درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

94/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن کریم

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

در ارتباط با مباحث اعتقادی قرآن کریم در بحث معاد مناسب دیده شد که در تتمه این بحث از مسأله شفاعت هم به مقدار ضرورت صحبتی داشته باشیم در این مورد عرض شد که اصل مسأله شفاعت با توجه به مدارک وحیانی از مسائل قطعیه است و مورد قبول عموم مسلمین است و در قرآن کریم آیاتی که مربوط به این بحث است به طور کلی گفته شد که در بخشی از آیات نفی شفاعت شده است و در قسمتی از آیات اثبات شفاعت شده است و مطلب به گونه‌ای است که برای کسی که تدبری در قرآن کریم داشته باشد به سرعت می‌شخص می‌شود که آن جا که نفی شفاعت شده است نفی شفاعت به نحو استقلال برای کسی نیست که فقط برای خدا است و یا اینکه نفی شفاعت شده است در ارتباط با گروه خاصی و در مواردی که اثبات شفاعت شده است مواردی است که شفاعت به اذن پروردگار است جمع بین دو گروه از آیات شریفه قرآن روشن است که جمع ساده و مشخصی است به مانند بحث علم غیب که گفتیم گاهی نفی شده است از غیر خدا و گاهی اثبات شده است باز جمع آن به همین است که نفی استقلالی و اثبات به اذن پروردگار و در روایات هم در ارتباط با مسأله شفاعت روایات فراوانی است تا آن جا که گفته شده که چند چیز است که اگر کسی آنها را قبول نداشته باشد از ما نیست رد بیانات معصومین یکی مسأله شفاعت است اینها اجمالا صحبتش شد.

و در ارتباط با مسأله شفاعت یک اشکال که از مهمترین اشکالات مستشکلین است نیز گفته شده که گفتند موجب تجری است و پاسخ آن هم داده شد اما آنچه حالا به عرض شما می‌رسد این است که در ارتباط با مسأله شفاعت که اصلش مورد قبول همگان است چه کسانی می‌توانند شفاعت کنند به عرض می‌رسد که در روایات ما این مطلب به وضوح آمده است و با توجه به آیات شریفه قرآن به عنوان اشاره عرض می‌کنم و بعد به تفصیل چون بحث بسیار ساده است خودتان ان شاء الله مراجعاتی داشته باشید هم در بحار جلد هشتم بحار و هم در المیزان جلد اول المیزان و هم در کتاب آیت الله سبحانی الهیات ایشان جلد دوم الهیات و هم در کفایة الموحدین جلد چهارم کتاب و رد بسیاری از کتب دیگر مبسوط بحث شده است آنچه که در ارتباط با این بحث بیشتر امروز مورد نظر است تفاوتی که بین آنچه که حق است و آنچه که گروه وهابی ها می‌گویند این را ان شاء الله به عرض شما می‌رسانم بقیه مسائل با اشاره و فهرست رد می‌شویم.

در ارتباط با کسانی که برای آنها شفاعت است خود ذات مقدس حضرت حق که کل شفاعت اصل شفاعت برای حضرت حق است و به اذن خداوند پیامبران اوصیاء پیامبران شهداء علماء اهل ایمان قرآن اینها برای اینها شفاعت است طبق آنچه در دارک وحیانی به وضوح روشن است و اما کسانی که برای آنها شفاعت است نه به معنای اینکه می‌توانند شفاعت کنند به معنای اینکه شفاعت در جریان آنها و به نفع آنها انجام می‌شود که این انبیاء و اوصیاء و علماء و شهداء و قرآن و امثال ذلک اینها نسبت به آنها و به نفع آنها شفاعت می‌کنند کسانی هستند که اصل دینشان مورد پسند باشد یعنی اعتقاداتشان کافر نباشند مشرک نباشند ناصبی نباشند و در بعضی از روایات هست که همین قدر که ذره ای بغض اهل البیت هم در دل آنها نباشد آنها هم برای آنها شفاعتی خواهد بود پس آنهایی که شفاعت به نفع آنها است کسانی هستند که خداوند دین آنها را به تعبیر آیه شریفه پسندیده است مرضی حضرت حق هستند از نظر اصل روش و مکتب و لذا مشخص است متقابلا کسانی که برای آنها شفاعت نیست برای کفار شفاعت نیست مشرکین برای انها شفاعت نیست برای ناصبی ها شفاعت نیست احیانا اگر از مدارکی استفاده شود که در یک مورد در یک معصیت خاصی هم آن جا شفاعت نباشد باز مشکل ندارد ممکن است چنین موردی به نظر کسی بیاید پس در این قسمتی که به عرض رسید دو بخش گفته شد هم آنها که شفاعت برای انها هست و هم گروه هایی که شفاعت برای آنها نیست اینها هم طبق مدارک وحیانی مشخص است به صورتی که عرض کردم.

