آمده دیگر، پس قضیه‌ی منفصله‌ای که می‌فرمودید قوام علم اجمالی است یک پایش لنگ است ...

ج: نیست، به این بیان لنگ نیست، این دقتی که دارد ببینید یک مطلب دقیقی است که به ذهن بزرگانی نیامده، آقاضیا فرموده بعد هم آقای شهید صدر به آن توجه کرده. آن هم به همان فرمایش آقاضیا، چون آقای شهید صدر به نظرم بیشتر از آقای، یعنی خیلی تحت‌تأثیر حرف آقای آقاضیا هست، یعنی آن نکته‌های اصلی‌ای که آقاضیا داشته خیلی ایشان تحت‌تأثیر آن‌ها هست. ببنید این‌جا صحبت سر همین است که این علم اجمالی منحل نمی‌شود، از بین نمی‌رود، چرا؟ برای خاطر این‌که آن دلیل اطلاقی که می‌گفت اجتنب عن الخمر او فقط صورت اقتصار بر این را برداشت، اما اگر اقتصار بر این نکردم و می‌خواهم هردو را انجام بدهم می‌دانم معلوم بالاجمال در بین هست، می‌دانم؛ اگر نخواهم اقتصار بر فقط یکی بکنم ....

س: من می‌خواهم اقتصار بکنم، حاج آقا من می‌خواهم اقتصار کنم ....

ج: اگر اقتصار کردید بله اگر .....

س: .... من به‌خاطر اضطرار اقتصار می‌کنم خب؟ و الله قسم من به‌خاطر اضطراری که با یک ..... اضطرارم از بین رفت، تشنگی از بین رفت تمام شد ....

ج: .... نه ....

س: من اقتصار کردم، الان چه عیبی دارد شارع بیاید این‌طوری محاسبه کند بگوید آقا من اجتنب عن‌ الخمر را می‌آورم اطلاق هم دارد خب؟ اضطرار هم می‌آید فقط در حالت اقتصار را برمی‌دارد، پس این را قطعاً برداشت، تا این‌جا را که قبول دارید؟

ج: چی را برداشت؟

س: آن‌جایی که فقط به‌خاطر اضطرار می‌خورم برداشت حرمتش را، حالا که .....

ج: نه مطلق برنداشت ....

س: نه نه من اقتصار می‌کنم بابا، اقتصار می‌کنم با ....

ج: اگر اقتصار می‌کنی یعنی للتالی همان‌ها را نمی‌روی انجام بدهی ....

س: للتالی به‌خاطر این‌که دیگر علمی ندارم می‌روم می‌خورم نه به‌خاطر اضطرار ....

ج: نه نمی‌توانی، نمی‌توانی، چون اگر رفتی علمی ندارم نمی‌شود، اگر رفتی بخوری می‌دانی به این‌که آن‌وقت برداشته نشده، چون شرط آن برداشته شدن این است که اقتصار کنی، بقیه را انجام ندهی، این صورت فقط برداشته شده ...

س: پس می‌فرمایید علم اجمالی هست دیگر؟ ...

ج: بله هست بله بله ...

س: ما این را نمی‌فهمیم، یعنی واقعاً این را نمی‌فهمیم که چه‌جور تکلیف هست ...

س: واقعاً این را درک می‌کنیم چطور تکلیف هست، می‌گوید خب پس تکلیفِ هست، این کی برداشته می‌شود؟ وقتی اقتصار آمد، خب ما از اول کلام این را می‌گوییم، می‌گوییم از کجا می‌گویید برداشته شده؟ چرا این را بر آن مقدم می‌کنید؟ چرا می‌گویید حتماً تکلیفِ هست اقصارِ فقط آن حالتِ را برمی‌دارد، تو که اقتصار نکردی پس آن را هم برنمی‌دارد، هردوتا را مرتکب شدی چوب می‌خوری. نه من چوب نمی‌خورم به‌خاطر این‌که تکلیف برای من ثابت نیست، علم اجمالی برای من ثابت نیست، پس علیتی برای منجزیت فرد آخر نمی‌ماند، همین، حرف ما این است. آقا حرف غیر دلیل را رد کنید ...

ج: رد می‌کنیم دیگر، داریم رد می‌کنند دیگر، منتها اشکال در این است که آن به خدمت شما جا بیفتد برای شما و الا داریم رد می‌کنیم. ببینید حرف سر همین است که آن صورتی که شما اقتصار نمی‌کنی هم شارع فرموده من برداشتم تکلیف را؟

س: شارع می‌خواهد بگوید اصلاً نیست، ما می‌گوییم اصلاً نیست، برداشتن فرض بر این است که باشد بخواهد بردارد، اشکال همین است. ما می‌گوییم اصلاً نیست که شارع ....

ج: چرا نیست؟

س: برای این‌که علم اجمالی نیست ...

ج: چرا نیست؟

س: بابا اثبات تکلیف در مقام اثبات نیاز به حجت دارد، ما از ....

ج: بابا مگر خدا نگفت ....

س: .... علم اجمالی در مقام اثبات یعنی که باید یک چیزی بیاید، ما اول الکلام آمدیم می‌گوییم علم اجمالی سوراخ شد نمی‌شود ....

ج: خب چرا نیست؟ شما علم اجمالی از یک منشأیی نشأت باید بگیرد درست؟

س: .... قضیه‌ی منفصله ...

