89/02/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث اراده
﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾[1]
در بحث اراده با توجّه به اين كه اصل كلمه اراده در ارتباط با خداوند متعال در بيانات وحيانى مشخص و مسلّم است و اطلاق مريد به خداوند متعال مورد اتفاق، عرض شد كه اختلاف در اين است كه اراده از صفات فعل است يا از صفات ذات، و اراده به چه معنا است.
در اين مورد مطالبى گفته شد. و حدود مهمات از روايات و آيات ياد آورى شد. و از آيهها و روايات به خوبى مشخص روشن استفاده مىشد كه اراده از صفات فعل است. تصريح به اين جهت شده است. و اراده غير از علم است. و اراده همان فعل خداوند متعال است و ايجاد اوست و احداث اوست. اينها از متن مدارك به روشنى استفاده مىشد.
در اين مورد بعد از اين استفاده خودمان كه هر چه بيشتر تدبر كنيم همين را مىفهميم، قرار شد كه بيانات بزرگان هم خوانده بشود، بيانات مختلف. و بعد اقوالى كه عرض شد كه حدود هفت قول است، از اينها كدام يك استفاده میشود. و بررسى اين اقوال و آنها كه غير آنچه كه گفتيم گفتهاند به چه دليل گفتند، دليلشان چيست، و آيا پاسخى براى دليلشان هست يا خير.
روز گذشته از شرح الأربعين مرحوم قاضى سعيد قمى عبارتى را خوانديم كه ايشان هم تصريح جدّى به همانچه كه گفتيم مستفاد از آيات است از روايات است دارند در حد تأكيد فراوان. عباراتى كه خوانديم تا آنجا كه گفتند آنها كه چنين نگويند با ائمه خود عناد ورزيدند.
حالا امروز عبارت مرحوم شيخ مفيد. مرحوم شيخ مفيد هم همين معنا را گفتند. و عبارتى كه به عرضتان میرسد نياز به همان توجّه و تدبر مختصرى دارد كه عبارت روشن است. در جلد 4 بحار شریف صفحه 138 مرحوم علاّمه مجلسى بيان شيخ مفيد رحمة الله عليه را آوردهاند.
«و قال الشيخ المفيد قدس الله روحه إن الإرادة من الله جل اسمه نفس الفعل» تا حالا چه مىگفتيم؟ ارادته فعله، ارادته ايجاده، احداثه، اين تعبيرهاى مختلف. ايشان هم اينجور فرمودند «إن الإرادة من الله جل اسمه نفس الفعل».
«و من الخلق» أمّا اراده خلق چيست؟ اين كه انسان در باطن خودش در ضمير خودش يك چيزى در نظر میگیرد، تصور میكند، كم به كم شوق پيدا میكند، آهسته آهسته تصميم میگيرد إلى آخر اين مقدمات را دارد، كه اينها در ارتباط با حضرت حق معنا ندارد. «و من الخلق الضمير و أشباهه مما لا يجوز إلا على ذوی الحاجة و النقص» حالاتى كه در ارتباط با افرادى است كه محتاجند، نيازمندند و ناقصند.
«و ذلك لأن العقول شاهدة بأن القصد» چطور در ارتباط با خلق اين چنين است؟ چون میدانيم و مطلب از همين قراراست که «لأن العقول شاهدة بأن القصد» انسان وقتى چيزى را مىخواهد انجام بدهد، تصميم میگيرد، نيت میكند، «لا يكون إلا بقلب» قلب و باطنى دارد روحى دارد. «كما لا تكون الشهوة و المحبة إلا لذی قلب و لا تصح النية و الضمير و العزم» مسأله نيت كردن، تصميم گرفتن، در باطن چنين در نظر گرفتن، اينها همه در ارتباط با كسى است كه جسمی و وسايلى در كارش است. «إلا على ذی خاطر» بايستى اين تعبيرها نسبت به او درست باشد. نيت، ضمير، عزم، كه قبول داريم اين چنين است در ارتباط با كسى كه داراى خاطر است، داراى باطن است، كه وقتى مىخواهد كارى انجام بدهد احتياج دارد اراده و نيت و تصميم. «يضطر معها فی الفعل الذی يغلب عليه» وقتى مىخواهد كارى انجام بدهد «يضطر معها فی الفعل الذی يغلب عليه إلى الإرادة له و النية فيه و العزم».