و در ارتباط با چه معصیتهایی شفاعت است به نحو اجمال هم در ارتباط با کبائر و هم در ارتباط با صغائر با توجه به اینکه اصل روند اعتقاداتشان صحیح باشد اصل مکتب آنها درست باشد آن وقت مشکلی ندارد منتهی گفته شد که ابهامی در ارتباط با مسأله است به گونه‌ای که در اشکالی که به عرض شما رسید پاسخ داده شد اشکال تجری در جواب تجری نقضی گفته شد که موارد بسیاری داریم که اگر چنان چه آن موارد را هم بررسی کنیم به مانند شفاعت است و به نظر مستشکل موجب تجری خواهد شد هر جوابی که در آن موارد بگوید از قبیل توبه یا اصل اعلام اینکه رحمت پروردگار حمت واسعه است حتی بدون توبه اعلام این جهت می‌شود که خدا بخشنده است هر پاسخی که در آن مورد گفته شود اینجا گفته می‌شود به اضافه این گفته شد که از نظر حلی هم موجب تجری که نیست بلکه زمینه انعطاف است زمینه این است که در لجاجت نیفتد و در انحراف خود جدی تر نشود بلکه به امید شفاعت در راه بیاید که صحبت آن در جلسه قبل شد بنابراین تا حالا آنچه که گفتیم اصل شفاعت معنی شده در جلسات قبلی بعد گفتیم شفاعت مسلم است بین همه فرق اسلامی الا افرادی از این فرق که منکر باشند و الا عموم مسلمین معتقد به شفاعت هستند چه کسانی می‌توانند شفاعت کنند؟ گفته شد به نفع چه کسانی است شفاعت گفته شد چه کسانی شفاعت برای آنها معنی ندارد و نیست به عرض رسید در چه معصیتهایی شفاعت هست نیز اشاره شد و اینها گفتیم در این کتبی که مبسوط بحث کردند مراجعه شود مسأله مشکلی در کار نیست به سهولت می‌شود مباحث مربوطه را متوجه شد.

آن چه در پایان این بخش به عرض شما می‌رسد تا ان شاء الله از جلسه بعد وارد یک مبحث اعتقادی دیگر از آیات شریفه قرآن مجید بشویم این است که گفتیم همه مسلمین به طور عموم قبول دارند ولی گروهی از اینها که معمولا گفته می‌شود وهابی ها اینها یک حرفی دارند اینها می‌گویند خیر این شفاعتی که شیعه ها در جریان آن هستند و همچنین غیر از گروه وهابی ها بقیه اهل سنت قائل هستند این شرک است شفاعت درست است ولی به این معنی که عبد عاصی بنده گنه کار از خداوند متعال بخواهد که خدایا تو پیامبر اکرم را برای من شفیع قرار بده تو اولیائت را شفیع من قرار بده «أللَّهُمَّ شَفِّعهُم فِیَّ»[2] از خود آنها درخواست شفاعت نمی‌شود درخواست شفاعت از خود پیامبر که معمول مسلمانان است معمول شیعه ها است درخواست شفاعت از اولیاء خدا که معمول مسلمین و معمول شیعه است درخواست شفاعت این درست نیست و این شرک است نمی‌شود گفت «يا رسول الله اشفع لی يا ولی الله اشفع لی» باید بگوییم «يا الله اشفع لی رسولک اللهم اشفع لی اوليائک» خدایا تو قرار بده اولیائت را برای من شفیع و واسطه شوند و من از این عذاب نجات پیدا کنم و از این گرفتاری نجات پیدا کنم «اللهم اشفع لی فلان» اما اینکه بگویند که «يا رسول الله اشفع لی يا ولی الله اشفع لی» این صحیح نیست و این شرک است.

خوب اینها خیلی راحت هر چیزی را می‌گویند که شرک است اینجا هم همین طور ولی استدلال آنها مخدوش است که به عرض شما می‌رسد و از نظر عقلی هیچ مشکلی ندارد و از نظر نقلی هم ثابت است اشکال اینها این است می‌گویند درخواست شفاعت از اولیاء خدا از پیامبر اکرم این تذلل است در پیگاه پیغمبر اکرم یک نوع ذلتی است که «اشفع لی» و تذلل عبادت است پس می‌شود عبادت پیغمبر اکرم و عبادت برای غیر خدا جایز نیست (إِيَّاكَ نَعْبُدُ)[3] پس چنین کاری جایز نیست درخواست شفاعت تذلل است و عبودیت و عبودیت در انحصار حضرت حق پس درخواست از پیامبر و اولیاء خدا غیر جایز است این اشکالی است که همه جا گفتند یعنی در ارتباط با نماز عند القبور صلاة عند القبور ذبح عند القبور در ارتباط با بوسیدن قبور در ارتباط با توسل به اولیاء حق در ارتباط با همه این مسائل یک استدلال عقلی که به اصطلاح دارند همین است که می‌گویند همه این کارها این ها کوچکی کردن است تذلل است و عبادت است و عبادت در انحصار حضرت حق است پس این کارها کارهای درستی نیست و موجب شرک است.

