درس خارج اصول استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

95/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/برائت /حدیث ابن طیار

اشکال دوم: عدم امکان دلالت این حدیث بر برائت

تقریب اول اشکال دوم: ظهور این دو روایت در روایت واحده

همانطور که در جلسه قبل بیان شد اشکال دومی که بر روایت ابن طیار وارد می شود این است که این روایت قطعا یا احتمالا بخشی از روایت دیگری است که دلالت بر برائت ندارد به همین دلیل این بخش از روایت نیز نمی تواند برائت را ثابت نماید؛

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانٍ الْأَحْمَرِ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّيَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِي اكْتُبْ فَأَمْلَى عَلَيَّ إِنَّ مِنْ قَوْلِنَا إِنَّ اللَّهَ يَحْتَجُ‌ عَلَى‌ الْعِبَادِ بِمَا آتَاهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَيْهِمْ رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمُ الْكِتَابَ فَأَمَرَ فِيهِ وَ نَهَى أَمَرَ فِيهِ بِالصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ فَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الصَّلَاةِ فَقَالَ أَنَا أُنِيمُكَ وَ أَنَا أُوقِظُكَ‌ فَإِذَا قُمْتَ فَصَلِّ لِيَعْلَمُوا إِذَا أَصَابَهُمْ ذَلِكَ كَيْفَ يَصْنَعُونَ لَيْسَ كَمَا يَقُولُونَ إِذَا نَامَ عَنْهَا هَلَكَ وَ كَذَلِكَ الصِّيَامُ أَنَا أُمْرِضُكَ وَ أَنَا أُصِحُّكَ فَإِذَا شَفَيْتُكَ فَاقْضِهِ- ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَذَلِكَ إِذَا نَظَرْتَ فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ لَمْ تَجِدْ أَحَداً فِي ضِيقٍ وَ لَمْ تَجِدْ أَحَداً إِلَّا وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ وَ لِلَّهِ فِيهِ الْمَشِيئَةُ وَ لَا أَقُولُ إِنَّهُمْ مَا شَاءُوا صَنَعُوا ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ يَهْدِي وَ يُضِلُّ وَ قَالَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا بِدُونِ سَعَتِهِمْ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ أُمِرَ النَّاسُ بِهِ فَهُمْ يَسَعُونَ لَهُ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ لَا يَسَعُونَ لَهُ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُمْ وَ لَكِنَّ النَّاسَ لَا خَيْرَ فِيهِمْ ثُمَّ تَلَا ع‌ لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‌ وَ لا عَلَى الَّذِينَ لا يَجِدُونَ‌ ما يُنْفِقُونَ‌ حَرَجٌ‌ فَوُضِعَ عَنْهُمْ- ما عَلَى الْمُحْسِنِينَ‌ مِنْ سَبِيلٍ‌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ- وَ لا عَلَى الَّذِينَ إِذا ما أَتَوْكَ‌ لِتَحْمِلَهُمْ‌ قَالَ فَوُضِعَ عَنْهُمْ لِأَنَّهُمْ لَا يَجِدُونَ»[1] .

همانگونه که گفته شده این روایت به قرینه«ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَيْهِمْ رَسُولًا» نمی تواند دلالت بر برائت نماید چون در این حدیث وقتی که می فرماید خداوند احتجاج می کند به آنچه که مردم را بر آن قادر کرده و آن مسائل را برای مردم تبیین کرده است می فرماید پس از آن پیامبران را به سوی مردم ارسال نموده است، در حالیکه مانحن فیه مقام بعد از شریعت و بعث رسل است نه قبل از بعث رسل، بنابراین باید گفت مراد از «آتاهم و عرّفهم» قطعا امور فطریه و عقلیه است مثل اعتراف به وجود خدای متعال، توحید و ربوبیت او، بنابراین این بخش از حدیث می خواهد بفرماید خداوند زمینه های ارسال رسل را به انسان داده است و پس از آن پیامبران را برانگیخته و شرائع را جعل نموده است. به عبارت دیگر همانطور که در منطق بیان شده خدای متعال مسائل بدیهیه ای را که سرمایه انسان است به او عطا کرده و سپس به واسطه این قضایای بدیهیه قضایای نظریه کشف می شود، در اینجا نیز خداوند امور فطری و عقلی به انسان عطا کرده تا بر اساس آن زمینه های پذیرش انبیاء الهی فراهم شود، به همین دلیل بعد از آن می فرماید: «ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَيْهِمْ رَسُولًا وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمُ الْكِتَابَ فَأَمَرَ فِيهِ وَ نَهَى أَمَرَ».

