درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان

89/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر قرآن کریم

 

﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي‌ هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]

آیات اعتقادی توحیدی مورد صحبت بود فهرستی در این بحث گفته شد بخشی بحث شد قسمتی باقی مانده است به این قسمت رسیدیم که یکی از اقسام توحید، توحید در عبادت است در این مورد گفته شد که از مسائل روشنی که از آیات شریفه قرآن به وضوح و روشن استفاده می‌شود این است که عبادت برای خداوند متعال و در انحصار حضرت حق است ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ﴾[2] .

با توجه به این مسأله روشن این سؤال مطرح می‌شود و این حرف مطرح هست که چون عبادت در انحصار حضرت حق است عبادت هم به معنای خضوع و خشوع و کوچکی کردن است پس هر نوع خضوع و خشوع و تواضع و تعظیم برای غیر پروردگار جایز نیست چه این‌که خضوع و خشوع عبادت است و عبادت هم در انحصار حضرت حق، گفته شد که گروه وهابی‌ها این‌ها در این مورد خیلی جدی هستند و همه گونه خضوع و خشوع هايي که به عناوین مختلف از جشن و عزا و حتی در مواردی زیارت و تقبیل قبور اولیاء و بنای بر قبور و درخواست از اولیای خدای فوت شده و استغاثه به آن‌ها، توسل به آن‌ها را همه این‌ها را از مصادیق عبادت برای غیر خدا می‌پندارند و بالنتیجه شرک است و برای غیر حضرت حق خضوع و خشوع جایز نیست این‌ها هم خضوع و خشوع است پس برای غیر خداوند متعال جایز نخواهد بود.

گفته شد در این مورد که دو تا استدلال دارند یکی از آن دو همین است استدلال عقلی‌شان همین است به اصطلاح البته در ارتباط با نقل و دیگر به آیاتی استدلال کرده‌اند در مورد استدلال عقلی پاسخ داده شد که اشاره می‌شود که عبادت همان خضوع و خشوع است ولی خضوع و خشوع اقسامی دارد، خضوع و خشوعی که به‌عنوان استقلال برای آن شیء یا فردی که انجام می‌گیرد او را مستقل در وجود یا مستقل در کمالی از کمالات مستقل در شیئی از قدرت‌ها و توانائی‌ها و کمالی از کمالات بداند و به طور کلی هر نوع استقلالی به غیر پروردگار داده شود و خضوع و خشوع به این صورت باشد شرک است و با نیت استقلال در انحصار حضرت حق است و اگر استقلال نبود آن گاه احکامش مختلف می‌شود گاهی واجب می‌شود خضوع و خشوع وقتی که در ارتباط با پیامبر اکرم9 امر شده که اطاعت کنید ﴿أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ﴾[3] این‌جا امر به اطاعت کرن، خضوع و خشوع است نسبت به پدر و مادر ^وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ%[4] خضوع و خشوع است اما چون به نیت استقلال نیست از طرفی مأمور هستیم به امر پروردگار در این کار نتیجتاً واجب هم می‌شود، در موارد مستحب می‌شود، در مواردی حرام می‌شود این‌ها گفته شد پس بنابراین استدلال عقلی ایشان بطلانش مشخص است با توضیحاتی که جلسات قبل صحبت شد.

و اما آیات هم همه آیه‌هایی که استدلال کرده‌اند عرض شد که وقتی دقت بکنیم دعوت کردن و خواندن و آن‌ها را مورد خطاب قرار دادن و در خواست کردنی که به‌عنوان اله باشد این بله شرک است اما اگر چنانچه به‌عنوان اله نباشد که خیر این هم صحبت شد یک آیه هم از آیه‌هایی که یک مقداری نیاز به توضیحی بیش از بقیه آیات دارد صحبت شد که آیه 13 سوره فاطر بود که مطرح شد و مقداری از صحبت‌های مربوط به این آِیه هم گفته شد و مختصری در ارتباط با همین آیه غیر از آنچه گفتیم مناسب هست که عرض شود که آیه شریفه این بود ^وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَكُمْ وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبيرٍ%[5] .

