درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

95/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در ارتباط با مباحث مختلف اعتقادی که در قرآن کریم مطرح است مسائلی صحبت شد به مسأله اعجاز رسیدیم و بعد از اینکه عرض شد در جهت تکامل انسانها و حرکت آنها در مسیر خیر و صلاح ر همه شؤون گوناگون شان نیازمند به راهنمای الهی هستند و مسأله نبوت با این زمینه از صحبت مطرح است در ارتباط با مثبت نبوت یکی از طرقی که اثبات نبوت می‌کند مسأله اعجاز است در ارتباط با اعجاز تعریف های متعدد از کتب مختلف که نزدیک به یکدیگر بودند نقل شد و بعضی از مسائل و شبهاتی هم که در ارتباط با مسأله اعجاز هست از قبیل اینکه آیا مخالف است با قانون علیت که قانون علیت در سر تا سر جراینهای هستی در جریان است یا خیر نیز صحبت شد.

یک شبهه دیگری هم که بعضی گفته‌اند این است که آنچه در عالم کون و عالم طبیعت با تعبیر رساتر به آنچه مقصود است آنچه در عالم طبیعت انجام می‌گیرد بایستی در ارتباط با علل طبیعی باشد یعنی هر پدیده ای معلولی که در عالم طبیعت رخ می‌دهد درارتباط با یک علت طبیعی باید باشد و اعجازی که برای اثبات نبوت انبیاء مطر است در عالم طبیعت است مرده را زنده می‌کنند و کردند این کار را انبیاء عصا را افکنده است حضرت موسی و اژده هایی مثلا شده است و امثال ذلک اینها در عالم طبیعت است و آنچه در عالم طبیعت انجام می‌شود باید علت آن هم طبیعی باشد اینکه در اعجاز کار به اینجا رسید که به امر الله است و یا به تعبیری قوت خاصی است که خداوند متعال به اولیاء خودش مرحمت می‌کند و کارهای خارق العاده انجام می‌دهند این علت علت طبیعی نیست به این قانونی که جمعی گفته‌اند براساس چنین قانونی اعجاز مخدوش می‌شود چگونه می‌شود که معجزه انجام بگیرد این هم یکی از شبهاتی است که گفتند.

پاسخ این شبهه هم نیز مشخص است چه اینکه اولا کی گفته است که بایستی چنین باشد خیر در عالم طبیعت از عالم غیب بسیار بسیار تأثیر و تعیین کننده در مواردی مسائلی رخ می‌دهد معلول هایی تحقق پیدا می‌کند اصل خود این قاعده هر کسی گفته است قاعده‌ای است که به عنوان یک قاعده و مسأله کلی معنی ندارد.

ثانیا در ارتباط با آنچه که مطرح است نسبت به آنچه مطرح است این چنین گفته می‌شود که این قاعده در ارتباط با معالیل علل طبیعی این عالم است ولی در ارتباط با آن جا که فاعل فاعل مختار است و به اراده اش انجام می‌دهد خیر آنجا اصلا تخصصا این قاعده راهی ندارد.

حالا این مطلبی که به عرض شما رسید که همین مطلب را عرض می‌کنم و یک تذکر کوتاه و عرضمان را جمع می‌کنیم تا ان شاء الله حیاتی باشد بعد از تعطیلات این مطلب را هم در این تفسیری که نسبتا از تفاسیر ارزنده است مواهب الرحمن فی تفسیر القران که از مرحوم آیت الله العظمی سید عبدالاعلی موسوی سبزواری است که از مراجع اخیر بودند و چندی است که به رحمت خدا رفتند در این جلد اول در صفحه صد و سی و دو به این تعبیر این سؤال را مطرح کردند و پاسخ دادند «و ربما يتوهم من أن ما ذكر صحيح لا إشكال فيه» اینکه گفتید معجزه در ارتباط با آن قوت نفسی نبی و ولی است که خدا مرحمت کرده است و به اذن الله تصرف می‌کنند درخلقت این حرفی است «صحيح لا إشكال فيه و لكنه مخالف للقاعدة التي تسالموا عليها» با قاعده ای که بین خودشان قاعده مسلم گرفته شده‌اند بر این قاعده توافق کردند در فلسفه «و لكنه‌ مخالف‌ للقاعدة التي‌ تسالموا عليها في الفلسفة من أنه لا بد و أن تكون علة الطبيعي طبيعية» علت یک جریان طبیعی و معلول طبیعی باید امری طبیعی باشد و چون اعجاز هم امری است که در ارتباط با همین عالم کون و طبیعت است بایستی علت آن طبیعی باشد اینکه شما گفتید آن قوه خاص نفسانی ولی و نبی است نتیجه این می‌شود که علت آن طبیعی نیست و با این قاعده ساگار نیست «لا بد و أن تكون علة الطبيعي طبيعية، و المعجزة و خارق العادة في عالم الطبيعة و منها» این اصل مسلم و مشخص است «في عالم الطبيعة و منها» جزء این جریان طبیعی است مرده زنده کردن در این عالم است و جزء برنامه های طبیعی عصا اژده ها شدن همین طور و بقیه معجزات «فلا بد و أن تحصل بالعلة الطبيعية» بایستی این اعجاز علت طبیعی داشته باشد «و لهذا التجأ بعض المفسرين إلى القول بأن علتها طبيعية» لذا بعضی از مفسرین گفتند که معجزه علت طبیعی دارد که خاطر شما می‌آید قاعدتا خواندم از تفسیر المیزان جلد یک صفحه هشتاد و یک که قد تحصل به اینکه علل طبیعی است به اذن پروردگار که گاهی هم تعبیر می‌شود به تسریع در کار «و لهذا التجأ بعض المفسرين إلى القول بأن علتها طبيعية لكن لا يعرفها إلّا من جرت على يده» ولی این علت طبیعی را همان ولی و نبی خودشان می‌دانند بر بقیه مخفی است این ان قلتی است که ایشان مطرح کردند.

