درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: تکالیف قلب (تفسیر نهم: بغض/ مقام سوم: مقتضای ادله/ روایات دال بروجوب/طایفه دوم وسوم)

خلاصه مباحث گذشته:

گفتیم در تفسیر نهم یعنی «بغض نسبت به اهل معصیت» در سه مقام بحث می‌کنیم؛ مراد از «بغض»، و اقوال فقها در «متعلَّق بغض» را بحث کردیم، در مقام سوم یعنی «بررسی مقتضای ادله»، گفتیم سه طایفه روایت داریم، طایفه‌ی اول «لزوم بغض نسبت به شخص فاسق مطلقاً ولو قبل از نهی‌ازمنکر» بود، از این طایفه پنج روایت را بررسی کردیم و وجوب مطلق اثبات نشد. طایفه‌ی دوم و سوم، بحث امروز ماست.

 

0.0.0.0.0.1طایفه دوم: وجوب بغض در فرض عدم تأثیر نهی‌ازمنکر

طایفه‌ی دوم، روایاتی است که وجوب بغض به عاصی را مقیدمی‌کند به این که نهی‌ازمنکر اثر نداشته‌باشد. ما یک روایت برای این طایفه پیداکردیم:

0.0.0.0.0.1.1روایت جابر

قبلاً هم این روایت را خواندیم: «... عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ... عَنْ أَبِي عِصْمَةَ قَاضِي مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قال: فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَاتَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ. فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا، فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ؛ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ، أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ. هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ، غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ.»[1] .

0.0.0.0.0.1.1.1تقریب استدلال

محل استشهاد، «أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ» است؛ وقتی نهی‌ازمنکر اثر نداشت، واجب است نسبت به آنها بغض داشته‌باشیم.

0.0.0.0.0.1.1.2سند، در غیر از مبنای «حجیت نقل‌های کافی» ناتمام است

از نظر سند، حداقل دو اشکال دارد: به خاطر «بعض اصحابنا» مرسل است، و وثاقت ابی‌عصمه قاضی‌مرو، و بِشربن‌عبدالله محرز نیست. تنها راه برای تصحیح این سند، وجود آن در «کافی» است.

0.0.0.0.0.1.1.3مناقشه اول: تکلیف مستقل

مرحوم فیض کاشانی، اولاً این تکلیف را به عنوان مرتبه‌ی قلبیِ امربه‌معروف قرارداده‌است[2] ، و ثانیاً این مرتبه مشروط به همان شروط نهی‌ازمنکر (به جز مفسده) بوده[3] و درنتیجه در فرض وجوب سایر مراتب نهی‌ازمنکر هم واجب است[4] ، ولی این روایت می‌فرماید به شرطی به فاعل منکر بغض داشته‌باشید که هیچ‌کدام از مراتب نهی‌ازمنکر اثر نداشته و درنتیجه «بغض» را به عنوان یک تکلیف مستقل غیر از نهی‌ازمنکر معرفی می‌فرماید. پس این روایت نمی‌تواند تمام مدعای مرحوم فیض را اثبات کند؛ فقط اصل «بغض نسبت به عاصی بعد از اثرنداشتن نهی‌ازمنکر» را اثبات می‌کند، ولی این که «این تکلیف، از مراتب نهی‌ازمنکر بوده و در حین وجوب آن مراتب هم واجب است.» را نمی‌تواند اثبات کند.

مناقشه دوم: تنقیح مناط[5]

حضرت این تکلیف را هنگامی بر عهده‌ی ما قرارداده‌اند که هیچ‌کدام از مراتب نهی‌ازمنکر اثر نداشته‌باشد و شخص عاصی به نحوی بغی فی الأرض می‌کند که واجب است با او جهادکنیم؛ «هنالک» اشاره به همین شرط دارد؛ که وقتی چنین گناهی انجام دادند و مستحق جهاد با آنها شدند، آنجاست که جهاد با آنها و بغض نسبت به آنها واجب است. بنابراین این روایت، وجوب بغض نسبت به گناهکارانی که جهاد با آنها واجب است را واجب کرده‌است. و این مقدار دلالت، نمی‌تواند وجوب بغض نسبت به هر عاصی را اثبات کند و درنتیجه اخص از مدعاست.