ج: بله آن قضیه‌ی منفصله، آن قضیه‌ی منفصله از وجود یک کُبریاتی در شرع نشأت می‌گیرد که شما علم به آن پیدا کردید و علم به وجود مصداقش هم پیدا کردی. علم اجمالی از چی درست می‌شود؟ از علم به کبری و علم به صغری درست ؟

س: ..... وجود صغری نداریم این‌جا ...

ج: حالا در این‌جا ولو اضطرار داشتم شارع چی فرموده؟ حالا صرف‌نظر از ادله‌ی اضطرار را الان نگاه نمی‌کنیم، صرف‌نظر از ادله‌ی اضطرار می‌گوییم شارع گفته اجتنب عن النجنس، اجتنب عن الخمر، این موجب می‌شود در همین ظرف که فرموده اجتنب عن النجس، اجتنب عن الخمر موجب می‌شود که شما علم اجمالی پیدا کنید در ما نحن فیه یا نه؟

س: والله نمی‌کنیم ....

ج: نه حالا ادله‌ی اضطرار را کار نداشته باش، اگر ادله‌ی اضطرار ....

س: ..... نباشد آن‌وقت بله ...

ج: بله علم پیدا می‌کنی، چرا؟ منشأ آن علمش به این کبری است. حالا اگر این کبری این‌جوری باشد: ایها الناس من واجب کردم اجتناب عن الخمر را در تمام صور، الا جایی که شما اضطرار پیدا کنی به غیر معین که آن صورت اگر اقتصار کردی بر یکی و درواقع صدفتاً همان یکیِ شد خمر، آن‌جا من حرمت را برداشتم. آیا الان با توجه به این کبری، کبرایی که توی روایت آمده این‌جوری آمده بود. قال الزراره قال الصادق(ع) این همین همین حرفی که الان زدم، شما همان‌موقع که این را نگاه می‌کنید و اضطرار پیدا کردید همان‌موقع علم ندارید که اگر من بر یکی اقتصار نکنم این‌جا هرچی خمر هست یا این‌ور هست یا آن‌ور است حرام است برمن، اگر اقتصار نکنم، همان‌موقع علم اجمالی ندارد که اگر، همان‌موقع می‌فهمی که اگر اقتصار نکنم به حضرت عباس اجتنب یا این‌جا یا این‌جا وجود دارد، چرا؟ برای این‌که مولا این‌ مقدار تخصیص زده، تقیید کرده...

س: دوباره مغالطه توی این کلام است، توی این کلام باز مغالطه است ...

ج: چه مغالطه‌ای توی این؟ عجیب است!

س: مغالطه‌اش این است، مغالطه‌اش را عرض می‌کنم چون اقتصاری که ما لبّاً از ادله‌ی، اقتصاری که ما لبّاً از ادله‌ی رفع اضطرار می‌فهمیم نه لفظاً، بله اگر یک لفظی بود در میان که بگوید اجتنب عن الخمر محدود شده مقید شده آن‌وقتی که تو اقتصار کنی من جمیع جهات هم اقتصار کنی. اقتصار دو جور است، من یک‌وقت هست اقتصار نمی‌کنم یا اقتصار می‌کنم فرقی نمی‌کند به‌خاطر این اضطرار هست یا اضطرار نیست، یک‌وقت هست نه اقتصار نمی‌کنم من جمیع جهات؛ من این را اگر اقتصار نکردم نه به‌خاطر ادله‌ی اضطرار است، اقتصار نکردم چون دلیلی بر این‌که از آن اجتناب کنم ندارم ....

ج: اشتباه می‌کنید که دلیلی ندارید، دلیل داری، دلیل این است که اجتنب آن اجتنب اطلاق داشت دلیل هم آمد ضمّ مقیدش را به آن می‌چسبانی این می‌شود که این اجتناب کن مگر در این صورت. وقتی آن صورتِ نباشد که اقتصار باشد پس می‌دانید اجتنب هست بنحو علم اجمالی یا روی این یا روی این. خود آن دلیل است دیگر، پس بنابراین مگر این‌که شما بیایید حرفی را بزنید که حالا بعداً یک بخشی‌اش را اصلش را شاید محقق نائینی قدس‌سره فرموده، اما شیّده شیخنا الاستاد آقای مؤمن قدس‌سره که به دو منبّه شیّده، اگر آن بشود درست بشود که ایشان حرف‌شان این است که در.... یعنی قبلش آقای نائینی گفته منتها آقای نائینی این نتیجه را از آن نگرفته که حالا می‌گوییم. این‌که ایشان حرفش این است که در موارد اضطرار به غیر معین هم آن‌که شما اختیارش می‌کنید برای به خدمت شما عرض شود رفع اضطرار، همانی که اختیارش می‌کنید به رفع اضطرار ایشان می‌فرماید که همان اگر تکلیف در واقع باشد آن تکلیف برداشته شده. واقعاً برداشته شده آن تکلیف و مثل صورت معین می‌شود. اگر ما بتوانیم آن حرف را حالا که ما خیال می‌کردیم امروز می‌رسیم آن را مطرح بکنیم که نمی‌رسیم چون ده دقیقه هم گذشته حتی، حالا یک راهی ممکن است پیدا شود که ان‌شاءالله فردا.