1400/06/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: استصحاب
رسیدیم به فرق بین استصحاب قهقرایی و استصحاب مصطلح. فرقی که معمولاً همهی بزرگان بیان فرمودند این هست که در استصحاب مصطلح زمان متیقن سابق است و زمان مشکوک لاحق است. قبلاً میدانسته وضو داشته الان شک میکند. قبلاً عدالت او محرز بوده الان شک میکند. قبلاً فلان حکم بوده الان شک میکند. اما در استصحاب قهقرایی متیقن متأخر است و مشکوک متقدم است برعکس آنجا، مثل اینکه الان میداند زید عادل است اما نمیداند سابقاً هم عادل بود یا نه؟ و خبری که از او نقل میشود مال سابق است. و یا اینکه مثال رایج آن در الفاظ؛ الان این لفظ در عرف ما، در لغت ما مثلاً در لغت معاصر یتبادر منه فلان معنا، اما نمیدانیم در أزمنهی سابقه، زمان ائمه علیهم السلام آیا همین معنا بوده یا نبوده؟ متیقن متأخر است، معاصر است. مشکوک متقدم است؟ این فرقی است که بین این دو استصحاب وجود دارد.
محقق خوئی راجع به قاعده مقتضی و مانع که فرق آن بیان شد میفرمایند بحث آن در آینده خواهد آمد. بحث اینکه حجت است یا حجت نیست و همچنین قاعده یقین را میفرمایند این هم بحثش در آینده خواهد آمد. اما نسبت به این استصحاب قهقرایی همینجا یک چند سطری مطلب بیان میفرمایند. البته معمولاً در باب علائم حقیقت و مجاز این بحث آنجا مطرح میشود که و یا در باب حجیت ظواهر.
مطلبی که اینجا ایشان میفرمایند این هست که این استصحاب قهقرایی هیچ جا حجت نیست الا در باب الفاظ و وجه عدم حجیت آن هم این است که به ادله استصحاب نمیتوانیم تمسک کنیم برای حجیت آن چون دلیل استصحاب؛ صریح در این است که متیقن متقدم است و مشکوک متأخر است. فرموده: «لأنّك كنت على يقين من طهارتك فشككت»، این حالا فرمایشات ایشان را فعلاً نقل میکنیم تا حالا بعد شاید تعالیقی باشد اینجا. پس ما، ولی در اینجا که عکس است. صریح دلیل استصحاب دلیل تعبدی و شرعیاش این است: «كنت على يقين من طهارتك فشككت» پس بنابراین در جایی که «لم اکن سابقاً علی یقین» حالا علی یقین هستم و شک میکنم سابق هم بوده یا نه؟ اینجا را این ادله شامل نمیشود.
بنائی هم از عقلاء یا متشرعه نداریم بر اینکه در این موارد که الان یقین به یک چیزی دارند نمیدانند سابق اینجور بوده یا نه؟ و شک میکنند، هیچ قرائنی، دوالّی، دالّی بر این نیست که قبلاً هم بوده؛ بنا نمیگذارند که قبلاً هم اینجوری بوده، بله، فقط یکجا این معنا را عقلاء دارند و آن در همان الفاظ است و حالا شهید صدر جُمل را هم اضافه فرموده. اگر یک واژهای الان میدانیم فلان معنا را دارد یا یک جملهای این مفاد را دارد، ظهور در این مفاد دارد و نمیدانیم سابقاً اینجور بوده یا نبوده؛ اینجا میفرمایند که استصحاب در اینجا حجت است که معنای فعلی را بکشانیم به قبل؛ بگوییم قبل هم همینجور بوده و برای حجیت این به دو دلیل کأنّه استدلال میکنیم.
دلیل اول بناء عقلاء است که در عقلای عالم اینچنین است. فلذا است که اگر سجلاتی، وقفنامههایی، وصیتنامههایی؛ اینها باشد مال قرون سابقه، الان الفاظش را همین جوری که حالا میفهمم معنا میکنم. بنا میگذارم؛ همین معنایی که ما الان میفهمیم سابقاً هم، هزار سال پیش هم همین بوده و این بنا فی مرئی و منظراً من الشارع است، بوده و شارع ردع نکرده از این...
س: از کجا میدانیم بوده؟
ج: بله؟
س: باز محتاج به خود همین است دیگه، آن موقع بوده از کجا میدانیم بوده؟
ج: آن دیگه آدم وجدانش همین است که اگر غیر از این بود همان علائمی که مرحوم شهید صدر در بحث سیره و کشف سیره بیان فرموده که اگر جور دیگری بود، یک علائمی چیزی از آن روشن میشد یک جایی فلان،
س: نه آخه توی برخی از امور همینطور هست؟؟
ج: حالا من الان که نمیخواهیم مناقشه کنیم. داریم استدلال را بیان میکنیم.
