96/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقام ششم: «مراتب امربهمعروف (مرتبهی قلبی / تفسیر سوم / سنت / روایت اول و دوم)
خلاصه مباحث گذشته:ذیل آیهی سوم ﴿فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمين﴾[1] دو روایت از وسائل الشیعه خواندیم که این آیه را تطبیق کرده بر فرزندان و نسل قاتلین سیدالشهداء. این دو روایت را مرحوم صاحب وسائل از تفسیر عیاشی نقل فرموده و لذا گفتیم که سند هر دو روایت مخدوش است.
اگرچه ما حتی به ضمیمهی این دو روایت، به خاطر مناقشهی دلالیِ «عدم تعیین جهت ظالم شمردهشدن» نتوانستیم «رضایت به فعل حرام» را اثبات کنیم، ولی خوب است دقت بیشتری داشته باشیم در یکی از این دو روایت که صاحب وسائل اگرچه فقط از تفسیر عیاشی نقل کرده، ولی در کاملالزیارات و «ثواب الاعمال» هم هست.
دقت بیشتری در سند روایت دوم
روایت دومی که خواندیم (روایت شانزدهم باب پنجم وسائل) در «کامل الزیارات» و در «ثواب الاعمال» هم نقل شده:[2]
ثواب الاعمال: «حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: الْقَائِمُ وَ اللَّهِ يَقْتُلُ ذَرَارِيَّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ علیه السلام بِفِعَالِ آبَائِهَا.»[3] .
کامل الزیارات: «وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ رَجُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ... ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَقْتُلُ وَ اللَّهِ ذَرَارِيَّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ ع بِفَعَالِ آبَائِهَا.»[4] .
این حدیث در «ثواب الاعمال» از اسماعیل بن جابر از امام صادق علیهالسلام نقل شده، و در «کامل الزیارات» از «رجٍل». و در سند هر دو نقل محمد بن سنان هست.
محمد بن سنان در هر دو سنددربارهی محمد بن سنان، هم جرحهای خیلی غلیظ و شدید داریم، و هم توثیق داریم؛ هم توثیق عام[5] و هم توثیق خاص. حضرت امام در بخشی از حیاتشان قائل به ضعف وی بودند؛ در حاشیهی عروه به مناسبتی فرمودند که ضعیف است، اما در درس فقه در مباحث «بیع» وثاقتش را ترجیح دادند. به خاطر تعارض این تضعیفها و توثیقها، ما در مورد محمد بن سنان متوقفیم، پس وی برای ما مجهول است. و لذا هر دو سند ضعیف است.
رجلٍ در کامل الزیاراتدر «کامل الزیارات» یک مشکل دیگر هم هست، و آن این است که محمد بن سنان از «رجلٍ» نقل کرده. عدهای از بزرگانی که قبول ندارند کامل الزیارات تمام مَن فی السند را توثیق میکند، یکی از حرفهایشان همین است که حدود صد و پنجاه مورد در کامل الزیارات وجود دارد که گفته: «عن رجلٍ، عن بعض اصحابنا»! وقتی خودش یادش نبوده این روایت را از چه کسی شنیده، چطور منظورش از آن جمله در دیباچه توثیق تمام روات بودهاست؟!
شیخنا الاستاد قدس سره در جواب به این مناقشه میفرمودند: درست است اسمش را نمیداند، اما ممکن است همین واسطهها به ابنقولویه گفتهباشند: «این روایت را از مردی شنیدهایم که یادمان رفته چه کسی بود یا اسمش چی بود، ولی میدانیم آدم ثقهای بودهاست.». برای خود ما هم ممکن است همینطور بشود؛ مثلاً دوست ما که ما او میشناسیم، میگوید: «من رفته بودم مشهد، آنجا چند روز با یک آدم ثقهای معاشر بودم که الآن اسمش یادم نیست، ولی آدم ثقهای بود و چنین مطلبی را برای من نقل کرد.» بعد هم ممکن است بگوید: «همهی خبرهایی که نقل کردم، از ثقات نقل کردم.».
چون چنین چیزی امکان دارد و درست است، بنابراین 150نقل از «رجلٍ» باعث نمیشود که اگر توثیق عام از عبارت دیباچهی کامل الزیارات استفاده میشود، بخاطر این قرینه بگوییم: «مقصودش این نیست.».
دو نقل دیگر از کامل الزیاراتاما بعد از این روایت در «کامل الزیارات» دو نقل دیگر هم هست
«حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ قَالَ أَوْلَادُ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ علیه السلام»[6]
«حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ مِثْلَهُ»[7]
این سند دوم، سند خوبی است؛ با توجه به این سند میتوانیم بگوییم که این روایت اشکال سندی ندارد.
