93/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در ارتباط با مسائل اعتقادي كلام الله مجيد مباحثي مطرح شد بخش مهمّي از مسئلهي توحيد مسئلهي اختيار و مقداري هم در ارتباط با معاد در بخش معاد مسئلهاي كه مطرح بود عذاب و اينكه جمعي هم دردوزخ مخلّد هستند خالدين في النار در ارتباط با مسئلهي خلود اشكالاتيشده.
يكي از آن اشكالات مطرح شد و آن عدم تناسب جريمه با جرم بود كه چند جلسه اي صحبت شد پاسخ هاي متعددي به عرضتان رسيد در اين مورد اشكالات ديگري هم گفته شده در مسئلهي خلود حدودا يازده اشكال در همين جزوه اي كه به عنوان معاد يك وقتي صحبت داشتيم و بعضي دوستان تقرير كردهاند و چاپ شده، يازده اشكال مطرح شده كه يكي صحبت شد بعضي از اشكالات لزومي ندارد مطرح شود پاسخش مشخص است، بعضي كه مقداري به نظر ميرسد مناسب هست مطرح خواهد شد.
اشكال دوّم اين است كه در ارتباط با مسئلهي خلود در ارتباط با اهل دوزخ عذاب طبيعيِ وجودشان خلقتشان نيست، بلكه يك جرياني است كه تحميل ميشود بر آنها قسر است يعني بالإجبار گرفتاري است برايشان و آنچه كه قسري است گفته ميشود «القسر لا يدوم» اگر چيزي قسري بود و به اصطلاح طبيعيِ شيئي نبود مقتضاي طبع شيئي نبود مثل سنگي كه پرتاب ميشود طرف آسمان، مقتضاي طبع اين سنگ اين نيست كه حركت كند به طرف بالا بلكه اين حركت به طرف بالا قسري است براي او تحميل بر او شده، و عذاب دوزخ هم قسري است و تحميلي لذا دوام پيدا نميكند.
جوابش مشخص است و آن اين است كه اگر چنانچه چيزي قسري هم باشد اگر عاملِ قسر دوام پيدا كند آن هم دوام پيدا ميكند. كما اينكه در اين مقدار زندگي عمر و برنامه هاي قسري اين عالم به آن مقداري كه اين عامل آن قسر وجود دارد آن قسر و آن مسئلهي إجباري هم وجود دارد و اگر چنانچه آن عامل دوام پيدا كرد آن قسر هم دوام پيدا ميكند. و عامل مهمّ در ارتباط با مسئلهي خلود با مقدماتي كه گفته شد يك عامل مهمّ نيّت اين جمع خالد در نار است كه (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ)[2] كه مبسوط صحبت شد با توجه به مسائل ديگر كه انتخاب خودشان و اينكه عظمت حضرت حق لايتناهي است و جرم نسبت به حقيقت لايتناهي جريمه اش نيز لايتناهي است، آن عوامل براي خلود چون وجود دارد در عين اينكه عذاب قسر است تحميل است، باشد عامل اين خلود موجود است لذا خلود هم تحقّق پيدا ميكند.
البته آنهايي كه گفته بودند اين خلود بر اساس تجسّم اعمال است يا عينيّت اعمال است كه به صورت خلود بروز پيدا ميكند آنها از اين اشكال راحت تر جواب خواهند داد، بهخاطر اينكه خواهند گفت اساسا خلود عين همان اعمال است يا تجسّم اعمال است و بالنتيجه جاي سؤال باقي نمي ماند كه قسر باشد بنابر آن پاسخ ها جواب خيلي روشن است كه قسري در كار نيست اصلا بهخاطر اينكه كيفر عين آن اعمال يا تجسّم آن اعمال است.
اما بنابر آنچه كه گفته شد چون بر اين جواب هم خدشه اي لازم ميآيد تكميل شده به مسائل ديگر. پاسخ اين است كه عامل خلود چون محقق است خلود هم محقق بهاضافه ي مقدماتي كه گفته (وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ) عاملش هست.
سائل: بنابر اين اصل قسر پذيرفته است؟
استاد: بله چون منظور از قسر اين است كه طبيعت اين زيدِ آتشي اين نيست كه به اصطلاح آتش در ارتباط با او باشد، مسئلهي طبيعي براي او نيست.
شبههي ديگري كه گفتهاند اين است كه گفتهاند درست است اين كافر معاند مستحقّ عقاب است ولي خلودش با رحمت خدا سازگار نيست. حالا يك مقدار عذاب بشود بهخاطر مصالحي كه هست مسئلهاي نيست، اما خلود عذاب با سعه ي رحمت پروردگار، خداوند متعال مهربان ارحم الراحمين، حالا اين كافر است و معاند است مشخص، ولي خلود براي أبد آن هم در بدترين عذاب با سعه ي رحمت پروردگار سازگار نيست، لذا بايد توجيه شود.