دلیل دومی که اقامه کردند کأنّه یک دلیل إنّی است یا یک قضیه قیاس استثنائی است که اگر این استصحاب حجت نباشد یک تالی فاسد دارد «لإنسد باب الاستنباط علینا» و حال اینکه این تالی فاسد باطل قطع داریم که این جور نیست باب... مُنسد نیست باب استدلال و استنباط بر ما و این نمیشود الا به اینکه این استصحاب حجت است چون آن الفاظ که ما الان نگاه میکنیم خب توی عرف ما، لغت ما ما الان معنایش این است در عرف عرب اینها؛ اما سابقاً اینجور معنایش بوده، اینجور نبوده؟ نمیدانیم. جز استصحاب و اینکه بگوییم قبلاً هم همینجور بوده راهی دیگری ندارد. این را از دست ما بگیرید دیگه هیچی، راه استنباط بسته میشود. پس اگر این استصحاب نباشد «لَإنسد طریق الاستنباط علینا و التالی باطل بالضروره فالمقدم مثله» که بگوییم استصحاب حجت نیست. این بیانی است که در اینجا دارند.
مرحوم شهید صدر هم قدس سره در آن استدلال اول که بناء عقلاء باشد با استاد شریک هستند، او هم قبول دارد ایشان که بناء عقلاء هست بر این مسئله. و اضافه میفرمایند به اینکه اگر شما به آن اعصار نگاه کنید؛ معاصرین ائمه علیهم السلام یا، آنها از دو حال خارج نیستند مثلاً به کتاب و سنت و حرفهای ائمه و فلان و اینها استدلال ...، ائمه سابق؛ اینها استدلال میکردند. یا نقل که میفرمودند ائمه، حالا مثلاً بهخصوص ائمه متأخر؛ اینها یا شک میکردند. توجه داشتند لعلَّ آنموقع معنای دیگری داشته و حالا یک معنای دیگری داشته باشد. یا زاحل و غافل بودند از این جهت، هر کدام اینها باشد اثبات میشود حجیت این، اگر توجه داشتند و عمل میکردند خب بما أنّهم متشرعون؛ خود این ثابت میشود که این درست است. این استصحاب درست است چون بما أنّهم متشرعون این کار را میکردند. حالا علاوه بر اینکه حالا این جهتش را هم بگذاریم کنار؛ بالاخره در مرئی و منظر معصوم بودند و گفتند نه، حق ندارید.
دو؛ اینکه اگر هم زاحل بودند خب ائمه باید رفع این زحول و این اشتباه را میفرمودند، در مرئی و منظرشان است. دارند خطا میروند، راه نادرست میروند، کتاب و قرآن را نباید اینجوری که الان معنا میشود معنا کرد. فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نباید اینجوری معنا کرد و هکذا. پس معلوم میشود شرعاً حجت است.
خب این فرمایش مصباح و مازاد علیه در بحوث و آن تلمیذ معظم ایشان. عرض میکنیم حالااینجا یک جهاتی است که باید در آن تأمّل بشود.
یکی اینکه فرمودند این استصحاب قهقرایی برای حجیتش نمیتوانیم استناد کنیم به ادله، به روایاتی که بعد میآید چون در این روایات صریح است به قول ایشان فرموده »صريح في تقدم متعلق (یا) لأنك كنت على يقين من طهارتك فشككت». خب این اولاً این است که شما یک دانه روایت؛ از آن روایت اینجوری است. خب بقیهاش چی؟ فابن علی الیقین، خب من الان یقین دارم. فابن علی الیقین چه برای ما مضی چه برای ما یأتی چه برای حال، یا «إن الیقین لایُنقض بالشک»، تعلیل شده، حالا همین بعضیهایش که میشود یک خرده؛ ولی بعد تعلیل فرموده؛ لأنّ الیقین لا ینقض بالشک» یقین نقض شدنی به شک نیست. البته اگر نفی بخوانیم نه نهی باشد. پس بنابراین اینمقدار که آن فقط اینچنینی است این حتماً ناقص است این بیان، باید یکی یکی آن روایات را محل کلام قرار داد و ببینیم که آیا شامل میشود، شامل نمیشود؟ همانجوری که در قاعده یقین و شک ساری بعداً بحث شده که آیا این روایات شامل قاعده یقین میشود یا نمیشود؟ خب بعضیها آنجا قائل شدند میشود مثل محقق سبزواری گفته آره، قاعده یقین هم از توی آن در میآید. یکی ممکن است بگوید ما از این روایات سهتا قاعده میفهمیم، چهارتا قاعده میفهمیم.