بنابراین چون حدیث ابن طیار تقطیعی از این حدیث است به همین دلیل همانطور که این حدیث ربطی به برائت ندارد آن حدیث نیز ربطی به برائت ندارد و نمی تواند آن را ثابت نماید.

این تقریب را به گونه دیگری نیز می توان بیان نمود و آن اینکه ممکن است گفته شود «ثُمّ» در اینجا به فتح یعنی به صورت «ثَمّ» قرائت می شود به این معنا که از این جهت که خداوند این امور را به انسان داده بعث رسل نموده و شرایع را برای او ثابت کرده است، در نتیجه باز هم این حدیث اجنبی از ما نحن فیه است لکن این تقریب خلاف ظاهر است چون ظاهر این است که اگر «ثَمّ» به فتح باشد نیاز به «مِن» جاره دارد.

تقریب دوم اشکال دوم: شارحیت روایت دوم نسبت به روایت اول

تقریب دیگری که در حاشیه مباحث الاصول برای اشکال دوم بیان شده است این است که این دو روایت، دو روایت مختلف هستند لکن روایت دوم شارح روایت اول است، به این بیان که امام علیه السلام در حدیث دوم می فرماید: «إِنَّ مِنْ قَوْلِنَا» پس معلوم می شود حدیث دوم ناظر به حدیث اول است و آمده تا آن را شرح دهد، در نتیجه از حدیث دوم معلوم می شود که حدیث ابن طیار ربطی به بحث برائت ندارد و نمی تواند آن را ثابت نماید؛

«احتملنا أنّ ابن الطيّار فيه هو محمد و هو أبو حمزة، أو ان احتملنا تعدّد الرواية رغم وحدة الراوي فأيضا يمكن أن يقال: إنّ الحديث الثاني مفسّر للحديث الأوّل و ناظر إليه لما ورد فيه من قوله: (إن من قولنا إنّ اللّه يحتجّ على العباد.).، أيّ أنّ هذا الكلام الّذي يصدر منّا أحيانا المقصود به هذا المعنى المفهوم من هذا الشرح، فيصبح الحديث أيضا أجنبيّا عن المقام»[2] .‌

تقریب سوم اشکال دوم: سرایت ابهام روایت دوم به روایت اول

تقریب سوم این اشکال این است که معنای روایت حمزه بن طیار(حدیث دوم) مردد است چون ممکن است اینگونه معنا شود که چون سنت خداوند بر این است که احتجاج بر مردم کند و بدون بیان احکام بر مردم احتجاج نمی کند به همین دلیل بعث رسل فرموده در اینصورت می تواند برائت را ثابت نماید و احتمال هم دارد اینگونه معنا شود که خداوند بر اساس فطرت و عقل ارسال رسل نموده است که در اینصورت دلالت بر برائت نمی کند و چون قرینه ای بر احتمال اول وجود ندارد به همین دلیل نمی تواند برائت را ثابت نماید، حال اگر این دو روایت یکی باشند ابهام در روایت دوم به معنای ابهام در روایت اول می باشد.

جواب های اشکال دوم

در مقام جواب به این اشکال به دو گونه می توان جواب داد؛

جواب اول: حجت نبودن روایت حمزه بن طیار

جواب اول این است که گفته شود سند روایت حمزه بن طیار(حدیث دوم) تمام نیست ولی سند روایت ابن طیار (حدیث اول) تمام است، در نتیجه این دو روایت یکی نیستند بلکه دو روایت هستند که سند یکی حجت و سند دیگری حجت نیست.

