1401/03/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب
خب دو واقعه مهمهای در دو روز گذشته برای جهان اسلام پیش آمد. یکی مسئله 15 خرداد هست که منشأ این انقلاب بزرگ و شکوهمند شد و در آن حادثه هم امام امت رضوانالله علیه نقش اول را بسیار برجسته داشتند و هم مردم شریف و وفادار که بیتفاوت نماندند و از همان اول صبح که این مسئله منتشر شد واکنش خیلی سریع و عمیق و بهجایی نشان دادند و حمایت خودشان را از حضرت امام قدس سره و این راه اعلام کردند با اینکه در آن زمان هنوز امام امت رضوانالله علیه آن مکانت اجتماعی مرجعیتی آنجوری را هنوز پیدا نکرده بودند.
مسئله دیگر که مسئله 14 خرداد هست که روز وفات و رحلت حضرت امام هست که این جهت هم بسیار مهم است در زندگی این بزرگوار که فرمود با قلبی مطمئن «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً» (فجر/28-27) که این مقام بسیار بالایی است و مناسب است که همه ما کثیرا اما این دعا را داشته باشیم. «اللهم اجعلنا ممن قلت فیه «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً». که هم خودش راضی باشد از خدای متعال و هم خدای متعال از او راضی باشد و با هیچ دغدغه خاطری به لقاء خدای متعال برود. خب این خصیصه در آن بزرگوار بود. علت آن هم این بود که ایشان کار را برای خدا انجام میداد. از اول زندگی همان اوائل طلبگی حالا این لطفی بوده که خدای متعال به آن بزرگوار داشته که از اول در همین راه قدم برمیداشته، در بعضی از احوالات ایشان هست که حالا بالاخره در خمین و کمره، البته ایشان مال کمره خمین بودند. حالا کمره شده ظاهراً جزء خمین، چون در آن امضاهای خیلی سابقشان در عهد نوجوانی و اینها، جوانی، آنجا روحالله المصطفوی الکمرهای است مثلاً در امضاهایشان، منتها کمره خب نزدیک چیز بوده، بعداً دیگه حالا جزء خمین شده و منزل ایشان، خب منزل پدریشان و اینها هم در خمین بوده. علی ای حال دارد که گاهی مثلاً خب آنجاها خوانین و ثروتمندان و مُلّاک اراضی و اینها فراوان بودند آنجا، مثلاً گاهی اینها دعوت میشدند و حضرت امام هم در آن دعوت بودند، خب آن سفرهها مثلاٌ سفرههای پرتشریفاتی بوده، ایشان نان و پنیر و نمیدانم یک ذرّه چی خودش را باز میکرده میخورده در حتی مثلاً. و پیوسته ایشان مراعات تقوای الهی... در نامهای من دیدم ایشان نوشتند به آقای گمان میکنم دامادشان مرحوم آقای اشراقی که خب همینجور که شهریه برای طلبهها قرار داده بودند، یک شهریهای هم برای آقای آسید احمد قرار داده بودند امام، خب از آن اراضی موروثه خودشان در خمین و اینها ایشان هر سال از کشت آنها و زراعت در آنها یک درآمدی هم داشتند که برای آقا میفرستادند. از آن پول، آقا وقتی آن پول گیرشان میآمد او را تقسیم میکردند بین پسرها و دخترهایشان که بعد دیدم در آن نامه نوشتند این ماه من از آن چیز به احمد دادم، آن شهریه را این ماه دیگه به او ندهید. آن شهریه که وجوهات هست و ...، این را دیگه این ماه ندهید چون از آن من دادم به ایشان. اینجور ملاحظات و تقوا بهخرج دادن و ریزهکاریها خب این باعث شده بود که خدای متعال هم وُدّ ایشان را در همهی دلها تقریباً قرار بدهد و همه ایشان را واقعاً دوست داشته باشند. شیخنا الاستاد قدس سره، با اینکه ایشان شاگرد امام نبود. در نجف دیگه تحصیل، وقتی امام شاید تبعید شدند به نجف دیگه ایشان درس نمیرفتند شاید، ولی خود ایشان به من فرمودند که خب با اینکه توقع مثلاً این بود که در مشکلاتی که برای ایشان پیش میآمد توی بیمارستان بستری میشدند؛ بیماریهای کذا، مثلاً بعضی بزرگان دیگر که ایشان شاگردشان بوده و اینها؛ ولی میفرمودند که امام بیش از آنها به من توجه میکرد. و مثلاً پسرش را بفرستد بیمارستان از من دلجویی کند یا بعضی از مشکلات مثلاً ...، اینجور توجهات و اینجور عنایات با کسی که اصلاً شاگردش نیست، درسش نمیآید، درسش نبوده؛ ولی وقتی میدید؛ واقعاً این شایستگیها در ایشان...