اللهم إلا أن یقال که تنقیح مناط میکنیم و میگوییم: مناط بغض نسبت به این گروه (گناهکارانی که جهاد با آنها واجب است)، اثرنداشتن نهی‌ازمنکر است، پس نسبت به هر عاصی‌ای که نهی‌ازمنکر درباره‌ی او اثر نداشته‌است، واجب است بغض داشته‌باشیم. لکن این مقدار از دلالت، آنقدر قوی نیست که بتوانیم طبق آن فتوی بدهیم و فقط به درد «احتیاط وجوبی» می‌خورد. پس صرف نظر از روایات دیگر (که بغض نسبت به مؤمنین را حرام کرده‌است)، از این روایت فقط همینقدر استفاده می‌شود که بغض نسبت به گناهکارانی که جهاد با آنها واجب است، واجب است، و نسبت به دیگر گناهکاران بنا بر احتیاط واجب واجب است.

0.0.0.0.0.2طایفه سوم: حبّ فی الله و بغض فی الله

طایفه‌ی سوم روایات کثیره‌ای است که در مورد حب فی الله و بغض فی الله وارد شده‌است.

0.0.0.0.0.2.1تواتر اجمالی، ما را بی‌نیاز از بررسی سند می‌کند

صاحب وسائل در باب 15 از «ابواب الأمر و النهی» 21روایت ذکرکرده‌است[6] ، مرحوم حاجی نوری هم در مستدرک 32 روایت ذیل این باب استدراک کرده‌اند، روایات دیگری هم در این باره در ابواب دیگر ذکر شده‌است. بنابراین تعداد این روایات به حدی زیاد است که انسان اطمینان پیدا می‌کند که این مضمون از امام معصوم صادر شده‌است، لذا تواتر اجمالی داشته و نیازی به بررسی سندی ندارند.

0.0.0.0.0.2.2خصوصیت این طایفه

روایات این طایفه، از دو جهت ممکن است متمایز با روایات دو طایفه‌ی قبلی باشد:

0.0.0.0.0.2.2.1حذف متعلَّق

در روایات این طایفه، به عکس دو طایفه‌ی قبلی متعلَّق، حب و بغض ذکرنشده[7] و لذا جمع این روایات، با روایات معارض (که نسبت به مؤمن نباید بغض داشته باشیم بلکه فقط نسبت به عمل او باید بغض داشته باشیم) راحت‌تر است.[8]

0.0.0.0.0.2.2.2تعبّدی‌بودن حب و بغض

جهت دوم این است که ممکن است از روایات طایفه‌ی سوم استفاده شود که این حب و بغض، یک وظیفه‌ی عبادی است و باید لله انجام شود.[9]

شاید وجه توصّلی‌بودن و عدم اشتراط این وظیفه به قصد قربت، این باشد که از طرفی مطلقاً باعث کم‌شدن مراوده با گناهکاران و مصونیت مکلف شده، و از طرف دیگر بی‌اعتناییِ حاصل از این «بغض» باعث تشویق عاصی بر توبه می‌شود مطلقاً؛ ولو این حب و بغض به خاطر خدا نباشد.

شاید وجه عبادی‌بودن، این باشد که صفت نفسانیِ غیرت و ایمان به خداوند، واسطه در ثبوت این حب و بغض است؛ کأنّ این حب و بغض، اثر قهریِ این صفت نفسانی است، پس نمی‌شود لله نباشد. و شاید وجه عبادی‌بودن این وظیفه، این صفت نفسانی نباشد، بلکه قصد امتثال امر خداوند به «حب و بغض» باشد.[10]

پس هر دو احتمال ثبوتاً ممکن و معقول است، پس برای اثبات تعبّدی یا توصلی بودن، باید به لسان ادله مراجعه کنیم.[11]

0.0.0.0.0.2.3مرور چند مورد از این روایات

چند روایت از این باب از «وسائل» را بخوانیم[12] :

روایت اول از کافی است: «مَنْ أَحَبَّ لِلَّهِ وَ أَبْغَضَ لِلَّهِ وَ أَعْطَى لِلَّهِ، فَهُوَ مِمَّنْ كَمَلَ إِيمَانُهُ.».

