98/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: رکن دوم (بقاء ارکان علم اجمالی) - صور انحلال علم اجمالی /ارکان تنجّز علم اجمالی /تنبیهات اشتغال
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در رکن دوم از ارکان تنجّز علم اجمالی بود. رکن دوم، باقی بودن علم اجمالی است و در بقاء منحل نشود. شهید صدر برای انحلال علم اجمالی چهار صورت ذکر کردند که در بعد گفته خواهد شد، بیش از چهار صورت است. موارد انحلال مورد بررسی قرار میگیرد.
برای انحلال علم اجمالی، صورت های زیر گفته شده است:
صورت اول آن است که علم اجمالی پیدا میکند چه در شبهات حکمیه و چه در شبهات موضوعیه، سپس علم تفصیلی به فرد پیدا میکند و یقین میکند که همین فرد، همان معلوم بالاجمال بوده است؛ به عنوان مثال در سفری که رفت یا برگشت آن کمتر از چهار فرسخ است، فقیه، علم اجمالی به وجوب قصر یا تمام دارد. در ادامه با بررسی ادله، به وجوب تمام در اینچنین سفری، قطع پیدا کرد. در این صورت علم اجمالی او منحلّ گشته و نمیتواند بگوید یا نماز قصر تنها به خواندن نماز تمام اکتفاء میکند.
مثال برای شبهه موضوعیه آن است که شخصی علم اجمالی به بدهکار بودن به دو شخص پیدا کرد که یا به عمرو بدهکار است یا به زید. سپس با مراجعه به دفتر حساب خود، متوجه شد این بدهی برای فلان شخص است. در این صورت علم اجمالی او منحل شده است.
یا مثالی که شهید صدر آورده، این است که علم اجمالی به نجاست یکی از دو ظرف پیدا کرد. با بررسی متوجه شد که نجاست در فلان ظرف افتاده است.
این صورت، اشکالی در انحلال علم اجمالی وجود ندارد و قدرمتیقن از انحلال همین صورت است.
صورت دوم آن است که ابتدا علم اجمالی به جامع دارد و بعد علم تفصیلی به فرد پیدا میکند و این علم اجمالی خصوصیتی ندارد که مانع تطبیق معلوم بالاجمال بر معلوم بالتفصیل شود. به عنوان مثال علم اجمالی به ورود انسانی به مسجد پیدا میکند و این انسان ویژگی خاصّی ندارد. سپس به ورود زید در همان موقع، علم تفصیلی پیدا میکند. انطباق آن انسان بر زید محتمل است و ویژگی خاصی در جامع وجود ندارد که مانع از این انطباق شود.
در مورد اینکه در این صورت آیا انحلالی رخ میدهد یا خیر اختلاف شدید بین اصولیون مطرح شده است:
1. مرحوم محقق نایینی قائل به انحلال شده اند و بر این مطلب براهینی اقامه کرده اند.
2. مرحوم محقق عراقی قائل به عدم انحلال شده اند و ایشان نیز استدلالهایی را بیان کرده اند.
3. برخی قائل به تفصیل شده اند که سبب واحد باشد یا خیر. شهید صدر در بحوث به صورت مفصّل به این مسئله پرداخته اند و قائل به تفصیل شده اند.
در کتاب «دروس فی علم الأصول» که یک کتاب دراسی است، شهید صدر چنین میفرمایند:
«و الصحيح هنا سراية العلم من الجامع إلى الفرد و حصول الانحلال أيضا إذ يعود العلمان معا إلى علم تفصيلي بزيد و شك بدوي في انسان آخر.»[1]
مثالی دیگر: علم اجمالی به بدهکار بودن دارد ولی وجه این بدهی را نمیداند که آیا به جهت خریدِ نسیئه ای بوده یا قرض بوده یا به دلیل اتلاف مالی از او بوده است. بعد از مراجعه به دفتر حساب متوجه شد که مقداری کالا از زید نسیئه برده است. احتمال انطباق آن بدهی معلوم بالاجمال بر این نسیئه معلوم بالتفصیل میرود. آیا این بدهکاری انحلال پیدا میکند و یا باید اطراف دیگر را نیز بپردازد؟
شهید صدر میفرماید در این صورت، علم اجمالی منحلّ میشود و جامع چون هیچ ویژگی ندارد قابل انطباق بر این معلوم بالتفصیل است و مانعی از انطباق وجود ندارد. دلیل ساده ی این انحلال آن است که با مراجعه به وجدان میتوان دریافت که نسبت به زید در آن مثال و نسبت به بدهی به جهت خریدِ نسیئه ای در مثال دوم، علم وجدانی دارد اما نسبت به بقیه ی اطراف بالوجدان علم ندارد و نسبت به آنها شک دارد. و نمیتواند بگوید یا نسیئه یا قرض. میتواند بگوید قطعا نسیئه است و بقیه نمیداند هست یا نیست. بنابراین مراجعه به وجدان چنین نشان میدهد که علم اجمالی منحلّ به علم تفصیلی و شک بدوّی شده است. در موارد شک بدویّ هم برائت جاری میشود. علم تبدیل به علم تفصیلی[2] و شک بدویّ میشود.