این داستان را هم نقل کنم. حالا اینها همهاش واقعاً درس است از حضرت امام قدس سره که پیوسته این ترس از خدا و فقیه خداترس بودن خیلی مهم است که خدای متعال نصیب همهی ما بکند که ان شاءالله هم فقیه بشویم هم خداترس بشویم.
یک آقایی بودند در لاهور پاکستان، ایشان تعریف کرد برای من، گفت که.... آقای آسید کرامتالله، گفت یکی از دوستان ما و طلابی که نجف تحصیل میکرد پاکستانی بود، این میخواست برگردد پاکستان و خب قهراً میخواست از مراجع اجازه امور حسبیه بگیرد برای اینکه حالا کارهای مؤمنین را انجام بدهد در پاکستان، خب یکی از کسانی که میخواست اجازه بگیرد حضرت امام بود. من رفتم خدمت امام گفتم آقا، ایشان اجازه...، ایشان فرمودند که (زمانی بود که آقای حکیم حیات داشتند) ایشان فرمودند که با توجه به اینکه آقای حکیم هستند تبلیغ از من، نمیدانم چی حرام است، جایز نیست. من عرض کردم که آقا، اگر کسی شما را اعلم بداند باید چهکار کند؟ اعلم بداند حالا، گفتم خب ما برای همانها میخواهیم اجازه را، ایشان گفت من این آقا را نمیشناسم. خلاصه رفتیم معدل و بیّنه آوردیم خدمت آقا که شهادت دادند که این آقا آدم سادهای است و فلان، تا ایشان بعد التَی یا و التی ایشان اجازه خلاصه برای آنهایی که حالا ...، اصلاً مسلط به نفس و درحقیقت رصد میکرد، هر جا احتمال میداد ...
باز این قضیه الان یادم آمد. خب آن اوائل امر یک عده فضلاء و اینها که خب قبلاً مثلاً درس ایشان نمیرفتند یا حالا بعد از اینکه نام ایشان چیز شد و بالاخره ایشان صحبت کردند و فلان و اینها، اینها میآمدند مثلاً منزل آقا، ولی آقا اینکه حالا واکنشی نشان بدهد، بلند شود فلان، خب بعضی از فضلاء بودند که حالا من نام نمیبرم، بعضی فضلاء بودند شنیدم. یکی از بالاخره نزدیکان آقا به ایشان عرض میکند که آقا، خب آقا اینها آمدند، ایشان میگوید قصد قربتم نمیآید. یعنی الان کأنّه این مرید، جلب کردن مرید و فلان و اینها، قصد قربتم نمیآید.
یا باز شنیدم خب عدهای از تجّار تهران آمده بودند خدمت ایشان، خب برای یک مرجع که مثلاً تجّار بیایند خب قهراً یک فوائدی دارد دیگه، از جهت مالی خب آنها بالاخره وجوهاتشان را میآورند، دست آن آقا باز میشود کارهایی که میخواهد بکند و فلان، آمده بودند ولی عدهای از ایشان هم حلق لحیه کرده بودند حسابی و آمده بودند. آقا مثلاً بلند نمیَشوند جلوی اینها، یعنی مثلاً همینجوری...، مرحوم آقای شهید سعیدی رضوانالله علیه پدر این آقایان سعیدیها که خیلی هم مرد شریف و خوش چیزی بود. گاهی هم منزل پدر ما میآمد چون رفیق با هم بودند. من مثلاً چایی میآوردم یک شوخی هم با ما میکرد مثلاً، آدم لطیفی بود رضوانالله علیه و مقاوم. خدمت امام عرض میکند آقا، اولاً چرا احترام نکردید مثلاً اینها را؟ ثانیاً چرا نهی از منکر نکردید؟ اینها حاضرند جانشان را در راه شما بدهند. چرا نگفتید چرا ریشهایتان را تراشیدید؟ اما اینکه بلند نشدند امام فرمودند من امروز قصد قربتم نمیآید. آن اول کار خیلی واقعاً ...، قصد قربتم نمیآید.