پاسخ آن هم که مشخص است در بحث توحید این بحث به تفصیل بحث شد که درخواست از کسی و کوچکی کردن نسبت کسی بر دو نوع است درخوایت و کوچکی کردن به عنوان اینکه آن اله است به عنوان الوهیت او به عنوان اینکه او معبود است و پرستش در کار باشد درست است و شرک است و باطل است و غلط هست و در همه این موارد نادرست است در زمان حیات اولیاء خدا پس از حیاتشان در همه حالات کوچکی کردن و تذلل در پیشگاه غیر پروردگار به عنوان اتخاذ اله خداگیری که در آیات شریفه رآن هم به این جهت به خوبی توجه داده شده که آنهایی که (وَ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ)[4] به عنوان اله بعد کسانی که موحد هستند کسانی که (وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ)[5] اگر به عنوان تألّه و پرستش تذلل انجام بشود همین شفاعت هم همین طور اگر به عنوان پرستش انجام بشود کما اینکه مشرکین این چنین برنامه ای دارند شرک است و غلط است و نادرست اما اگر چنان چه به عنوان تاله نبود بلکه موقعیتی است که خدا به آنها مرحمت کرده است و به اذن پروردگار در ارتباط با این مسأله هستند و استقلالی در کار آنها نیست وقتی تذلل درخواست به عنوان تاله نبود خداگیری نبود پرستش نبود استقلالی برای آنها در کار نبود مشکلی نخواهد داشت بنابراین مسأله شفاعت به تمام معنی الکلمه به خاطر اینکه آنها که معتقد به این مسأله هستند از مسلمانان و شیعیان اینها مشخص است که روشن روشن است در بیاناتشان و در وضعیت آنها که هرگز شفاعت را به عنوان تاله نسبت به پیغمبر اکرم و پرستش نسبت به اولیاء خدا در نظر ندارند بنابراین چون مسأله تألّه نیست و پرستش نیست پس مشکلی در کار نخواهد بود بلکه به اذن الله است و به اذن الله بودن دیگر کاری ندارد و هیچ مشکلی نخواهد داشت.

و این مسأله‌ای است عقلائی واسطه قرار دادن افراد را برای جلب منفعت برای دفع ضرر مشکلی در کار نیست و آن وقت این درخواست داشتن هم اگر بگویند که بله آنچه که عقلاء در جریان هستند و درخواست دارند اینها در ارتباط با دوران حیات افراد است زنده ها نسبت به یکدیگر درخواست دارند از یکدیگر کمک می‌گیرند ولی در ارتباط با مرده ها و آنهایی که فوت شدند عالم بعد از این عالم اینها پاسخش مشخص است که این نکته مهمی است که اگر این نکته را کسی به آن تمرکز پیدا کند و در بحث با این گروه بحث بکند با توجه به این نکته می‌تواند در مقابل همه حرفهای آنها پاسخگو باشد و آن این است که مسأله شرک در آن حیات و ممات مدخلیتی ندارد اگر چیزی شرک است می‌خواهد ظرفی که از او درخواست می‌کنیم زنده باشد یا مرده باشد اگر چیزی شرک است بودن فرد مورد درخواست ما توجه ما در قید حیات یا خیر هیچ مدخلیتی ندارد در ماهیت شرک ماهیت شرک ماهیتی است که برای خداوند متعال شریک قرار دادن است و تاله نسبت به غیر خدا است و پرستش غیر حضرت حق است حالا چه در قید حیات باشد و چه در قید حیات نباشد هم مشرک بودن و هم مشرک نبودن در ارتباط با حیات و ممات نخواهد بود بله ممکن است بگوید که اگر فوت شده کاری نمی‌تواند حالا انجام بدهد از او کاری ساخته نیست آن هم پاسخش معلوم است باید بحث شود که می‌تواند کاری انجام بدهد یا نمی‌تواند ولی شرک نیست شرک وقتی است که در موقعیت حضرت حق در هر حدی انسان شی ای را یا کسی را قرار بدهد که در حقیقت به گونه‌ای استقلال به او بدهد آن وقت شرک می‌شود و اینجا چنین چیزی نیست.

سوال: مشرکین مکه ... نه به عنوان اینکه اینها خدا هستند به عنوان اینکه اینها حرف ما را به خدا می‌رسانند؟

جواب سؤال: بله اگر که خاطر شما می‌بود در آن ابتدایی که این بحث را کردیم به تفصیل اینها را گفتیم حالا باز بعد در خدمت شما هستیم که به گونه‌ای در عین حال برای اینها استقلال قائل هستند به گونه‌ای در ارتباط با اینها (إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِ‌ الْعالَمينَ‌)[6] است که حالا ان شاء الله توضیح آن را بعد می‌دهم پس نتیجه این شد که در ارتباط با بحث شفاعت مقداری که لازم بود و ضروری به نظر می‌رسید که از این بحث صحبتی کرده باشیم مطلب برای شما عرض شد تا ان شاء الله از جلسه بعد یک بحث اعتقادی دیگری از آیات شریفه قرآن مطرح شود.


 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - المزار الكبير (لابن المشهدي) ص251 زيارة أميرالمؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله.
[3] - سوره فاتحه: 5.
[4] - سوره نحل: 20.
[5] - سوره فرقان: 68.
[6] - سوره شعراء: 98.