درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

94/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

آیات اعتقادی قرآن کریم مورد صحبت بود بحمد الله تا کنون مباحث مربوط به توحید نسبتا به تفصیل بحث شده است و همچنین بحث جبر و اختیار در آیات شریفه قرآن صحبت شد بحث اخیر هم مسأله معاد بخشی از مسائل مهمه معاد مورد بررسی قرار گرفت و در تتمه این بحث مسأله مخلوق بودن بهشت و دوزخ یا آن که بعد از این مخلوق خواهند شد هم صحبت شد در این جلسه اخیر صحبت از تجسم اعمال شد این بحث هم از مباحثی است که در کتب مربوط به بحث معاد در بسیاری از مباحث مطرح شده و فعلا اشاره ای در سطح مختصر اگر ضرورت به نظر رسید بعد از تعطیلات ماه صفر ان شاء الله یکی دو جلسه ای بحث بشود و الا که به نظر می‌رسد ضرورتی نداشته باشد بعد از ماه صفر که عرض شد چون چهارشنبه هفته آینده اربعین است و تعطیل هست و در نتیجه بعد از ماه صفر باز ان شاء الله حیاتی باشد فرصتی باشد در خدمت هستیم تا ادامه بحثهای اعتقادی قرآن کریم به فضل الهی صحبت شود.

یکی دو کلمه‌ای در مسأله تجسم که به نظر رسید امروز دو سه کلمه‌ای تذکراتی هم عرض کرده باشم در مسأله تجسم تجسم اعمال اولا معنای تجسم اعمال چی هست معنای تجسم اعمال همین است که به ذهن همه می‌آید که اعمال خیر و شر انسان خود این اعمال تجسم پیدا کند و تبدیل بشود به نعمتها در ارتباط با کارهای خیر و تبدیل بشود به نقمت‌ها در ارتباط با کارهای خلاف و گناه مقصود این است که خود این اعمال تبدیل شود مثل اینکه مثلا غذایی که انسان می‌خورد این غذا تبدیل می‌شود به نیرویی به قوه‌ای در بدنش خود این غذا تبدیل می‌شود جریانهایی که نمی‌دانیم رخ می‌دهد و این تبدیل حاصل می‌شود این مقصود از تجسم اعمال است در ارتباط با این مسأله بعضی اشکال عقلی خواستند داشته باشند به تجسم اعمال و بعضی هم از آن اشکالات پاسخ دادند ولی در مجموع مشکل عقلی به نظر نمی‌رسد گر چه مثبت آن را هم نداشته باشیم در موارد مورد بحث ولی مشکل عقلی ندارد اجمالا مقصود از تجسم اعمال این است مقصود از علیت هم در اعمال است این است که اعمال علت باشد با آنچه که در عالم بعد است رابطه علی و معلولی داشته باشند تجسم شی‌ای نیست از شی‌ای شی دیگری به وجود می‌آید نه اینکه خود آن عمل تبدیل شود عامل تحقق شی دیگری است علیت و فرض سومی که در ارتباط با مسائل اخروی است قرارداد این که خیر بهشت و دوزخ نه تجسم اعمال خیر و شر باشد نه رابطه علی و معلولی داشته باشد بلکه قرار دادی باشد صرفا از ناحیه پروردگار قرار بر این شده است کسی که این کار خوب را انجام بدهد چنان جزائی به او داده خواهد شد خیری به او می‌رسد قراردادی است رابطه تجسم نیست رابطه علی و معلولی نیست بلکه قراردادی است این سه فرض در ارتباط با آنچه بعد از این عالم متوجه انسان‌ها می‌شود از خیر و شر از نعمت و نکبت این سه فرض گفته شده است تکرار شد تجسم علیت قراردادی حالا کدام یک از اینها است؟

آنچه به نظر می‌رسد این است که قراردادی آن و رابطه علی و معلولی نه به معنای علی و معلولی فلسفی که امکان انفکاک نداشته باشد بلکه سبب مسببی است که این چنین نیست که امکان انفکاک نداشته باشد رابطه قراردادی مشخصا بعضی از نعمت ها است که به عنوان قرار داد داده می‌شود به افراد خیر بعضی از نعمت ها هم است اثر کار آنها است هم در جهت خوبی ها و هم در جهت بدی‌ها و اما تجسم از بعضی از آیات هم احتمال تجسم است بنابراین می‌شود گفت اگر بررسی دقیق شود و تحقیق بشود همه اینها با توجه به تذکر کوتاهی که نسبت به علیت عرض کردم همه اینها ممکن است گیری ندارد که آنچه در عالم بعد متوجه افراد می‌شود بخشی تجسم اعمال آنها باشد در عین اینکه به هر چیزی که تجسم پیدا کرده باشد باز خداوند متعال توانا است که آن را تبدیل کند توانا است که آن را محو کند توانا است که تثبیت کند از قبیل مثلا این آیه شریفه‌ای که (يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ)[2] ظهورش در این است (لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ) عمل خودشان را ببینند، عمل خودشان را ببینند این با تجسم سازگار است نه اینکه نص در تجسم باشد ولی احتمال تجسم می‌دهد (لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ).

