96/10/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقام ششم: مراتب امربهمعروف (مرتبهی قلبی / ادله قول اول و دوم / روایات اول تا چهارم)
نکاتی به مناسبت اغتشاشات اخیرقبل از شروع بحث، سه نکته عرض کنم:
شب پنجشنبه که خدمت مقام معظم رهبری بودیم، با یک آرامش خاطر و قلب مطمئنیی، نسبت به این اعتشاشات اخیر فرمودند که هیچ جای نگرانی نیست؛ اینها طبیعی است و در زمان انبیا هم بودهاست، بالاخره جنگ اسلام و کفر است.
و ایشان فرمودند که: «اگر به وظیفهی الهیمان عمل کنیم، این را میدانیم که (این کارها مانع تحقق ارادهی الهی نمیشود».»، آن توکل و ایمان به نصرت الهی که در قلب مرحوم امام بود، در قلب این بزرگوار هم وجود دارد. و تا وقتی که چنین رهبریای وجود دارد که دل به خدا بستهاست، (نگرانیای نداریم).
مسألهی سومی که فرمودند، این بود که هر کس کاری برای نصرت اسلام و نظام از دستش برمیآید، حرام است سکوت کند و واکنشی نداشته باشد. ولی متأسفانه بعضی کاری نمیکنند.
یقین داشته باشیم زیّ طلبگی در رضایت مردم از نظام مؤثر است. یک بار من در نانوایی بودم، من را نمیشناختند، یکی از نانواها میخواست برای شاطر قسم بخورد، آمد دست به قبال من گذاشت و به او گفت: «قسم به این لباس که لباس رسولالله است»!
مرحوم ارباب در ابتدای شروع نهضت فرمودهبودند: این نهضت پیروز خواهدشد؛ چون رهبرش اهل نمازشب است. ما هم اگر همان راه را داشتهباشیم، از این حوادث سربلند بیرون میآییم؛ این حوادث، در دوران تمام انبیا بودهاست.
و بدانید رفیق خیلی مهم است؛ خیلی از این جوانهایی که دستگیر شدهاند، انسانهای متدینی هستند، اما گرفتار یک رفیق بد شدهاند، یا گرفتار دروغهای شاخدار فضای مجازی شدهاند.
مجموع کسانی که در کل کشور اغتشاش کردهاند، چهل و چند هزار نفر هستند، ولی دشمنان ما اینها را بزرگ میکنند، و این دشمنان آنقدر کودن و نفهم هستند که زوجهی شاه معدوم گفته: ما 22بهمن تهرانیم! شتر در خواب بیند پنبهدانه.
خلاصه مباحث گذشته:آیا ما برای قلب در مقابل منکرات وظیفهای داریم یا نه؟ و مقصود از این وظیفه این است که اعتقاد داشته باشیم به وجوب امربهمعروف یا به وجوب معروف. در این خصوص، سه دلیل عقلی و آیهی «جحد» را بررسی کردیم. دلایل عقلی را نپذیرفتیم.
در خصوص آیهی «جحد» یکی از جوابهایی که مرحوم امام و بعضی دیگر از بزرگان فرمودند، این بود که: بین «علم» و «التزام قلبی» ملازمه هست؛ ممکن نیست قلب علم داشته باشد ولی جحد داشتهباشد، بنابراین مقصود از این «جحدوا بها» انکار لسانی است؛ یعنی در قلبشان علم بود اما لساناً انکارمیکردند.
لکن فرمایش محقق اصفهانی تقویت شد مبنی بر این که ممکن است در قلب «علم» داشته باشیم ولی «التزام» نداشته باشیم به خاطر مانعی مثل خباثت نفس یا توهمات و تخیلات.
مناقشهی دوم: تردید بین «جحد قلبی» و «جحد لسانی»
اگر از این مطلب هم صرف نظر کنیم، استدلال به این آیه تمام نیست؛ چون مردد است بین این که جحد قلبی است یا لسانی.
بلکه از روایات «اسلام» و «معیار مسلمان بودن» استفاده میشود مقصود از جحدی که باعث خروج از اسلام میشود، انکار لسانی است؛ لذا اگر کسی اعتقاد باطلی پیداکند ولی اظهارش نکند، ارتداد در حق او محقق نمیشود.