برای حلق لحیه هم یک جوابی داده بودند جوابهای طلبگی دیگه حالا آن را من که حالا آن باشد فی محله، برای آن هم یک جوابی دادند. علی ای حال در تمام کارهایشان، تمام ریزهکاریشان متوجه هوای نفس و اینکه غلبه نکند و برای خدا باشد تا آخر، من اول عمره رضوان الله علیه الی آخر عمره این جهت در ایشان بود فلذا خدای متعال این برکت را به ایشان داد که به قول شیخنا الاستاد رضوانالله علیه میفرمود اگر سنگ هم دهان باز کند او هم میگوید که، صدای او هم این است که خلاصه خمینی یا خمینی. این چیزی است که خدای متعال قرار داده بود در وجود مبارک ایشان.
خب فلذا است که رفتن ایشان هم ثلمه بود ولی خدا را شکر میکنیم که بحمدالله یک قائم مقام و جایگزینی برای ایشان تعبیه فرموده بود که بحمدالله همان منهاج را دارد و همان راه را بحمدالله ادامه میدهند. خدا ان شاءالله سایه مبارک ایشان را تا ظهور حضرت بقیةالله ارواحنا فداه حفظ بفرماید و در زمان ظهور ایشان هم به عنوان یک نوکر و یک سرباز صدیق آن بزرگوار ان شاءالله مؤتمر اوامر و نواهی آن بزرگوار باشد ان شاءالله. و همهی ما هم ان شاءالله این زمان را درک کنیم.
نکته دیگر که به آن توجه کنیم؛ این سخنرانی بسیار خوبی که ایشان روز 15 خرداد داشتند. این توصیههای چندگانهای که ایشان در آخر فرمودند. اینها توصیههای مهمی است و أولی به همه، حوزه علمیه است و فضلاء و طلاب محترم که دنبال کنند این توصیههای آن بزرگوار را. حالا هم باید اینها استخراج بشود، اینها خودش جدا از آن سخنرانی، این توصیهها بنحو یک بروشور در بیاید و به افراد داده بشود، به فضلاء و طلاب داده بشود، همه ما وظیفه داریم که ان شاءالله این توصیهها را دنبال کنیم که ان شاءالله در تحقق آنها پیشرفت و نزدیک شدن به اهداف ان شاءالله وجود دارد و امیدواریم که خدای متعال این غفلتها و مشکلاتی هم که وجود دارد بهخصوص در نواحی مختلف، حالا در جهات اقتصادی که دارند زحمت میکشند، ان شاءالله امیدواریم طرحها و زحمتهایی که دارد کشیده میشود خدای متعال به نتیجه برساند و از مشکلات مردم و اینها واقعاً کاسته بشود که خیلیها در مشکلات بزرگی هستند از نظر اقتصادی، ولی خب بسیاری از آنها صبور هستند، شکیبا هستند، جزاهم الله خیر الجزاء ان شاءالله و اینها برای همهی آنها ان شاءالله پیش خدای متعال موجب جزاهای جزیل و بزرگی بشود که یغبطهم الساعه.
