88/12/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
فهرستى از موضوعات اعتقادى كه در آيات شريفه قرآن مجيد آمده است گفته شد و در تبيين آن فهرست به مسأله توحيد رسيديم و توحيد يكتا دانستن حضرت حق و اعتقاد به يكتايى ذات مقدس پروردگار و اهتمام به اين مسأله در آيات شريفه قرآن كاملاً مشخص و معنی واحد هم گفته شد.
آيههايى كه در اين مورد رسيده است اين آيات مورد صحبت بود عرض شد كه قسمت بسيارى از آيات شريفه قرآن صرفا اعلام مدعا است و تذكر است به يكتايى پروردگار و بخشى از آيات تذكر به دليل و برهانى هم داده شده به طور كلى آيات مربوطه با توجه به اينكه در بخش اول هم به گونههاى مختلف مىشود تقسيم بشود و در بخش دوم هم ولى مطلب كلى اين است. آيههايى كه اعلام يكتايى حضرت حق در آن آيهها شده بسيار است و شمارش آن فرصت زيادى لازم دارد.
به عنوان نمونه بعضى از آيات به عرضتان رسيد سوره مباركه حج آيه 62 ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ﴾[2] جز اللّه هر آن چه كه غير او خوانده شود به عنوان اللّه باطل است يعنى پس اللّه يكتا است، يگانه است.
آيه ديگر سوره يوسف آيه 40 ﴿أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾[3] اين هم مشخص است صرفا مدعا بيان شده ﴿أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾ تذكر به فطرت در جهت اينكه كدام يك پسنديدهتر است كه اين را مىشود در بخش دوم هم اين آيه را مطرح كرد يعنى شايد مناسب تر اين باشد كه در بخش دوم اين آيه مطرح شود به عنوان اينكه خود اين زمينه يك برهان و دليلى براى يكتايى حضرت حق باشد، توجه دادن به يك حقيقت فطرى كه على القاعده همين طور كه عرض كردم اين آيه را در آن بخش دوم قرار بدهيم به نظر مناسب تر است.
آيه سوم: ﴿وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾[4] مدعى بيان شده ﴿وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ﴾[5] آن آيه شريفهاى ﴿سُبْحانَهُ هُوَ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ﴾[6] هم كه هست سوره زمر آيه 4 اين آيه را هم كه حالا خواندم ^وَ إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحيمُ% سوره بقره آيه 163 فراوان است بسيارى از اوراق شريفه كلام اللّه مجيد را كه نگاه كنيم مىبينيم كه به اين صورت يگانگى بيان شده، گاهى هم يگانگى بيان شده به صورت نفى تثليث گفته شده كه تثليث غلط است و با توجه به نفى تثليث مسأله يكتايى مطرح است آن جور آيهها هم متعدد است سوره نساء آيه 171 ^يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى بِاللهِ وَكيلاً%[7] .
پس در ارتباط با اينكه ^يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللهِ إِلاَّ الْحَقَّ% تا آخر آيهاى كه به عرض تان رسيد آن وقت ^وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللهُ إِلهٌ واحِدٌ% همراه با نفى تثليث است و همچنين باز با خصوصيت ديگرى سوره نحل آيه 51 ^وَ قالَ اللهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَيْنِ اثْنَيْنِ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ فَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ%[8]
منظور اينكه به عناوين مختلف با صورتهاى مختلف اين مسأله يگانگى بيان شده و اينجا همه اش با اختلافى كه اين آيات از جهتى با يكديگر دارند اين قسمت هايى كه خواندم و الاّ فعلى كه تكرار شده اصلاً در جهت اعلام وحدت است بدون اينكه استدلالى بر وحدت بشود اين آيه هم كه
^لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ وَ قالَ الْمَسيحُ يا بَني إِسْرائيلَ اعْبُدُوا اللهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ وَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ أَنْصارٍ%[9]
.
