93/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در ارتباط با مسائل مربوط به قيامت به اينجا رسيديم كه آلام و لذائذ مربوط به عالم قيامت و بهشت و دوزخ چگونه است؟ از روايات و آيات به صراحت استفاده ميشد كه اينها حقايق خارجيّه اي هستند گرچه قسمتي از اينها منشأش اعمال خود انسان است كه به صورت لذائذ تحقّق پيدا ميكند ولي صور إداركيّةي قائم به نفس انسان نيست و به طور كلّي هم آنچه الآن گفتيم بعضي از موارد و موجبة جزئيّة اين چنين است كه خود اين اعمال به صورتهايي در خارج محقّق ميشوند و إلا به نحو كلّي از دو طريق به عرضتان رسيد كه اينها حقايق خارجيّه هستند. 1): خودِ نصوص آيات و ظواهر آيات و نصوص روايات و ظواهر روايات. 2): رواياتي داريم كه بهشت و دوزخ خلق شدهاند مخلوقتان كه عبارات مربوط به اين قسمت هم گاهي از بزرگان إدعاي اتفاق علماي اماميّه در اين جهت شده است. وقتي مخلوقتان باشند الآن طبيعي است كه صور إدراكيّة نفس نميتواند باشد اين اجمال مسائل قبلي بود.
اما در ارتباط با بخش ديگر از مسائل مربوط به معاد الصراط تطاير كتب و ميزان. در ارتباط با اين بخش هم مسائلي گفته ميشود. آنچه امروز به عرضتان ميرسد يك قاعده ي كلّي در ارتباط با استفاده ي از قرآن و حديث و آن اينكه:
نصوص قرآني و ظواهر قرآني و همچنين روايي بايد اخذ بشود و همان محتوايي كه از عبارت استفاده ميشود مورد توجه و قبول باشد إلا اينكه از نظر عقلي با عقل بيّن و صريح و سليم مخالف باشد. اگر با عقل سليم مخالف بود آن وقت بايد توجيه كرد. ولي چنين چيزي هم كه ميگفتيم در بسياري از موارد نيست و هر جا هم هست خود وحي توجيه كرده و بيان كرده.
در اين مورد كه نبايد تأويل كنيم إلا در مورد استثنائي كه عرض كردم و بايد به خود نصوص اخذ كنيم بياني دارند مرحوم آيت الله سيد احمد خوانساري در كتاب العقائد الحقّه در ارتباط با اين مسئله كه شايسته است مورد توجه مان باشد. در العقائد الحقّه در بحث اثبات المعاد صفحهي253 چنين فرمودهاند:
«و بعد الفراغ عن كون التصديق بالمعاد و اليوم الآخر من الأصول التي يجب علي المكلفين» بعد از اينكه فراغت از اين معنا پيدا كرديم تصديق به معاد پيدا كرديم و به روز قيامت و اين از اصولي است كه بايستي به آن معتقد باشيم «لا بد من الأخذ بما هو صريح الكتاب و السنة و تأويلهما يوجب سلب الإيمان».
اگر كسي با سليقهاش جور در نميآيد اگر كسي نميپسندد، من اين محتوا را نميپسندم من سليقهام با اين مطلب وفق نميدهد، من سليقهام نمي پسندد چنين و چنان اينها نميتواند كه مطرح باشد فقط مورد استثناء همان بود كه عرض شد اگر با عقل بيّن تضاد داشته باشد قطعا بايد توجيه بشود كه خودِ وحي اين كار را بهتر از همه و قبل از همه انجام داده است.
«و تأويلهما» اگر در وحي صريح كتاب و سنّت چيزي را ميرساند تأويلش موجب سلب ايمان ميشود كما اينكه بعضي از عبارات هست كه بعد از اينكه ادعاي خودشان را گفتند ميگويند اگر بگوييد اين إدعاي شما مخالف صريح قرآن است ميگوييم توجيهش ميكنيم و نتيجتاً تأويل بي معناست «كما قيل في رد ما في كلام بعض الصوفية من ظهور نور في الباطن عند ظهور طور وراء طور العقل» بعضي از مطالبي كه صوفي ها مدعي هستند گفته ميشود اين مطالب را از كجا ميگوييد؟ اين مطالب كه با عقل سازگار نيست عقل اثبات نميكند شرع نگفته؟ ميگويد اين «طور وراء طور العقل» وراء طور عقل براي ما مكاشفه شده است و بالنتيجه چنين ميگوييم.
اين حرفها ميفرمايند باطل است و لذا اگر تأويل شود «يوجب سلب الإيمان كما قيل في رد ما في كلام بعض الصوفية من ظهور نور في الباطن عند ظهور طور وراء طور العقل و أن نسبة العقل إلي ذلك النور كنسبة الوهم إلي العقل» چهطور قوّهي واهمه در ارتباط با مقايسه با قوهي عاقله بسيار ضعيف است و در درجهي پست قرار گرفته و ناچيز، عقل هم در ارتباط با نوري كه در باطن بوجود ميآيد و مسائل را كشف ميكند اين چنين است.