توضیح مطلب

در رجال سه نفر هستند که ملقّب به ابن طیّار هستند؛ یکی حمزه بن طیار است که به او طیار نیز گفته می شود، نفر دوم محمد پدر حمزه است که به او نیز ابن طیار گفته می شود ونفر سوم عبدالله که پدر محمد است و به او نیز ابن طیار گفته می شود، از روایات استفاده می شود که وقتی عنوان ابن طیار گفته می شده منصرف به محمد بن طیار بوده است و از همان روایات حُسن، وثاقت و علو مقام او نیز روشن می شود همانطور که محقق تستری«ره» و محقق خویی«ره» این مطلب را استفاده کرده اند که عنوان ابن طیار در بین روات و محدثین انصراف به محمد دارد، این روایات در رجال کشی نقل شده و محقق خویی«ره» نیز در معجم رجال الحدیث آنها را ذکر کرده است؛

حدیث اول

«حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمُ، قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ، قَالَ‌، قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) مَا فَعَلَ ابْنُ الطَّيَّارِ قَالَ، قُلْتُ مَاتَ، قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ لَقَّاهُ‌ نَضْرَةً وَ سُرُوراً فَقَدْ كَانَ‌ شَدِيدَ الْخُصُومَةِ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[3] .

حدیث دوم

«حَمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمُ، قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنْ يُونُسَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ‌: مَا فَعَلَ ابْنُ الطَّيَّارِ فَقُلْتُ تُوُفِّيَ، فَقَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ وَ نَضَّرَهُ، فَإِنَّهُ كَانَ يُخَاصِمُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ»[4] .

در این دو روایت دو قرینه وجود دارد که دلالت می کند بر اینکه مراد از ابن طیار در این دو روایت محمد است؛

قرینه اول این است که امام علیه السلام ابن طیار را با ویژگی مناظره در دفاع از اهل بیت علیهم السلام معرفی می کند و می فرماید: «فَإِنَّهُ كَانَ يُخَاصِمُ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ» در حالیکه کسی که اهل مناظره بوده محمد است.

قرینه دوم این است که آن کسی که در زمان امام صادق علیه السلام از دنیا رفته است محمد است، چون حمزه بعد از امام صادق علیه السلام نیز زنده بوده و از امام کاظم علیه السلام نیز نقل روایت کرده است و محمد بن سنان که امام صادق علیه السلام را درک نکرده از او نقل روایت کرده است.

مویدی نیز در اینجا وجود دارد و آن این است که حمزه عالم نبوده ولی محمد پدر او عالم بوده است به دلیل روایتی که در ذیل می آید:

« قال محمد بن مسعود: حدثني محمد بن نصير، قال: حدثني محمد ابن الحسين، عن جعفر بن بشير، عن ابن بكير، عن حمزة الطيار. قال، سألني أبو عبد اللّه عليه السّلام عن قراءة القرآن؟ فقلت: ما أنا بذلك، قال: لكن أبوك، قال، فسألني عن الفرائض؟ فقلت: أنا و ما أنا بذلك، فقال‌: لكن‌ ابوك‌ قال: ثم قال: إن رجلا من قريش كان لي صديقا و كان عالما قارئا، فاجتمع هو و أبوك عند أبي جعفر ع، و قال: ليقبل كل واحد منكما على صاحبه و يسأل كل واحد منكما صاحبه ففعلا، فقال القرشي لأبي جعفر ع: قد علمت ما أردت، أردت أن تعلمني أن في أصحابك مثل هذا، قال: هو ذاك فكيف رأيت ذلك؟»[5] .

از این روایت معلوم می شود که محمد که پدر حمزه بوده عالم بوده چون این روایت ثابت می کند که محمد یا همردیف آن مرد قریشی بوده و یا کسی بوده که توانایی مناظره با او را داشته است پس فهمیده می شود که محمد عالم بوده است، بنابراین محقق تستری«ره» و محقق خویی«ره» از این قرائن استفاده کرده اند که مراد از ابن طیار در روایات محمد است، چون اگر انصراف پیدا نمی کرد باید ممیّزی برای این لفظ مشترک آورده می شد مگر اینکه کسی بگوید نیاوردن ممیز در اینجا از باب انصراف عنوان ابن طیار نیست، بلکه از این باب است که چون کسی جز ایشان مناظره نمی کرده به همین دلیل در این موارد که قرینه بر مناظره وجود دارد ممیز برای این عنوان آورده نشده چون معلوم بوده که مراد محمد است.

بنابراین اگر کسی مثل محقق تستری«ره» و محقق خویی«ره» بگوید حمزه مجهول است و مراد از ابن طیار در حدیث اول نیز محمد است در اینصورت چون محمد موثق است روایت اول حجت می شود و روایت دوم به دلیل ضعف سند از حجیت ساقط می گردد در نتیجه اشکال تقطیع روایت مرتفع می شود.

جواب دوم: وجود قرینه بر تعدد دو روایت

راه دیگر برای جواب این است که گفته شود نمی توان گفت حدیث اول قطعه ای از حدیث دوم است چون در حدیث اول امام علیه السلام به صیغه ماضی می فرماید: «احتجّ» ولی در حدیث دوم به صیغه مضارع می فرماید: «یحتجّ»، پس مناسب نیست گفته شود تقطیع صورت گرفته است مگر اینکه گفته شود در این تقطیع نقل به معنا شده است چون فعلی که مربوط به خدای متعال است منسلخ از زمان است و زمان برای ذات او وجود ندارد به همین دلیل فرقی بین صیغه ماضی و مضارع وجود ندارد.

جواب سوم: دلالت روایت دوم بر برائت

جواب دیگری که به این اشکال داده شده است جوابی است که مرحوم امام قدس سره داده و آن این است که اگر هم فرض شود این دو روایت یکی هستند لکن روایت دوم نیز دلالت بر برائت می کند.

خلاصه بیان ایشان این است که به ظاهر این روایت نمی توان اخذ کرد چون ظاهر این روایت این است که ابتدا خداوند بر مردم احتجاج می کند و سپس پیامبران را مبعوث می کند که این معنا معنای صحیحی نیست و معقول نمی باشد به همین دلیل باید گفت «ثم» در اینجا به معنای ترتیب در زمان نیست بلکه به معنای سنت و روش پروردگار است یعنی روش خداوند این است که بر اساس روشی که خدا دارد مبنی بر اینکه بر مردم احتجاج می کند ارسال رسل کرده است، حال وقتی اینچنین معنا شود این روایت نیز دلالت بر برائت می کند در نتیجه بر فرض هم که هر دو روایت یکی باشند اشکال بر طرف می شود.

مناقشه در جواب سوم: مخالفت با ظهور روایت

مناقشه این جواب این است که به چنین معنایی جزم پیدا نمی شود چون مخالف ظاهر است بلکه فقط یکی از محتملات در معنای روایت چنین معنایی است چون احتمال دارد معنای روایت این باشد که خدای متعال احتجاج بر مردم می کند به واسطه زمینه های عقلی و فطری که به آنها داده است و سپس به همین دلیل انزال کتب و ارسال رسل نموده است.

اشکال سوم: دلالت حدیث بر برائت در امم ماضیه

در این روایت صیغه ماضی به کار برده شده و فرموده: «احتج علی الناس» شبیه آیه «و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» که با صیغه ماضی بیان شده است و ظهور در این داشت که در امم ماضیه روش خداوند اینگونه بوده است در این حدیث نیز صیغه ماضی ظهور در این دارد که خداوند بر امم سابقه به آنچه که به آنها داده احتجاج نموده است، بنابراین نهایت چیزی که از این حدیث اثبات می شود برائت در امم سابقه بوده است اما نمی توان از ظهور حدیث استفاده کرد که برائت در امت اسلامی نیز ثابت شده است.

جواب اشکال سوم

جواب هایی در آنجا داده می شد مثل اینکه افعال خداوند منسلخ از زمان است به همین دلیل حکم فقط منحصر به امم سابقه نمی شود ولی همانطور که قبلا جواب دادیم اینگونه نیست که افعال خداوند منسلخ از زمان باشد بلکه گاهی اوقات خداوند در مقام بیان افعال در زمان های گذشته می باشد. و اما روایاتی را که در آنجا بیان کردیم که هر چه در امم گذشته بوده در امم ما نیز وجود دارد جواب دادیم که این روایات چنین اطلاقی ندارند[6] .

بنابراین احتجاج به این روایت و هم روایت حمزه بن طیار خالی از اشکال نیست به همین دلیل نمی توان به آنها احتجاج نمود.

 


[1] - .الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌1، ص: 164 و 165
[2] - .مباحث الأصول -قواعد ( قاعده ميسور قاعده لاضرر )، ج‌3، ص: 313
[3] - .رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 349
[4] - .همان
[5] - .معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، ج7، ص293
[6] - مراجعه شود به جلسات75 تا 80 سال قبل.