97/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفصیل بین اهل و غیر ایشان در مرتبه ی سوم - معنای اهل /مرتبه ی سوم (یدی) /مراتب امر به معروف و نهی از منکر
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در مورد استثناء اهل بود. با بررسی ادله، این نتیجه حاصل شد که دلیلی واضحی که مدّعا را اثبات کند در اختیار نیست. صدر روایت عبدالله بن سنان اجنبی از بحث امر به معروف و نهی از منکر بود و به بحث منع از منکر می پرداخت که به هر نحوی باید جلوی منکر را گرفت البته باید نسبت سنجی شود و عظائم امور در نظر گرفته شود.
ذیل این روایت نیز عنوان مسببی بود که تنها اسباب مشروعه را اثبات می کرد. تمسّک به تطبیق «برّ» بر حبس و تقیید نیز ناتمام بود. بنابراین دلیلی براین استثناء وجود نداشت.
اصل مشروعیتی که مرحوم استاد آیت الله تبریزی بدان قائل بودند، نیز اثبات نشد که از هر طریقی امر به معروف و نهی از منکر مشروع باشد. البته اگر روایات مفسره ی ذیل آیه نبود، امکان استفاده مدّعا از آیه فراهم بود اما با وجود این روایات، تنها باید به امر و نهی لسانی در مورد اهل اکتفاء نمود.
بر فرض پذیرش این استثناء، نوبت به بررسی موضوعی «اهل» می رسد که برای کسانی که این استثناء را نپذیرفته اند، پرداختن به این بحث وجهی ندارد.
واژه ی «أهل» مانند دیگر واژگان دارای ابهام هایی از ناحیه ی معناست. شیخ انصاری رحمه الله می فرماید در مورد مفهوم ماء با وجودی که از واضح ترین مفاهیم است، اختلاف مفهومی وجود دارد .
برای بررسی حدود و ثغور معنای «أهل» به کلام بزرگان علم لغت مراجعه می شود.
راغب «أهل» را اینگونه تعریف می کند:
«أَهْلُ الرجل: من يجمعه و إياهم نسب أو دين، أو ما يجري مجراهما من صناعة و بيت و بلد، و أَهْلُ الرجل في الأصل: من يجمعه و إياهم مسكن واحد»[1]
اهل رجل کسانی هستند که با او در یک مسکن زندگی می کنند.
لازمه ی این معنا آن است که اهل ممکن است کسانی باشند که هیچ گونه رابطه ی سببی و نسببی با هم نداشته باشند ولی با یکدیگر در یک مسکن زندگی می کنند مانند چند دانشجو که در یک خوابگاه با هم زندگی می کنند و نتیجه ی این معنا، عموم و خصوص شدن رابطه ی اهل و اقرباست. یعنی برخی از اقربا هستند که اهل نیست و برخی از اهل هستند که اقربا نیستند و گاهی با هم جمع می شوند و هم اهل هستند و هم اقربا.
سپس در ادامه چنین می گوید: « ثم تجوّز به فقيل: أَهْلُ الرجل لمن يجمعه و إياهم نسب» که در این صورت به اقوام سببی، دیگر اهل گفته نمی شود.
یکی دیگر از لغویین مهم، خلیل بن احمد است که عصر امام باقر علیه السلام که عصر صدور روایات است، زندگی می کرده او در کتاب خود «العین» اینگونه می گوید:
«أَهْلُ الرجل: زوجه، و أخص الناس به.»[2]
معنای اخصّ الناس نیز واضح نیست چرا که جهت اخصّ بودن مشخص نیست. ممکن است از جهت دوستی اخصّ الناس باشد زیرا گاهی اوقات یک دوست از فرزندان به انسان نزدیکتر است بنابراین اهل طبق این معنا، ممکن است رابطه ی سببی و نسبی نداشته باشد.
فیروزآبادی در مورد اهل چنین می گوید: « أَهْلُ الرجُلِ: عَشيرَتُه، و ذَوُو قُرْباهُ،»[3]
به نسبت های نسبی، قرابت گفته می شود.
رافعی در المصباح المنیر اهل را زوجه می داند:
«و يُطْلَقُ (الأهْلُ) على الزَّوْجَةِ و (الْأَهْلُ) أهلُ البَيْتِ و الأصْلُ فيه القَرَابَةُ و قد أُطْلِقَ على الأَتْبَاعِ »[4]
اصل «أهل» طبق این کلام، برای قرابت که خویشاوندان نسبی هستند، به کار رفته است.