اما یک قسمتی هم هست که واقعاً دردناک است. مثل این هتاکیهایی که نسبت به اسلام میشود، نسبت به احکام الهی میشود، نسبت به ائمه هدی بهخصوص حضرت رضا سلام الله علیه در این اواخر شده، اینها یک چیزهایی نیست که قابل چشمپوشی باشد. باید واقعاً کسانی که میتوانند و اینها، در این امور بهتر و بیشتر از این سرمایهگذاری کنند. عرض کردم آنروز، بالاخره این نحوهای که در زمان نمایشگاه کتاب بود خب خیلی...، بعضی از صحنههایش که ما دیدیم، البته حالا ممکن است کم بوده چون ما که آنجا نرفتیم. حالا یک کلیپی دیدیم که اینجوری است. حالا ممکن است یک مورد نادری بوده، من خبر ندارم ولی بعضی از دوستان مثل اینکه رفته بودند آنها فرمودند نه، اوضاع خیلی خراب بوده. و همچنین توی خیابان و اینها میبینیم دیگه، این بالاخره بدحجابیها، بیحجابیها، این فرهنگ غربی، این سگ که در اسلام که اینجور روایات دارد خانهای که سگ در آن باشد ملائکه نمیآید، فلان نماز کذا است. این چه معنا دارد که کشور اسلامی روز به روز هی اینها در آن اضافه بشود. بهخصوص مثل قم، قم شهر مذهبی، شهر اهلبیت، عش آل محمد صلواتالله، مکرر ما شنیدیم، مکرر شنیدیم که بالاخره توی ماشینها، توی افراد، توی فلان، سگ فلان اینها، اینها اموری است که گاهی غفلت دارند عدهای، گاهی هم ممکن است غفلت نباشد، تعمد باشد. شیئاً فشیئاً، کمکم کمکم میخواهند آن صورت کشور را از آن حالت اسلامیتش در بیاورند و همینطور که باز جهات دیگری که وجود دارد. نسبت به روحانیت، نسبت به اینها، شایعاتی که پراکنده میکنند. بعضی از اقوام ما توی تاکسی نشسته بودند همین دیروز پریروز، میگفتند که این آقایان و اینها که در کجاها زندگی میکنند و فلان...، بله، خب با اینکه قطعاً خلاف واقع است، بسیاریاش خلاف واقع است. منتها دشمن دارد این مطالب خلاف واقع را انتشار میدهد. وقتی بارها گفته شد، بارها گفته شد، بارها گفته شد قهراً یک عدهای یا باور میکنند یا لااقل به حال شک و تردید میافتند. اینها مسائلی است که خیلی باید توجه داشت. روحانیت هم واقعاً باید به این چیزها توجه کند. یعنی ما باید توجه داشته باشیم که وظیفهمان خیلی سنگین هست. تا میتوانیم زندگیهایمان ولو کسی امکانات مالی هم داشته باشد، همین که حالا طلبه شده باید توجه کند به اینکه وظیفه دیگری هم دارد و حالا نگوید این هم، بله، حلال اولی است ولی به عنوان ثانوی حالا لازم نیست آدم طلبه باشد، خب اگر طلبه نمیخواهی باشی کارهای دیگر هست، حلال است. اما اگر میخواهی طلبه باشی، توی این لباس باشی، این لباس یک لوازمی دارد و ما باید به آن لوازم توجه داشته باشیم. یک وقتی حضرت امام که به این چیزها خیلی توجه داشتند فرمود که آجری روی آجری گذاشته نمیشود الا به اینکه ضربهای به حوزه زده میشود. در بعضی از موارد اینجور است. در بعضی از موارد اینجوری است که مردم خب گرفتاری دارند، مشکلات دارند، دشمن هم از آنطرف دارد تبلیغ میکند. وظیفه ما بسیار سنگین است. علی ای حال من حرف آخرم این است که ان شاءالله این توصیههای حضرت آقا دام ظله العالی ان شاءالله مورد توجه واقع بشود و حالا ان شاءالله در تعطیلات تابستان و اینها هم که فضلای محترم وقت بیشتری دارند ان شاءالله بتوانند دنبال کنند این توصیههای آن بزرگوار را. خب حالا این وظیفه بود که یک مقداری ما راجع به این مطالب عرض ادبی و گفتگویی داشته باشیم.
و اما در باقیماندهی وقت که زیاد هم نیست عرض میکنیم که بحث ما در استدلال به این فراز سوم از حدیث مبارک بود که زراره عرض کرد «فإن ظننت أنّه أصابه و لم أتيقن، فنظرت و لم أر شيئاً، فصليت فرأيت فيه. قال: تغسله، و لا تعيد، قلت: لم ذاك؟ قال: لأنك كنت على يقين من طهارتك فشككت، و ليس ينبغي لك أن تنقض اليقين بالشك ابداً». بحث در این بود که خب تقریب استدلال که بیان شد، بحث در مناقشاتی بود که در استدلال به این فراز مبارک شده. خب تا حالا ظاهراً دو اشکال را بیان کردیم و پاسخ داده شد.
اشکال اخیر این است که این فراز اجمال دارد و مردد است بین سه امر؛ یک: اینکه اصلاً متعرض قاعدهی یقین باشیم یا محتمل است، مردد است بین قاعدهی یقین و قاعدهی استصحاب و معِیّنی ندارد، آن محتمل است، آن هم محتمل است. و یا اینکه اصلاً حدیث شریف مربوط به نه قاعدهی استصحاب است و نه قاعدهی یقین است.
