94/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در مباحث اعتقادي قرآن كريم مباحثي مطرح شد به مسأله فرشتگان ملائكه رسيديم در ارتباط با اين مسأله از آيات شريفه قرآن قرائت شد و از روايات هم روايات متعددي خوانده شد و از تفسير الميزان هم جلد هفدهم سوره فاطر مطالبي يادآوري شد و به اينجا رسيديم كه در الميزان چنين فرمودند كه از رواياتي كه گفته شد در ارتباط با ملائكه استفاده شد كه اينها موجوداتي هستند منزه در وجودشان از ماده جسماني كه ماده جسماني ماده اي است كه در معرض فساد است در معرض تغيير است ماده جسماني از خصوصيات آن اين است كه قابل تكامل تدريجي است اينها از آثار شي مادي جسماني است فرمودند كه از رواياتي كه نقل شد استفاده كرديم كه فرشته ها اين چنين نيستند و مادي و جسماني بلكه همان طور كه گفته شده است در كتب مختلفه مربوط به اين مباحث وجوداتي هتند مجرد كه بعضي تصريح كردند و گفتند همان عقول هستند اين عبارت قرائت شد و همچنين عبارتي از همين تفسير الميزان در همين آدرسي كه خواندم به عرض شما رسيد كه بعد فرمودند آنچه كه مشهور شده است كه فرشته ها تشكل پيدا ميكنند به اشكال مختلفه الا الكلب و الخنزير به خلاف جن كه حتي الكلب و الخنزير اين مطلبي است كه دليل عقلي و نقلي در اثبات آن نداريم و آخر هم فرمودند در همين قسمت از عبارت كه ادعاي اجماع كه شده كه فرشته ها موجودات لطيفهاي هستند و جسماني نه مجرد اين ادعاي اجماع هم ثابت نيست به اضافه اينكه اجماع در اين مسائل اعتقادي كارساز نميباشد اينها حدودا مطالبي بود كه گفتيم.
در ارتباط با آنچه كه الان خلاصه آن عرض كردم عرض ميكنم كه «و من هنا یظهر» كه فرمودند يعني در ارتباط با اين رواياتي كه نقل شد وقتي مقداري دقت كنيم اتفاقا عكس آن استفاده ميشود جسماني بودن و جسم لطيف بودن آن استفاده ميشود چه اينكه رواياتي كه نقل شد كه خود ايشان نقل كردند در خود اين تفسير الميزان آمده و قرائت شد به صورتهاي مختلف و از آيات شريفه قرآن هم همين استفاده ميشود كه اين فرشتهها رفت و آمد دارند نزول پيدا ميكنند سقوط پيدا ميكنند ميهمان حضرت ابراهيم ميشوند حرف ميزنند برخورد دارند و اينها كوچك و بزرگ دارند و گاهش عظمت آنها عظمتي است كه فراگير كل زمين است فراگير بخش زيادي از خلقت است در بعضي از روايات كه در همين الميزان آمده است اين چنين است كه بعضي از اين فرشتگاني كه بسيار مهم هستند نصفي از آنها بارد و نصفي از خود همين يك فرشته حار تمام اين صفتهايي كه گفته شده اينها در ارتباط با اجسام لطيفه معني دارد و در ارتباط با عقول مجرده و عقل مجرد يا شياي كه مجرد است در مجرد رفت و آمد و نزول و ميهمان شدن و نصفي از آن حار و نصف از آن بارد و اين مسائل معني ندارد.
و البته اين منافات ندارد با اينكه موجوداتي كه به تدريج تكامل پيدا كنند نباشد خداوند به گونه اي خلق كرده كه در همان وضعيتي كه خلق كرده است هستند در همان وضعيت به سر ميبرند با مقامات مختلف با درجات مختلف طبقات مختلف هر كدام در آن درجه و طبقه اي كه هستند هستند و لو كه تكاملي براي آنها نباشد ولي صرف اينكه تكامل نباشد دليل بر تجرد آنها نيست بلكه تمام اين روايات ظهورش در اين است با توجه به تشكل به اشكال مختلف كه از اين روايات استفاده ميشود با توجه به صعود و نزول و صغر و كبر و امثال ذلك به خوبي استفاده ميشود كه مجرد اصطلاحي و به معناي همان عقول و امثال ذلك مناسب نيست بلكه مناسب همان است كه عموم علماء اماميه گفتند تا آن جا كه ادعاي اجماع شده است كه اجسام لطيفه هستند و ادعاي اجماع هم شده نه براي اين بوده كه بخواهند مدعيان اجماع اجماع را دليل بياورند بلكه اين هم اشاره شد به عنوان اين است كه مستفاد از مدارك وحياني به گونه اي ظهور دارد در جسم لطيف بودن كه ادعاي اجماع شد در اين حد است. در هر حال از آن روايات آنچه كه نتيجه گرفتند استفاده نميشود.
و حالا يك بحث ديگري در الميزان مطرح است كه حالا من امروز اشاره ميكنم و آن اين است كه تمام رواياتي كه صور مختلف حالات مختلف براي آن فرشتهها و ملائكه در آن روايات آمده است يا در آيات شريفه قرآن حمل ميكند به معناي تمثل و فرق ميگذارند بين تمثل و تشكل اجمال فرق را عرض ميكنم تا ان شاء الله در جلسات بعد به تفصيل و مخصوصا اصلا معناي جسم و ماده و معاني متعددي كه براي ماده گفته ميشود از نظر فلسفي ماده به چه معني است از نظر علمي به چه معني است در اصطلاح ماديين به چه معني است ان شاء الله اينها بعد حالي باشد صحبت آن بشود اين يك كلمه حرف امروز ما است كه تمام اين رواياتكه صور و تشكل مختلف براي فرشته ها از آنها استفاده ميشود در نتيجه گفته ميشود جسم لطيف هستند اينها تمثل است نه تشكل.
و فرق بين تمثل و تشكل به اختصار اين است در تشكل اگر شي اي به شكل خاصي در آمد همان شده است يعني مثلا وقتي گفته ميشود كه فرشته به شكل انسان براي پيامبري ولي از اولياء خدا از انبياء خدا نمودار شده است اگر گفته شود تشكل است يعني به حقيقت خود اين فرشته همان است كه اين پيامبر ديده است ولي تمثل معناي آن اين است كه آنچه كه فرشته وضعيت خودش را دارد محفوظ است به چشم اين پيامبر چنين آمده است ظهوري براي پيامبر براي ولي براي شخصي كه براي او چنين وضعيتي رخ داده است ظهوري به اين شكل پيدا كرده نه اينكه خود آن حقيقت فرشته اين چنين نمودار شده باشد پس تشكل در وقتي گفته ميشود به توضيح ايشان كه مقصود اين باشد كه خود آن شيء به اين شكل در آمده باشد يعني شده وقتي به شكل انسان است شده انسان ولي تمثل اين است كه آن خودش به جاي خودش در عالم خارج هماني كه هست هست به چشم بيننده چنين آمده است ظهور پيدا كرده است و اين حرف را در بيان حضرت مريم و ^فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا%[2] آن جا به تفصيل گفتند و اينجا هم به اجمال گفتند كه ما اجمال اينجا را عرض ميكنيم ان شاء الله تفصيل مطلب و همچنين تفصيل در ارتباط با معناي ماده معناي جسم براي جلسات بعد.
«و من هنا يظهر أن ما ورد» اين را كه ميخوانم صفحه ده از جلد هفده از تفسير الميزان «و من هنا يظهر أن ما ورد في الروايات من صور الملائكة و أشكالهم و هيئاتهم الجسمانية» كه از روايات اين جور استفاده ميشود هيئات جسماني هستند عرض و طول و عمق دارند و صعود دارند نزول دارند آنچه ظاهر ميشود «كما تقدم نبذة منها في البحث الروائي السابق إنما هو بيان تمثلاتهم و ظهوراتهم للواصفين من الأنبياء و الأئمة (ع)» تمثل است نه تشكل كه حالا باز اشاره به فرق آن ميكنند «و ليس من التصور و التشكل» تمثل است نه تشكل تمثل است نه اينكه به اين صورت در آمدند و به اين شكل «و ليس من التصور و التشكل في شيء» چطور؟ «ففرق بين التمثل و التشكل فتمثل الملك إنسانا» اينكه فرشته به صورت بشر مثلا براي حضرت مريم متمثل شد ^فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا% «فتمثل الملك إنسانا هو ظهوره لمن يشاهده» كسي كه دارد ميبيند به ديد او اين چنين است و الا او همان حقيقتي است كه خودش دارد «هو ظهوره لمن يشاهده في صورة الإنسان فهو في ظرف المشاهدة و الإدراك ذو صورة الإنسان و شكله» در ظرف مشاهده اين شخص به اين صورت است «فإنه لو تشكل بشكل الإنسان» اگر تشكل باشد بايد خودش واقعا انسان شده باشد اصلا و حال اينكه اين اصلا انسان نشده است آن خودش در جاي خودش محفوظ است و «فهو في ظرف المشاهدة و الإدراك ذو صورة الإنسان و شكله و في نفسه و الخارج من ظرف الإدراك ملك ذو صورة ملكية» اينجا را به آن ميگوييم تمثل «و هذا بخلاف التشكل و التصور فإنه لو تشكل بشكل الإنسان و تصور بصورته صار إنسانا في نفسه» اين اصلا خودش ميشود انسان «من غير فرق بين ظرف الإدراك و الخارج عنه» خارج و ظرف ادراك اين رائي بيننده يكي است «فهو إنسان في العين و الذهن معا» هم در خارج شده انسان و هم در ذهن شده انسان «و قد تقدم كلام في معنى التمثل في تفسير سورة مريم»[3] .
حالا تا اينجا كه خوانديم يك كلمه در مناقشه اين قسمت عرض ميكنم تفصيل اين بحث براي بعد است آن يك كلمه اين است كه چنين فرمودند كه تمثل است براي انبياء و اولياء و امثال اينها و نه تشكل كه فرق آنها گفته شد و تمثل است و به اين صور مختلف براي اينها مشاهده شده است روايات متعدد داريم كه پيامبر اكرم به جبرئيل فرمودند ميخواهم تو را به همان صورت اصلي تو ببينم و به صورت اصلي كه ديدند يك حالت بسيار خاصي در پيامبر اكرم رخ داد ولي بالاخره با آن صورت اصلي ديدند پس باز با صورت اصلي ديدند بنابراين اين چنين است كه در ارتباط با پيامبر اكرم اين مسأله مطرح است كه به صورت اصلي ديدند و به صورت اصلي ديدند باز با همان مسأله جسم لطيف بودن تناسب دارد نه با مسأله عقول كه باز همين هم ان شاء الله در آن بحث تفصيلي صحبتش خواهد شد.