93/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در تتمهي بحث خلود كه اشكال اصلي مربوط به خلود در نار گفته شد جوابهاي متعددي هم به عرض رسيد در تتمهي اين بحث مناسب هست كه از اين كلمه ي كوتاهي كه عرض ميكنم غفلت نداشته باشيم و آن اينكه بعضي نفي خلود براي همان معاندين هم در نار كردهاند بدليل خود آيات قرآن گفتهاند از خود قرآن كريم استفاده ي نفي خلود ميشود.
به چند آيه استشهاد كردهاند كه در آن آيات خلود براي معاندين إعلام شده و بعد استثناء شده (إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ) چون استثناء شده پس معلوم ميشود خلود به معناي هميشگي دائمي إلي ما لا نهايّة لمدّتها نيست و چون اين چنين است پس اشكال و شبههي مربوطه از اصلش منتفي است كه شبهه در ارتباط با خلود بود و خلود به آن معنا نيست.
آن آيهها يكي اين است (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَميعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِياؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذي أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدينَ فيها إِلاَّ ما شاءَ اللهُ)[2] در اين آيهي شريفه براي آنها كه خلود إعلام شده (إِلاَّ ما شاءَ اللهُ) به آنها گفته شده (خالِدينَ فيها) بعد هم گفته شده (إِلاَّ ما شاءَ اللهُ) پس معلوم ميشود كه خلود به معنايي كه مطرح شد به معناي ابديّت كامل نيست بلكه كنايه از كثرت بودنشان در نار است و طول مدّت عذاب.
پس از خود آيات اين استفاده را كه بكنيم مشكل حل است و ديگر اشكال به آن بحثهاي مبسوط و مفصلي كه مطرح شده نيست (يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعيدٌ*فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ*خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ)[3]
آيهي ديگر (وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ)[4] در اين دو آيه هم ميبينيم باز استثناء شده است. خلود براي دوزخيان و نيز براي بهشتي ها و بعد هم استثناء شده و معلوم ميشود كه در مورد بهشتي ها هم ممكن است مسئلهي ديگري پيش بيايد.
پس وقتي از خود قرآن چنين چيزي را فهميديم نتيجتاً نياز به مسائل مختلفه و مقدمات و نتيجه گرفتن و تكلّفي را قائل شدن، اصلا خلودي نيست تا مشكلي پيش بيايد آنها كه قائل به خلود هستند به همان معنايي كه ميفهميد از خلود با توجه به آيات كه صراحت دارد از عدم خروج از نار (وَ ما هُمْ بِخارِجينَ مِنَ النَّارِ)[5] يا (إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَرى إِثْماًعَظيماً)[6] و رواياتي كه هست.
آنها بايد يك پاسخي بدهند چون قائلين به عدم خلود با استدلال به اين آياتي كه خوانديم ميگويند ايناستثناء آنعموماترا تخصيصميزند جوابهاي متعددي گفتهاند كه شايد مفصّل ترش را در تفسيرآلاءالرحمن از مرحوم آيت الله العظمي آقا سيد عبد الأعلي سبزواري كه تفسير نسبتاً فوق العاده اي است آنجا وجوه مختلفي گفتهاند من يكي را عرض ميكنم و آن اين است كه اين استثناء توجه دادن به اين است كه اين جريان خلود دست خدا را نبسته در عين حال خداوند متعال فاعل ما يشاء و فعّال لما يشاء است بخواهد آنچه در جهنّم مقرّر شده از مسائل مختلف به هم بريزد ميريزد، آنچه كه گفته شد در ارتباط با بهشت بخواهد به هم بريزد ميريزد، ولو به هم نميريزد در بهشت كه وعده داده است و تخلف نميكند ولو نسبت به دوزخ هم به هم نريزد ولي إعلام اين فرموده كه ما اين توانايي را داريم اين جور نيست كه وقتي چنين چيزهايي مقرّر شده آن وقت ما ديگر نعوذ بالله دست بسته باشد خداوند متعال چنانچه يهوديان گفتند (يَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ)[7] اين استثناء توجه دادني است به قدرت حضرت حق و اينكه حضرت حقّ فعّال مايشاء است اشاره به همان بحثي كه كاملا مطرح است در ارتباط با ذات مقدس حضرت حق كه در آراء بسياري از مشاهير علمي بشري خداوند بايد عمل كند و در آنچه كه عمل كرده و ميكند تركش براي او ممكن نيست نه اينكه تركش را در اختيار دارد ولي طرف فعل را انجام داده. به تعبير مرحوم شهيد صدر ايشان ميگويد آنچه در اين آراءبشرياست اين است كه خداوند متعال «عليه أن يفعل» چون خداوند علّت تامّه ي اصطلاحي است وقتي علّت تامّه ي اصطلاحي است بايد فعل انجام بگيرد «عليه أن يفعل».
بعد ايشان ميگويد آنچه از وحي استفاده ميشود اين است كه حضرت حقّ سلطه دارد و معناي سلطه اين است كه له أن يفعل و له أن يفعل. حتي آن مواردي را كه وعده داده است تخلف نميكند اما نه اينكه عليه أن يفعل يعني نميتواند نكند نه ميتواند، ولي چون قول داده وعده داده به وعده اش عمل ميكند و تخلف هم نميكند ولي اين قدرت هم براي حضرت حقّ هست.
اما بحث بعدي كه انشاءالله بحث نسبتاً مبسوطي خواهد شد و مهمّ اين است كه بهشت و نعمتهاي بهشتي اينها خلق شدهاند قبل از اين عالم يا نه؟ و اگر قبل از اين عالم خلق نشده باشند اينها مخلوقاتي هستند كه حضرت حقّ خلق كرده پاداش و جزاء بهشتي ها، يا اينكه خير موجَد نفس انساني است يعني انسان است كه بر اساس اينكه كار خير انجام داده، نفسش آنچه از حور و قصور و اشجار و انهار گفته ميشود نفسش ايجاد ميكند و قائم به نفس انسان است. كه بعد ببينيم كه گفته اين را و چه جور گفتهاند و حرفهاي مربوطه چيست.