روایاتابتدا روایات باب «امربهمعروف» از کتاب «وسائل» را مورد بررسی قرارمیدهیم، بعد ببینیم: آیا روایات دیگری هم در ابواب دیگر داریم یا نداریم؟ دقیقه18
1- فأنکروا بقلوبکمروایت اول این باب: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ بِشْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عِصْمَةَ قَاضِي مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ- وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ- وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ- وَ لَاتَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ- فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا- فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ- إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النّاسَ- وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ- أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ- هُنَالِكَ»: یعنی آن جایی که ظلم میکنند، «فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ، وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ، غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً، وَ لَا بَاغِينَ مَالًا، وَ لَا مُرِيدِينَ بِالظُّلْمِ ظَفَراً، حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ.»[1] صدر این روایت دلالت بر تنویر خود امربهمعروف میکند[2] ، صاحب وسائل این صدر نیاورده، و این از جمله جاهایی است که تقطیع مرحوم صاحب وسائل باعث خلل شدهاست و بر همین اساس مرحوم آیتالله بروجردی «جامع الاحادیث» را نوشتند.
تقریب استدلال و مدلول این روایتطبق این روایت، قلب وظیفهای دارد، ولی «انکروا بقلوبکم» مجرد اعتقاد را اثبات نمیکند؛ میگوید: «انکار قلبی» داشتهباشید، اما انکار قلبی چیست؟ ممکن است اظهار هم داشته باشد. ولی استدلال به این روایت برای اثبات اصل وجوب مرتبهی قلبی خوب است.
سندلکن «بعض اصحابنا» دارد، پس مرسل است، دوم این که «قاضی مرو» هم مجهولالحال است، جابر هم محل کلام است.
شیخ هم این روایت را به اسناد احمدبنمحمدبنخالد فرموده، ولی چون ادامهی سند همان است، این نقل شیخ، مشکلات این سند را رفع نمیکند.
کسانی که مجرد وجود روایت در کافی را کافی نمیدانند، این روایت برایشان حجت نیست. اما بر اساس مسلک ما که وجود روایت در کافی به خاطر شهادت کلینی کافی است، روایت معتبره است.
2- میتٌ بین الأحیاءروایت دوم، حدیث چهارم از این باب است: «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ (وَ يَدِهِ)- فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ فِي كَلَامٍ هَذَا خِتَامُهُ.»[3] ؛ حضرت امیر این جمله را در کلامی فرمودند که پایانش این جمله بود.
سنداین روایت، به خاطر ارسال حجت نیست، الا این که ارسال جزمی را حجت بدانید؛ چون مرحوم شیخ طوسی به طور جزم فرموده: «قال امیر المؤمنین علیهالسلام».
دلالتالبته این روایت فقط دلالت بر وجوب مرتبهی قلبی میکند، اما دلالت نمیکند بر این که: «انکار قلبی، آیا از مراتب امربهمعروف است؟ یا خودش یک واجب دیگر مستقلی است؟». اما بالاخره استفاده میشود که انکار منکر بالقلب، یکی از وظایف است؛ چون کسی که این سه کار را انجام ندهد، مثل مُرده میماند که وظیفهای متوجه او نیست.[4]
مناقشهی اول: استفادهی «وجوب» از «میّت»اشکال: «فهو میت» آیا وجوب شرعی را هم اثبات میکند یا فقط اخلاقی است؟
پاسخ: استفاده از قرینهی خارجیپاسخ: اگر بخواهیم خیلی سختگیری کنیم، اثبات نمیکند؛ مثلاً در روایت داریم که «من زار مؤمناً و لمیذق منه شیئاً فقدزار میتا»: کسی که مؤمنی را زیارت کند و از آنچه برایش میآورد چیزی نخورد، او را میتاً زیارت کردهاست. لذا این تعبیر در بحثهای اخلاقی میآید و دلالت بر وجوب نمیکند. اما به قرینهی این که میدانیم روایات این باب، اخلاقی نیست، به این قرینهی خارجی میفهمیم که دلالت بر وجوب میکند.
اشکال: فهم صاحب وسائل که این روایت را ذیل روایات امربهمعروف آورده، آیا برای ما حجت است که این را قرینه بر وجوب قراربدهیم؟
پاسخ: از عنوان این باب نمیفهمیم، مجموعهی روایات امربهمعروف نشان میدهد که این کار، در عداد وظایف واجب امربهمعروف است.
صرف نظر از این قرینهی خارجی، از خود این روایت بهتنهایی نمیتوانیم وجوب را اثبات کنیم.