حالا توضیح مطلب این است که در سؤال سائل که گفته است «فان ظننت انه اصابه و لم أتيقن، فنظرت و لم أر شيئاً، فصليت فرأيت فيه» چهار احتمال است؛ خب اولاً اینکه گفته «فان ظننت انه اصابه» روشن است که یعنی قبل از این من میدانستم لباسم پاک است، علم به پاکی لباس داشتم، بعداً یک چیزی پیش آمد که «ظننت انه قد اصابه» مثلاً از یک جایی میگذشتم ترشحاتی بود یا چی «ظننت انه قد اصابه». پس یک یقینی قبل از این «ظننت» وجود داشته برای طهارت این لباس. یک حادثهای پیش آمده «فظننت انه قد اصابه». حالا بعد از این مظنه، یک احتمال این است که میگوید «فنظرت و لم ار شیئا» مقصودش این است که نگاه کردم چیزی ندیدم و یقین کردم که چیزی نیست. «فصلیت و رأیت فیه» نماز خواندم بعد دیدم، یعنی همان را دیدم، همان مظنون را که یقین به عدم آن پیدا کردم بعد دیدم آن را و یقین کردم همان است. بهخصوص الان نسخة الصدوق، نسخهی علل «فرأیته» بود آن دیگر «فرأیته». بنابراین اینجا یک یقین به عدم پیدا کرده بعد از ظن، بعد هم یک یقین به اینکه این بوده این همان است پیدا کرده، این یک احتمال، این احتمال در عبارت سائل وجود دارد. خب اگر این احتمال باشد شکی اصلاً اینجا وجود ندارد، یک یقین بوده قبل از آن حادثه میگوید لباسم پاک است، در اثر آن حادثه یک ظنی برای او پیدا میشود، این ظنّ هم که دیگر باید نگاه میکند و بررسی میکند «فلم ار شیئا» آن مظنهاش از بین برود یقین به عدم پیدا میکند، بعد از نماز هم همان را میبیند یقین به این پیدا میکند که بوده است و نمازش با همین نجاست خوانده شده، این یک احتمال است. اگر این احتمال باشد اصلاً شکی در کار نیست، نه اینجا قاعدهی استصحاب قابل جریان است نه قاعدهی یقین؛ چون در هردو ما شک میخواهیم. این یک احتمال.
احتمال دوم این است که برای ایشان «فنظرت فلم ار شیئاً» بهخصوص علی نسخهی علل یقین حاصل شده که چیزی نبوده. ولی بعد از نماز که او را میبیند برایش احتمال ایجاد میشود که این همان است یا یک چیز دیگری است؟ که ما قبلاً همین را تقویت میکردیم در جواب آن اشکال تهافت و میگفتیم هماهنگ است این جواب سوم و ششم؛ این هم یک احتمال که «فلم ار شیئا» یعنی یقین پیدا کردم بعد آن را دیدم .....
س: ؟؟؟
ج: بله آقا؟
س: بر اساس نسخهی تهذیب میفرمایید این تقویت میشود ...
ج: بله بله دیگر ....