روایت دوم: «مِنْ أَوْثَقِ عُرَى الْإِيمَانِ، أَنْ تُحِبَّ فِي اللَّهِ وَ تُبْغِضَ فِي اللَّهِ وَ تُعْطِيَ فِي اللَّهِ وَ تَمْنَعَ فِي اللَّهِ.»: وثیق‌ترین ریسمانی که شما را به خداوند متعال متصل می‌کند، حب و بغض و اعطا و منع فی الله می‌باشد.

روایت سوم: «وُدُّ الْمُؤْمِنِ (لِلْمُؤْمِنِ) فِي اللَّهِ، مِنْ أَعْظَمِ شُعَبِ الْإِيمَانِ. أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ فِي اللَّهِ وَ أَبْغَضَ فِي اللَّهِ وَ أَعْطَى فِي اللَّهِ وَ مَنَعَ فِي اللَّهِ، فَهُوَ مِنْ أَصْفِيَاءِ اللَّهِ.».

روایات این باب، بسیار است، و همین مضامین مکرّراً آمده‌است.

0.0.0.0.0.2.4تقریب استدلال

اولاً در این روایات، متعلَّق حب و بغض ذکرنشده، پس بالعموم (اگر «حذف متعلق» از ادات عموم باشد) یا بالاطلاق شامل همه‌ی موارد از جمله بغض عاصی هم می‌شود. ثانیاً از بیان آثار عظیمی که برای «حب و بغض فی الله» در این روایات گفته شده مثل «مِن أوثق عُرَی الایمان: از محکم‌ترین ریسمان‌های الهی»)، می‌فهمیم مصلحت عظیمه دارد، و ثالثاً هر چه مصلحت عظیمه دارد، یا عقلاً واجب است یا به ضمیمه‌ی روایات دال بر این که هیچ واقعه‌ای خالی از حکم نیست. نتیجه این می‌شود که بغض عاصی مصلحت عظیمه داشته و درنتیجه واجب است.

0.0.0.0.0.2.5مناقشه

این روایات، به مستوای واحد نیستند؛ در همین روایات، اعطاء و منع فی الله هم ذکر شده و ما به ضرورت فقه می‌دانیم که تمام موارد اعطاء و منع فی الله واجب نیست. پس به این قرینه‌ی داخلی استفاده می‌شود که اینطور نیست که تمام مصادیقش مصلحت ملزمه داشته‌باشد، این که کدامش مصلحت ملزمه دارد را باید از جای دیگری بفهمیم. البته اصل «محبوبیت» استفاده می‌شود.

0.0.0.0.0.2.6نتیجه: عدم تمامیت استدلال به روایات طایفه‌ی سوم

بنابراین از روایات طایفه‌ی سوم، فقط اصل محبوبیت حبّ فی الله و بغض فی الله ثابت می‌شود، اما وجوب همه‌ی مصادیق و مراتبش اثبات نمی‌شود.

0.0.0.0.0.3نتیجه: تنها روایتی که استدلال به آن تمام است

بنابراین بهترین روایتی که شاید بتوان به آن استدلال کرد بر وجوب بغض عاصی، همان روایت جابر در طایفه‌ی دوم بود در فرض این که نهی‌ازمنکر اثر نکرده‌باشد.[13]

در قبال این سه طایفه که حُسن بغض نسبت به مطلق عاصی ولو مؤمنین گناهکار را اثبات می‌کند، روایاتی داریم مبنی بر این که این بغض، یا واجب نیست یا حرام است. این روایات را إن‌شاءالله جلسه‌ی آینده بررسی خواهیم‌کرد.