«كنسبة الوهم إلي العقل حيث يقول الراد» كسي كه ميخواهد اين حرف صوفية را ردّ كند اين جور پاسخ ميدهد طورٌ وراء طور عقل جز نبوت و وحي چيز ديگر نميفهميم و اگر چنين چيزي باشد سنگ روي سنگ بند نميآيد و بالنتيجه شريعت به ابطال كشيده ميشود چون هر كسي يك كشفي براي خودش ميكند و هر كسي يك نوع إدعايي در اين مورد دارد لذا اين تعبير را كردهاند «حيث يقول الراد يمتنع أن يكون طور وراء طور العقل إلا النبوة و الرسالة و الوحي». طوري وراء عقل، هر چه هست عقل است عقل ميفهمد اين درك صريح است و حجّت إلهي است، غير از اين عقل صريح و درك صريح چيزي وراء عقل، ايشان ميگويد در جواب اين حرف گفته ميشود كه طورٌ وراء طور العقل چيزي جز نبوت و رسالت نداريم. يعني پيامبر گرامي مطالبي كه بيان ميكنند نمينشينند فكر كنند حرف را بيان كنند نمينشينند تفكر كنند مطلبي را بيان كنند بلكه از ناحيه ي حضرت حق حقايقي إلقاء ميشود بر ايشان و جز اين چيزي مطرح است يا وحي و رسالت است و يا عقل است.
وحي و رسالت كه جاي خودش را دارد و در ارتباط با انبياء و رسل است، آن وقت ديگري بخواهد عقل را رعايت نكند از آن طرف طورٌ وراء طور العقل بگويد بايد پيغمبر باشد بايد همان كاري كه پيغمبر برايشان پيش ميآيد همان كار شده باشد برايش كه درست نيست.
«يمتنع أن يكون طور وراء طور العقل إلا النبوة و الرسالة و الوحي و لو جاز ذلك» يك كسي بگويد آقا چه اشكالي دارد يعني شما طور وراء عقل را ميگويد وحي است مشكلش چيست؟ مشكلش ميگويند اين است «لو جاز ذلك لبطلت الشرايع و جميع الأحكام العقلية و إرتفع الأمان و انسد باب الإيمان».
اين يك صحبت كلّي بود كه خواستيم گفته باشيم كه بايد توجه به اين جهت بشود در همهي مباحثي كه غيب است يعني مباحثي كه راه به آن مباحث فقط نقل است. راه به آن مباحث از طريق عقل نداريم صرفا بايد از نقل گرفت آنجايي كه راه عقلاني داريم عقل جاي خودش محفوظ است و حجّت هم هست.
آن وقت در اين بحثهايي كه در پيش داريم مسئلهي صراط ومسئلهي تطاير كتب و مسئلهي ميزان اينها چيست؟ يك عبارت از مرحوم شيخ صدوق به عرضتان ميرسد كه ايشان در ارتباط با مسئلهي صراط چه گفته اند؟ عبارت شيخ را عرض ميكنيم تا بعدا وارد مطلب بشويم.
اما جناب شيخ صدوق در ارتباط با مسئلهي صراط چنين گفته اند:
«و قال الشیخ –رضی الله عنه-: اعتقادنا في الصراط انه حق، و أنه جسر جهنم، و ان عليه ممر جميع الخلق. قال تعالی: وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا» اين يك صراط است كه در قيامت است و مداركش فراوان.
صراط ديگر معنايش راه مستقيم كه در دنيا بايد انسان پيدا كند. «و الصراط في وجه آخر اسم حجج الله، فمن عرفهم في الدنيا و أطاعهم أعطاه الله جوازا على الصراط الذي هو جسر جهنّم يوم القيامة وَ قَالَ النَّبِيُّ لِعَلِيٍّ: يَا عَلِيُّ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أَقْعُدُ أَنَا وَ أَنْتَ وَ جَبْرَئِيلُ عَلَى الصِّرَاطِ، فَلَا يَجُوزُ عَلَى الصِّرَاطِ إِلَّا مَنْ كَانَتْ مَعَهُ بَرَاءَةٌ بِوَلَايَتِك»[2] . من و تو و جبرئيل در قيامت بر مسير صراط قرار ميگيريم و هر كس بخواهد ردّ بشود بايستي داراي ولايت تو باشد و إلا ردّ نخواهد شد.
پس يك صراط داريم كه يعني راه حقّ يعني مسير مكتب اهل البيت، يك صراط هم داريم كه خير در قيامت است و جسري است به اين صورتي كه گفته شد. اينجا مشخص است از عبارتي كه آوردهاند مشخص است كه صور إدراكيّة خودِ شخص نيست بلكه چيزي است كه پيغمبر اكرم ميفرمايد من و تو و جبرئيل قرار ميگيريم نزد او، افراد كه ميخواهند ردّ بشوند اينها بايستي چنين مجوّزي داشته باشند اين نميشود صور ادراكيّة ي افراد كه حالا كه گفته بعد صحبتش ميشود.
پس آنچه امروز به عرضتان رسيد يك قاعده ي كلّي بود در ارتباط با استفاده ي از مدارك وحياني و در بحث صراط و تطاير كتب و ميزان كه انشاءالله بايد تتمهاش گفته شود ورودش فعلا به اين بود كه عبارت مرحوم شيخ صدوق خوانده شد كه ايشان تصريح ميكند به اينكه صراط مستقيمي كه همان شناخت ائمه :، صراطي هم در قيامت هست كه (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا)[3] .