در اين مورد هم پاسخي كه داده ميشود اين است كه درست است رحمت پروردگار سعه دارد ولي اگر حكمت ايجاب كرد عذاب را حالا چه موقت چه خالد، اگر حكمت ايجاب كرد مشكلي نخواهد داشت. راست است كه رحمتش (وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ)[3] ولي خودش هم فرموده است عذاب من هم عذاب شديدي است. اوليائش فرمودهاند كه ذات مقدس حضرت حقّ در مورد عذاب و در مورد استحقاق عذاب اشدّ المعاقبين است. بنابر اين اگر حكمت ايجاب كرد خلود رامنافاتباوسعت رحمت پروردگار ندارد.
و اين مسئلهاي است كه در بعضي جملات روايي و حديثي و دعايي آمده است. جمله اي است از آقا حضرت سجّاد 7كه حضرت عرضه ميدارند : «يَا مَنْ لَا تُبَدَّلُ حِكْمَتُهُ الْوَسَائِلُ»[4] پروردگاري كه حكمتش را وسائل ردّ نميكند، يعني وقتي حكمتش اقتضاء كندچيزيراهرچندوسيله و واسطه براي اينكه آن كار انجام نشود هر چند وسيله و واسطه انجام بشود، كاري صورت نميگيرد و خدا كارش را ميكند چون بر خلاف حكمت كار نميكند «يَا مَنْ لَا تُبَدَّلُ حِكْمَتُهُ الْوَسَائِلُ» در صحيفه ي سجاديّه دعاي 13 في طلب الحوائج الي الله تعالي.
يك داستان كوتاهي گاهي به نظر عرض كرده باشم به مناسبتي دريكي از سفرهاي خارج از شهري به شهري ميخواستيم برويم، هم فاصله زياد و هم وسيله درست نبود صاحب منزل از دوستان خودش هواپيماي شخصي كوچكي داشتند آن جنابي كه صاحب هواپيما بود جواني بود و گفت من شماها را ميبرم.
قرار شد برويم و رفتيم آن آقايي كه صاحب خانه ي ما بود و اهل علم بود و انگليسي مسلّط بود، با اين آقاي خلبان در فاصله ي اين حدوديك ساعت و نيم صحبت ميكردند. يكي از دوستان كه خوابشان برده بود و من هم از ترس دعا ميخواندم «تحصنت بالملك الحي الذي لا يموت» ميخواندم. اين هواپيما كوچك بود طبعا حركات ناراحت كننده داشت.
در هر حال من ديدم يك سه ربعي طول كشيد ميزبان ما كه اهل علم بود با اين آقاي خلبان صحبت ميكرد من ديگر حوصله ام سر رفت به اين ميزبان گفتم شما كه انگليسي صحبت ميكنيد و من هم كه نميفهمم.
گفت ايشان يك اشكالي دارد ميگويد در ارتباط با علم و قدرت و رحمت پروردگار اين كه شماها ميگوييد مطلق است اين جور نيست، تعبيرش اين بود كه يكي را بايد فدا كنيم، يا علم را بگوييم مطلق نيست يا قدرت مطلق نيست يا رحمت مطلق نيست چون وجودي مثل شمر كه براي هميشه ميگوييد بايد عذاب بشود، يا خدا نمي دانسته كه در اين خلقت شمر در ميآيد پس علم مطلق نيست. و يا ميدانسته نميشده جلوي تحقّقش را بگيرد پس قدرت مطلق نيست، يا هم ميدانسته هم ميتوانسته جلويش را بگيرد ولي گفته باشد، پس رحمت مطلق نيست، يكي را بايد فدا كنيم.
من به ميزبان گفتم يك كلمه ميگويم و الآن حال بحث كردن ندارم برويم خانه بعد ببينيم چه ميشود، گفتم به ايشان بگو علم مطلق قدرت مطلق رحمت مقيّد به حكمت. اگر حكمت در اين بود كه اينجا رحمت نباشد آن وقت رحمتي نيست. كه من گاهي كه توضيح ميدادم ميگفتم يك كسي وارد خانه شده، ميبيند دزد آمده هر چه بوده جمع كرده رفقايش برده اند، يك بچه در گهواره بوده اين بچه را هم ريز ريز كرده و حالا صاحب خانه كه گفته ميشود آدم مهرباني است خليقي است، بيايد بگويد آقا شما اذيّت شدهايد زحمت كشيديد اجناس را جمع كرديد و برديد و بچه را تكه تكه كرديد خسته شديد آب سرد هست برايتان بياورم؟ ميگويند اين ديوانه شده است و خلاف عقل و حكمت و همه چيز است.
در هر حال اگر كاري بر خلاف حكمت شد بايد ديد بر خلاف حكمت هست يا خير؟ و إلا رحمت مقيد ميشود به حكمت. آن جناب وقتي جواب را به او گفت آن آقاي خلبان گفت فهميدم يك چيز درستي هست ولو ميتوانم دست و پا كنم و اشكال كنم، ولي نميخواهم لج كنم فهميدم يك چيزي هست و باشد به وقتش. بعد هم از ما نپرسيد و ما هم راحت شديم و مسئلهاي نبود. در هر حال اين جوري است كه رحمت مقيّد است به حكمت بله حكمت كه ايجاب كند مسئلهاي نيست.
اشكال سوّم امروز را هم عرض كنم و آن اين است كه بعضي مكاشفه كردند در مكاشفهشان ديدهاند جهنّم هيچ عذاب ندارد گلستان شده است، آخر كار كم به كم افراد ميروند بيرون بالاخره نتيجه اين ميشود كه ميشود گلستان، در مكاشفهي بعضي از مكاشفين معروف و مهمّ. اين را گفتهاند كه مخالف است خلود با مكاشفه ي بعضي از مكاشفين.
اين هم جوابش مشخص است كه مكاشفه ها كه دليلي بر درستي اش نداريم الا اينكه اگر مطابق با شرع و شريعت و عقل و همه چيز بود قبول است ممكن است بگوييم درست است اما اگر چنانچه مخالف با شرع و شريعت بود نميگوييم اين مكاشفه درست است. مكاشفه مثل خواب است. خوابها مختلف است بعضي از خوابها درست است «رَأْيُ الْمُؤْمِنِ وَ رُؤْيَاهُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى سَبْعِينَ جُزْءاً مِنْ أَجْزَاءِ النُّبُوَّةِ»[5] . جزئي از اجزاء نبوّت است. خواب يك مؤمن در شرايط خاصّ جزئي از اجزاء نبوّت است خيلي مهم است.
خيلي از خوابها هم هست به قول پدر مرحوم علامهي مجلسي تتمّة الخيال است دنباله ي افكار است. انسان در فكرهايي بوده شب هم همان خواب را ميبيند. يك كسي آمده بود پيش پدر علامهي مجلسي گفته بود از ديروز خوابي ديدم ناراحتم خواب ديدم يك شير سفيد و يك مار سياه به گردنش به من حمله كرد، ناراحتم از ديروز ايشان گفته بود ديشب إشكنه با ربّ أنار نخوردي؟ گفته بوده چرا گفتند اين تتمهي همان خواب است آثار بد خوردن يا زياد خوردن است گاهي تتمهي افكار است در يك فكرهايي است و افكارش را ميبيند.
يك كسي يك وقت خواب ديده بود كه بچهاش را بكشد حضرت ابراهيم شده، همچنانكه حضرت ابراهيم دستور پيدا كردند بچه شان را بكشند اين هم مقامش رسيده به مقام حضرت ابراهيم و حالا بايد بچهاش را بكشد. دوستانش جمع شدند و با يك ضرب و زوري مانع شدند از اينكه بچهاش را بكشد. خواب حجّت نيست درست و نادرست دارد، مكاشفه هم همينطور است. اين جور نيست كه اگر كسي مكاشفه كرده است براي اينكه چنين و چنان است پس جهنّم عذابش عذب ميشود و امثال ذلك.
خير بلكه آيات شريفهي قرآن كاملادراينجهتمسئلهيخلودگوياست و اين مسائل نميتواند مانعش بشود. بعضي از خوابها كه دليل صدقش هم با خودش مشخص است اين چنين است كه كاملا ميتواند راه گشا و كارگشا باشد و اينكه خواب ديده است و مكاشفه شده نميتواند مقابل اين آيات بايستد. (خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ)[6] خلود در آتش دارند و تخفيف داده نميشود از آنها عذاب.
(وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَ لا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها كَذلِكَ نَجْزي كُلَّ كَفُورٍ)[7]
(إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِنا سَوْفَ نُصْليهِمْ ناراً كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ إِنَّ اللهَ كانَ عَزيزاً حَكيماً)[8]
و از اين قبيل آيات فراوان با مكاشفه و خواب اين حرفها نميشود كه از اين عبارات و نصوص صريح در اين مسائل دست برداشت.