[1] - وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 131.
[2] - للإنكار مراتب: أولها بالقلب و هو أن يبغضه على ارتكاب المعصية. مفاتيح الشرائع؛ ج‌2، ص: 56.
[3] - و هو مشروط بعلم الناهي و إصرار المنهي. مفاتيح الشرائع؛ ج‌2، ص: 57.
[4] - مقدمه‌ی دوم را استاد نفرمودند، ولی بدون این مقدمه، مناقشه تمام نیست؛ زیرا اگر مرحوم فیض بگوید: «این تکلیف، وقتی واجب است که مراتب امربه‌معروف اثر نداشته‌باشد.»، این اشکال استاد که «این تکلیف، به حسب این روایت، یک تکلیف مستقل است غیر از امربه‌معروف.»، بر مرحوم فیض وارد نیست، بلکه همان مدعای مرحوم فیض است. مقرر.
[5] - استاد در ابتدای مناقشات دلالی فرمودند که دلالت این روایت تمام است، و این که «این روایت، بغض نسبت به گناهکارانی را اثبات می‌کند که جهاد با آنها واجب است.» را در خلال سؤال و جواب‌ها فرمودند، و «تنقیح مناط» و «احتیاط واجب» را بعد از کلاس درس فرمودند. مقرر.
[6] - بَابُ وُجُوبِ الْحُبِّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِي اللَّهِ وَ الْإِعْطَاءِ فِي اللَّهِ وَ الْمَنْعِ فِي اللَّه. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 165.
[7] - البته متعلق در بسیاری روایاتِ این باب ذکرشده و «مؤمن» قرار داده شده‌است؛ مانند روایت سوم: وُدُّ المؤمن (للمؤمن) روایت چهارم و پنجم و ششم و یازدهم و پانزدهم و هجدهم درباره‌ی «تحابب» است. (تَحابُّوا: أَحبَّ بَعْضُهُمْ بعْضاً، و هما یتحابّان. تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌1، ص: 395) روایت هفتم: ثلاثٌ من علامات المؤمن: علمُه بالله و من یحب و من یُبغض. روایت دهم: حبّ أولیاء الله واجب، و کذلک بغض أعدائهم. روایت دوازدهم: أحبب حبیبَ آل محمد و إن کان فاسقا زانیا. روایت بیستم: حب الأبرار للأبرار، ثوابٌ لهم. در بعضی روایات هم متعلَّق حبّ، ایمان و خداوند متعال ذکرشده‌است مانند روایت شانزدهم و هفدهم و نوزدهم.
[8] - نتیجه‌ی «لذا جمع این روایات...» از مقرر است به منظور روشن‌شدن ثمره‌ی این خصوصیتی که استاد فرموده‌اند.
[9] - البته استفاده‌ی تعبدی‌بودن شاید قدری مشکل باشد؛ چرا که اکثر این روایات درباره‌ی «حبّ فی الله» است نه «حبّ لله»؛ یعنی محبت باید در راه خدا باشد، و محبتِ در راه خدا لازم نیست تعبدی و لله باشد؛ کسی که نسبت به ناموس خود غیرت و محیتُ بجا دارد، این محبت، در راه خدا و فی‌الله است اگرچه لله نباشد. و آن روایاتی که درباره‌ی «حبّ لله» است مانند روایت سیزدهم و چهاردهم، دلالت بر فضیلت و عدم وجوب دارد؛ چرا که نشانه‌های کمال عقل و مراتب بالا و محکم‌ترین ریسمان‌های ایمان، واجب نیست، یا لااقل ظهور در وجوب ندارد. شاید به خاطر همین مناقشه باشد که استاد این جهت را با تعبیر «ممکن است» فرمودند. مقرر.
[10] - فاصله‌ی این دو امر (صفت نفسانی «غیرت» باعث کاری بشود، یا «قصد امتثال امر الهی»)، آنقدر کم است که آیت‌الله حائری درباره‌ی ماجرای اعتراض به لایحه‌ی دولت (که خلاف اسلام بود) در یک مجلس ختم، گفتند: نمی‌دانند این کار را به خاطر خدا کرده‌اند یا از سرِ غیرت دینی‌شان.
[11] - این پاراگراف را حقیر اضافه کردم تا ربط این فرمایشات استاد به بحث مشخص بشود. مقرر.
[12] - بَابُ وُجُوبِ الْحُبِّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِي اللَّهِ وَ الْإِعْطَاءِ فِي اللَّهِ وَ الْمَنْعِ فِي اللَّه. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 165.
[13] - البته همانطور که در مناقشه‌ی دوم ذیل روایت جابر گذشت، مشکل استدلال به آن روایت، این است که اخص از مدعاست؛ مدعای مرحوم فیض وجوب بغض عاصی است مطلقاً، ولی این روایت فقط وجوب بغض گناهکارانی را واجب می‌کند که جهاد با آنها واجب است. برای تعمیم این وجوب به مطلق گناهکارانی که نهی‌ازمنکر آنها بی‌اثر بوده‌است، باید تنقیح مناط کنیم، ولی ظهور آن روایت چنین استظهار و تعمیمی را پشتیبانی نمی‌کند. مقرر.