درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

94/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی وجوب امربه‌معروف/مقام ثانی: ادلة مقتضی عدم وجوب/ جواب تفصیلی از آیة 105مائده

خلاصه مباحث گذشته:

در مقام اول، ادلة دالة بر وجوب امربه‌معروف را بررسی کردیم. در مقام دوم هم ادلة دالة بر عدم وجوب امربه‌معروف را بررسی کردیم. در مقام جمع بین این دو دسته و ترجیح ادلة وجوب امربه‌معروف، دو جواب اجمالی دادیم. سپس وارد جواب تفصیلی از تک‌تک ادلة مقام ثانی شدیم.

اولین دلیل دال بر عدم وجوب که در مقام ثانی بررسی کردیم، آیة 105 سورة «مائده» بود. در جواب تفصیلی به این آیه، دو جواب دادیم: جواب اول این بود که مقصود آیه این است که: «به فکر اجتماع مسلمین باشید»، و جواب دوم «انقلاب نسبت» بود. در هر دو جواب خدشه کردیم و هیچ‌کدام را نپذیرفتیم. لذا تا به حال، فقط همان دو جواب اجمالی را داریم.

به جواب تفصیلیِ سوم از این آیه رسیدیم: ورود ادلة دالة بر وجوب، بر این آیه.

مرور جواب سوم به «علیکم انفسکم»

رسیدیم به جواب سوم؛ که این آیة مبارکه درست است که مدلولش عدم وجوب است، ولی روایات فراوانی داریم که دلالت بر وجوب می‌کند. نسبت بین این دو طایفه، تعارض نیست، بلکه ورود است؛ ادلة وجوب امر به معروف، وارد است بر «علیکم انفسکم»؛ چون «علیکم انفسکم» یعنی وظایف‌تان را انجام دهید، ادلة «امربه‌معروف» مصداق درست می‌کند برای «علیکم انفسکم».

اشکال: آیا اخراج تعبدی هم ورود است؟

همانطور که حکومت توسعه‌ای و تضییقی داریم، ورود هم کذلک. لذا تعبدی که موجب ادخال حقیقی می‌شود هم ورود است. اینجا تعبد به ادلة وجوب امربه‌معروف، امربه‌معروف را ادخال می‌کند در مصادیق «علیکم انفسکم».

این بیانات، در کلمات بزرگان آمده، اگر چه به اسم «ورود» نیست، ولی مطلبی گفته‌اند که روحش همین است. از باب نمونه کلامه علامه: ذیل همین آیه:

على‌ أن‌ الدعوة إلى‌ الله و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر من شئون اشتغال المؤمن بنفسه و سلوكه سبيل ربه، و كيف يمكن أن تنافي الآية آيات الدعوة و الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر أو تنسخها؟ و قد عدهما الله سبحانه من مشخصات هذا الدين و أسسه التي بني عليها كما قال تعالى: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‌ بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي»: يوسف: 108 و قال تعالى: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ».

در بیان، بیان را توسعه می‌دهد و مصداق برایش درست می‌کند، و از «عدم‌البیان» خارجش می‌کند.

مناقشه در جواب سوم

اما انصاف این است که با آن تقریبی که مستدل به این آیه می‌کرد، این جواب، قانع‌کننده نیست؛ کسی که برای «عدم وجوب» به این آیه استدلال می‌کرد، می‌گفت: «علیکم انفسکم»، یا به دلالت التزامی، یا به کنایه، می‌گوید که: «به دیگران کاری نداشته باش». این «به دیگران کاری نداشته باش»، چطور سازگار است با این که باید امربه‌معروف کرد که به حمل شایع صناعی، کار به کار دیگران داشتن است؟! پس این آیه به حسب دو تقریبی که مستدل می‌کرد، اگر آن دو تقریب را بپذیریم، نمی‌توانیم بگوییم: «ادلة امر به معروف، ورود دارد.». این، غیر از «صلّ» و «صم» است.

کسانی که این جواب‌ها را داده‌اند، به این خاطر بوده که طبق آن جواب اجمالی می‌دانسته‌اند وجوب امربه‌معروف، یک امر مسلّمی است، لذا خواسته‌اند به یک نحوی جمع کنند.

جواب چهارم: جمع دلالی

جواب دیگری داده شده، که اگر چه به این بیان در کلمات بزرگان از مفسرین نیامده، لکن می‌توانیم این جواب را به عنوان یک جمع دلالی درنظربگیریم.

توضیح مطلب این است که «امربه‌معروف»، یک وسیله و سبب است برای این که آن مأمورها و کسانی که به معروف امرشان می‌کنیم، عمل کنند در صورت امربه‌معروفِ ما. امربه‌معروف، سبب است، مسبب این است که امرشده‌ها سعادتمند بشوند. خیلی از جاها هست که انسان‌های مصلح، امربه‌معروف می‌کنند، اما اثر مشخص ملموسی پیدانمی‌شود.

علامه طباطبائی فرموده: ادلة امربه‌معروف، ناظر به سبب است. این آیه، به مسبب کار دارد؛ می‌گوید: «اگر شما آن وظیفه را انجام دادی و دیدی که انجام این سبب، آن مسبَّبِ متوقَّع را به دنبال نداشت، نگران نباشید، ضرری به شما نمی‌رساند. بعد از این که آن وظایف را انجام دادید و آنها متأثرنشدند، به فکر خودتان باشید.

وقتی عرف، این دو دلیل را می‌شنود که از آن طرف آن همه تأکید و اصرارکرده، و از این طرف هم می‌گوید: «به فکر خودتان باشید»، عرف اینطور توفیق می‌دهد بین این دو دسته؛ که آن دستة اول ناظر به وظیفة اولیه است. و این ادله، ناظر به وظیفة ثانوی است؛ وقتی که انجام سبب و وظیفة اولیة ما نتیجة ظاهری نداد، این آیه می‌گوید: «نسبت به مسبب، وظیفه‌ای ندارید.».

لذا علامه می‌فرماید:

و بالجملة الأخذ بالأسباب‌ العادية ثم إيكال أمر المسببات إلى الله سبحانه فإليه الأمر كله، فأما أن يهلك نفسه في سبيل إنقاذ الغير من الهلكة فلم يؤمر به، و لا يؤاخذ بعمل غيره، و ما هو عليه بوكيل، و على هذا فتصير الآية في معنى قوله تعالى: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‌ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً». و قد تبين بهذا البيان أن الآية لا تنافي آيات الدعوة و آيات الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر فإن الآية إنما تنهى المؤمنين عن الاشتغال بضلال الناس عن اهتداء أنفسهم و إهلاك أنفسهم في سبيل إنقاذ غيرهم و إنجائه.

اشکال: این جمع، خلاف ظاهر این آیه است؛ این آیه، ظهور در وظیفة اولیة ما دارد، نه وظیفة ثانویه و پس از یأس. لذا می‌گوید که وظیفة اولیة شما (اعم از این که سبب، مسبب را ایجادمی‌کند یا نه) این است که به دیگران کاری نداشته باشید.

پاسخ استاد: بله؛ این آیه ظهور در وظیفة اولی دارد. اما وقتی که این آیه را کنار ادلة دیگر می‌گذاریم و آثار متوفرة امربه‌معروف را نگاه می‌کنیم، عرف در مقام جمع، از این آیه اینطور استظهارمی‌کند.

«آیا این جواب را می‌توانیم بپذیریم یا نه؟»، إن‌شاءالله جلسة بعد.