پس در ارتباط با يگانگى و يكتايى حضرت حق به عنوان يك مطلب حق به صورتهاى مختلفى كه اشاره كردم نمونهاى از آيههاى بسيارى كه هست به عرض تان رسيد اين آيهاى شريفهاى كه خواندم ^لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا% اين به ذهنم زد كه ديگر چون يك مقدارى مأنوس با اين مطالب ذهن شده به ذهن زد كه اين آيه را ابن عربى در فصوص ^لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ%، مىگويد كه حاصلش اين است «ما كفروا لانهم قالوا انّ الله هو المسيح و ما كفروا لانهم قالوا المسيح بن مريم» هر دوى اينها درست است هم «ان الله هو المسيح» «هو المسيح» درست است هم «المسيح ابن مريم» درست است كفرش در ارتباط با جمع بين اين دو و اين است كه منحصر كرده خدا را در مسيح «ما كفروا لانهم قالوا الله هو المسيح بل كفروا لانهم حصروا الله فى المسيح» همه چيز است تنها للّه بر خلاف خود آيات است بسيار خوب اشكال ندارد بر خلاف باشدگيرى ندارد اين آدرسش هم ممدالهمم آنجا ايشان هم تقويت كردند همين مطلب را ممدالهمم صفحه 350.
^لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ% ابن مريم هويت الهى در همه اشياء تحقق پيدا كرده نه در حضرت عيسى حالا يك حرف اين است كه مبنی غلط است آن يك مسأله ديگر اينكه اين آيه چى مىخواهد بگويد آن مطلبى كه مسيحىها در جريانش بودند و آيه هم دارد به اين صورت نفى مىكند اين چى هست ^لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ% آن وقت حرف ايشان اين است كه چون خداوند متعال هويت حضرت حق چون هويت الهى در همه اشياء تحقق پيدا كرده، هويت الهى در همه اشياء متحقق است چون در همه اشياء متحقق است كفروا به خاطر اينكه با توجه به ^إِنَّ اللَهَ هُوَ الْمَسيحُ% جمله، جملهاى است كه از آن حصر استفاده مىشود ^لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ%، مسيح هست از اينكه فقط مسيح هست گفتند «كفروا» بلكه همه چيز است چون هويت حق در ارتباط با همه چيز تحقق پيدا كرده اين مبنى است ديگر و لذا بر اساس اين مبنی آن وقت يك حرفهاى خيلى شنيدنى و نشيدنى هست كه به همين تعبير در همين كتاب صفحه حدود 607 دارند كه در ارتباط با اعظم مواقع شهود حق ابن عربى دارد «اعظم مواقع الشهود الحق فى النساء» بعد ممد الهمم شارح اضافه مىكنند «اعظم مواقع الشهود الحق عند مواقعة النساء»، پس صفحهاش را گفتيم صفحه 607 آن وقت بعد چرايش هست چرايش منظورم بحث چرا بود كه هويت حق در همه چيز تحقق يافته «لان الحق يعنى الله متعال لان الحقّ بهويته الفاعليه والمنفعلية ظهر لذا فشهوده اعظم مواقع اعظم الشهود والحمل الشهود»، بله اين يك بخش .
بخش ديگر آيههايى كه در آن آيهها استدلالى هم مطرح هست دليل هم توجه داده شده سوره مؤمنون آيه 91 جزء هجدهم و سوره 23 ^مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ% و.... اخذ ولد نكرده، ^وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ% با خدا، خداى ديگرى هم نيست يگانه هست مسأله يكتايى او، ^إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ% اگر خداى ديگر مىبود «ان كان معه من اله آخر لذهب كل اله بما خلق»، اين يك استدلال كه حالا يك كمى فرصت داشته باشيم توضيح داده مىشود اگر خداى ديگرى مىبود هر يك با آن چه كه خلق كرده است در وضعيت خاص خودش قرار مىگرفت و چنين چيزى نيست، پس دو تا نيست ^وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ% كه تتمه آيه است ^وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ% و اگر معه اله آخرى مىبود «لو كان معه من اله آخر ما كان معه من اله» اگر غير از اين مىبود ^وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ%، يكى بر ديگرى غلبه پيدا مىكرد، يكى بر ديگرى غالب مىشد ^سُبْحانَ اللهِ عَمَّا يَصِفُونَ%[10] .