«نقول» جواب می‌دهند «إنّ أصل القاعدة موردها العلل الطبيعية» اصل این قاعده که شی ای که طبیعی است اگر پدید شد علت آن باید طبیعی باشد در ارتباط با جریانهای طبیعی است نه در ارتباط با علت ارادی در ارتباط با علل طبیعی است یعنی علت و معلول‌هایی که طبیعی هستند مادی هستند ارادی نیستند بالمشیه و الاراده نیست اگر علت و معلولی بود باید این علت و معلول وقتی طبیعی است این چنین باشد که علت شی طبیعی هم طبیعی باشد علل طبیعی اما در ارتباط با علل ارادی نیست ولی اینجا معجزه در ارتباط با علل ارادی است در نتیجه این قاعده راه ندارد «إنّ أصل القاعدة موردها العلل الطبيعية لا الفاعل المختار الذي هو محيط بكل شي‌ء و يفعل ما يشاء، مع أن جعل المعجزة و خارق العادة من عالم الطبيعة ممنوع» با این که اصل مسأله هم که معجزه از جریانهای طبیعی باشد ممنوع است بلکه یک جریانی است که در ارتباط با غیب است و عوالم غیر طبیعی این هم «بل هما من عالم آخر تظهران» این معجزه و خارق عاده از عالم طبیعت است طبیعت بودن آن ممنوع است «بل هما» یعنی معجزه و خارق العاده مثل اینکه معجزه نباشد اما خارق العاده باشد یک ولی از اولیاء خدا یک مرد مؤمنی دعا می‌کند و دعای او مستجاب می‌شود و این باز خرق جریان طبیعی شده است کسی می‌مرده زنده شده و خوب شده و امثال ذلک «بل هما من عالم آخر تظهران في ظلمات الأرض، و لم يقم دليل على أن كل ما يظهر في عالم الطبيعة من العالم الآخر» از ان طرف هم همچین دلیلی که هر چه در این عالم رخ می‌دهد بایستی که به اصطلاح از عالم طبیعت باشد این هم دلیلی بر آن نیست «و لم يقم دليل على أن كل ما يظهر في عالم الطبيعة من العالم الآخر لا بد أن يكون من الطبيعة» دلیلی نداریم که باید از طبیعت باشد بلکه دلیل بر خلاف آن داریم چه بسیار اموری رخ می‌دهد که اصلا اثر طبیعی علت طبیعی در کار نیست علت غیبی در کار است «بل الدليل على خلافه كما يأتي إن شاء الله».