نتیجه[8]
بنابراین «عن رجل» باعث ضعف سند «کامل الزیارات» نمیشود، ولی محمد بن سنان باعث ضعف سند هر دو روایت «کامل الزیارات» و «ثواب الاعمال» میشود. اما با توجه به دو نقل دیگری که در کتاب «کامل الزیارات» آمده، سند این روایت تمام است. پس این روایات، تنها همان مشکل دلالیِ «عدم تعیین جهت» را دارند.
نکتهای دلالی: ذریهی قاتلین، مصداق خفی «ظالمین» هستندنکتهی دیگر این است که کتاب شریف فرموده: «فلا عدوان إلا علی الظالمین»: غیر از ظالمین، کسی عذاب نمیشود، حضرت در تفسیر این آیه فرمودهاند: «إلا علی ذریة قتلة الحسین»، در این فرمایش حضرت، دو احتمال هست:
احتمال اول این است که بدل تفسیر است و حضرت «ظالمین» را تفسیر کردهاند: آن ظالمینی که [به دست امام زمان] عذاب میشوند، ذریهی قاتلین سیدالشهداء هستند.
احتمال دوم این است که ذریهی قاتلین سیدالشهداء ابتداءً خارج از ظالمین هستند؛ چون «ظالم» به مرتکب هر گناهی گفته نمیشود؛ مثلاً به کسی که حلق لحیه میکند «ظالم» نمیگویند، به کسی «ظالم» میگویند که متصدی ظلم به مردم شدهاست و ذریهی قاتلین امامحسین اگرچه متصدی ظلم به مردم نیستند و در نتیجه مصداق «ظالمین» نبوده و از عذابی که آیه انذار میکند، بریّ هستند، لکن حضرت با این استثناء، این گروه را از «غیرظالمین عذاب نمیشوند» استثنا فرمودهاند و درنتیجه [امام زمان] دو گروه را عذاب میکنند: ظالمین و ذریهی قاتلین سیدالشهداء.
ولکن ظاهر این است که «إلا علی ذریة قتلة الحسین» بدل تفسیر است از همان «الا علی الظالمین» و در حقیقت حضرت دارند یک مصداق خفی از ظالمین را میفرمایند که ذهن انسان به طور عادی به سمت آن نمیرفت.
سنتمرحوم صاحب وسائل روایات متعددی در همین باب پنجم وسائل ذکر فرموده است.
1- من رضی شیئاً کان کمن أتاهحدیث چهارم از باب پنجم: «وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ وَ فِي الْعِلَلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَذَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا»، تمام روات ثقه هستند؛ بنابراین این روایت معتبره است.
«يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي حَدِيثٍ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع- قَالَ إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ- قَتَلَ ذَرَارِيَّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ ع بِفِعَالِ آبَائِهَا فَقَالَ ع هُوَ كَذَلِكَ.»، بنابراین چون سند این روایت تمام است، آن دو روایتی که ذیل آیهی سوم آوردیم مبنی بر اعتداء بر ذریهی قاتلین سیدالشهداء، مشکل سندی ندارد؛ چون راوی همان مطلب را خدمت امام رضا علیهالسلام عرضه میکند و حضرت تأیید میفرمایند.
«فَقُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى مَا مَعْنَاهُ؟»؛ از معصوم سؤال میکند، نقد نمیکند؛ معنای «نقد» این است که اشکال طرف را بگوییم، درحالیکه معصوم اشکالی ندارد. سؤال از معصوم، یا برای استفهام و یادگرفتن است، یا برای استیضاح و روشنتر شدن.