مرحوم طریحی، اهل را «آل» معرفی می کند که ایشان همراهان و پیروان فرد هستند:
«أَهْلُ الرجل: آلُه. و هم أشياعه و أتباعه و أهل ملته. ثم كثر استعمال الأهل و الآل حتى سمي بهما أهل بيت الرجل لأنهم أكثر من يتبعه.»[5]
با توجه به اختلاف کلمات لغویّین، باید گفت که حدود و ثغور معنای کلمه ی «أهل» روشن نمی شود و برای واضح شدن معنای آن باید به تتبع استعمال این کلمه در آیات و روایات پرداخت.
بررسی استعمال های مختلف «أهل» در قرآن نشان می دهد که این کلمه، به طور قطع شامل «زوجة» می شود.[6]
﴿ فَأَنْجَيْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ﴾[7]
زوجه حضرت لوط، أهل او شمرده شده است و اگر این با تتبّع تاریخی به دست بیاید که زوجه ی حضرت لوط از بستگان نسببی ایشان نبوده و او با اجنبیه ازدواج کرده، اطلاق «اهل» بر زوجه ای که نسبتی ندارد به خوبی واضح است.
﴿ إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ ناراً سَآتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتيكُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُون﴾[8]
﴿إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً﴾ [9]
﴿ فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُو ن﴾ [10]
مرحوم شعرانی در کتاب «نثر طوبی» چنین می گوید:
«با کسان خود گفت درنگ کنید. اهل او در آن وقت زنش بود و شاید خادم و چوپان همراه داشت»
که در این صورت در قرآن کریم «اهل» بر همسر و چوپان حضرت موسی علیه السلام اطلاق شده است اما باید گفت
اولا تعبیر مرحوم شعرانی «شاید» است که این تعبیر مطلب را روشن نکرده و حجت به حساب نمی آید.
ثانیا شاید این اطلاق اهل از باب تغلیب باشد نه اطلاق موضوع له لفظ.
﴿ وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَميصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ يُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَليم ﴾ [11]
در قضیه ی حضرت یوسف، قرآن وقتی مطلب را بیان می کند، می فرمایند که همسر عزیز مصر بر خود اطلاق اهل کرده است «بِأَهْلِكَ» .
بنابراین از استعمال های قرآنی چنین به دست می آید که همسر داخل «أهل» قطعاً بوده است.
مورد دیگری از قرآن که در آن «أهل» به کار رفته آیات 45 و 46 سوره ی هود و داستان حضرت نوح است:
﴿ وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْني مِنْ أَهْلي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمين* قالَ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلين ﴾[12]
طبق آیه ی 45 حضرت نوح بر فرزند خود اطلاق «اهل» کرده است ولی در آیه ی بعد این اهل بودن از فرزند او نفی شده است. لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ. مراد خداوند متعال از این آیه خیلی بعید است که نفی رابطه ی سببی باشد که این فرزند حقیقی تو نیست بلکه مراد این است که این فرزند از راه تو تبعیت نمی کند و آنچه که از أهل انتظار می رود که انجام دهند، او انجام نمی دهد و تعبدا از اهل تو به حساب نمی آید. مانند آنکه برادر به جهت عمل زشت برادرش برای مبالغه از تنفّر می گوید او برادرم نیست .
کلام آخر این است که گرچه کلمات لغویین مشتنبه است اما عرف امروز عرب واژه ی «أهل» را برای زوجة، فرزندان و اقربای نزدیک به خصوص کسانی که با او در یک جا زندگی می کنند، استعمال می کند.
قول لغوی نیز برای ما حجت نیست و با کمک أصالة عدم النقل و الثبات فی اللغة[13] می توان استعمال لفظ در این معانی را در زمان صدور آیات و روایات اثبات نمود. و اینکه لغویین می گوید در اصل معنایش چه بوده ضرری به این استعمال عرفی نمی زند چرا که در ابتدای وضع معنایی داشته و بعد عرف در معنای دیگری به کار برده است و در سیر تطوّر لغوی، معنای آن تغییر پیدا کرده است.