93/07/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
در بحث آيات اعتقادي كه به تعبيري آيه هاي مربوط به مباحث كلامي مسائلي مطرح شد، بحث توحيد و مسئلهي اختيار بررسي شد. در بحث معاد بوديم و در بحث معاد هم نسبت به مسئلهي حشر و اينكه در قيامت محشور چيست، مسائلي نسبتاً مبسوط گفته شد.
به اينجا رسيديم كه عموم علماي إماميّه از قدماء و متأخرين در ارتباط با آنچه كه محشور است در قيامت تصريح كردهاند به اينكه مستفاد از قرآن كريم و مدارك وحياني حشر اجساد عنصري و همين بدن خاكي است. با بيانات مختلف و عبارات گوناگوني و إدعا كردند كه به صراحت و وضوح از قرآن كريم اين مطلب استفاده ميشود.
در پايان اين بحث شبهات مربوط به اين نظريه مطرح شد يك شبهه گفته شد و آن شبههي اينكه اگر معاد اين چنين باشد و از همين بدن خاكي و عنصر ترابي تشكيل شود كسر لازم آيد، چه اينكه كره ي زمين محدود و سلسله ي انسانها نامحدود، پاسخ اين سئوال داده شد و گفته شد كه اين سئوال بر اساس قدمت عالم است كه كاملا با آنچه كه در شريعت رسيده است مخالفت دارد و با توجه به اينكه خير انسانها هم محدود طبق آنچه در اساس شريعت آمده و خاك هم محدود و مشكلي نخواهد بود.
اشكال دومي كه به محشور شدن اجساد عنصري خاكي شده است شبههاي است بسيار قديمي و مهمترين شبهه و آن شبههي آكل و مأكول است شبهه اين است كه اگر چنانچه محشور در روز قيامت همين بدن خاكي عنصري باشد همين كه انسانها با همان در اين عالم زندگي ميكردهاند كه در تعبير بسياري همين مطلب آمده. اگر محشور همين بدن باشد چه بسا اتفاق مي افتد كه افرادي فوت شدهاند و اجزاء بدن آنها به صورتهاي مختلف جزء بدن ديگري شده است حالا به اينكه در بعضي از موارد استثنايي انسانهايي انسانهايي را خورده باشند مثل بعضي مواقع در مواقع قحط و يا در بعضي نقاط وحشي گري، و يا اينكه خير بدنهايي خاك شدهاند خاك تبديل شده است به گياه، گياه مأكول حيواني شده، گوسفندي خورده از آن گوسفند انسانهايي استفاده كردهاند و در نتيجه انسان فوت شده كه بدن او تبديل به خاك و فعلوانفعالاتي در او به وجود آمده است و تبديل شده است به چيزهاي ديگري كه مأكول انسانها مستقيم يا مأكول انسانها غير مستقيم قرار گرفته است، بالنتيجه از بدن بعضي در بدن بعض ديگر قرار گرفته است.
حالا با توجه به اين فرض ممكن، در قيامت كه قرار است از همين بدن خاكي دنيوي جسد اخروي تشكيل شود اين دست زيد كه حالا شده جزء بدن عمرو، اين دستي كه جزء بدن عمرو و افراد مختلف ديگري شده باشد چند صورت پيدا ميكند آن بدن قيامت آن بدني كه ميخواهد از اين زيد محشور شود كه اين جناب زيد از بدنشداخلبدنديگريشده.
يك فرض اينكه بگوييم كه اين جزء بدن زيد اين دست همين دست را هم زيد دارد و هم همين دست كه در بدن عمرو قرار گرفته است عمرو دارد اين اجزاء را، اين كه محال است كه اجزاء واحدة هم جزء بدن زيد باشد و هم جزء بدن عمرو باشد، كلّ اين اجزاء جزء بدن زيد و همين اجزاء جزء بدن عمرو در آنِ واحد كه در قيامت محشور شدهاند، اين كه بطلانش واضح است.
