97/02/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مراتب امربهمعروف (مرتبهی لسانی/ شروط تذکر لسانی غیرآمرانه / مرتبه سوم: اعمال قدرت)
خلاصه مباحث گذشته:در مرتبهی لسانی، به این نتیجه رسیدیم که تذکر لسانی غیرآمرانه واجب است؛ یا اطلاقات ادلهی امربهمعروف شاملش میشود، و یا تحت چهارده عنوان دیگر واجب است.
یک بحث مهم دیگر، این است که اگر ما موظف به این عناوینی هستیم که امربهمروف لسانی آمرانه و غیرآمرانه از مصادیق آن عناوین است، آیا شروط امربهمعروف، در سایر مصادیق این عناوین هم جاری است؟ مثلاً آیا وجوب وعظ هم مشروط به عدم ضرر است؟
اگر حرف صاحب جواهر را زدیم که امر به معنای «وادارکردن» است، واضح است که شروط امربهمعروف شامل تمام اصناف مرتبهی لسانی هم میشود.
اما اگر گفتیم امربهمعروف فقط شامل امر لسانی میشود، برای بررسی این شروط باید به ادلهی آنها مراجعه کنیم:
در شرط «احتمال تأثیر» عمده دلیلمان «لغویت» بود؛ اگر اثر نداشته باشد و شارع واجب کند امربهمعروف کنیم، شارع کار بیاثر و لغوی را واجب کردهاست. این دلیل اینجا هم جاری میشود و درنتیجه وجوب امربهمعروف غیر آمرانه هم مشروط به «احتمال تأثیر» است.
ولی دلیل بر این شرط اگر نصوص میبود، با توجه به این فرض که امربهمعروف فقط شامل «امر» است، امربهمعروف لسانی غیرامری، مشروط به این شرط نبود.
در شرط «عدم ضرر» چون به «لاضرر» و «لاحرج» تمسک کردیم، یا گفتیم: ادلهی احکام از ضرر خصوصاً ضررهای بالا انصراف دارد، این دلایل اینجا هم جاری است و درنتیجه وجوب امربهمعروف غیر امری هم مشروط به عدم ضرر است.
اما اگر مستند این دلیل، ادلهی امربهمعروف میبود، حسب الفرض که امربهمعروف فقط شامل «امر» است، امربهمعروف لسانی غیرامری، مشروط به این شرط نبود.[1]
بعضی بزرگان از نوع سوم امربهمعروف، تعبیرکردهاند به «مرتبهی یدی» یا «اِعمال قدرت». «ید» هم کنایه از «قدرت» است؛ وقتی دیدیم اخمکردن و تذکر لسانی اثر ندارد، باید اعمال قدرت کنیم.
آن بحثی که در نوع دوم بود، در نوع سوم هم هست:
طبق برداشت صاحب جواهر که مراد از امر، حملالغیر است، واضح است که برای اثبات این مرتبه میتوانیم به اطلاقات امربهمعروف تمسک کنیم.
اما اگر کسی گفت: «امر عرفاً شامل تذکر غیرلسانی نمیشود، و شارع هم حقیقت شرعیهای جعل نکرده که امربهمعروفِ در لسان شارع به معنای اعمی باشد، و قرینهای هم قرار نداده که مرادش اعم است.»، در این صورت برای اثبات وجوب این مرتبه نمیتوانیم به اطلاقات امربهمعروف تمسک کنیم و باید دنبال عناوین دیگری باشیم.
در یک استقرای اولیه، پانزده قسم به ذهن میرسد که بعضی از این عناوین در کلمات فقها نام برده شده، بعضی هم علیالقاعده در استفتائات هست.
الأول: التألیم البدنی غیر البالغ
قسم اول، آزار بدنی است به نحوی که دیه یا قصاص واجب نشود؛ مثل گوش پیچاندن. ولی اگر کبود یا قرمز بشود، دیه واجب میشود؛ مادری اگر عصبانی بشود و نیشگون سفتی از بچهاش بگیرد طوری که قرمز بشود، دیه بر او واجب میشود.[2]
این قسم را راحتتر از اقسام دیگر (که اجازه داشته باشیم به نحوی بزنیم که دیه یا قصاص واجب بشود)، قابل اثبات است؛ این قسم، قدر متیقَّن از ادلهی «صُکّوا بها جباهُهم» است.
قسم دوم، تألیمی است که به حد دیه و قصاص هم برسد؛ مثلاً جرح بر او واردمیکند یا استخوانی از او را میشکند یا چشمش را کور میکند یا عضوی از او قطع میکند. اگر در حالت عادی کسی را به نحوی بزنیم که دیه یا قصاص واجب بشود، آیا میتوانیم از باب امربهمعروف او را آنطور بزنیم (و دیه و قصاص هم واجب نشود)؟
قسم سوم، این است که کاری کند تارک معروف بیمار شود؛ مثلاً فلان میکروب را به جان او بیندازد تا چند روز بیمار شود. این قسم، از همان اقسام اعمال قدرت است.
قسم چهارم حبس است؛ چه در زندان، و چه در خانه. این قسم، در عبارات فقها هم هست.
القسم الخامس: ایجاد بعض المضائق الاجتماعی او السیاسی او الاقتصادی او الرفاهی او التبلیغی
قسم پنجم این است که او را در تنگنا و ضیق قرارمیدهند؛ مثلاً مجلس تصویب میکند که هر کس فلان گناه را انجام دهد، حق فلان منصب سیاسی را ندارد، یا حق تبلیغ کالاهایش را ندارد یا بعضی امور رفاهی را نمیتواند انجام دهد.
السابع: التصرف المالی بغیر تملکه او تغییره او تعییبه او تخریبه
قسم هفتم این است که در اموال عاصی تصرف مالی کند، اما نه در حدی که اموالش را مصادره کند یا تخریب کند یا عیبی به او واردکند؛ مثلاً میگوید: «تا دست از فروش این کالاها برنداری، مغازهات پلمب است.»، یا ماشینش را توقیف میکند و میبرد در جایی نگه میدارد. این قسم هم از موارد اعمال قدرت است.
بقیهی اقسام إنشاءالله شنبه.