استدلال آن‌ها گفته شد می‌گویند که اولیاء و انبیاء و شخصیت‌هائی که شما می‌خوانيد آن‌ها را و از آن‌ها درخواست دارید توسل می‌کنید به آن‌ها استغاثه می‌کنید این‌ها مصداق این آیه هستند ^وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ% کسانی هستند که می‌خوانید آن‌ها را به جز خدا و این‌هائی که می‌خوانید مالک قطمیر نیستند چیزی را مالک نیستند، بخوانید آن‌ها را نمی‌شنوند، بشنوند جواب نمی‌دهند، روز قیامت هم به شرک شما کفری می‌ورزند و مثل خداوند خبیر است که چنین حقایقی را تذکر می‌دهد حقیقتاً می‌گویند مصداق کار شما است هم اهل سنت غیر از گروه وهابی‌ها و هم به‌خصوص شیعه‌ها جمعی را که می‌خوانند از اولیاء خدا پیامبر اکرم 9 و غیر پیامبر اکرم این‌ها مصداق روشنی است برای این آیه شریفه.

استدلال‌شان گفته شد و حالا هم اشاره شد، جوابش هم این شد که گفتیم اولا این آیه در ارتباط با بت‌ها است طبق تفسیر خود اهل سنت مخصوصاً تفسیر کشاف به‌خصوص همین مطلب را دارد که مقصود بت‌ها هستند ^وَ الَّذينَ% که گفته شده که برای ذوی‌العقول است چون آن‌ها معامله ذوی‌العقول با بت‌های‌شان می‌کردند به این جهت ^وَ الَّذينَ% آمده و از سوره اعراف هم خواندیم آیاتی که آن آیات صد در صد قطعی است که مربوط به بت‌ها است فقط، و در عین حال ^وَ الَّذينَ% آمده به خاطر همین جهتی که گفته شد و این‌که ^وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ% آن‌جا هم همان کشاف هم دارد که روز قیامت این بت‌ها را خداوند حیات به ایشان می‌دهد و این‌ها کفر می‌ورزند به شرکی که مشرکین ورزیده بودند و معتضد شده بودند.

پس اولاً در ارتباط با بت‌ها است و ثانیاً خیر یک کسي بگوید که و لو بت‌ها را هم شامل شود ولی اعم است یا این‌که خیر با همین قرینه ^وَ الَّذينَ% و ^وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ% حتماً در ارتباط با غیر بت‌ها است این را اصرار داشته باشد به این‌که آیه بالاخره این‌چنین است حالا و لو بعضی آن طورگفته باشند آن‌وقت جوابی كه گفته شد این بود که همان مسأله استقلال در ارتباط با ^وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ% آن‌هایی را که می‌خوانید «من دون الله» یعنی مستقلاً، مستقلاً هم گفته شد که البته شرک است این دو سه کلمه اضافه این است که در ارتباط با این آیه، این مسأله هم گفته شود که این که این‌ها مالک نیستند قطمیری و شیء حقیری را ^ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ% این نشانه این است که نخیر مربوط به اولیای خدا نیست چه این‌که این‌ها «یملکون» چطور ^ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ% این‌ها مالک هستند چیزی را مثل بقیه انسان‌ها و این آیه وقتی در ارتباط با بت‌ها نباشد در ارتباط با جن و انس مورد عبادت در ارتباط با حضرت عیسی7 در ارتباط با اولیاء خدا در ارتباط با اجنه، این‌ها ^ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ% نسبت به این‌ها صدق نمی‌کند، این‌ها مالک قطمیر هستند.

در جواب اگر کسی بگوید خیر مالک نیستند چون منظور یعنی مالک بالذات این‌ها مالک هستند ولی مالک بالعرض بتملیکٍ من الله مالک هستند آنچه آیه نفی می‌کند مالکیت بالذّات است که نفی می‌کند پس بنابراین از این ^ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ% که بخواهید شاهد بگیرید برای این‌که مربوط به اولیایء خدا نیست چه این‌که اولیاء خدا «یملکون من قطمیر» نه ^ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ% به خاطر این‌که این‌ها مالک بالعرض هستند مقصود از ^ما يَمْلِكُونَ% یعنی بالذّات مالک نیستند و بالحقیقه مالک نیستند.