در تتمه آن می‌فرمایند که «و ليس ما ذكرناه» اینکه ما معنی اعجاز را گفتیم و گفتیم آن قوت نفسانی ولی و نبی است که به اذن پروردگار یفعل و یتصرف در عالم خلقت و معجزه تحقق پیدا می‌کند این از باب حلول خدا در نبی نیست این از باب مسأله وحدت وجود و موجود نیست از این باب ها نیست آنها را گفتیم جای خودش که باطل است «و ليس ما ذكرناه في معنى المعجزة» که قوت نفسی ولی نبی به اذن الله یفعل و یتصرف فی الخلقه «و ليس ما ذكرناه في معنى المعجزة» که عبارتشان را قبلا خواندیم «مبنيا على الحلول» خدا حلول کرده در این ولی در این نبی نخیر حلولی در کار نیست «و لا على وحدة الوجود و الموجود» و بر اساس مسأله وحدت وجود و موجود هم نیست «لما سيأتي من إثبات بطلان ذلك كله» اینها را هر دوی آنها را اثبات می‌کنیم که باطل است هم مسأله حلول باطل است و هم مسأله وحدت وجود و موجود باطل است «من إثبات بطلان ذلك كله إن شاء الله تعالى، بل المعجزة و خارق العادة من إيجاد الله تعالى القدرة الخلّاقية في الجملة في من شاء من عباده» در هر کسی بخواهد این قدرت را عنایت می‌کند که قدرت تصرف در خلقت داشته باشد در حدی که خداوند اجازه فرموده است «في من شاء من عباده لمصالح كثيرة تقتضي ذلك» آن جاهایی که مصلحت ایجاب می‌کند که خدا چنین لطفی را بفرماید «و لا فرق بين المعجزة و خارق العادة من هذه الجهة» بین معجزه و خارق العاده از این جهت تفاوتی نیست تفاوت آن این است که معجزه همراه است با ادعای نبوت ولی خارق العاده همراه با ادعای نبوت نیست کرامتهایی که افراد انجا می‌دهند و مدعی نبوت نیستند آنها خارق العاده است و اسم آن معمولا و اصطلاحا کرامت گفته می‌شود معجزه وقتی است که همراه است با ادعای نبوت «و لا فرق بين المعجزة و خارق العادة من هذه الجهة إلّا أنّ الأولى لا بد و أن تقترن بالتحدي» در معجزه تحدی در کار است مبارز می طلبد و اعلام می‌کند پیامبری خودش را «أي: الدعوة إلى المبارزة و المنازعة في الإتيان بمثلها في الناس، بخلاف الثاني» در خارق عادت خیر بحث ادعای نبوت نیست «فإنّه قد يصدر عن عبد خمول في فلاة من الأرض لا يعرف و لا يعرفه أحد» ممکن است کسی انجام بدهد که کسی او را نمی‌شناسد ایشان بعد می‌گویند مثلا «كالخضر».

حالا نتیجه این شد که ضمنا که این عبارت را خواندیم قبلا «فحقيقة الإعجاز قدرة النفس الإنسانية على إيجاد ما يخرق به الطبيعة و العادة و التصرف في هذا العالم بما هو خارج عنه كل ذلك بإقدار من اللّه تعالى عليه لمصالح متعددة تقتضيها الظروف»[2] که قبلا بحث آن را به تفصیل گفتیم و ضمنا گفتیم که خیر معجزه اعم از این است یعنی حتما براساس آن قدرتی که خدا می‌دهد انجام بشود اشکالی ندارد خیر دعا کرده در عین حال مدعی نبوت هم بوده ولی بحث اینکه خودش کاری کرده باشد لزومی ندارد گفتیم اعم است از اینکه حتما مستند به قدرتش باشد به اذن الله یا اینکه خیر به اذن الله است و مدعی نبوت هم هست و گفته است و خداوند متعال هم انجام داده است ولی خودش هم قدرتی را اعمال نکرده که بحث آن را قبلا گفتیم.

بنابراین تا این قسمت از بحث در اعجاز صحبت شد بحثی که بعد ان شاء الله بعد از تعطیلات مطرح می‌شود مسأله این است که اعجاز قرآن به چه کیفیت است و از چه طرقی است و از معجزه بودن قرآن به گونه های گوناگون که گفته شود به فضل الهی مطرح شود این کلمه آخری که برای شما عرض می‌کنم این است که در تمام این مباحث توجه داشتید اعتنای شدید قرا بود بشود هم به خود قرآن در استفاده مطالب هم به بیانات معصومین با این دو قید یک قید اعتبار سند و یک قید هم روشنی دلالت یعنی آنچه که می‌تواند ما را به معارف حقه برساند بعد از اصل تعقل که بر اساس تعقل حرکت می‌کنیم و با تعقل به حضرت حق می‌رسیم و با تعقل هم به مسأله نبوت می‌رسیم بعد که به وحی رسیدیم آنچه که می‌تواند ما را به معارف برساند تعقل در وحی است یعنی در قرآن هست و در بیانات معصومین اعتنای به قرآن و حدیث و مدارک وحیانی از مطالبی است که هر چه بیشتر و زیادتر بایستی مورد توجه باشد.


 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - مواهب الرحمان في تفسير القرآن ج‌1/117 حقيقة الإعجاز: .....