«و لما كان الله تعالى يجل عن الحاجات» أمّا خداوند متعال كه از حاجات بدور است، حاجتى ندارد، «و يستحيل عليه الوصف بالجوارح و الأدوات» توصيف نمیشود باينكه داراى ادوات و جوارح است، قلب است، باطن است، چنين و چنان «و لا يجوز عليه الدواعی و الخطرات» او اين جور نيست كه دواعى و خطراتى براى او معنا داشته باشد. مثل اين كه ما میگويم در دلمان خطور كرد، مغزمان خطور كرد، اينها در ارتباط با او صحيح نيست. «بطل أن يكون محتاجا فی الأفعال إلى القصود و العزمات» در افعال نياز به قصد و نيت اين مسائل كه ما داريم، ندارد. «و ثبت أن وصفه بالإرادة مخالف فی معناه لوصف العباد» نسبت به خدا كه میدهيم میگويم خدا مريد است، غير از آن است كه ما خودمان نسبت بدهيم ما مريديم. يا به ديگرى نسبت بدهيم بگويم اراده كرده. ما اردهمان در ارتباط با اين عضلات و جوارح، حالات مختلف و نيازمنديها است، كه در ذات مقدس حضرت حق نيست.
«و أنها نفس فعله الأشياء» باز تكرار شد كه چی؟ اول فرمودند «إن الإرادة من الله جل اسمه نفس الفعل» اينجا میفرمايد «و أنّها» از ما اراده در ما داراى اين مسائل مقدماتى است. تفكر و ضمير، تصميم، قصد و كذا و كذا. ولى راجع به خدا چيست؟ «و أنها نفس فعله الأشياء». پس اراده را راجع به خداوند نفس فعل خدا است اشياء را.
«و بذلك جاء الخبر عن أئمة الهدى»[2] آن وقت میفرمايد كه آنچه كه از ائمّه هم استفاده میشود در اخبار هم مطلب از اين قرار است.
خب پس ايشان هم فرمودند كه مستفاد از اخبار اين است.
آن وقت اين خبرى كه در اين مورد نقل شده كه خوانديم خبر را بد نيست كه اين خبر را كاملاً در نظر داشته باشيد. كه از اخبارى كه به جنبههاى مختلف اشاره شده در آن خبر از اين اخبار، اين خبر است كه در صفحه 137 همين جلد 4 حديث 4 آمده است.
«قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَخْبِرْنِی عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللهِ وَ مِنَ الْخَلْقِ» همين كه اراده خلق چيست و اراده خدا چيست؟
«فَقَالَ الْإِرَادَةُ مِنَ الْمَخْلُوقِ الضَّمِيرُ» آنچه در باطنش تصميم میگيرد «وَ مَا يَبْدُو لَهُ بَعْدَ ذلِكَ مِنَ الْفِعْلِ» بعد از آنچه تصور میكند و شوقى كم به كم پيدا میكند آهسته آهسته تصميم میگيرد در ارتباط با فعل قرار میگيرد.
«وَ أَمَّا مِنَ اللهِ عزّ و جلّ فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَاغَيْرُ ذلِكَ لِأَنَّهُ لَايُرَوِّي» كه ايشان هم در عبارتش گفتند نفس الفعل همان ايجاد شىء را. او اينجور نيست كه فكر كند آن مقدماتى در باطن داشته باشد ضميرى داشته باشد. «وَ لَا يَهُمُّ» و او اين چنين نيست كه همت كند بر كارى «وَ لَا يَتَفَكَّرُ، وَ هذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ، وَ هِی صِفَاتُ الْخَلْقِ» اينها از صفات خلق است «فَإِرَادَةُ اللهِ هِيَ الْفِعْلُ لَاغَيْرُ ذلِكَ».
(فارادة الله هی الفعل) اين تعبير حديث است كه عين تعبير مرحوم شيخ مفید كه استفاده كردند خوانديم (نفس الفعل).
اينجا هم در حديث دارد كه «هِيَ الْفِعْلُ لَاغَيْرُ ذلِكَ يَقُول لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» أمّا يقول كنايه است «يَقُول لَهُ كُنْ فَيَكُونُ بِلَا لَفْظٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لَا هِمَّةٍ وَ لَا تَفَكُّرٍ وَ لَا كَيْفَ لِذلِكَ كَمَا أَنَّهُ بِلَا كَيْفٍ»[3] سنخش اصلاً از سنخ ما نيست تا اين مسائل كه مربوط به ما است آنجا معنا بدهد.
بنابراين گفتند اين كه در حديث آمده «و بذلك جاء الخبر عن أئمة الهدى ثم أورد هذه الرواية» بعد اين حديث كه الآن خواندم بعد اين حديث را شيخ مفيد آوردند، كه كاملاً در ارتباط با همين مسأله به خصوص تصريح دارد.
