97/01/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مراتب امربهمعروف (تکالیف قلب / تفسیر نهم: بغض / خلاصه مباحث گذشته)
خلاصه مباحث گذشته (به قلم مقرر)بحث در «مراتب امربهمعروف» بود، ابتدا در یک بحث مفصل (از جلسه40 تا 48) به این نتیجه رسیدیم که دو مرتبهی قلبی و یدی هم از مراتب امربهمعروف است. با این حال، چون از طرفی امربهمعروف به قرائنی (از جمله قول بعضی لغویین مهم و ارتکاز فقهای بزرگ عرب امثال صاحب جواهر که یک عرب قحّ است) به معنای «حمل الغیر علی المعروف» است، و از طرف دیگر به صرف یک عمل جوانحی نمیتوانیم کسی را به کاری وادارکنیم، پس مرتبهی قلبیِ صِرف، درواقع امربهمعروف نیست.
سپس صَرف نظر از این بحثها که «یک عمل قلبیِ صِرف، آیا امربهمعروف است یا نیست؟»، وارد این بحث شدیم که «وظیفهی قلب نسبت به گناه صادر از دیگران چیست؟ و آیا این وظیفه صرفاً جوانحی است یا مقید به اِبراز است؟»، در پاسخ به این سؤال، چهارده تفسیر از علما نقل کردیم، به تفسیر نهم رسیدیم: «وجوب بغض».
در «وجوب بغض» گفتیم: در سه مقام بحث میکنیم. در مقام اول در مراد از «بغض»، کلمات بزرگان را مرورکردیم و گفتیم: معنای عرفیِ بغض، «بدآمدن و کراهتداشتن» است. در مقام دوم، اقوال فقها نسبت به «متعلَّق بغض» را مرورکردیم؛ گفتیم: شهیدثانی بغض نسبت به شخص نمّام را واجب دانسته، فاضل نراقی فرموده خداوند به بغض اهل معصیت امرکردهاست، و شیخ حسن کاشفالغطاء بغض اهل معصیت را طاعت دانستهاست. بنابراین فقها متعلَّق بغض را «شخص معصیتکار» دانستهاند نه «معصیت».
در مقام سوم یعنی «بررسی مقتضای ادله» گفتیم دو دسته روایت داریم: دستهی اول سه طایفه روایت است دربارهی وجوب بغض نسبت به «شخص عاصی»، و دستهی دوم دوازده طایفه روایت است دربارهی عدم وجوب بغض نسبت به شخص عاصی، و یا حتی حرمت بغض مؤمن.
البته استدلال به هیچکدام از روایات دستهی اول، سنداً و دلالتاً تمام نبود. الا این که طبق مبنای تمامیت اسناد کافی، از روایت جابر (در طایفهی دوم) استفاده کردیم کسانی که جهاد با آنها واجب است، بغض نسبت به آنها هم واجب است. بنابراین حتی طبق مبنای صحت اسناد کافی، وجوب بغض نسبت به مطلق معصیتکاران ثابت نشد. لکن چون این درس، فقه است و هدفْ یادگیریِ استدلالهای فقهی است، از اینجا به بعد بحث را فرضی ادامه دادیم؛ فرض کردیم از روایات دستهی اول «وجوب بغض نسبت به مطلق معصیتکاران» ثابت شد، در این صورت چگونه این روایات را با روایات دستهی دوم مبنی بر عدم وجوب یا حرمت بغض مؤمنین جمع کنیم.
در جمع بین این دو دسته گفتیم: سه طریق به نظرمان میرسد.
طریق اول این بود که به قرینهی روایت طایفهی پنجم (که صریح در این است که متعلَّق «بغض» باید «معصیت» باشد نه «عاصی»)، دست از ظهور روایات دستهی اول در «وجوب بغض نسبت به شیعهی عاصی» برمیداریم. نتیجه این میشود که به خاطر روایت طایفهی پنجم (و اولویت نسبت به غیرشیعه) نسبت به گناه باید بغض داشته باشیم مطلقاً چه گناه صادر از شیعیان و چه گناه صادر از دیگران، و نسبت به شخص گناهکار هم باید بغض داشتهباشیم (به خاطر روایات دستهی اول) الا این که شیعه باشد (به خاطر روایت طایفهی پنجم).
درنهایت به این نتیجه رسیدیم که این طریق، تمام نیست؛ چون نه سند روایت طایفهی پنجم تمام است، و نه دلالت روایات طوایف دستهی اول این جمع را برمیتابد.
طریق دوم این بود که در کنار هم قراردادن پنج قرینه، مانع ظهور روایات دستهی اول در «بغض نسبت به شخص عاصی مطلقاً صَرف نظر از جهت» و مانع ظهور روایات دستهی دوم در «حبّ مطلقاً صرف نظر از جهت» است، نتیجه این شد که روایات دستهی اول ظهور دارد در این که متعلَّق بغض «شخص عاصی از جهت عصیان» است و روایات دستهی دوم ظهور دارد در این که متعلَّق حبّ «شخص عاصی از جهت دیگر مثل عواطف بشری» است.
بحث جلسهی بعدی، آنطور که استاد در انتهای آخرین جلسهی سال96 فرمودند، إنشاءالله طریق سوم برای جمع بین روایات این دو دسته، و جمعبندی این مسأله است.