مناقشهی دوم: وجوب مجموعهاین روایت دلالت میکند بر این که «اگر کسی سه مرتبهی قلبی و لسانی و یدی را ترک کند، میت است.»، پس اگر کسی فقط یک مرتبهاش را ترک کند، میت نخواهدبود. و لذا دلالت بر وجوب تکتک مراتب نمیکند، بلکه دلالت بر وجوب مجموعه میکند.
3- فقدسلِم و برِئسومین روایت، روایت هشتم این باب است: «قَالَ وَ رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ قَالَ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً ع يَقُولُ يَوْمَ لَقِيَنَا أَهْلُ الشَّامِ أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ- وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ- وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ- وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ- وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا- وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَى- فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى- وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ- وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ.»[5] .
تقریب استدلالاین روایت شریفه هم میفرماید که: «من انکره بقلبه، فقدسلم و برئ»؛ عدهای از فقها خواستهاند از این روایت استفاده کنند که اگر انکار قلبی کرد، سلیم از عقاب است و تکلیفش را انجام دادهاست.
مناقشهی سندی: ارسال بین ابنجریر با عبدالرحمنسند این روایت را قبلاً محل اشکال قراردادیم: که بین ابنجریر طبری با عبدالرحمنبن ابیلیلا فاصله است، پس مرسل است.
مناقشهی دلالی: «سلیم از عقاب» خلاف ضرورت استقبلاً گفتهایم؛ این که «اگر کسی در مقابل منکری فقط انکار قلبی بکند، سلیم از عقاب است.»، خلاف ضرورت است؛ چون به معنای عدم وجوب امربهمعروف است.
پس یا باید بگوییم: «سلیم از عقابِ این مرتبه است»، یا باید بگوییم: «قلبش سالم میماند از این که تحت تأثیر حرفهای نامربوط قراربگیرد»، یعنی سلیم از انحراف است. و این، مهم است که وقتی کسی مطلب ناروایی را میخواند، در قلبش استنکارکند. بارها و بارها من من دیدم که مرحوم والد وقتی مطلب قبیحی را مثلاً در روزنامه میخواندند، میفرمودند: «و ما ابرئ نفسی»؛ یعنی: «نفس در خطر است؛ حواست باشد که ممکن است خودت هم این کار را بکنی.». اگر کسی اینطور باشد که هر خلافی را که میبیند انکار قلبی داشته باشد، قلبش واکسینه میشود از این که تحت تأثیر قراربگیرد و منحرف بشود، نه یعنی این که واجب نیست وظیفهی امربهمعروف را انجام بدهد. آنطور خلاف ضرورت است، اینطور ممکن است امر ارشادی باشد.
اگر به این معنا باشد، مشکل دیگری هم حل میشود؛ که چرا این مرتبه را اول ذکرکردند؟ چون اول انسان باید خودش در مقابل خلافهایی که میبیند منحرف نشود.
4- المستکمل لخصال الخیرحدیث نهم این باب: «قَالَ الرَّضِيُّ وَ قَدْ قَالَ ع فِي كَلَامٍ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ- فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ- وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ التَّارِكُ بِيَدِهِ- فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ- وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً- وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ- وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ- وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ- فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ- وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ- إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ- وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ- وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.»[6] .
آیا روایتی که از شیخ خواندیم، همین است؟ اگر «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا» که بعد از «فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ» است، جزء همین روایت باشد و جمع در مرویّ نشدهباشد، غیر از آن است که شیخ فرمود؛ چون آنجا شیخ فرمود آن جمله پایان کلام حضرت است، اما اینجا پایان کلام حضرت نیست. اما اگر جمع در مرویّ باشد و روایت دیگری هم کنار فرمایش حضرت ذکرشده و گمان شده که اینها یک روایت است، در این صورت ممکن است این روایت، همان روایت قبلی باشد.
فرمود: «الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ- فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ»: به حسب این فرمایش، کسی که هر سه مرتبهی قلب و لسان و ید را رعایت کند، خصال خیر را جمع کردهاست. اما این روایت اثبات نمیکند که این خصال خیر واجب است، الا به همان بیان سابق؛ که از مجموعهی این روایات میفهمیم که امر اخلاقی نیست.
مناقشهای در استدلال به هر چهار روایتتمام اینها، این اشکال را هم دارد که تفسیر اول و ثانی (وجوب معروف یا وجوب امربهمعروف) را اثبات نمیکند.