آن وقت مرحوم علامه مجلسى در ارتباط با اين مطلب در اين بحث اراده ايشان باين صورت نقل كردند در صفحه 137 بعد از همين حديث كه الآن خواندم بعد از اين حديث حديثى كه باز با سند ديگر نقل كردند از مرحوم كلينى بعد گفتند بيان. مكرر عرض كرديم اين بيانها و اقولها و توضيح اين تعبيرهاىی كه علامه مجلسى در بحار دارند، خيلى ديدنى است و رویش بايد حساب كرد و تفكر كرد. در بسيارى از موارد بسيارى از مشكلات را حل كردند.
«بيان إعلم ان ارادة الله» اينجا اول عبارت ايشان يك مقدارى موهم يك معناى ديگرى است كه يك مقدارى خلاف توقع آدم میشود به خيال خودمان، با اين اوضاع كه ايشان دارند. وضعيتى كه كاملاً بر حديث چنين و چنان، يك كمى عبارت اول موهِم چيزى است كه خيلى مثلا مطلوب نباشد. بعد در تتمّه مطلب را خوب بيان كردند «اعلم أن إرادة الله تعالى كما ذهب إليه أكثر متكلمي الإمامية هي العلم بالخير و النفع و ما هو الأصلح».
اين عبارت كاملاً میشود يكى از آن اقوالى كه به خيال خودمان بگويیم مطلوب نيست، كه اراده بمعنى علم باشد بعضى گفتند. اراده بمعنى اصلح باشد بعضى گفته بودند. و معانى بعدى. اين عبارت تا اينجا كه الآن خوانديم میشود اراده بمعنى علم و اصلح. همان كه میگويم كه از عبارت استفاده میشود. «ولا يثبتون فيه تعالى وراء العلم شيئا» براى خداوند غير از علم ديگر ارادهاى قائل نيستند.
خب حالا بعدش معلوم میشود كه اين كه گفتند «كما ذهب إليه أكثر متكلمي الإمامية هي العلم بالخير و النفع و ما هو الأصلح» نه اين كه حالا نظر من هم همين است. اين اگر همين جا تمام مىشد، يك ظهورى تو اين جهت داشت. ولى از بعدش معلوم میشود اين قسمت نقل قول دارند میكنند از متكلمين. حالا اين تتمه معلوم میشود.
«ولعل المراد بهذا الخبر وأمثاله مِن الأخبار الدالة على حدوث الإرادة هو أنّه يكون فی الانسان قبل حدوث الفعل» بعد ديگر همين معنا را توضيح میدهد. اين كه در حديث دارد كه اراده در ارتباط با خدا حدوث الفعل شد، معنایش اين است كه در خدا و خلق تفاوت دارد. آن وقت همين معناى مطلوب را از اين به بعد توضيح میدهد. «ولعل المراد بهذا الخبر وأمثاله مِن الأخبار الدّالة على حدوث الإرادة».
پس اولاً پذيرفتند كه چی؟ كه اخبار دال بر حدوث اراده است. وقتى دال بر حدوث اراده شد، ديگر علم به اصلح نمیشود. علم به اصلح همان علم است و ذاتى است، از صفات ذات میشود حادث نمیشود.
«هو أنه يكون في الإنسان قبل حدوث الفعل اعتقاد النفع فيه ثم الروية ثم الهمة ثم انبعاث الشوق منه ثم تأكده إلى أن يصير إجماعا باعثا على الفعل» تا اين كه تصميم میگیرد، همت میكند بر فعل، كار را انجام میدهد. (اجماع) همان تصميم گرفتن، در جهت فعل قرار گرفتن است. «و ذلك كله إرادة فينا متوسطة بين ذاتنا و بين الفعل و ليس فيه تعالى» در ارتباط با خداوند متعال چنين چيزى نيست «بعد العلم القديم بالمصلحة من الأمور المقارنة للفعل سوی الإحداث و الإيجاد».
باز اينجا آوردهاند تصريح كردند خدا علم دارد توانایى بر فعل دارد. ديگر اين چيزهایى كه بشر دارد كه فكر میكند، تصميم میگیرد، شوق پيدا میكند، اين حرفها آنجا نيست. فقط چيست؟ پس از علمش احداث است. همان كه اراده حادث است و اراده همان احداث است و همان فعل است.
«فالإحداث في الوقت الذي تقتضي المصلحة صدور الفعل فيه قائم مقام ما يحدث من الأمور في غيره تعالى» درارتباط با خدا فقط احداث است.