س: ؟؟؟ صدوق
ج: نه «فرأیت شیئاً»
خب گفته «فرأیت»، «فرأیته» اگر بود خب مشکل بود، «فرأیت شیئاً» خب یعنی دیدم، حالا دیدم، فلذا این دیدم برایم دوتا احتمال ایجاد کرد، یکی اینکه شاید چیزی الان پریده به لباسم، بعداً بوده؛ یکی اینکه نه، احتمال میدهم همان بود که من دنبالش گشتم فحص هم گشتم، خب آدم گاهی یک چیزی را فحص میکند از چشمش مخفی میشود دیگر. اگر این باشد این احتمال در سؤال راوی باشد اینجا هم جای قاعدهی یقین است هم جای قاعدهی استصحاب. یعنی میشود امام که بعد میفرمایند «لأنّک کنت علی یقین من طهارتک» نظرشان باشد به آن علم به طهارتی که قبل از آن واقعه اصلاً داشته که من لباسم پاک است. حضرت میخواهد تو که قبل از این مظنهِ یقین داشتی به طهارت لباست، بعد شک پیدا کردی، خب این تو استصحاب بقاء این را داری، بقاء آن طهارت را داری. یکی هم اینکه امام علیهالسلام میخواهند قاعدهی شک ساری را بفرمایند بهلحاظ اینکه خب تو وقتی فحص کردی که یقین به عدم پیدا کردی، الان که داری میبینی شک میکنی آن یقین به عدمات درست بوده یا نه؟ چون احتمال دارد همان باشد احتمال دارد چیز دیگری باشد، پس شک میکنی آن یقین آنوقتات درست بوده یا نبوده. پس جای قاعدهی یقین هم میشود باشد. چون با این بیان شکِ وجود دارد دوتا علم سابق هم وجود دارد، این شکِ نسبت به یکیاش میشود قاعدهی یقین، نسبت به یکیاش میشود استصحاب. پس بنابراین مردد است دیگر امام علیهالسلام کدام اراده فرموده. پس اگر آن احتمال اول باشد که اصلاً جای نه استصحاب است نه قاعدهی یقین است، آدم دیگر چهجور میشود، این تحلیلِ اینجا چهجور میشود؟ اشتباهی شاید رخ داده مثلاً در نقل. اگر این احتمال دوم باشد مردد بین القاعدتین میشود، نه میشود از این استفاده کرده قاعدهی استصحاب را، نه میشود قاعدهی یقین را. بله یک علم اجمالی پیدا میشود که یک احد القاعدتین در شرع هست، آنوقت یک جاهایی ممکن است اگر بخواهیم یک کاری بکنیم که هم خلاف قاعدهی یقین باشد هم خلاف قاعدهی استصحاب باشد خب آنجا میگوییم خب ما این علم داریم یکی از این دوتا قاعده هست، پس آن کار نادرست است. این هم احتمال دوم.
احتمال سوم این است که ...
س: ببخشید ؟؟؟ یقین ثوب به آن یقین قبل از ظن گرفتید؟ یعنی ؟؟؟
ج: بله آقا؟
س: یقین طبق استصحاب احتمال دوم، یقیناش را قبل از ظن گرفتید ....
ج: چون علم به خلافش پیدا کرد دیگر، یعنی استصحاب آن را بکند یعنی چی آن را استصحاب بکند؟
س: لم ار ندیدم شک میکنم بعد ؟؟؟
ج: خب نیست به آن چون احتمال میدهد که این آن باشد احتمال میدهد همان باشد که آن را دیده پس به در آن یقینِ شک دارد دیگر آن نمیشود مستصحب قرار بگیرد.
خب اینجا به خدمت شما احتمال سوم، در این دوتا احتمال «فنظرت فلم ار شیئا» از آن چی استفاده میکردیم؟ اینکه یقین پیدا کردم به عدم، چیزی ندیدم، این کنایه باشد از این که یعنی یقین به عدم پیدا کردم. این دوتا احتمال؛ در احتمال سه و چهار این است که نه، این «لم ار شیئاً» میگوییم کنایه از این نیست، میگوید ندیدم اما دلیل نیست که، نمیخواهد، کنایه از این نیست که یقین به عدم پیدا کردم، گشتم و ندیدم و نماز خواندم دیگر حالا. خب حال بعد از نماز که دیده حالا یقین کرد همانی بوده که قبل از نماز است، همانی بوده که مظنونش بود و گشت و آن را ندید. خب اگر این باشد این چی میشود؟ این میشود استصحاب، اینجا باز جای استصحاب است نه قاعدهی، قاعدهی یقین اینجا جا ندارد اصلاً، چون یقینی برایش پیدا نشده که در آن شک کند. آن یقینی که برای قبل از حصول مظنه است که اصلاً آن شکی در آن پیدا نشده، حالا هم یقین دارد که قبل از مظنهِ پاک بوده. از دیدن این هم، از گشتناش و فحصاش و اینها «فنظرت فلم ار شیئا» که فرض این است که یقین برایش حاصل نشده در این احتمال. پس دیگر اصلاً جای قاعدهی یقین و شک ساری نیست، فقط این استصحاب است و فرمایش امام هم این است که تو قبل از این مظنهِ که یقین داشتی مظنه هم پیدا کردی، گشتی هم که ندیدی، خب درست است یقین به عدم پیدا نکردی ولی آن یقین سابق قبل از مظنه را که داشتی، خب پس استصحاب بقاء طهارت داری و با استصحاب بقاء طهارت وارد نماز شدی و تا آخر نماز هم که این استصحابِ وجود داشته بنابراین نمازت درست است.
