درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

95/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط سوم: اصرار (قسم دوم: قبل ارتکاب/ پاسخ بروایات مشعر بعدم وجوب/ وفروعات)

خلاصه مباحث گذشته:

در شرط سوم (اصرار) قسم دوم (کسی که هنوز مرتکب گناه نشده) گفتیم: حضرت امام اگرچه قائل به وجوب نهی‌ازمنکرِ چنین کسی (که هنوز مرتکب گناه نشده ولی قصد دارد گناه کند) شده، ولی از ظاهر فرمایش ایشان (که می‌فرماید: «ظاهر، وجوب است.») می‌فهمیم که خلاف ظاهر، عدم وجوب است. پس عدم وجوب هم باید وجهی داشته باشد اگرچه خلاف ظاهر باشد.

در وجه عدم وجوب گفتیم بیش از بیست روایت هست که موضوع نهی‌ازمنکر را جایی قرارداده که منکری واقع شده‌است، پس نهی‌ازمنکر وقتی واجب است که منکری انجام شده‌باشد و ما باید مرتکب معصیت را از استمرار معصیتش و یا تکرار آن در آینده نهی کنیم. اما پاسخ از این روایات (به نحوی که این برداشت خلاف ظاهر باشد) چیست؟ پاسخ به این روایات، بحث امروز ماست.

پاسخ به این روایات

اولاً اطلاقاتی داریم

جواب این است که اولاً در کنار این ادله، کتاباً و سنتاً ادله‌ی دیگری هم داریم که اطلاق دارد؛ مثلاً فرموده: «مُروا بالمعروف، و النهَوا عن المنکر»[1] .

اشکال: آیا نباید مطلق را حمل بر مقید کنیم؟

پاسخ: در مُثبِتین، مطلق را حمل بر مقید نمی‌کنیم؛ هر کدام بخشی را گفته‌اند.

ثانیاً عرف تعمیم می‌دهد

ثانیاً بر فرض اگر تمام ادله همینطور باشد که در فرضی است که گناهی انجام شده، به همان دو بیانی که قبلاً گفته شد، گفته می‌شود که اگرچه مدلول مطابقی این است که حرام واقع شده، اما به دلالت التزامیه دلالت می‌کند بر این که آن صورتی که فعلاً فقط قصدکرده را هم شامل می‌شود؛ چون فرض این است که از خود این ادله می‌فهمیم که نسبت به گناهی که قبلاً محقق شده نمی‌خواهدبگوید، بلکه نسبت به استمرار یا تکرار در آینده است. در نهی از «منکری که در آینده اتفاق می‌افتد»، عرف فرقی بین «کسی که مرتکب شده» با «کسی که می‌خواهد مرتکب بشود» نمی‌بیند.

بنابراین، از همان ادله‌ای که دلالت می‌کند بر «وجوب نهی‌ازمنکرِ کسی که گناهی را مرتکب شده نسبت به گناهی که در آینده می‌خواهد مرتکب بشود»، عرف، هم به تنقیح مناط، هم به الغاء خصوصیت عرفیه، و هم با توجه به اغراضی که در خود روایات ذکرشده که «بها تُقام الفرائض» و امثال ذلک می‌فهمیم که این صورت هم واجب است و فرقی نمی‌کند.

بنابراین وجوب امر به معروف مقید نیست به این که فاعل منکر حتماً باید قبلاً منکر را مرتکب شده‌باشد. اما جای طرح این سؤال هست که: چرا در اکثر موارد موضوع را اینطور قرارداده که منکر انجام شده؟ چون آن مواردی که احرازمی‌شود قصد انجام گناه در آینده را دارد، معمولاً در مواردی است که قبلاً آن گناه را مرتکب شده‌است، به خلاف آن جایی که هنوز گناهی مرتکب نشده؛ اینجا احراز این که «عزم جدی بر گناه دارد» مشکل است، لذا اکثر روایات درباره‌ی آن جایی بود که عموماً احرازمی‌شود.