گفته می‌شود اگر جواب این جواب را بدهند جوابش این است که اگر این‌جور باشد آن‌وقت ^ما يَمْلِكُونَ% پس شد مالکیت بالذّات، مالکیت بالذات که شد می‌گوییم که خب پس آیه در این مورد است که این‌ها مالک بالذّات نیستند معلوم می‌شود آن‌ها به‌عنوان مالک بالذّات می‌خواندند که آیه می‌گوید این‌ها مالک بالذّات نیستند این خوب شد می‌گوئیم که این جمله شاهد بر این است که مربوط به اولیاء خدا نیست چه این‌که اولیاء خدا مالک هستند چیزی را آیه می‌گوید مالک نیستند جواب این شد که گفته می‌شود نه منظور مالک بالذات نیستند اولیاء خدا مالک بالذات نیستند گفته می‌شود که اگر منظور این مالک بالذّات است بهتر شد چرا؟ چون معنایش این می‌شود که معلوم می‌شود آن‌هایی که می‌خواندند این‌ها را این جمع را این اولیاء را به‌عنوان مالک بالذات می‌خواندند که همین نفی شده است حالا که نفی شده که این‌ها مالک بالذات نیستند پس معلوم می‌شود نوع خواندن آن‌ها نوع خواندن مالک بالذات بوده قرآن می‌گوید این‌ها مالک بالذات نیستند چیزی مالک نیستند وقتی که نوع خواندن‌شان نوع خواندن مالک بالذات باشد ما هم می‌گوئیم اگر مالک بالذات بخوانند مشرک است ما هم می‌گوئیم اگر اولیاء خدا را مالک بالذات بدانند چی؟ شرک است.

پس این‌چنین شد که اگر گفته بشود که مقصود از این‌که ^ما يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْميرٍ% درمقابل آن حرفی که گفته شد این است که مالک بالذات نیستند از جهتی بهتر می‌شود چی؟ معلوم می‌شود که خواندن آن خوانندگان به‌عنوان مالک بالذات بوده که قرآن همان را نفی می‌کند مالک بالذات را ما هم معتقد هستیم که چی؟ اگر مالک بالذات باشد شرک است و شرک حرفی نیست پس این یک قسمت حرف دیگر این است‌که گفته شود خیر این‌که مالک نیستند قطمیری را یعنی پس از فوت مالک نیستند و این‌هایی که شما می‌خوانید این‌هایی هستند که فوت شده‌اند.

این‌جا هم باز جوابش این است که اولاً که آیه مطلق است، ثانیاً یکی از کسانی که مورد این معنای این‌چنینی غیر بت‌ها است حضرت عیسی 7است و حضرت عیسی7 در قید حیات است به تصدیق خودتان و مالک چیزی هست حضرت عیسی7 بالاخره در وضعیتی که هست یک پوششی برای‌شان هست مالک آن پوشش هست و به اضافه این‌که آیه مطلق است و در چنین موردی که آن‌ها بگویند خیر آیه مصر هستیم که در ارتباط با اموات و فوت شده‌ها است آن‌وقت همان حرف اول را تکرار می‌کنیم که چی؟ می‌گوئیم مسأله ^مِنْ دُونِهِ% است یعنی مسأله استقلال دادن به اولیاء خدا است استقلال که باشد در هر وضعیتی که باشد در زمان حیات، ممات، به اضافه این‌که این کلمه را باید رویش دقت کرد که من با اشاره دارم این حرف‌ها را رد می‌شوم جای بسط بیشتری هم دارد که آنچه مهم است این است که هر کجا که موضوع شرک تحقق پیدا کند آن‌جا بطلان هم مشخص، حرمت هم مشخص ممنوعیتش قطعی است و موضوع شرک در آن حیات و ممات مدخلیتی ندارد، در تحقق موضوع شرک آنچه که شرک است این است که اگر چنانچه استقلالی در چنین خواندنی باشد نسبت به آنچه که خوانده می‌شود شرک است حالا خواه در وضعیتی باشد که نسبت به جمعیتی که هست فردی که هست در قید حیات باشد یا در ممات باشد.

و بنابراین در ارتباط با این‌که گفته شود این آیه در ارتباط با اولیاء خدا که مرده هستند مطرح است ولی وقتی زنده هستند که آن‌ها را می‌خوانیم که اشکال ندارد وقتی زنده هستند آن‌ها را می‌خوانیم، درخواست می‌کنیم از ایشان چیزی می‌خواهیم که کمال روش عقلاء بر این است اساساً سنت عقلاء بر درخواست از یکدیگر است ولی با همان عدم استقلال اگر چنانچه شرک که شما می‌گوئید به خاطر این‌که فوت شده‌اند شرک است می‌گوئیم نه، بحث فوت نمی‌تواند در موضوع شرک نقشی داشته باشد موضوع شرک موضوعی است که هم در مورد حیات و هم بعد از حیات مطرح است.