و ثانیاً اگر شما اینجور میخواهید به این تکه تأویل کنید، اعتماد بفرمایید، خب «لأنّک کنت علی یقین»، پس باید بفرمایید استصحاب در جایی حجت است که یقین تو هم صادق باشد. و حال اینکه خود شما و بزرگان؛ همه قائل نیستند. اگر یقین و شک مع باشد. همین الان یقین میکنم سابقاً اینجور بوده و حالا شک دارم آنکه بود ادامه دارد یا ندارد؟ لازم نیست زمان یقین؛ زمان متیقن باید سابق باشد. اما زمان یقین که لازم نیست قبل باشد و حال اینکه ظاهر روایت چیه؟ «لأنك كنت على يقين من طهارتك فشككت». خب هر جور این را جواب میدهید آنجا، میگویید این از باب مثال بوده، چه بوده، اینجوری جواب میدهید. خب همین! راجع به این هم همینجور، اینکه متیقن تو هم سابق بوده، همینطور که یقینش سابق بوده متیقن هم سابق بوده ممکن است از باب این است که مورد سؤال اینجوری بوده، «انما العبرة بعموم الجواب»...
س: البته موارد الغاء خصوصیت ملازمهای ندارد که شما بفرمایید که اگر اینجا را الغاء خصوصیت کردی به همان بیان آنجا هم باید همانطوری الغاء خصوصیت کنی، ملازمه اینچنینی وجود ندارد توی موارد الغاء خصوصیت و امثال اینها.
ج: چرا؟
س: نه دیگه، ممکن است اینجا را بگویند چون، اینها همه از یک سنخ هستند دیگه
ج: چه سنخی؟
س: سنخ استصحاب هستند همهشان
ج: نه، اگر شما جمود بر لفظ میکنید نه، ببینید؛ دقت بفرمایید.
س: نه، ؟؟ موارد الغاء خصوصیت ملازمه ندارد
ج: نه، پس باید نه...
س: ممکن است من نسبت به این فرد
ج: داریم میگوییم کاستی استدلال را میگوییم. اگر جمود بر لفظ میکنید پس....
س: کاستی درست است که
ج: اما اگر جمود نمیخواهید بکنید خب باید پس باید بیان بکنید که ما از ؟؟ آن جهت رفع ید میکنیم از این جهت نمیتوانیم بکنیم به یک وجهی مثلاً شما بگویید. وجه هم هست، مثلاً چه وجهی؟ وجه اینکه «ما کان یدوم» هست و ممکن است این روایات ناظر به همین مطلبی باشد قد یدعی؛ چون در ذهن عرف هم اینجوری است بگوید خب بر این اساس دارد میگوید. اما «ما وُجد کان» «ما کان موجوداً کان سابقاً» اینکه نیست. بله، چیزی که دیدیم هست این تا رافعی نیاید، مانعی نیاید همین استمرار دارد دیگه
س: ما عرضمان به محضر شما این است که این کاستی استدلال درست میفرمایید هست. اما اینکه بفرمایید که هر طور این را جواب بدهیم به نفع؟؟
ج: نه، هر جور حالا
س: میخواهم بگویم
ج: فعلاً نه، فعلاً در مقام کاستی هر جور....
س: کما اینکه شما هم قبل و آخرش همینطور قائل میشوید. میگویید آقا؛ اینجا الغاء خصوصیت میکنیم نسبت به این موارد اینطور که شک و یقین همزمان حاصل میشود ولی نسبت به قاعده یقین الغاء خصوصیت نمیکنید.
ج: نه، کاستی.
س: عرض من این است که اینجور نمیشود ؟؟
ج: کاستی را اینجور بیان میکنیم که آن شخص کسی که برایش استدلال میشود قانع نمیشود. میگوید اینجوری است. همان جوابی که آنجا میدهی ممکن است اینجا هم باشد. پس باید این را باز بکنیم. این یک مطلب. خب پس اینکه،
دو: اینکه در مورد بحث ما یعنی آن مورد استثناء که میگوییم آقا؛ هیچ جا به این دلیل نمیشود تمسک کرد، هیچ جا الا استصحاب در باب لغات و جُمل. آنجا میشود ولی آنجا هم دلیلش این روایت نیست چون همانطور که گفتیم این روایات میگوید باید متیقن سابق باشد مشکوک لاحق باشد.
اشکال این است که نه، ما لازم، در همین موارد لغت میتوانیم به همان استصحاب مصطلح تمسک کنیم. بنابراینکه ما استصحاب را اماره بدانیم. یا مثبتات امارات را در موارد خفاء واسطه حجت بدانیم اصول را.