ثالثاً علت معمِّم است

ثالثاً آن روایت فضیل‌بن‌عیاض دلالت می‌کند بر این که نهی‌ازمنکر کسی که هنوز مرتکب نشده ولی عزم جدی دارد که مرتکب بشود هم واجب است؛ چون آنجا «علت» را ذکرفرموده‌اند، و گفتیم که: «علت، معمِّم است.»، بنابراین اگرچه موضوعش «رأی منکراً» بود، ولی چون معلَّل به علتی شده‌بود که آن علت در مواردی که «منکری ندیده ولی می‌داند می‌خواهد مرتکب بشود» هم شامل می‌شود. پس این روایات، به خاطر روایت معتبره‌ی فضیل‌بن‌عیاض که وجه جعل و تعلیلش را بیان فرموده، می‌فهمیم که این حکم، حکمی است که در غیر مورد معلَّل هم وجود دارد.[2]

نتیجه: تأیید فرمایش حضرت امام

بنابراین فرمایش حضرت امام که «واجب است»، فرمایش متینی است. بنابراین اقوی همان وجه اول است که «واجب است».

بررسی قید «قدرت»

لکن یک قیدی دارد؛ تارتاً می‌دانیم قصد جدی دارد ولی می‌دانیم که قدرت این کار را ندارد، اگرچه خودش نمی‌داند قدرت نخواهدداشت (و درنتیجه می‌تواند قصدکند). اینجا آیا واجب است؟

تحریر محل نزاع

اگر بگوییم: «قصد حرام، حرام است»، واضح است که باید او را از «قصد حرام» نهی کنیم. اگر گفتیم: «قصد حرام، حرام نیست.»، یا اگر گفتیم: «حرام است»، آیا نسبت به مقصود باید او را نهی‌ازمنکر کنیم؟

فتوای حضرت امام

مرحوم امام در مسأله‌ی دیگری این را طرح کرده‌اند؛ در مسأله‌ی 8 فرموده‌اند: «لو علم عجزَه أو قام الطريق المعتبر على عجزه عن الإصرار واقعا‌ و علم أن من نيته الإصرار لجهله بعجزه، لايجب النهي بالنسبة إلى الفعل غير المقدور، و إن وجب بالنسبة إلى ترك التوبة و العزم على المعصية لو قلنا بحرمته.»[3] ؛ پس نهی‌ازمنکر نسبت به آن عمل، در این فرض (که حجت داریم بر این که قدرت نخواهدداشت) واجب نیست.

نتیجه: تقیید «وجوب در قسم دوم» به «عدم قیام حجت بر عجز»

پس قسم دوم (کسی که هنوز مرتکب گناه نشده) به قرینه‌ی این مسأله مقید می‌شود؛ نهی‌ازمنکرِ کسی که هنوز مرتکب گناه نشده و تنها قصد گناه را دارد، به شرطی واجب است که حجت بر عجزش قائم نشده‌باشد.

فروعات

این فرع‌ها، فرع‌های مهمی است. بعد از این فروع، باید برگردیم ببینیم: «اصرار به کدام معناست؟ و آیا شرط است یا نیست؟».

فرع اول: اگر خودش هم می‌داند عاجز است ولی قصد تقدیری دارد

در مسأله‌ی نهم این فرع را مطرح فرموده‌اند که: «لو كان عاجزا عن ارتكاب حرام و كان عازما عليه لو صار قادرا»: الآن هم ما می‌دانیم و هم خودش می‌داند که در آینده نمی‌تواند، اما یک قضیه‌ی شرطیه‌ای و یک قصد تعلیقی‌ای در ذهنش وجود دارد که: «اگر توانایی پیداکردم، این کار را خواهم کرد.»، آیا اینجا واجب است؟

«فلو عَلم و لو بطريقٍ معتبر[4] حصولَ القدرة له، فالظاهر وجوب إنكاره. و إلا، فلا.»؛ می‌فرمایند: اینجا دو صورت است:

اگر بفهمیم قدرت پیداخواهدکرد

یک صورت این است که هم خودش می‌داند عاجز است و هم ما می‌دانیم، ولی ما به یک طریق معتبری می‌فهمیم که قدرت پیداخواهدکرد ولو خودش نمی‌داند، این صورت را ایشان می‌فرمایند که واجب است نهی‌ازمنکر کنیم.