پس در این صورت با مراجعه به وجدان، باید گفت حق با مرحوم محقق نایینی است علی الاقوی هر چند که مرحوم محقق عراقی قائل به عدم انحلال شده است.
صورت سوم آن است که علم اجمالی پیدا کرده است و بعد به یک فرد علم پیدا کرد ولی این علم اجمالی دارای یک ویژگی است که احتمال میدهد این ویژگی مانع از تطبیق معلوم بالاجمال بر معلوم بالتفصیل شود. مثلا می داند یک انسان طویل القامه ای وارد مسجد شد پس جامع خصوصیتی دارد بعد زید وارد شد نمی داند که زید طویل القامه است یا خیر اگر طویل القامه بود تطبیق می شود ولی اگر قصیر القامه باشد، تطبیق نمیشود.
در صورت سوم نیز اختلافی است ولی اختلافش به اندازه ی صورت دوم نیست. شهید صدر می فرمایند اینجا انحلال نیست چون در اینجا انطباق معلوم بالاجمال و صلاحیت انطباق در اینجا محرز نیست به خلاف صورت دوم. در صورت دوم صلاحیت انطباق وجود داشت چون جامع بدون هیچ خصوصیت و ویژگی بود؛ در آن مثال، ذات طبیعت انسان بدون هیچ قیدی معلوم بود ولی در این صورت که معلوم بالاجمال خصوصیتی دارد که بودنِ آن خصوصیت در این فرد معلوم تفصیلی معلوم نیست و صلاحیت انطباق معلوم نیست. بنابراین انحلالی رخ نداده است. عبارت شهید صدر چنین است:
«ثالثها: أن لا يكون العلم بالفرد ناظرا الى تعيين المعلوم الاجمالي، و يكون للمعلوم الاجمالي علامة في نظر العالم غير محرزة التواجد في ذلك الفرد، كما إذا علم بوجود إنسان طويل في المسجد، ثم علم بوجود زيد و هو لا يعلم انّه طويل أولا.و الصحيح هنا عدم الانحلال، لعدم إحراز كون المعلوم بالعلم الثاني مصداقا للمعلوم بالعلم الاول بحيث يصح ان ينطبق عليه، فلا يسري العلم من الجامع الاجمالي الى تحصّصه ضمن الفرد.»
آیا این تفاوت که این جا صلاحیت محرز نیست و آنجا صلاحیت هست ، آیا صرف همین میتواند موجب انحلال و عدم انحلال می شود یا آنکه همان بیانی که برای انحلال در آنجا گفته شد در اینجا هم هست . من الآن می دانم که این بدهکاری را دارم حال میدانم زید وارد شده است آیا می توان گفت علم اجمالی وجود دارد که یک انسان طویلی وجود دارد که یا زید است یا غیر زید. پس اینجا تبدیل نمیشود علی رغم اینکه علم تفصیلی به آمدن زید پیدا کرده است ولی چون انطباق آن ویژگی بر زید را نمی داند، علم اجمالی منحلّ نشده است و بالوجدان در نفس علم اجمالی باقی است. این بیان شهید صدر که انطباق معلوم نیست، قانع کننده نیست. بیان قانع کننده این است که گفته شود در نفس بالوجدان علم هنوز باقی است که انسان طویلی آمد و اگر نذر کرده بود که به انسان طویلی آمد به او صدقه بدهد، نمیتواند به دادن صدقه به زید اکتفاء کند بلکه باید به تمام افراد محتمل این صدقه را بدهد.