ديگر اينكه بگوييم يكي از اينها كم داشته باشد و ناقص باشد، اين هم فرض اين شد كه نبايد اين بدن ناقص باشد، اين زيد همچنانكه در دنيا بوده است همچنان در آخرت است، اگر جزئي از بدنش كه جزءبدن ديگري شده است براي خودش باز باشد آن ديگري كم مي آورد، و اگر جزء بدن ديگري باشد اين زيد كم مي آورد و باز يكي از اين دو ناقص ميشوند،و بالنتيجه نقص بوجود ميآيد پس با توجه به اين شبههاي كه به نام شبههي آكل و مأكول است خورنده و خورده شده.
در ارتباط با محشور در قيامت اگر همين بدن خاكي باشد و همين بدن دنيوي چنين مشكلي بوجود خواهد آمد و نيز از جهت ديگري هم اين مشكل مطرح ميشود و آن اين كه اگر چنانچه اين جزء بدن زيد كه مؤمن بوده است بعد از تبديل و تبدلات و فعل و انفعالاتي جزء بدن عمرو شده كه عمرو كافر است، آنوقت چنانچه در بدن عمرو كافر باقي بماند، اين زيد كه مؤمن بوده اين اجزاء اجزائي كه طاعت شده بااين اجزاء حالا كه جزء بدن عمرو شده است بايد گرفتار و معذب شود و بالعكس.
بالنتيجه هم از جهت ناقص بودن محشور و هم از جهت مسئلهي عذاب و عقاب و ثواب به مشكل بر ميخوريم اگر چنانچه محشور در قيامت از همين بدن خاكي و همين بدن خاكي انسانها باشد. اين شبههاي است كه از قديم الايام مطرح بوده است و مطرح هست به نام شبههي آكل و مأكول.
جوابهاي مختلف و متعدد از اين شبهه داده شده كه يكي دو جواب را عرض ميكنيم باز اين بحث تتمه اي دارد كه جلسات بعد. يكي از جوابهايي كه به نظر ميرسد كه به عنوان يك احتمال كه ميتواندشبهه را پاسخ بگويد جواب مناسبي است اين است كه:
انسان از ابتداي خلقتش در اين عالم و طفوليت تا هنگامفوتمخصوصا اگر عمر طولاني داشته باشد اجزاء بسياري در اين بدن وارد ميشود و تحليل ميشود خارج ميشود، قرار نيست كه كلّ اجزاء بدني كه دراين عالم بوده از طفوليت و هنگام فوت كلّ اينها محشور شود، آنچه لازم است به قدر يك بدني كه تشكيل بشود كفايت ميكند.
آن وقت ذات مقدس حضرت حق از كلّ اين اجزاء از هنگام ولادت و دوران طفوليت تا هنگام فوت از كلّ اين اجزائي كه اگر جمع بشود يك چيز بسيار جسيمي خواهد شد و لازم نيست همهاش محشور بشود از كلّ اين اجزاء عليم قدير كه همهي اين اجزاء زير نظر علمي حضرت حق است، و بر همهي اين اجزاء تواناست و همهي اينهامقدورحضرت حقّند به قدري كه تشكيل يك بدن لازم است به علم خود و قدرت خود از كل اين مجموعه حفاظت كرده است و بقيه اش جزء بدن ديگري شده يا هر طور شده.
به مقدار يك بدن از اين مجموعه را عليم عزير قدير حفاظت كرده است و از آن تشكيل ميشود و مسئلهاي ندارد و ممكن است اين پاسخ از اين آيه ي شريفه استفاده شود (أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ)[2] ما وقتي بميريم خاك بشويم خاكمان متفرق بشود فعل و انفعالاتي در خاك بوجود بيايد، باز دو مرتبه زنده بشويم؟ اين كار مشكلي است. بعد ميفرمايد (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفيظٌ)[3] اين پاسخ سئوال منكرين معاد است. ما كه خداييم ميدانيم كه زمين با اين بدن چهكار كرده است چه فعل و انفعالاتي در آن بوجود آمده استاينها همه به نظر خودمان انجام شده خودمان اين ترتيب را داده ايم خودمان اين تشكيلات را بهوجود آورده ايم پس ميدانيم اين اجزاء چه شده و همه تحت قدرت خود ماست، (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا كِتابٌ حَفيظٌ).