اگر نفهمیم قدرت پیداخواهدکرد

اما اگر چنین علمی برای ما پیدانشد، قهراً نهی از «مقصود» واجب نیست. «إلا على عزمه على القول بحرمته»[5] ؛ اگر گفتیم: «قصد حرام، حرام است.»، چون این شخص هم قصد حرام دارد، باید از این قصد نهی‌اش کنیم. در اینجا باید به نکته‌ای توجه کنیم؛ که

صورت اول: قصد بالفعل دارد

تارتاً شخصی بالفعل قصد دارد که در زمانی که قدرت پیداکرد، این منکر را انجام بدهد. مثلاً می‌گوید: «الآن قدرت ندارم، ولی اگر سلام کرد، جوابش را نمی‌دهم.»، پس می‌خواهد ترک واجب کند.

صورت دوم: قصد تقدیری دارد

تارتاً این شخص، از چنین قصدی غافل است، لکن آدمی است که اگر بفهمد قدرت دارد، قصدمی‌کند. پس الآن در صفحه‌ی نفسش قصدی نیست؛ چون شرط قصد نیست.

ظهور فرمایش امام در صورت اول است

ظاهر فرمایش امام که فرمودند: «و كان عازما عليه لو صار قادرا» این است که الآن قصد در نفسش موجود است؛ عازم بر این است اگر قدرت پیداکند. این، در مقابل کسی است که الآن عزم ندارد ولی حالش اینجور حالی است که اگر بفهمد قدرت دارد، عزم خواهدکرد.

دومی (که الآن در صفحه‌ی نفسش قصدی نیست) با ذیل عبارت حضرت امام (حرمت عزم) جوردرنمی‌آید؛ چون عزمی نیست؛ چون شرطش نیست. پس هم به قرینه‌ی صدر، و هم به قرینه‌ی ذیل، مقصود حضرت امام این است که الآن «عزم فعلی» در نفسش وجود دارد.

پس در این صورت که «الآن عاجز است اما حجت قائم شده بر این که بعداً قدرت پیداخواهدکرد»، ایشان می‌فرمایند: اینجا نهی‌ازمنکر بر ما واجب است. دلیلش همان ادله‌ای است که گفتیم؛ هم از نظر «ملاک»؛ چون شارع می‌خواهد این عمل در خارج واقع نشود. اگر بقیه‌ی شرایط هست، برای این که این عملِ فاسد در خارج محقق نشود، باید الآن نهی‌ازمنکر کنیم.

زمان نهی‌ازمنکر

لکن کی باید بگوییم؟ همین الآن که قدرت ندارد باید بگوییم؟ یا می‌توانیم صبرکنیم وقتی قدرت پیداکرد بگوییم؟ موارد، مختلف است و جا به جا فرق می‌کند:

مورد اول: اگر بعداً قدرت نهی نداریم

اگر می‌دانیم آن زمانی که قدرت پیدامی‌کند، ما نیستیم که آن موقع نهی‌اش کنیم و فقط الآن می‌توانیم نهی‌اش کنیم، پس واجب است که الآن نهی‌اش کنیم.

مورد دوم: اگر بعداً قدرت نهی داریم

اگر می‌دانیم آن وقتی که قدرت پیداکرد، بین قدرت پیداکردن و عمل‌کردنش فاصله‌ای هست که ما در آن فاصله می‌توانیم او را نهی کنیم، اینجا می‌توانیم از الآن به تأخیر بیندازیم و آن موقع نهی‌اش کنیم.

مورد سوم: اگر می‌دانیم بعداً احتمال اثر نمی‌دهیم

اگر می‌دانیم: «آن موقع که قدرت پیدامی‌کند، به نحوی او را اعجاب می‌گیرد که به حرف کسی گوش نمی‌دهد و درنتیجه تأثیر ندارد. ولی اگر الآن بگوییم، تأثیر دارد.»، در این مورد واجب است الآن نهی کنیم تا این منکر در خارج واقع نشود.

فرع دوم: اگر اعتقاد دارد به عدم قدرت

فرع دوم، مسأله‌ی دهمی است که ایشان طرح فرموده: «لو اعتقد العجز عن الاستمرار و كان قادرا واقعا و عُلم بارتكابه مع علمه بقدرته»[6] . یک آدمی خودش می‌گوید: «من این کار را نمی‌توانم بکنم»؛ معتقد به عجز است، ولی ما می‌دانیم که عاجز نیست، یعنی جهلش «جهل مرکب» است. و از طرف دیگر هم می‌دانیم که: «اگر قدت پیداکند، انجام می‌دهد.»؛ یعنی اگر الآن قصد ندارد حتی قصد تقدیری هم ندارد، به این خاطر است که فکرمی‌کند قدرت ندارد. اما ما می‌دانیم: «اشتباه می‌کند و قدرت خواهدداشت»، و می‌دانیم که: «وقتی قدرت پیداکند، این گناه را خواهدکرد.»، آیا نهی‌ازمنکر اینجا واجب است یا واجب نیست؟ این دو صورت دارد:

صورت اول: اعتقادش به عجز برطرف خواهدشد

تارتاً می‌دانیم که اعتقاد به عجز کم‌کم برطرف خواهدشد و خودش خواهدفهمید که عاجز نیست، حضرت امام در این صورت می‌فرمایند: «فان علم بزوال اعتقاده فالظاهر وجوب الإنكار بنحو لايعلمه بخطئه.»[7] ، باید نهی‌ازمنکر کند؛ چون از طرفی علم داریم که وقتی بفهمد قدرت دارد»، چنین قصدی خواهدکرد، و از طرف دیگر هم علم داریم که بعداً خواهدفهمید که قدرت دارد، پس الآن علم داریم و حجت داریم بر این که ایشان در آینده قصد فلان منکر را خواهدکرد. در این صورت واجب است؛ به دلیل همان ادله‌ی ماضیه. به عبارت دیگر: دفع منکری که می‌دانیم واقع خواهدشد، واجب است، ولو الآن قصد ندارد.

اینجا فقط یک نکته‌ای وجود دارد؛ ایشان می‌فرماید: «فالظاهر وجوب الإنكار بنحو لايُعلمه بخطئه.»[8] ؛ طرف چون معتقد است قدرت ندارد، قصد این کارها را هم ندارد. ولی ما که اطلاع پیداکردیم قدرت پیدا خواهدکرد، نباید طوری به او بگوییم که متوجه بشود قدرت پیداخواهدکرد و درنتیجه قصد کند؛ چون اعانه‌ی بر اثم می‌شود.

صورت دوم: اعتقادش به عجز برطرف نخواهدشد

اما اگر می‌دانی که این اعتقاد برایش پیدانخواهدشد و این اعتقاد به عدم قدرت زائل نخواهدشد و جهل مرکبش باقی خواهدماند، در این صورت می‌فرمایند: «واجب نیست».

علی ضوء ما ذکرنا، فرمایش ایشان در این فرع هم تمام است؛ چون همان ادله اینجا هم می‌آید، هم وجه وجوب در صورت سابق می‌آید، و هم وجه عدم وجوب در صورت دوم می‌آید.

اینها اهمّ مسائلی بود که مرحوم امام قدِّس سرُّه در ذیل این شرط بیان فرمودند. دو مسأله‌ی دیگر هم باقی ماند، که إن‌شاءالله شنبه.


[1] - به عنوان نمونه: «وَ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ». دعائم الإسلام؛ ج‌1، ص: 368 «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ- فَإِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ- لَمْ يُقَرِّبَا أَجَلًا وَ لَمْ يُبَاعِدَا رِزْقاً.» وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 125.
[2] - روایت فضیل‌بن‌عیاض که استاد در جلسة69 استدلال به آن را تقریب فرمودند: «إِذَا رَأَى الْمُنْكَرَ فَلَمْ يُنْكِرْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَةِ». الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌5، ص: 108 استدلال استاد در آن جلسه به این نحو بود که: «حضرت، علت وجوب را این قرارداده‌اند که چنین کسی که نهی‌ازمنکری نمی‌کند، دوست دارد که خداوند عصیان بشود؛ یا به استمرارش در مستقبل، و یا به تکرارش در مستقبل. این علت، درباره‌ی کسی که قصد جدی دارد ولی هنوز مرتکب نشده هم جاری است؛ که اگر ما او را نهی‌ازمنکر نکنیم، تحقق گناه را دوست داریم.».
[3] - تحرير الوسيلة؛ ج‌1، ص: 471.
[4] - اینجا حضرت امام فرموده‌اند: «فلو عَلم ولو بطریقٍ معتبر»، اولی این بود که بفرماید: «فلو علم أو قام طریق معتبر غیر العلم»؛ چون طریق معتبر «علم» نمی‌آورد.
[5] - همان.
[6] - همان.
[7] - همان.
[8] - همان.