سؤال: اگر ما قائل به تجسم بشویم در بحث سابق فرمودید که بهشت و دوزخ مخلوق هستند....؟

جواب: دارم عرض می‌کنم که همه آنها امکان دارد اگر کسی قائل به تجسم بشود به طور کلی غلط است داریم می‌گوییم گاهی و قسمتی و بعضی پس دقت بفرمایید اگر گفته می‌شود همه‌اش تجسم اعمال است غلط است به خاطر اینکه فرض این است که بهشت و دوزخ گفتیم همین طور که ایشان هم فرمودند گفتیم مخلوق هستند بنابراین با تجسم معنی پیدا نمی‌کنند لذا می‌گوییم که بعضی از آنچه که از نعمت ها است و بعضی از آنچه که از نکبت ها است گیری ندارد که با تجسم پیدا شود و تحقق پیدا کند ولی داریم می‌گوییم که همه آن درست است یعنی قسمتی ممکن است ممکن تجسم باشد قسمتی رابطه علی و معلولی ولی در این دو جهت تجسم و علی و معلولی عرض می‌کنیم که در عین حال حاکمیت حضرت حق متعال برای عفو کردن در مورد گناه برای تثبیت برای امحاء برای عفو برای هر گونه تبدیل و تبدلی حاکمیت حضرت حق محفوظ است آن جای خودش محفوظ است.

و بخشی هم که هی قرآن می‌فرماید (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ)[3] (كُلُّ امْرِئٍ بِما كَسَبَ رَهينٌ)[4] ظهورش این است که این رابطه همان علی و معلولی تعبیر کنیم با توضیح که دادم با قیدی که عرض کردم مشکل ندارد.

مواردی هم که قراردادی است آنها هم مشخص است از آیاتی که در ارتباط با آن موارد است این آیه شریفه (أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ)[5] بهشت که قبلا خلق شده است و تشکیلاتی که انجام شده است قصوری که هست و انهاری که هست و اشجاری که هست اینها به گونه های بسیار وسیع افرادی که در این عالم بودند اگر چنانچه همه آنها آدم خوب می‌شدند در بهشت امکانات برای آنها بود مقرر شده بود که به آن نعمت ها برسند آنهایی که جهنمی می‌شوند و وارد بهشت نمی‌شوند نعمتهایی که برای آنها تهیه دیده شده بود آن نعمت ها به ارث می‌رسد به تعبیر قرآن به خوبها یعنی خوبها به اضافه آنچه که نتیجه کار خودشان را می‌بینند آن قسمتهایی که برای دیگران در نظر گرفته شده بود را به آنها می‌دهند لذا گفته می‌شود (أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ) که این مشخص است قراردادی می‌شود یعنی از موجوداتی از نعمتهای مختلف بوده است به گونه های مختلفی به جمعی که اگر بهشتی می‌شدند داده می‌شد آنها جهنمی شدند از آنها به دور داده می‌شود به آنهایی که بهشتی می‌شوند اینها هم درست با قراردادی مناسب است.

لذا هیچ اشکال ندارد که بگوییم بخش بسیار زیادی از نعمتها و گرفتاری های عالم بعد قراردادی است بخشی هم رابطه علی و معلولی بخشی رابطه تجسم باز در تجسم و علی و معلولی هم نه به معنای فلسفی که گفته می‌شود غیر قابل تبدیل باشد بلکه حاکمیت اراده پروردگار محفوظ است حالا این اجمالا در این بحثی که مطرح شده بود به عرض شما رسید تفصیل آن را هم می‌توانید در کتب مختلفی که در معاد نوشته شده بخشی وارد شدند.

کلمه تذکری که به عرض شما برسد روز آخر بحث است قبل از این تعطیلی که نسبتا مفصل می‌شود تا بعد از ماه صفر این است که ان شاء الله همه ما همت ما این باشد که آنچه که محصول همه این برنامه های حوزوی است مسأله هدایتگری است در هر حدی که دستمان می‌رسد در جهت هدایت خودمان و هدایت خلق کوشا باشیم هر آنچه در توان ما است در این جهت غفلت نکنیم که در این زیارت اربعین حضرت سیدالشهداء توجه دارید که می‌خواینم «وَ بَذَلَ‌ مُهْجَتَهُ‌ فِيكَ‌ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة»[6] خیلی عجیب است هدف عاشورا در این جمله کوتاه بیان شده است که آقا امام حسین این شخصیت عظیم الهی که قابل وصف نیستند گفته می‌شود که خدایا خونشان را دادند «وَ بَذَلَ‌ مُهْجَتَهُ‌ فِيكَ‌» خونشان را داند در راه تو پروردگارا برای اینکه خلق را هدایت کرده باشند و از حیرت و ضلالت و گمراهی خلق نجات پیدا کنند «وَ بَذَلَ‌ مُهْجَتَهُ‌ فِيكَ‌ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة» این است که ان شاء الله همت مان بر این باشد که اول خودمان هر چه بیشتر بتوانیم در جهت هدایت‌های اعتقادی هدایت‌های اخلاقی و هدایت های اجتماعی موفق باشیم بعد هم هر چه بتوانیم در جامعه تأثیر گذار باشیم و از چیزهایی که این کلمه بسیار مهم است از چیزهایی که عامل موفقیت است یعنی خوب در این قسمت می‌توانیم با رعایت آن عامل با توجه به توکل به خدا و استمداد از خداوند و توسل به ائمه معصومین زمینه و بستری باشد برای موفقیت مان در همه این برنامه ها این است که در زندگی از کلمه قناعت و عمل به قناعت و توجه به قناعت در همه شوون زندگی مان غفلت نکنیم چیزهایی که ضروری نیست به دنبالش نباشیم خود به خود پیش آمد پیش آمد خودمان را به گونه های خاصی به زحمت نیندازیم که کمال اهمیت و ارزش برای انسان این است که روحش قانع بشود آن وقت است که می‌تواند از فرصت هایش استفاده کند.