بنابر اين به نسبت تشكيل يك بدن از اين مجموعه ي بسيار خداوند
متعال عليم حفيظ نگه داشته است يعني مخلوط بدن ديگري نشده جزء بدن ديگري نشده و از آن مقداري كه جزء بدن ديگري نشده است و به علم إلهي قدرت إلهي بر آن حفاظت شده است بدن يوم محشور تشكيل پيدا كرده، بنابر اين مشكلي نخواهد داشت.
اين سئوال و جواب را به صورتي كه الآن گفتم در همين كتاب مرحوم آقاي سيد احمد خوانساري العقائد الحقّة آوردهاند كه عبارت مربوطه اين است:
«أن البدن المحشور يوم النشور البدن العنصري» بدن محشور همين بدن خاكي است همين بدن ترابي است «كما هو صريح الآياتوالأخبار» صريح آيات و اخبار بر اين دلالت ميكند. «و قد يقال أن المحشور ليس البدن العنصري بل البدن المثالي المنشأ بإنشاء النفس بإذن الله تعالي» صورت مثالي است كه روح ايجاد ميكند كه نظريه اي است كه دراسفار مطرح است «بإختلاف الملكات الحاصلة في الدنيا» يك صورت مثالي آن هم به اعتبار ملكاتي كه از خير و شر در دنيا تحصيل كرده است انشاء ميشود به وسيله ي نفس و از اين بدن دنيوي خبري نيست،مسئله اي كه در اسفار بر آن اصرار شده در بخشي از آن اين است.
«و في المقام شبهات تدعو إلي القول المذكور» چه شده كه چنين حرفي گفتهاند با اينكه آيات و روايات صريح است در اينكه از همين بدن خاكي است؟ شبهاتي بوده كه اين شبهات موجب شده تأويل كنند آيات را.
يكي از شبهات را قبلا گفتيم ديگري اين است: «و منها شبهة الآكل و المأكول حيث أمكن أن يصير أجزاء بدنالكافر بدنا للمسلم» ممكن است اجزاء بدن يك كافر جزء بدن مسلم بشود. كفاري فوت شدهاند قبرستاني است بدنهايشان خاك شده، بعد از مدت زيادي همان قبرستان مزرعه شده مزرعه كه شده از همان خاكها گياهاني درست شده از آن گياهان گوسفندهايي خورده اند و از آن گوسفندان انسانهايي خورده اند و نتيجتاً آن خاك كفار خوراك انسانها شده و آن انسانها اتفاقا انسانهاي مؤمن و مسلماني بوده اند، پس اجزاء بدن كافر جزء بدن مسلمان شده و بالعكس قبرستان مسلمانها بوده تا آخر.
«حيث أمكن أن يصير أجزاء بدن الكافر بدنا للمسلم و بالعكس» چه ميشود اشكالش چيست؟ «فيلزم ورود العقوبة علي بدن المسلم» دو صورت براي شبهه گفتم، يكي مسئلهي ثواب و عقاب بود يكي مسئلهي كم آمدن بود، ايشان همان ثواب و عقاب را مطرح كردهاند «فيلزم ورود العقوبة علي بدن المسلم و المثوبة علي بدن الكافر حيث أمكن أن يصير بدن أحدهما ترابا و يصير التراب نباتا و يصير النبات لحما مثلا للغنم و يصير الغنم لحما للآخر أو يصير حبا» يك گياهي بشود دانه اي بشود و آن گياه هم باز در ارتباط با يك حيواني بشود كه لحمي بشود و لحمي بشود براي انسان آخر يا اينكه اصلا همان گياه را خورده باشد.
پس اين شبهه شبههي آكل و مأكول كه به دو صورت عرض كردم و ايشان صورت ثواب و عقابش را مطرح كردهاند نه صورت كسري در قيامت كه عرض شد يك تقرير ديگر هم كه هست در شبههي آكل و مأكول اينكه كسري در قيامت براي يكي شان لازم مي آيد، از بدن يكي كه جزء بدن ديگري قرار گرفته، آن يك جزء كه نميشود در هر دو بدن باشد در آن واحد، پس در يكي از دو بدن هست آن ديگري كسري ميآورد.