س: علم به خلاف پیدا کرده ...
ج: نه علم به خلاف، نه در حال نماز که استصحاب داشته؛ خب حالا علم به خلاف هم پیدا کردی همان حرفها است دیگر همان قبل است که گذشت، که شما در نماز حجت بر طهارت داشتی، حجت بر طهارت کفایت میکند. حالا یا از باب اینکه شرط اصلاً اعم است یا از باب حکم ظاهری مجزی از حکم واقعی، آن از آن حرفهایی که قبلاً زده شد. این هم احتمال سوم
احتمال چهارم همین است یعنی علم برایش پیدا نشده ولی این نجاستِ را که دید نمیداند کدام است، حالا پیدا شده یا قبل بوده؟
س: پس بنابر احتمال سوم حاج آقا تعین در استصحاب پیدا میکند ...
ج: آره دیگر، احتمال سوم تعین ...
س: سه فرضی که الان مطرح کردید فرمودید که یا مردد است ...
ج: نه در دومی دارد، هردوی آن است، اما در سومی تعین در استصحاب دارد. و قاعدهی شک اینجا جا ندارد، چرا؟ چون یقینی نیست که در آن شک کرده. آن یقین قبل از ظن که در آن شک پیدا نکرده، یقین بعدی هم که برایش پیدا نشده فرض این است از «نظرت فلم ار شیئاً» یقین پیدا نکرده، فقط میگوید رفتم نگاه کردم چیزی ندیدم ولی یقین به عدم هم برایم پیدا نشد.
خب فرض چهارم، این فروض هم که داریم میگوییم اصلش عقلی است یعنی احتمال پنجمی وجود ندارد.
فرض چهارم این است که علم برایش حاصل نشده ولی بعد که دید فهمید همان نجاست سابقه است بهخصوص علی نسخهی علل دیگر «فرأیته فیه» ....
س: نفهمید ...
ج: بله؟
س: ؟؟؟ فهمید الان باید بگوییم نفهمید ..
ج: نه سومی این بود که ...
س: علم پیدا نکرد و فهمید همان قبلی بود ...
ج: نه سومی این نبود که فهمید همان قبلی بوده، سومی این بود که فهمید همان قبلی بوده بله.
چهارمی این است که علم برایش پیدا نشد و بعد این دمی که دید یعنی اینی که دید احتمال دارد قبلی باشد احتمال دارد جدید باشد. خب اینجا هم باز جای قاعدهی یقین که اصلاً نیست چون یقین سابقی که شک به آن بخورد نداریم، فقط جای چی هست؟ جای استصحاب است، آن هم استصحاب چی؟ استصحاب و آن یقین قبل از مظنه. خب ما چهارتا احتمال اینجا داریم، چون یا علم برایش پیدا میشود از آن رؤیت یا نمیشود، این از آن «فرأیت و لم ار» دو احتمال که بیشتر ندارد، یا معنایش این است که علم برایش پیدا شده یا نشده، پس بین سلب و ایجاب است، هرکدام از اینها هم باز آن نجاستی که میبیند یا میفهمد قبل است یا نمیداند مال قبل است، پس حصر میشود حصر عقلی؛ این چهار احتمال است.
خب این چهار احتمال دوتای آن که سه و چهار بود فقط استصحاب، جای استصحاب بود؛ دو، هردو در آن امکان داشت، یک هیچکدام در آن امکان نداشت. کدام اینها معین دارد؟ همهی این چهارتا احتمال وجود دارد، در عرض هم هستند ....
س: صغرای ظهور است دیگر، یعنی امر ؟؟؟ استظهار باید بکنیم دیگر ...