و در هر حال در ارتباط با این آیه شریفه حرف این شد اول این‌که گفته شد عموماً گفته‌اند در ارتباط با بت‌ها است یک، پس مربوط به بحث نیست، ثانیاً در ارتباط با بت‌ها نباشد مربوط به اولیاء خدا باشد مسأله استقلال مطرح است و مسأله استقلال هر کجا که باشد شرک است مورد قبول است ولی آنچه که مطرح است بین اهل سنت غیر وهابی‌ها و در ارتباط با شیعیان هرگز استقلالی در کار نیست هیچگاه خواندن به‌عنوان خواندن مستقل نیست بلکه همه‌اش به‌عنوان این است که این‌ها و مسائلی هستند در پیشگاه پروردگار.

و یک جزوه مختصری که نوشته بودیم شاید حدود 35، 36 سال قبل باشد که آن جزوه نوشته شده در ارتباط با توسل فکر می‌کنم یک جمع بندی مختصر قویّی در آن جزوه انجام شد نه به‌عنوان همین توسل که هشت نوع توسل را آن‌جا به ذهن رسیده که تقسیم کرده‌ایم که از این هشت نوع دو نوع آن شرک است و شش نوع آن اشکال ندارد. و نیز بحث همان‌جا بررسی شده که گفته شده توسل که همان وسیله قرار دادن است برای جلب منفعت یا برای دفع ضرر دنیوی، اخروی، این توسل است، این توسل در ارتباط با اولیاء خدا هست تا تصویر دارد حالا این هست نه به‌عنوان تصویر به اصطلاح بین نفی و اثبات که منحصراً به این‌ها باشد عموماً از این به اصطلاح هشت تصویر بیرون نیست.

خدا را خواندن و قسم دادن خدا به حق اولیاء خدا این یک، می‌گوییم خدا یا به حق پیغمبر اکرم9 بدون این‌که خطاب به پیامبر اکرم9 بکنیم در زمان حیات و یا فوت که این شد دو تا، خدا را می‌خوانیم به حق ولی در زمان حیات ولي و پس از حیات ولي این دو، نه خطاب می‌کنیم به ولی و درخواست دعا می‌کنیم از ولی زمان حیات و بعد از حیات به خودش خطاب می‌کنیم یا رسول الله، زمان حیات، بعد از حیات این هم دو، چهار، با این نیت که هیچ استقلالی در کار نیست با نیت عدم استقلال این شد چهار تا خطاب می‌کنیم که شما دعا کنید، شما از خدا بخواهید این چهار تا، پنج و شش خطاب می‌کنیم به ولی زمان حیات، پس از فوت به نیت این‌که نه، شما این کار را بکنید می‌گوئیم این بچه من را شما شفا بدهید نمی‌گوییم دعا کنید که خدا شفا بدهد، دعا کنید که این کسالت برطرف شود نه، شما این کار را بکنید از خود ولی بخواهیم که این کار را بکنید باز با نیت عدم استقلال با این نیت که خدا این قدرت را به ایشان داده با قدرتی که خدا به ایشان داده می‌توانند این کار را بکنند باز هم با نیت عدم استقلال این شش تا، پنج و شش، زمان حیات، بعد از فوت درخواست این‌که شما این کار را بکنید نه دعا بکنید نه شما خودتان این کار را بکنید با نیت عدم استقلال.

این شش تا این‌ها همه‌اش صحبت شده که تک به تک اول از نظر عقلی آن‌جا در آن جزوه بحث شده از نظر عقلی، محال عقلی نیست بعد امکان عقلی دارد امکان عقلی که دارد آیا از نظر نقلی هم اثبات شده یا اثبات نشده آن‌وقت ادله نقلی‌اش آمده است.

اما هفت و هشتی که شرک است این است درخواست از ولی زمان حیات پس از زمان حیات به‌عنوان استقلال، به‌عنوان استقلال اگر چنانچه درخواست شود در تمام این اقسامی که گفته شد به‌عنوان استقلال اگر چنانچه در خواست شود همه‌اش شرک است و حرفی نیست این‌ها آن‌جا بحث شده که دیگر من فهرست بحث را عرض کردم.

بنابراین این کلمه که در ذهن باشد که مسأله استقلال و عدم استقلال است پاسخگوی همه استدلال‌هایی که دارند در ارتباط با استدلال‌های عقلی و استدلال‌های نقلی گفته می‌شود و در ارتباط با این مسأله بد نیست این عبارت که حالا من آیه دومی که می‌خواستم بخوانم فرصت بیان آن آیه نیست، در ارتباط با این بحث.