در مقام جواب اين جور گفتهاند كه اين را شبههي دوم بيان كردهاند، همين كه گفتيم كه از مجموعه ي يك فرد از اول عمر تا آخر عمر، به اندازه ي تشكيل يك بدن خدا حفاظت كرده است و كلّ اين مجموعه كه جمع بشود چيز بزرگي خواهد شد كه لازم نيست در قيامت باشد، اينها اجزائي است كه تغيير و تبديل پيدا ميكند، از اين مجموعه بهقدر تشكيل يك بدن كفايت ميكند.
«و عن الشبهة الثانية و أنه لا مانع من حفظ أجزاء لكل بدن بحيث لا يكون جزء بدن الآخر» اجزايي را از هر بدني يك قسمتي را، لازم نيست كه از اول ولادت تا وقت فوت همهاش محشور شود، اجزائي را خدا حفظ كند «بحيث لا يكون جزء بدن الآخر و لا يلزم إحتفاظ مجموع الأجزاء من أول العمر إلي آخره» لازم نيست از اول عمر تا آخر عمر همه حفظ شود «و لا إحتفاظ مجموع الأجزاء حال الموت» حتي لازم نيست اجزاء حال موت حفظ شود كه البته اگر اجزاء حال موت هم فرض كنيم حفظ شود طوري نيست.
در هر حال اين يك سئوال و جوابي است كه اينجا در اين كتاب العقائد الحقه مرحوم آقا سيد احمد خوانساري آوردهاند.
و اگر اين كتاب مختصري كه يك وقتي بحث معاد كردهام و يكي از رفقا نوشتهاند اين را داشته باشيد آنجا موارد زيادي و جوابهاي مختلفي گفته شده از اين جواب دقيق تر كه يكي كه از اين جواب كه دقيقتراست و جامع تر است جلسه ي بعد عرض خواهم كرد ولي در مجموعش جوابهاي مختلف در اين نوشته آمده و قسمتي از آن هم يك تذكري از كتاب جناب آيت الله مكارم هم آمده كه به نظر رسيد بد نيست سريع خوانده باشم.
بعد از اينكه شبهه را مطرح ميكنند و شبهه را به صورتهاي مختلف جواب ميدهند، آن وقت ميفرمايد با توجه به آنچه گفته شد بالاخره از معاد جسماني بودن نبايد دست برداريم، حالا به اين صورت شده به صورتهاي ديگر شده با احتمالات ديگر شده پاسخ هاي مختلف گفته شده، هر كدام از اينها ميتواند همين قدر احتمالي درمقابلاشكالباشدو اشكال بر طرف شود.
«با توجه به آنچه گفته شد روشن ميشود كه معاد جسماني طبقظاهر آيات قرآن بلكه نصوص قرآن با همين بدن مادي عنصريصورتميگيرد و در فرض آكل و مأكول بودن مشكلي بوجود نمي آيد. ذكر اين نكته نيز مؤكّداً كه بعضي از منكران معاد جسماني براي آنكه سرپوشي برگفتار خود در مجامع اسلامي و در برابر آيات واضح قرآن بگذارند تعبيراتي در زمينهي معاد جسماني دارند كه در واقع بازگشت به معاد روحاني ميكند و يا معاد جسماني بدون اين جسم مادي است. گاه به سراغ جسم نوعي ميروند و ميگويند چون شخصيت انسان با روح اوست اين روح به هر جسمي تعلق ميگيرد همان شخص را تشكيل ميدهد (يعني اين بدنِ خودش نباشد طوري نيست) و گاه به سراغ جسم برزخي ميروند و معاد را با آن اجسام لطيف نوراني ميدانند و گاه ميگويند شيئيّت و هستي هر چيزي با صورت آن است نه به مادهي آن (كه اين در اسفار مطرح است و تأكيد شده) و آنجا كه صورتي وجوددارد هستي آن شيء موجود است وقوام صورت با روح انسان است، بنابر اين هر كجا روح باشد تمام شيئت و هستي انسان موجود است هيچ يك از اين تعبيرات با معاد جسماني قرآن كه در آيات فراوان گذشته آمده هماهنگ نيست، و در واقع دلبستگي به كلمات جمعي از فلاسفه و عدم توانايي بر حل مشكل آكل و مأكول سبب تمايل به اين گونه بحثها شده است كه از شأن يك عالم مسلمان و پايبند به قرآن دور است.»