96/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مراتب امربهمعروف (تکالیف قلب / تفسیر هفتم و هشتم: اظهار کراهت و عدم رضا)
خلاصه مباحث گذشته:بحث در تفسیر ششم از تکالیف قلب بود؛ اظهار کراهت قلبی، نتیجه این شد که دلیل مستندی دال بر وجوب پیدانشد.
وقتی دلیلی بر وجوب کراهت پیدانکردیم، پس به نحو شبهه وجوبیه شک میکنیم: آیا اظهار کراهت نفسانی واجب است یا نه؟ طبق مسلک اصولی اعم از اصولیین و اخباریین، مرجع ما ادلهی «برائت» است.
جمع بین دو چیز باعث میشود عقلاً مخیر باشیم بین اظهار عدم رضا و اظهار کرهت نفسانی و امور دیگر، که توضیحش را در مراتب امربهمعروف خواهیم گرفت.
حاصل مطلب این است که در ادله عناوینی داریم مثل «تغییر»، «تأنیب» یا «تعذیل» که این دو به معنای ملامت و سرزش است.[1] و تفسیر پنجم و ششم هم از مصادیق «تغییر» بوده و درنتیجه «ما یُمتثل به التغییر» است.
وقتی واجبی داریم که مصادیق متعددی دارد، از باب حکم عقل، مخیَّر بین آن مصادیق هستیم؛ مثلاً اگر مولا بگوید: «صل صلاة الظهر»، شما میتوانید با افراد مختلفی این امر را امتثال کنید مثل نماز در خانه، نماز در مسجد، نماز اول وقت، نماز آخر وقت، بین این افراد تخییر عقلی دارید.
از طرف دیگر کتاباً و سنةً ادلهای داریم بر این که تیسیر در این مراتب هم ملزوم الزامی شارع است، پس هم باید تغییربدهیم و هم باید مدارا داشتهباشیم؛ پس اگر با یک رو ترش کردن میتوانیم طرف را تغییر بدهیم، نباید راههای بالاتر را انتخاب کنیم. پس این مصادیق، مقدم بر مرتبهی لسانی است.
بنابراین نسبت به مواردی مثل اظهار کراهت یا عدم رضایت، اولاً دلیلی بر وجوب خصوص این موارد نداریم، و ثانیاً ما موظف به تغییر هستیم و این موارد هم از مصادیق تغییر است، و ثالثاً موظف به مراعات تیسیر و تدریج هستیم، بنابراین مادامی که مواردی مثل اظهار کراهت یا عدم رضایت مؤثرند، به جای امربهمعروف لسانی، نوبت به مرتبهی لسانی نرسیده و عقلاً مخیر بین این مصادیق هستیم.
طبق این تفسیر، آنچه مهم است، اظهار عدم رضایت یا اظهار کراهت است، ولو در قلب هیچ کراهتی هم نداشته باشد و بلکه راضی هم باشد.
بزرگانی وظیفهی قلبی را اینطور تفسیرکردهاند:
شهید اول در غایت المراد: «و يجب دفع المنكر بالقلب أوّلا كما إذا عرف أنّ فاعله ينزجر بإظهار الكراهية.»[2] .
علامه حلی در تحریر الاحکام الشرعیه: «فالأوّل يجب مطلقا و هو أوّل المراتب، فإذا علم أنّ فاعل المنكر ينزجر بإظهار الكراهية وجب.»[3] .[4]
علامه در قواعد، در یک تفسیر ترکیبی فرموده: اعتقاد و اظهار عدم رضا.[5]
برای این دو عنوان که تفسیر هفتم و هشتم است، دلیلی پیدانکردیم که بگوییم: شارع تکلیفی به این موضوع گردن ما گذاشتهاست.
ممکن است ادعا بشود نه تنها دلیل بر وجوب نداریم، بلکه دلیل بر حرمت «اظهار کراهتی که در قلب نیست» داریم؛ چون مصداق نفاق و اغراء به جهل و کذب است. چرا کذب است؟ چون وقتی چیزی که در قلبت نیست را ابرازمیکنی، به زبانِ بیزبانی میگویی: «من راضی نیستم»، و این خلاف واقع است. اِخبار، یعنی پرده از روی واقعیتی برداری، چه به لفظ باشد یا به چیز دیگری. و اینجا اخبار میدهی بر خلاف واقع، پس کذب است.[6]
مقوِّم اِخبار، قصد است. پس برای حل مشکل کذب، میتوان بدون قصد «اخبار» تظاهر به کراهت کرد.