من یک وقتی در این حدیث به ذهنم این سؤال می آمد حدیث معروفی که همه شما عزیزان خواندید و دیدید که «الْكَمَالُ‌ كُلُ‌ الْكَمَالِ‌: التَّفَقُّهُ فِي الدِّين وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَة وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ‌»[7] .

«الْكَمَالُ‌ كُلُ‌ الْكَمَالِ‌: التَّفَقُّهُ فِي الدِّين‌» آدم در دینش فقیه بشود آگاه بشود در دین فقیه شود یک معنی عام در دین فقیه شود یعنی اعتقادات اخلاق مسائل احکام همه چیز دوم اندازه گیری در زندگی تقدیر معیشت سوم استقامت در مقابل گرفتاری ها من به ذهنم می‌زد که جمله اول و جمله آخر خیلی مهم است این جمله وسط به اینها نمی‌خورد فقه در دین «التَّفَقُّهُ فِي الدِّين‌» خیلی کمال است مشخص است استقامت در نوائب و گرفتاری ها بسیار مشخص است که مهم است در این بین اندازه گیری در زندگی این تناسبی با جمله اول و جمله آخر خیلی ندارد به ذهن می‌زد. کم کم فهمیدیم که خیر اتفاقا اگر این جمله وسط عملی نشود آن جمله و آخر عملی نمی‌شود نقشش بسیار مهم است اگر انسان اندازه گیری در زندگی نداشته باشد و با اندازه گیری و قناعت در زندگی حیات پیبه پیدا نکند همیشه در فکر چنین و چنان است و افکارش مشوش است نمی‌تواند درست فرصت ها را در مسیر تفقه نمی‌تواند استقامت در مقابل نوائب و مشکلات داشته باشد وقتی می‌تواند موفق شود به بخش های دیگر که از نظر زندگی فراغت پیدا کرده باشد و فراغت در مشکل زندگی راهش قناعت است.

لذا است این حدیث هم که از حضرت موسی بن جعفر که داریم من گاهی نقل می‌کردم در مجالس عمومی که داشتیم می‌گفتیم قیمت است قیمت سعادت است «يَا هِشَامُ مَنْ‌ أَرَادَ الْغِنَى‌ بِلَا مَالٍ‌ وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلَامَةَ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلَى اللهِ فِي مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكَمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنَى وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنَى أَبَدا»[8] در تحف العقول این حدیث است بیانات حضرت موسی بن جعفر خیلی عجیب است «مَنْ‌ أَرَادَ الْغِنَى‌ بِلَا مَال» چیزی ندارد ولی بی نیاز است «وَ رَاحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ» دلش هم از حسد حفظ شود فلانی این چنین شد این وضع را پیدا کرد وضع مالی او از من بهتر شد این حرفها برای او مطرح نباشد دین فروش هم نشود که بسیاری از دین فروشی ها به خاطر همین جهت است که رعایت این جهت نشده است بخواهد حفظ دین او هم بشود و حفاظت بشود دینش و دینش را از دست ندهد که خیلی مهم است چه بکند؟ در درخواستهایش از خدا بخواهد که عقلش کامل شود عقلش که کامل شود قناعت می‌کند قناعت که کرد راحت می‌شود و الا مشکلات است این حدیث بسیار جای تدبر فراوان دارد که حالا نمی‌خواهم شما را معطل کرده باشم امیدواریم که خداوند متعال توفیقات همه ما را برای فهم دین تعهد به دین نشر دین هر چه بیشتر بفرماید.


 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - سوره زلزله: 6.
[3] - سوره مدثر: 38.
[4] - سوره طور: 21.
[5] - سوره مؤمنون: آیات 10 و 11.
[6] - تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان) ج‌6/113 زيارة الأربعين .....
[7] - الكافي (ط - الإسلامية) ج‌1/32 باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء.
[8] - تحف العقول ص388 وصيته ع لهشام و صفته للعقل .....