«فالمعنى أنّه ذاته تعالى بصفاته الذاتية الكمالية كافية فی حدوث الحادث مِن غير حاجة إلى حدوث امر فی ذاته» شوق ، فكر ، تفكر امثال اينها ديگر هيچ لازم نيست «عند حدوث الفعل»[4] .
اينجا يك حاشيهاى دارد مرحوم علامه طباطبائى میفرمايد آن قسمت اول حاشيه را آوردند كه گفتيم عبارت عبارتى است كه موهِم معنى ديگر است، آنجا را میفرمايد كه آن مطلب جز همان مطلبى كه جمعى از حكما و فلاسفه اينها گفتند كه اراده همان صفت ذات میشود، چيز ديگرى نيست. راست هم میگويد همان كه عرض كردم آن عبارت اول وهم اين كه همان است. بعدش میفرمايد أمّا اراده چيست؟ خودش میفرمايد كه اراده نفس آن مراد خارجى است، تصريح میكند. يعنى زيد اراده است عمر اراده است سماء اراده است ارض اراده است. كه گفتيم كه يكى از اقوال اين است كه عرضمان هم اين است كه اين قول هم صحيح نيست.
عبارت ايشان را از جاى ديگر هم بخوانيم. چون آنچه كه به نظر میرسد عبارات مختلفى است كه جا دارد كه همهاش ديده بشود، بعد نتيجه بگيريم.
عبارت اينجا اين است میفرمايد كه در ارتباط با اين مطلبى كه اول عبارت مرحوم علامه مجلسى است «هذا الذی ذكروه» يعنى همين متكلمين اماميه كه مرحوم علامه مجلسى نقل كردند گفتند كه متكلمين اماميه چنين گفتند، «تصوير للأرادة الذاتية» اين همان اراده ذاتيه است كه صفت ذات است. همان كه گفتيم اول عبارت همان در مىآيد. «التی هی عين الذات ان صحّ تصويرهم» تصوير اگر صحيح باشد میشود از صفات ذات آنكه متكلمين باين صورت گفتند. «و أمّا الإرادة التی فی الاخبار فهی الإرادة التی هی من الصفات الفعلية».
ايشان هم قبول دارند مكرر در جاى ديگر هم تصريح میكنند، در نهايه هم دارند كه اراده از صفات فعل است نه از صفات ذات. منتهى آنچه در نظر ما مىرسد كه مطلوب نيست، چيز ديگر است كه حالا كه از صفات فعل است چی؟ میگويد نفس مراد خارجى است. نه نفس مراد خارجى نيست. كه ان شاء الله بحث مىكنيم. بلكه ايجاد است احداث است نه آن مرادى كه در خارج تحقق پيدا كرده. ولى اين قسمتش درست است كه میفرمايد «و أمّا الإرادة التی فی الاخبار فهی الإرادة التی هی من الصفات الفعلية كالرزق و الخلق» پس اينجا درست است.
بعد میفرمايد «وهی نفس الموجود» اگر يادتان باشد ما يك فهرستى اول گفتيم كه بعضى گفتند اراده يعنى ابتهاج ذات يعنى سرور ذات. بعضى گفتند همان نفس علم. بعضى گفتند علم باصلح. بعضى گفتند اختيار. بعضى گفتند خود آن مراد خارجى مثل ايشان. آن شىء كه در خارج تحقق پيدا كرده او را گفتند اراده. میگويیم نه او اراده نيست. اراده فعل الله است، احداث خدا است. او محدث است، او مراد است نه اين كه اراده باشد.
بعد اين تعبير كه جاى حرف است «و هی نفس الموجود الخارجى من زيد و عمرو و الأرض و السماء» اينجورى است خود اين را ايشان میگويد اين اراده است. اراده از صفات فعل است، و خود اين موجود خارجى اراده است. «كما ذكره شيخنا المفيد»[5] .
عبارت شيخ مفيد را اول خواندم. ايشان میگويد هم چنان كه شيخ مفيد همين را گفته است. يعنى گفته كه اراده همان زيد و عمرو خارجى است.
كه آنچه كه ما خوانديم چه بود؟ نه شيخ مفيد چه گفته بود كه ارادته فعله خوانديم عبارت را و دو جا تصريح كردند كه اراده فعل است نه اراده آن مراد خارجى باشد. مىخواهم بگويم نسبتشان به شيخ كه شيخ چنين گفته، اين هم به نظر مىرسد كه اين خدشه را دارد.
تا باز تعقيب بشود بحث .
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد