94/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
آیات اعتقادی قرآن کریم مورد صحبت بود مابحثی گفته شد به بحث معاد منتهی شد بحث معاد هم بخش لازمی که به نظر میرسد صحبت شد در تتمه این بحث به نظر رسید که به اختصار بحث شفاعت هم که مربوط به عالم بعد است و بیشتر گفته میشود در ارتباط با قیامت مقداری صحبت شود معنای شفاعت جلسه قبل گفته شد مباحثی که مناسب است صحبت شود فهرستش عرض شد آنچه امروز بهاختصار بهعرض میرسد چند جملهای به اختصار عرض میکنیم که در ارتباط با مسأله شفاعت آیههای متعددی برای نفی شفاعت که صریحا در آن آیهها شفاعت هم نفی شده است منکرین شفاعت استدلال کردند آیاتی هم در جهت اثبات شفاعت است که جمع آنها بسیار ساده است و آن این است که آیاتی که نفی شفاعت در آن آیات شده نفی استقلالی است یعنی بدون اذن خدا کسی شفاعت کند استقلال داشته باشد کسی در مسأله شفاعت این نفی شده است متعدد فراوان و آنچه که مثبت شفاعت است و مثبتین به آن استدلال کردند آیاتی است که در آن آیات در ارتباط با اذن خداوند متعال شفاعت اثبات شده و تثبیت شد (مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ)[2] و آیات دیگری که هست بنابراین جمع بین این دو دسته از آیات بسیار روشن است و نظیر متعدد هم در قرآن کریم دارد که بعضی از مطالب نفی شده و در عین حال در آیات دیگری اثبات شده است جمع بین آیات نفی کننده و اثبات کننده به همین میشود که نفی شده به عنوان استقلال و اثبات شده به اذن پروردگار مثل مسأله علم غیب غیب را نمیداند جز خداوند متعال نفی شده است علم غیب از غیز حضرت حق از طرفی (إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ)[3] در موردی اثبات شده و جمع آن کاملا مشخص است نفی استقلالی علم غیب برای افراد و اثبات به اذن پروردگار و به تعلیم حضرت حق موارد دیگری هم است بنابراین در جمع بین آیات مثبته و آیات نافیه هیچ مشکلی به نظر نمیرسد و کاملا روشن روشن است از این قسمت با این اختصار میگذریم لازم نیست آیات متعدد را مطرح کنیم با اندک مراجعه ای مطلب مشخص است.
آنچه که بعد از این قسمت به عرض میرسد این است که اشکالاتی در اساس شفاعت شده و لذا همان آیات مثبته به اذن الله را هم خواستند یک توجیهاتی بکنند یک اشکال نسبتا مهم آنها مستشکلین در بحث شفاعت این است که شفاعت موجب تجری است گاهی مسأله رحمت پروردگار بر اساس توبه افراد است آن که موجب تجری نیست که مشخص است بلکه موجب این است که تا در دنیا هستند از گناه خودشان دست بردارند و در جهت طاعت حرکت کنند و در نتیجه تجری که نیست هیچ بلکه از عوامل مهم تربیت در مسیر کمال و قرار دادن افراد را در جهت طاعت است مشخص است اما مسأله شفاعت مسأله توبه نیست که در دنیا توبه بکند در دنیا آدم خوب شود از بدیها دست بردارد بلکه این با معصیت ها مرده و فوت شده گفته میشود شفاعتی است این مسأله شفاعت که افراد با معصیت های مختلف از دنیا رفته اند اگر شفاعت مطرح باشد و ثابت باشد موجب این میشود که افراد در معصیتشان باقی بمانند و به معصیت تجری پیدا کننند و شفاعت برای آنها وسیلهای بشود برای گناه کردن و به راه نیامدن و چون شفاعت موجب تجری است و تجری بر گناه و معصیت بر خلاف هدف رسالت است برنامه ای که موجب تجری بشود به گناه برنامه ای است که با اساس رسالت و نبوت و آنچه در مکتب وحی است سازگار نیست آنچه که چنین باشد که با اساس مکتب سازگار نباشد مردود است و باطل پس مسأله شفاعت مردود است و باطل پس این جور شد که شفاعت مورد تجری باشد در این مکتب مردود پس شفاعت مردود است با این استدلال اشکال کردند به مسأله شفاعت.
در پاسخ این استدلال چنین گفته میشود که اگر چنان چه به عنوان اینکه شفاعت یک مسألهای است که برای همه معصیت ها و همه افراد و به طور قطع مطرح است اگر این چنین شفاعت مطرح شود بله موجب تجری است و گفته شود که روز قیامت شفاعتی است پیغمبر اکرم ائمه معصومین اولیاء خدا شفاعت میکنند از همه معصیت ها و برای همه افراد و قطعی است این مسأله و حتمی است با همین دو جهتی که عمومیت دارد هم در جهت همه معصیتها و هم در جهت همه افراد بدیهی است که تجری است و گفته میشود وقتی که این جور است گناه بکنیم و بعدش هم مسألهای نخواهد بود ولی چنین چیزی نیست موجبة جزئیه اعلام شفاعت شده که شفاعت برای بعضی از معاصی است و برای بعضی از افراد هست بعد هم به طور قطع برای همه افراد هرگز همین طور که در اشکال آمده بود این مسأله یعنی در توضیح اشکال عرض شد که اگر برای همه باشد بله ولی این جور نیست بلکه به عنوان یک مقام برای اولیاء خدا و نیز توجه به رحمت پروردگار اعلام شده که چنین چیزی است ولی برای همه است و برای همه معاصی است چنین چیزی نیست ابهامی در کار است که آن ابهامش موجب این میشود که تجری در کار نباشد از طرفی یاس هم به وجود نیاید در عین اینکه معصیتهایی داشته باشد این جور نباشد که مایوس باشد از رحمت پروردگار که وقتی مایوس نباشد این خود زمینه ای است برای اینکه رو به راه شود و در مسیر بیاید و در نتیجه چون این چنین است که به طور کلی و برای همگان و در ارتباط با همه معاصی اعلام نشده است موجب تجری نیست مثل آن آیه شریفه که بحث توبه نیست (إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ)[4] خداوند نمیآمرزد کسی را که مشرک باشد خوب معلوم است که بحث توبه در کار نیست و الا اگر بحث توبه در کار باشد که مشرک هم که باشد وقتی توبه بکند که بخشیده میشود که پس بحث توبه نیست حالا که بحث توبه نیست (إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) اینجا چطور موجب تجری نمیشود (وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) به خاطر اینکه ابهامی در کار است (وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ) برای هر کسی بخواهد آن وقت یک ابهامی که است که تعیین نشده برای کل افراد باشد یا شخص معین یا کل معاصی چون که تعیین نشده بلکه (لِمَنْ يَشاءُ) است از ابهام برخوردار است موجب تجری نیست نکند که من مورد مشیت حضرت حق در این مسأله قرار نگیرم و من در ارتباط با این مسأله بهره ای نداشته باشم در نتیجه چون ابهامی در کار است نه موجب تجری است بلکه موجب این است که زمینه رحمت است و حالت یأسی در کار نباشد.