ج: همین دیگر، آقای مستشکل حرفش این است، میگوید من میبینم این چهارتا احتمال وجود دارد، کلام ظهور در هیچکدام ندارد، یعنی معیّنی بر اینکه ظهور ایجاد بشود در یکی، حالا اشکال را داریم میگوییم، حالا اشکال را باید بچسبانیم تا بعد ببینیم جواب دارد یا نه؟ اشکال، حرف مستشکل این است میگوید اینجا چهارتا احتمال وجود دارد، این چهارتا احتمال هم همینطور که عرض کردیم حصرش عقلی است و مردد است و معیّنی ندارد که ظهور درست کند برای یکی از اینها. حالا اگر ما خیلی با شما مماشات کنیم و بگوییم آن اولی را بگذارید کنار، چرا؟ برای اینکه در آن احتمال اول اصلاً در سؤال سائل حرفی از شک نیست، بعد امام بیایند چکار کنند؟ این مسألهی شک را پیش بکشند و بفرمایند «لأنّک کنت» بعدش «شککت»، به این قرینه که بگوییم هیچ تناسبی بین جواب و تعلیل امام و آن نیست این قرینه بشود که آن احتمال اول درست نیست بالمرّه. باشد حالا اگر کسی این را هم بگوید و نگوید نه، شاید او اشتباه کرده بدجور؛ ولی حالا اگر کسی بگوید نه، بالاخره بحسب ظهور کلام و وثاقت او این احتمال اول مندفع است، خیلی خب باز میماند احتمال دو سه چهار. اگر احتمال دوم را پای آن را از بین نبرید باز مردد میشود دیگر، چون در دو هم قاعدهی یقین هم استصحاب جا داشت، البته در سه و چهار فقط استصحاب جا دارد. ولی تا دو صد نشود احتمال آن و از بین نرود خب احتمال دارد دو باشد که با هردو میسازد، احتمال دارد سه باشد احتمال دارد چهار باشد که فقط استصحاب است. بنابراین با این تردد ما نمیتوانیم به این فراز مبارک برای حجیت استصحاب حتی در موضوع استدلال کنیم «فکیف بالاحکام» ...
س: پس احتمال نیامد که تعیّن در قاعدهی یقین و مؤید قاعدهی یقین باشد ...
ج: بله؟
س: ؟؟؟ مثلاً فرمودید که یا روایت ؟؟؟ میشود بر قاعدهی یقین ...
ج: این احتمالات، این احتمالات بله بله کسی ممکن است بله حالا عرض میکنم کسی ممکن است آن حرف را بزند همانطور که قبلاً گفتیم و آن این است که به قرینهی تهافت میگفتند، میگفتند به قرینهی تهافت پس باید بگوییم در فراز سوم قاعدهی یقین است در فراز ششم ....
س: این حرف را میزند ...
ج: میزند دیگر بله ...
س: ولی آقای خوئی اشکال میکند میگوید اصلاً محمل ندارد قاعدهی یقین؛ آقای خوئی بعدش که جواب میدهد...
ج: خیلی خب حالا فعلاً این در مقام بیان اشکال است بعد حالا از این اشکال باید جواب بدهیم ...
س: یعنی وجهی ندارد که تعین در قاعدهی یقین اصلاً بتواند داشته باشد، بنابر هیچیک از احتمالات که سبر و تقسیم کردید چهار احتمال شد هیچ احتمالی نمیتواند تعین قاعدهی یقین را به ما برساند ....
ج: چرا، ببینید احتمال دوم گفتیم خودش کلام فی نفسه هردو را میتواند، این فی نفسه بود دیگر، فی نفسه بود، چون هم یقین اینجا دوتا یقین وجود دارد، شک هم که وجود دارد هم شکِ میتواند به آن یقینِ بخورد، شک میتواند به آن یقینِ بخورد، شک به آن یقین قبل از ظن بخورد میشود استصحاب. شک به آن یقین «فرأیت و لم ار شیئاً» بخورد میشود قاعدهی یقین. این بحسب خود جمله بود، آنوقت بعضیها میآیند اینجا یک قرینه اقامه میکنند میگویند این دوتا را ما چکار میکنیم؟ آن را متعین میکنیم در قاعدهی یقین مثل آقای آخوند، متعیناش میکنیم در قاعدهی یقین؛ چون اگر قاعدهی یقین معنا نکنیم بین این فراز سوم و فراز ششم تهافت ایجاد میشود با این قرینه. فلذا میآیند این تردد را اینجور خواهند از بین برد.
این هم یک اشکال مهمی است در مقام که تقریباً این آخرین اشکال است که در مقام مهم است ذکر آن که ما این را هم جواب بدهیم و انشاءالله دیگر بحثمان از نظر استدلال به این فراز تمام میشود الا یک اشکال سندی که آن هم انشاءالله در جلسهی بعد هم این مطلب و هم آن مطلب را انشاءالله عرض میکنیم.