این جمع اخیر وهابی‌ها دنباله رو جمعی‌اند که 700 سال قبل بوده‌اند ابتدا که این افکار را ابن تيمیه مطرح کرده خود علماء اهل سنت به بهترین صورت جواب داده‌اند کتابهای فراوان، متعدد نوشته شده و جواب داده‌اند و مجدد عبدالوّهاب باز با سیاست کارش توأم شد و توانست پیش ببرد و سیاست در جریان این مسأله قرار گرفته است آن‌هایی که آن زمان قبل که ابن تیمیه آن حرف‌ها را زده حدود 700 سال قبل علمائی که بوده‌اند پاسخ داده‌اند فراوان و کتاب‌های‌شان هنوز هم هست در کتابخانه‌های‌شان هم هست از جمله همین کتاب «و فاء الوفاء» که الان جلد چهارمش در دست بنده هست این‌جا نوشته شده که رسماً همه این انواع توسلات صحیح است «بالادلّة الحدیثیة» آن‌وقت یکی یکی برایش حدیث هم آورده‌اند آن‌وقت از جمله جمله‌ای که جامع است در این مورد جلد چهارم کتاب وفاء الوفاء صفحه 1371 «الفصل الثالث فی توسل الزّائر و تشفعه به صلّی الله تعالی علیه و سلّم الی ربّه تعالی و استقباله صلّی الله تعالی علیه و سلّم فی سلامه و توسّله و دعائه : اعلم أنّ الاستغاثة و الّتشفّع بالّنبیّ».

طلب شفاعت کردن یا استغاثه کردن اصلاً، این کار را شما بکنید درخواست قضاء حاجت «اعلم أنّ الاستغاثة و الّتشفّع بالّنبیّ صلّی الله تعالی علیه و سلّم و بجاهه و برکته الی ربّه تعالی من فعل الأنبیاء و المرسلین و سیر السّلف الصالحین واقعٌ فی کلّ حالٍ قبل خلقه صلّی الله تعالی علیه و سلّم» یعنی قبل از خلقت این عالم، خلقت نوری که روایات زیادی اهل سنت در ارتباط‌ با خلقت نوری پیامبر اکرم9 و حتی بقیه معصومین : از حضرت فاطمه و حضرت امیر و امام حسین و امام حسن دارند «قبل خلقه و بعد خلقه فی حیاته الدّنیوّیة و مّدت البرزخ و عرضات القیامة».

پس توسل به پیامبر اکرم9 قبل از خلقت این عالم، عالم نوری، بعد از خلقت در دنیا، پس از فوت در عرصات پس از حشرشان در قیامت، توسل به حضرت ثابت است، این توسل «واقعٌ فی کلّ حالٍ» که خواندیم آن‌وقت یکی یکی ادله‌اش را آورده است «الحال الاوّل ورد فی آثار، ألحال الثّانی، الحال الثّالث، الحال الرّابع» در ارتباط با هر یک از این قسمت‌ها توسل به پیامبر اکرم9 قبل از خلقت‌شان، توسل به پیامبر اکرم9 بعد از خلقت در این عالم، توسل به پیامبر اکرم9 پس از فوت‌شان در عالم برزخ، توسل به پیامبر اکرم9 پس از حشرشان در قیامت، ادلّه حدیثی برای صحت این توسل و تحقق این توسل در این مواقف مختلف آن‌وقت یکی یکی بیان شده است بنابراین خودشان هم گفته‌اند.

منتهی آن روز مثل این‌که عرض کردم من وقتی همین را نوشتم و به اصطلاح داشت صحبت می‌کرد وقتی این را خواند برایش که یک چنین چیزی هست عرض کردم آن روز که آن هم خیلی خوب گوش می‌داد و هی نعم نعم می‌گفت و ما هم که مستند گفته بودیم و این وفاء الوفاء و در کتاب‌خانه خودتان و همان‌جا که نشسته بودیم در مسجد الّنبیّ و گفتیم که در همین کتاب‌خانه شما پشت سر ما در کتاب‌های خودتان نوشته که توسل، استغاثه صحیح است خوب گوش داد گوش داد بعد گفت بله در کتاب‌های ما هم حق و باطل، کذب و صدق هر دو هست این از همان دروغ‌هایش می‌باشد.


 


[1] - سوره اسراء: 9.
[2] - سوره فاتحه: 5.
[3] - سوره نساء: 59.
[4] - سوره اسراء: 24.
[5] فاطر/سوره35، آیه13 و 14.