توضیح مطلب این است که همانطور که در تبادر و آنجاها گفته شده؛ اینجوری میتوانیم بگوییم، میگوییم که آقا؛ معنای این واژه الان این است. مثلاً اسد، اسد یعنی الان این، در لغت عرب یعنی شیر، توی روایات مثلاً دارد «لا تصل فی وبر الاسد»، نمیدانیم این اسد آنموقع هم همین بوده یا نه؟ خب اینجا میتوانیم همان استصحاب متعارف را انجام بدهیم نتیجه بگیریم که معنای آنموقع هم همین بوده، و آن این است که این اسد در زمان ائمه علیهم السلام یک معنایی داشته یا نداشته؟ داشته، استعمال شده دیگه، یک معنی از آن اراده شده میدانیم. استصحاب میکنیم ثبات آن معنا را یا عدم تغیُّر آن معنا را، خب اگر آن معنا تا به امروز تغییر پیدا نکرده لازمهاش چیه؟ لازمهاش این است که همین است. یا اصالت و عدم نقل که در کلمات هست روحش همین است دیگه، نقل نمیدانیم شده یا نه؟ خب اول که نقل نشده بود. همان عدم نقل سابق را؛ متیقن سابق است. استصحاب میکنیم تا حالا، میگوییم همینطور نقل نشده، نقل نشده، خب اگر این معنا سابق نبوده؛ الان معنایش این است پس نقل شده دیگه، لازمه عدم نقل این است که همین معنا بوده قبلاً. بنابراین این مواردی که استصحاب قهقرایی اسم آن گذاشته میشود و میگوییم حجت نیست اینجا پس به استصحاب نمیتوانیم، اگر حرفیاً میخواهیم بگوییم به این شکل یعنی حالا را بکشانیم به قبل؛ ولی اگر بخواهیم بگوییم چی؟ بخواهیم بگوییم چون مثل یک استعارهای است. حتی بعضی گفتند استعاره... مثل شیخ در فرائد فرموده به این میگویند استصحاب مجازاً، استصحاب قهقرایی مجازاً چون همراه خودمان نمیبریم تا قبل که، ما که قبل نبودیم که همراه خودمان باشد. اگر بخواهیم به معنای لغوی استصحاب هم نگاه کنیم. اگر اصطلاحی هم بخواهیم نگاه کنیم ابقاء ما کان است به نظر ایشان.
س: لغوی هم قبول کردیم؟
ج: نه دیگر با ما همراه که نیست استصحاب.
بنابراین نمیتوانیم.... همینطور که ایشان قبلاً خودشان هم بیان فرمودند اگر بگوییم استصحاب اماره هست مثبتات آن فرمودند حجت میشود، خودشان فرمودند در آن قبلاً در همین صفحات قبل ایشان فرمود....
س: آقا عدم نقل اصل مثبت آن واجب است....
ج: فرمود که بله ببخشید «فإنّ كون متيقّناً في الآن السابق أمارة على بقائه و مفيدة للظن النوعي، فيكون الاستصحاب كسائر الأمارات المفيدة للظن النوعي، و يكون المثبت من حجّة أيضاً على ما هو المعروف بينهم، و إن كان لنا كلام في حجّية الاستصحاب المثبت حتى على القول بكونه من الأمارات».
س: ؟؟؟ فرمایش شما هم درواقع اصل مثبت بودن ؟؟؟ واضح است که عدم نقل را استصحاب میکنیم، عدم نقل را، همینطور نقل نکرد نکرد نکرد تا الان پس لازمهاش اثبات این وجود است ...
ج: آره، یعنی معلوم میشود همین معنا قبلاً بوده ...
س: بله، یعنی اثبات میشود آنکه عدم نقل پیدا کرده حالا همین هم هست، این اصل مثبت آن واضح است. اما اثرات ثبات، یکی اثرات ثبات را میگوید ثبات یعنی عدم التغییر و عدم النقل یعنی همان معنای عدم النقل است اثرات ثبات، یعنی ثبات یعنی عدم التغییر ..
ج: بله معنای... معنای ایجابی است آن معنای منفی است ...
س: حالا اگر معنایش ایجابی است خود اصالة ثبات یعنی اینکه آن معنایی که موجود بوده را ...
ج: این را هم البته اضافه کنیم میدانید مشترک نیست، چون لازمهاش این است. یعنی بله ثبات توی معنا دارد این معنا را هم الان پیدا کرده، در ادامه شده مشترک لفظی ...
س: میدانیم آن دوتا ندارد ...
س: بله دوتا که ندارد، میخواهیم همان را ...
ج: باید این را مفروض، جایی که ...
س: بله ما اصلاً ثبات را به همین معنا میکنیم. شما اصالة ثبات را به معنای نقل و تغییر نگیرید، اصالة ثبات را به معنای عین ذو مفهوم موجود بگیرید، اینجا اصل مثبت آن به چه بیانی است؟
ج: نه لازمهی ثبات او ...
س: این است که همین باشد ..
س: نه آخر لازمهی ثبات عینیت ما موجود است، ثبات یعنی موجود، موجود عین قبلی است ...
ج: نه نه ثبات یعنی ...
س: عدم تغییر دیگر، ثبات یعنی همان ...