اين هم باز اشاره به يك استدلالى است كه حالا عرض كردم يك توضيحى داده مىشود اين آيه هم چون با آن دو تا آيه تناسب دارد و در توضيحى كه ان شاء اللّه به عرض مىرسد اين آيه را هم عرض كرده باشم سوره انبياء آيه 22 كه سوره 21 و جزء 17 مىشود ^أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ%[11] .
اين آيههايى كه خواندم كه عرض شد در آن به استدلالى توجه داده شده در اين آيهها سه تا استدلال شده بر يكتايى حضرت حق يكى اين است كه اگر يكى نباشد ^إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ%، دو اين است كه ^وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ%، سه اين است كه ^لَفَسَدَتا% اين اشاره به سه تا دليل براى يكتايى حضرت حق است.
جمعى اين آيهها را در ارتباط با توحيد ربوبى گرفتند نه توحيد ذاتى بعد با توجه به اين جهت كه حالا صحبتش بعد خواهد شد كه نمىشود اصرارى بر اين جهت كرد يك تعميمى آيات دارد آن وقت به اين صورت گفته شده كه اگر فرض تعدد شد از چند صورت خارج نيست حالا كه متعدد هستند يا هر دو توانا هر دو تا قادر و هر دو اله به معناى متصرف در امور خالق اشياء و قادر به تمام معنی يا دو تا كه فرض شده روى اين چنينى است و هر دو مستقل از نظر تمام كمالات مانند يكديگر و در ارتباط با خلقت و هستى و كائنات هر دو در كائنات بالشركه متصرف اند اين هم هست، اين هم هست بعد هر دو دخالت مىكنند در همه كارها هر دو توانا و هر دو متصرف در هر شىء اين يك فرض، هر دو توانا ولى هر يك متصرف در يك بخشى مستقل در يك بخشى دون بخش ديگر ولى هر دو توانا در دو بخش متصرف خواهند بود و توانا هم هستند يا آنكه يكى ضعيف و يكى قوى اين سه صورت به اين سه صورت اين آيات ناظر است، گر چه هر دو قوى و قادر و هر دو مشترك در تصرف فى كل شىء اگر چنين فرض شود ^لَفَسَدَتا%[12] است اين دو تا توانا بنا نيست كه يكى براى يكى تواضع كند يكى از ديگرى تبعيت كند بنا بر اين هر كدام خودش، خودش در نتیجه در همه هستى كه هر دو متصرف آن وقت نتيجه اين مىشود كه اختلاف در خواست و اراده نتيجهاش مىشود فساد، به هم ريزى كه حالا ان شاء اللّه فرصتى باشد اين مسأله هم بايد صحبت شود كه ^لَفَسَدَتا% به معناى اصل خلقت ايجاد نمىكند اين يكى مانع ديگرى مىشود يا خير اعم از اين جهت در هر دو حال اگر هر دو مستقل و هر دو مشترك در تصرف فى كل شىء ^لَفَسَدَتا% و اگر هر دو قادر و هر دو در كمالات مثل هم ولى در تصرف هر يك بخشى را متصرف و ديگرى بخشى، يكى چيزهايى خلق كرده ديگرى هم چيزهاى ديگرى خلق كرده به اين جهت ناظر است اين عبارت آيه شريفه ^إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ%، آن وقت استدلال اين مىشود اگر چنين باشد بايد مشخص باشد كه يكى و بخشى مخلوقات در اختيار او و ديگرى هم و بخش ديگر و چنين چيزى نيست و چون چنين چيزى نيست پس نفى اثنين مىشود اثبات وحدت مىشود و در صورتى كه خير يكى ضعيف و يكى قوى به اين جهت آيه شريفه ^وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ% يا بايد اين چنين بشود اگر اين چنين شد كه خوب معلوم است آنى كه مغلوب واقع شده باز آن خدا نيست و در نتیجه يكتايى ثابت مىشود اين اجمال اين مسائل تا برسيم به مطالب مربوط به اينجا كه ان شاء اللّه هفته آينده ما قرار است يك كتاب كه بدهكار هستيم تقديم كنيم و ميلاد پيغمبر اكرم و حضرت صادق كه تذكر داده شده حديثى چيزى وقت گذشته است و همين قدر ان شاء اللّه اميدواريم به حق اين دو ميلاد، خداوند همه خيرات را بر همه بندگانش عنايت بفرمايد.