«قَالَ صَدَقَ اللَّهُ فِي جَمِيعِ أَقْوَالِهِ وَ لَكِنْ ذَرَارِيُّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ ع- يَرْضَوْنَ بِفِعَالِ آبَائِهِمْ وَ يَفْتَخِرُونَ بِهَا.»، تا اینجا شبیه آن دو روایت ذیل آیه193 سوره «بقره» است؛ ممکن است کسی بگوید: «اختصاص به رضایت به قتل امام حسین دارد»، ولی از اینجا به بعد حضرت یک قاعدهی کلی میفرمایند: «وَ مَنْ رَضِيَ شَيْئاً كَانَ كَمَنْ أَتَاهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِيَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ بِالْمَغْرِبِ لَكَانَ الرَّاضِي عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِيكَ الْقَاتِلِ وَ إِنَّمَا يَقْتُلُهُمُ الْقَائِمُ ع إِذَا خَرَجَ لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ الْحَدِيثَ.»[9] .[10]
تقریب استدلالاز این روایت شریفه که فرمود: «من رضی شیئاً کان کمن اتاه: کسی که به گناهی راضی است، مانند کسی است که انجام میدهد»، استفاده میشود که پس راضی به عصیان هم عاصی است و حرمت رضایت به عصیان، إنّاً کشف میکند که رضایت به عصیان هم عصیان است.[11]
2- کان کمن شاهده و أتاهحدیث پنجم از باب پنجم: «وَ فِي الْعِلَلِ وَ التَّوْحِيدِ وَ عُيُونِ الْأَخْبَارِ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ لِأَيِّ عِلَّةٍ أَغْرَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّنْيَا كُلَّهَا فِي زَمَنِ نُوحٍ ع وَ فِيهِمُ الْأَطْفَالُ وَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؟»: باز این نقد نیست، سؤال است؛ که خدای متعال چرا تمام کرهی زمین را غرق فرمود و حال این که بچهها در آن بودند و کسانی که گناهی ندارند؟! «فَقَالَ: مَا كَانَ فِيهِمُ الْأَطْفَالُ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْقَمَ أَصْلَابَ قَوْمِ نُوحٍ وَ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ أَرْبَعِينَ عَاماً»: اگر فقط مردها یا فقط زنها عقیم میشدند، کفایت میکرد، ولی خدا برای این که کار را محکم کند، هر دو را عقیم کرد. «فَانْقَطَعَ نَسْلُهُمْ فَغَرِقُوا وَ لَا طِفْلَ فِيهِمْ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُهْلِكَ بِعَذَابِهِ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ.»، پس غرق شدگان همه ذنب دارند و «من لا ذنب له» در آنها نیست: «وَ أَمَّا الْبَاقُونَ مِنْ قَوْمِ نُوحٍ ع فَأُغْرِقُوا بِتَكْذِيبِهِمْ لِنَبِيِّ اللَّهِ نُوحٍ ع وَ سَائِرُهُمْ أُغْرِقُوا بِرِضَاهُمْ بِتَكْذِيبِ الْمُكَذِّبِينَ.»: یک عدهشان تکذیب میکردند این پیامبر خدا را، بقیه تکذیب نمیکردند ولی راضی به این تکذیب بودند. مثلاً الآن یک عده با حکومت اسلامی میجنگند، یک عدهی دیگر حالا جرأت این کارها را ندارند ولی در دلشان راضی هستند؛ میگویند: «بگذار آزاد باشیم، هر کاری دلمان خواست بکنیم.». اینجا حضرت میفرمایند: «وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَ بِهِ كَانَ كَمَنْ شَاهَدَهُ وَ أَتَاهُ.»[12] : نه تنها مثل کسی است که آن کار را مشاهده کرده و سکوت کرده، بلکه مثل کسی است که آن کار را انجام دادهاست!
تقریب استدلالچون فرمود: «بهذا الاسناد»، سند این روایت، همان سند روایت قبلی است و در نتیجه مشکل سندی نداریم.
به حسب این روایت شریفه، کسی که به کاری راضی است، مانند کسی است که آن کار را انجام دادهاست. پس کسی که به کار خوبی راضی است، مانند کسی است که آن کار خوب را انجام دادهاست و همان ثواب را میبرد. ولی ثواب را هم بر کار واجب میدهند و هم بر کار مستحب، لذا از این قسمت مستقیماً وجوب رضایت به واجب استفاده نمیشود.
ولی به حسب این روایت شریفه کسی که به کار بدی راضی است، مانند کسی است که آن کار بد را انجام دادهاست. از چه جهت مانند اوست؟ اطلاق دارد، پس در تمام جهات مانند اوست، از جمله در عقاب. و عقاب، جز بر حرام نیست، لذا از عقاب بر رضایت به حرام، إنّاً کشف میکنیم که رضایت به حرام هم حرام است.
تنها سؤالی که محل تأمل استإنما الاشکال در این است که: اگر به کبرای مستفاد از این دو روایت ملتزم بشویم و بگوییم: «الراضی بفعل، کمن اتاه در جمیع جهات»، پس باید حتی راضی به قتل را بتوان قصاص کرد در حالی که این خلاف مسلّمات فقه است. آیا مَخلصی برای این اشکال داریم به نحوی که از این روایت «حرمت رضایت به حرام» را برداشت کنیم و با آن امر مسلّم فقهی هم مخالفت نکرده باشیم؟ و یا این که به قرینهی آن امر مسلّم، باید دست از ظهور این دو روایت برداریم؟