س: عدم النقل درست است، عدم النقل یعنی تغییر فقط نکرده؟
ج: ثبات یعنی استمرار دارد همان معنای قبل ...
س: ثابت است ..
س: نه اسعاف احسنت! استمرار دارد معنای قبل یعنی همین ..
ج: یعنی چی؟ این مفهومش با این یکی است؟ استمرار یعنی چی؟ یعنی در بستر زمان همینجور است ...
س: آقا وقتی من میگویم ثابتٌ ما کان موجوداً، ثابتٌ فی الحال، اینجا میگویید لازمهاش ...
ج: اما معنایش میگوید این اسد یعنی شیر؟ معنایش این نیست که اسد یعنی شیر. بله آن معنا ثابت است این یک مفهومی است، این آن معنای قبل همینجور، آن معنای هم نمیدانم الان چی هست درست؟ آن معنای قبل که علی الاجمال بوده که من نمیدانم تقصیلاً چی هست؛ همینجور میگویم آن معنای مجمل که تفصیلاً نمیدانم هست هست هست هست هست تا حالا ...
س: همان که میگویم این است اصل مثبت است.
ج: پس میشود دیگر.
خب این به خدمت شما عرض شود که.... شاید بتوانیم حالا این یک مطلب، مطلب دیگر این است که به این بیانی که ایشان فرمودند بگوییم اصلاً تمسک به استصحاب چه بنحو قهقرائی چه به نفع استصحاب مصطلح، برای موارد لغت دُوری است. اگر بخواهد مستند فقیه استصحاب باشد دور لازم میآید. چرا؟ برای خاطر اینکه همین واژههایی که در این احادیث اخذ شده، یقین و نقض و اینها، اینها به چه معناست؟ آن موقعی که صدر من الصادق علیه السلام همین معنایی بوده که الان، الان خب انشاءالله بعداً خواهد آمد، خود شیخ در مادهی نقض حرف دارند بهخاطر این تفصیل قائل شده در استصحاب. برای خاطر تحلیل واژهی نقض. خب اگر بخواهیم بگوییم همهی این جملهها معنایش همین است که الان میفهمیم بماذا به استصحاب، استصحاب حجیتش از کجا؟ از همینها. اینکه این معنای اینها، معنای اینها همین است که حالا میفهمیم یتوقف بر استصحاب و حجیت استصحاب، حجیت استصحاب هم متوقف بر همین است.
س: مگر اینکه توی چهارتا واژه تلاش بکنیم ...
ج: بله مگر بله، اگر بخواهد مستند ما همین باشد این نمیشود.
و اینها قبل از شاهد بر اینکه اصلاً استصحاب مدرک این مسأله نیست این است که قبل از صدور این روایات و اینها، بله اینها بوده نه اینکه حالا بعداً پیدا شده اینها، بهواسطهی استصحاب پیدا شده. روشن است که این استصحاب تعبد شرعی مستند این امور نیست و این مسأله یک مسألهی مبتلابه همیشگی بوده، قبل از صدور این روایات هم بوده، پس معلوم میشود حجیت آن از یک جای دیگری است از تقیید نه از این روایات. و اما این بناء عقلاء که فرمودند مستند است، البته در خصوص الفاظ. این هم محل کلام است بین علماء؛ خب بله محقق خوئی مدعی بود مدار عقلاء هستند، شهید صدر هم قبول دارند و تعضید فرمودند. اما این بین فقهاء و اصولیین محل کلام است، بعض از تلامذهی ایشان هم مثل محقق سیستانی در تبادر میگویند که نه، ما چنین بناء عقلائی را قبول نداریم که بناء عقلاء بر این باشد. و بعید هم نیست حق با این بزرگوار و امثال این بزگوار باشد که واقعاً یک بناء عقلاء باشد که وقتی شک کردیم ...
س: موضوعش محقق شده ...
ج: که شک باشد، معمولاً در اثر قرائن و شواهد و کذا و اینها و لغویین میگویند و چه و فلان و اینها معمولاً شک نداریم، وثوق هست به اینکه همان معنا هست. بله یک جاهایی هم واقعاً شک میکنیم، حالا آنجاها که شک میکنیم بنا کجا بر این است که معنایش همین است؟ مثلاً در خز توی باب صلاة یادم میآید خز، الان فقهاء آن جا میگویند امروز خز میدانیم به چی میگویند، ولی ما نمیدانیم واقعاً خز قبلاً هم همین بوده یا نه و آنجا اینکه ما بگوییم حالا معنایش این است قبلاً هم همین بوده؟ اینها از تجمیع قرائن و خصوصیات و اینها بخصوص با توجه به بطئ تغییر در لغت، اینها آدم اطمینان دارد، وثوق دارد که همان معنا، معنا چی هست؟ با گاهی شواهد و قرائنی که کلام مناسبات با موضوعی که در کلام پیدا میشود اینها آدم بله یک جاهایی هم حالا شک میکند چی هست، به قول مرحوم شیخ میفرماید کلمهی ماء که اوضح مفاهیمش شبههی حکمیه دارد، شبههی مفهومیه دارد. مثل این سیلهایی که میآید گاهی خیلی غلیظ است آدم شک میکند این چی هست؟ یا بعضی از چایی مثلاً، حالا چایی خیلی غلیظ نباشد، چایی اهوازی و اینها نباشد، چایی قمی باشد که خیلی، خب اینها آقای آشیخ جواد خدا رحمتش کند میگفت اینها آب است، قبول داشت که این ماء است، ماء مطلق است، چاییهای خیلی کمرنگ میگفت ماء مطلق است.
س: با این بیان حضرتعالی آن انفراد هم دیگر از کار میافتد دلیل انسدادی ایشان...
ج: بله ..
س: چون میفرمایید در عمدهی موارد ما اطمینان پیدا نمیکنیم.
ج: بله بله بله.
و اما آن دلیل بعد که فرمودند آن قضیهی قیاس اقترانی یا استثنائی، قیاس استثنائی که اگر این استصحاب حجت نباشد «لا انسد طرق الاستنباط و التالی باطل و المقدم مثله». خب عرض میکنیم اولاً لا ینسد، بهخاطر همین که خیلی جاها بهخاطر این قرائن و خصوصیات و اینها معلوم است و ثانیاً حالا تازه معلوم نباشد لا ینسد، میشود ظن انسدادی. خب الان بعضیها میگویند که خبر واحد اگر حجت نباشد انسداد پیش میآید دیگر؛ خب بعد میگویند آقا یا اینکه خبر ثقه حجت است، خبر عدل امامی یا ثقه یا فلان، صغرای آن برای ما این رجال چی هست؟ اینکه حجت نیست. میگویند خبر واحد ثقه درست است حجت است ولی صغرای آن برای ما معلوم نیست، ما از کجا میتوانیم بفهمیم این ثقه بوده یا نبوده؟ این قول رجالیون هم که حدسیات است و مرسلات است و گفتند میگویند دیگر. خب فلذاست که قائل به انسداد میشوند، انسداد کبیر. میرزای قمی انسدادی است، بعضی از بزرگان معاصر از مراجع شاید هم قائل باشند، حالا مایل بودنشان که خیلی هست، احتمالاً هم شاید قائل باشند. خب ولی باب استنباط که منسد نمیشود که. بله روش استنباط تفاوت پیدا میکند، قواعد آن یک مقداری تفاوت پیدا میکند نه لا انسد باب الاستنباط. بله اینجور باب استنباط منسد میشود برای این هم دلیل نداریم بر بطلان آن. کلاً باب انسداد بشود اما یک نوع آن منسد میشود خب نوع دیگر آن باز میشود و تازه اگر انسدادی بشویم یک مقداری مشکلات حل میشود، چون مظنه میشود حجت دیگر ...
س: اگر بگوییم اکثر فاکثر حجت است آن سختتر میشود کما اینکه همان قائل معاصر میفرمایند ...
ج: بله؟
س: اگر بگوییم بنابر انسداد ظن اکثر فاکثر حجت است، آنطوری ...
ج: باشد ولی خیلی چیزها آدم ظن خیلی قوی دارد که فلذا دیدم یک مقالهای یکی از دانشگاهیهایی که سابقهی حوزوی داشت نوشته بود، نوشته بود برای حل مشکلات انسدادی بشوید. حالا مگر انسداد دست آدم است که بشود؟ واقعیت باید ببیند چی هست؟ خب وقتی که انسدادی شدی خیلی از این چیزها با مظنه میشود درستش کرد. حالا دلیل قاطع یا دلیل که دلیل قاطع بر حجیت آن باشد ممکن است نباشد به آن شکل؛ اما وقتی انسدادی شدی یا بنحو حکومت یا بنحو کشف ما میگوییم مظنه حجت است. حالا مثلاً اختیارات ولی فقیه چقدر است؟ حالا یکوقت به آن شکل میخواهی یک اطلاقی پیدا کنی لفظی یا نمیدانم کذا پیدا کنی، یکوقت میگویی آقا میشود حکومت را بدهند دست یک نفر دست و پایش را ببندند؟ خب معلوم میشود به قول امام فی ما یرجع الی...، این هم که نسبت به امام میدهند ایشان ولایت مطلقه فقیه قائل است، بعضیها پوزخند میزنند یا مسخره میکنند کلام ایشان را ندیدند و متوجه نشدند. ایشان میگوید که ولایت فقیه فی ما یرجع الی الحکومة هست و الا فی ما لا یرجع الی الحکومة نه ما دلیل نداریم، فلذا طلاق مرائهی افراد نه، لا یرجع الی الحکومة که بخواهی سامان بدهی زندگی مردم را. یا اول ماه این لا یرجع الی الحکومة یا جهاد ابتدایی میگوید لا یرجع الی حکومة؛ اما فی ما یرجع الی الحکومة، میگویند آقا شما سامان بده به امور این مردم، بعد اختیاراتی که لازم هست برای سامان دادن به او ندهد، خب این نمیشود. یا یک جور حکومتی که همه دارند پیشرفت میکنند این نه، این میگوید ما در این حد که فقط ضروریات ولی دیگر نمیشود، خب این هم، میگوید آقا باشد خیابانها همانجور باشد ولو اصحاب راضی نیستند الان ترافیک بشود، خب ماشین نخرید، پیاده بیایید بروید، با دوچرخه بیایید. خب میگوید آقا مگر میشود این بگویی حکومت اسلامی است بعد حاکمش به اندازهی حاکمهای دیگر که جامعه را پیشرفت میدهد، رفاه و آسایش میآورد چه میآورد، این میگوید نه، میگوید همان باید مثل عهد حجر زندگی کنیم چون ما بیشتر از این نمیدانیم. خب حالا اینها البته نمیخواهیم بگوییم فقط راهش همین انسدادی هست و الا از ادله هم استفاده میشود و اینجوری نیست، اما خب کسانی که خب آن راهها را خیلی برایشان مشکل است خب اگر انسدادی بشوند مظنهشان که میگویند ما مظنه که داریم بر اینکه این درست نیست و این درست است و حالا و جاهای دیگر و بعضی جاهای دیگر. خب این هم به خدمت شما عرض شود که فرمایش. بنابراین باید گفت در این موارد چون استصحاب مثبتات آن حجت نیست، ما استصحاب قهقرائی اینکه از روایات میتوانیم استفاده کنیم یا نمیتوانیم استفاده کنیم انشاءالله بحث آن باید تکتک روایات که میخوانیم علی ذُکرمان باشد که این هم محاسبه کنیم. ولی گفتم که در مورد لغت این بخصوص اگر از راه دیگری استفاده نکرده باشیم که دوری میشود؛ معانی الفاظی که در خود روایات استصحاب هست. بناء عقلاء هم که واضح نیست اگر قطع به عدم نداشته باشیم احراز وجود چنین بناء عقلائی را نداریم. زمان ائمه(ع) هم برای همین بوده که اطمینان داشتند نه اینکه یک بنائی بوده در موارد شک واقعاً در مرئی و منظر معصوم با اینکه شک داشتند، مثل همان حرفی که مثلاً آقای آخوند زدند و امام شدیداً با آن مخالفت کردند و حق با ایشان است که آقای آخوند میگوید اگر شک کردیم یک کسی در مقام بیان هست یا نیست اصل بگوییم در مقام بیان است. امام میگوید کجا عقلاء چنین چیزی دارد که اگر واقعاً شک کردیم در مقام بیان است؟ بگویند همین جور بناء بگذارد. نه در مقام بیان بود یک ظهور حال است که از قرائن و شواهد و خصوصیات آدم متوجه میشود که الان در مقام بیان هست یا نیست. اما اگر یک جایی این چیزها نباشد و واقعاً شک میکند که این الان در مقام بیان این بود یا نه؟ در مقام اصل تشریع بود اصل مطلب را میخوایت بگوید؛ کجا بنا دارند عقلاء بر اینکه بگویند اصالة البیان؟ اینجا هم همینجور است. واقعاً اگر عرف شک کرد که من نمیدانم این لغت معنایش این است یا نه در سابق، خب الان واقعاً کجا جزماً بر این بنا میگذارند که نه، سابقاً هم همین بوده معنایش؟
س: توی فرمایش آقای صدر که میگفت اگر هم زهل عنهم و غفل و مطمئن هم بودند لازم است بر شارع ینتبهوا علیهم، این لازمهاش وجود دارد واقعاً؟ یا اگر واقعاً هم اینها مطمئن بودند اما اگر اشتباه میکردند و این نبود و اینطور نبود که عین آنکه متأخر است عین متقدم باشد معناً و ثابت باشد این باید انطباق میداد ائمه و ندادند. این را هم قبول دارید شما یا نه میگویید چون موضوع آن، کما اینکه فرمودید چون موضوعش ؟؟؟ دیگر لازم نیست انطباق بدهند بر ما حجت است...
ج: تا دلیل چی باشد؟ اگر دلیلتان امر به معروف و نهی از منکر باشد نه اینها ظاهر هستند، منکری انجام ندادند. اما اگر دلیل این باشد که آنها باید نشر شریعت بکنند، بیان وقایع بکنند، مبیّن احکام هستند و میبینند همگان دارند خلاف آن چیزی که.... همان ادلهی کلامی که میگوید باید حکم را بیان بکنی وقتی میبیند این با این عبارت بیان میکند آنها یکجور دیگر دارند معنا میکنند ...