در پاسخ تعارض با «اغراء به جهل» و «نفاق» باید توجه داشته باشیم که:
اولاً دلیلی نداریم بر این که: «هر اغراء به جهل و هر مرتبهای از نفاق، حرام است.»؛ نفاق و اغراء به جهل، به شرطی حرام است که موجب اضلال جامعه بشود.
ثانیاً روایاتی داریم دال بر این که در مواردی مستحب است انسان ظاهرش را بر خلاف باطنش قراربدهد:
مثل این که با سیلی صورت خودش را سرخ میکند و همه فکرمیکنند وضعش خوب است.[7]
«وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّا لَنَبْشِرُ فِي وُجُوهِ قَوْمٍ وَ إِنَّ قُلُوبَنَا لَتَقْلِيهِمْ أُولَئِكَ أَعْدَاءُ اللَّهِ نَتَّقِيهِمْ عَلَى إِخْوَانِنَا وَ عَلَى أَنْفُسِنَا. وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ ع: بِشْرٌ فِي وَجْهِ الْمُؤْمِنِ يُوجِبُ لِصَاحِبِهِ الْجَنَّةَ وَ بِشْرٌ فِي وَجْهِ الْمُعَانِدِ يَقِي صَاحِبَهُ عَذَابَ النَّارِ.»[8] . مسلّماً امیرالمؤمنین نفرت دارند نسبت به آن گروهی که اعداءالله هستند، ولی میفرمایند سیرهشان بر این بوده که با آنها با روی خوش برخوردمیکردهاند. و حضرت زهرا سلاماللهعلیها میفرمایند که با خوشرویی برخوردکردن با کسی که عناد و عداوت دارد، او را از عذاب آتش نگه میدارد؛ این رفتار ما بهتدریج باعث میشود آنها به مذهب حق گرایش پیداکنند و از عذاب آتش محفوظ بمانند. البته واضح است که این دستور، مختص به زمانی است که آنها عداوتشان را بروزندادهاند و فقط در دلشان عداوت دارند.[9]
«مَنْ أَطَابَ الْكَلَامَ مَعَ مُوَافِقِيهِ لِيُؤْنِسَهُمْ وَ بَسَطَ وَجْهَهُ لِمُخَالِفِيهِ لِيَأْمَنَهُمْ عَلَى نَفْسِهِ وَ إِخْوَانِهِ فَقَدْ حَوَى مِنَ الْخَيْرَاتِ وَ الدَّرَجَاتِ الْعَالِيَةِ عِنْدَ اللَّهِ مَا لَايُقَادِرُ قَدْرَهُ غَيْرُهُ.»[10] : کسی که چنین تظاهری را در مقابل مخالفین داشته باشد تا خودش و برادران ایمانی خود را در امان نگه دارد، خداوند متعال درجهای به او اعطا خواهدکرد که هیچکس غیر از خدا نمیتواند قدر آن را بیان کند.
پس نفاق به معنی «اختلاف ظاهر و باطن»، و اغراء به جهل، نه تنها حرام نیست، بلکه در مواردی هم مستحب است.
بنابراین اظهار کراهت و اظهار عدم رضایت، نه دلیلی بر وجوبش هست و نه دلیلی بر حرمتش، پس مورد برائت شرعیه است.
البته آن حرفی که در تفسیر پنجم و ششم گفتیم، اینجا هم میآید؛ اظهار کراهت و عدم رضایت، اگر از مصادیق «تغییر» است، از عِدلهای واجب تخییری است و وجوب تخییری عقلی دارد، و اگر مقدمهی تغییر باشد، وجوب عقلی مقدمی دارد. پس این وجوب، عقلی است.
فیض کاشانی فرموده که تکلیف ما در مرتبهی قلب، بغض نسبت به مرتکب معصیت است: «للإنكار مراتب: أولها بالقلب و هو أن يبغضه على ارتكاب المعصية، و هو البغض في اللّه المأمور به في السنة المطهرة.»[11] .
در «ابواب الامر و النهی و ما یناسبهما» دو باب در «وسائل» وجود دارد که ممکن است از روایات آن دو باب برای اثبات این تفسیر استفاده بشود:
باب 15 : «وُجُوبِ الْحُبِّ فِي اللَّهِ وَ الْبُغْضِ فِي اللَّهِ»[12] ،
و باب 18 : «وُجُوبِ حُبِّ الْمُطِيعِ وَ بُغْضِ الْعَاصِي»[13] .
از روایات این دو باب استفاده میشود که نسبت به خود شخص عاصی باید بغض داشته باشیم. در مقابل، از روایت زید نِرسی استفاده میشود که نباید نسبت به مؤمن و شیعه بغض داشته باشیم، بلکه فقط باید نسبت به فعل منکر صادر از او بغض داشته باشیم. در جمع بین اینها چه باید کرد؟