س: زمانی که این را نکردند، حضرت انطباق ندادند ...
ج: آنجا باید چکار کنند؟ اگر میبیند همه زاهل هستند، همه دارند قرآن را به جوری معنا میکنند که اصلاً معنایش این نیست ...
س: خب این پاسخ این چی هست؟
س: اصلاً سیره را قبول ندارند ...
س: پاسخ این چی هست؟
ج: پاسخ کدام؟
س: پاسخ اینکه شما میفرمایید ...
ج: نه میگوییم چنین ظهوری نداشتند، اطمینان است، اطمینان به اینکه این آنجا هم که شکژ ...
س: ؟؟؟ آقا حالت غفلت و زهول یعنی اطمئنّ علی هذا المعنی دیگر، همین حالت آقای صدر؟؟؟
ج: نه اطمئنّ نه معنایش این نیست که اطمئنّ بهذا... زهول داشته که معنای حالا را مطمئن بوده میدانسته چی هست، زهول داشته که قبلاً آیا به این معنا بوده یا نبوده؟ این میگوید قبلاً هم همینجور بوده ..
س: یعنی پس مطمئن است که اینجور بوده دیگر ...
ج: نه
س: مطئمن است به ؟؟؟ معنا ...
ج: نه نه ...
س: زهول از نظر شارع است حاج آقا ...
ج: چون التفات میخواهد، اصلاً از ...
س: زهول از چی هست؟
س: از نظر شارع است دیگ ...
س: زهول شارع یعنی همین دیگر، یعنی اینکه، آقا این را که الان من میفهمم، چه شاک باشم چه زاهل باشد نسبت به چی زاهل هستم؟ نسبت به اینکه آن معنا چی هست؟ ولی الان که میدانم معنای متبادر چی هست، نمیدانم سابق چی بوده؟ میگویی دو حالت دارد یا شاکّ هستی یا مطمئن هستی ...
ج: ببینید مکلف اذا التفتت الی حکم شرعیٍ إما ان یحصل له القطع او الظن او الشک. اگر انسان ملتفت نباشد هیچکدام از اینها برایش حاصل نمیشود یعنی قطع هم پیدا نمیکند، ظن هم پیدا نمیکند، شک هم پیدا نمیکند، اصلاً زاهل است ...
س: این اذا التفتت عرض کنم این اذا التفتت این معنایش این نیست که اگر لم یلتفت لم یوقن، این معنیاش این است که اگر خواستی تقسیم ثلاثی بکنی اذا التفتت ...
ج: نه عجب است، نه همین ثلاثی درست است دیگر، همین دیگر یقین، اگر بخواهی یقین هم داشته باشی باید التفات داشته باشی.
س: آقا نمیشود التفات نداشته باشی ...
ج: نه نمیشود ...
س: نه دیگر نسبت به آن چیزی که غافل باشی نمیتوانی ...
س: آقا التفات به شک اصلاً ندارد ولی مطمئن است ...
ج: نمیشود.
س: ؟؟؟ لا یجتمعان هستند ...
س: بعد التفات را شما در مقابل زهول نگیرید اصلاً ...
ج: بله بله بعد الالتفات است، اصلاً توجه به حال قبل ندارد تا یقین نسبت به او بخواهد بکند شک کند، اصلاً توجه به ذهنش به حالت سابقه نیست که نسبت به او یقین داشته باشد یا شک داشته باشد ..
س: البته شما در مورد سیره فرمودید که اینها اصلاً اطمینان پیدا میکنند ..
س: آقا زهول را در مقابل این التفات چرا میگیرید؟ ما اصلاً این را بحث نمیکنیم ..
ج: نه، پس شک به حالت سابقه اصلاً نداشتند، زاهل بودند، یعنی کأنّ این کلام الان است، حواسشان نیست که این کلام قبل است میخواهیم معنا کنیم. همین، کأنّ اینجوری است ...
س: یعنی حواسشان نیست که قال رسول الله فی السنة الاول ...
ج: بله، اینکه حالا این بر آن اساس نه ...
س: ؟؟؟ خیلی عجیب است، نمیفهمند که قال رسول الله است ...
ج: چرا میفهمند ولی اینکه ممکن است زمان آن موقع با حالا فرق بکند، این اصلاً توجه به این توی ذهنشان نیست ...
س: آقا توجه ندارند یعنی چی؟ یعنی میگویند قال رسول الله یعنی اینکه پیغمبر این فرمایش را افاده کردند، میگویند دیگر ....
س: ولی از تبدل آن زاهل است...
س: مثل ما قبل از طلبگی ....