89/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث اراده
﴿وَ لَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ﴾[1]
در بحث اراده بعد از مسائلى كه مطرح شد، بنابراين شد كه طبق روشى كه آن روش مورد تأكيد است و طبيعى است كه روش تحقيق كسانى است كه وحى را پذيرفتهاند، و اين كه همين قدر كه مطلبى از بداهت برخوردار نبود و مورد اختلاف بود و بر مسائل بديهى هم مبتنى نبود، شايسته بلكه لازم است كه براى رسيدن به مطلب در درجه اول آنچه كه در وحى آمده است مطرح بشود، تا مستفاد از وحى بدست بيايد. و بعثت انبياء هم براى همين بوده كه اين معارف و حقايق از مسير مورد اطمينان اخذ بشود. مورد امن و آن مسير مورد اطمينان در حد فوق همه مسيرها بديهى است كه با قبول وحى، خود وحى است.
اين حديث هم كه مكرر خوانده مىشد مضامين متعددى به اين صورت داريم كه «مَا بَعَثَ اللهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللهِ»[2] خداوند متعال انبياء و رسل را مبعوث نفرموده مگر اين كه بندگانش مطالب را بگيرند از ناحيه خدا. خيلى لطيف است حديث. و چندين حديث باين صورت برخورد شده و هست. «مَا بَعَثَ اللهُ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبَادِهِ إِلَّا لِيَعْقِلُوا عَنِ اللهِ» خدا انبياء و رسل را نفرستاده مگر اين كه مردم بگيرند مطالب را از ناحيه خدا.
به تعبير معمولتر بخواهيم بگويیم يك كانال خدا به خودش زده در جهت گرفتن مطالب. آن كانال امن آن مسير امن مسيرى است كه از طريق انبياء و رسل مطلب رسيده باشد. روشن هم هست. بنابراين اين اهتمام بايد باشد در ارتباط با اين جهت.
در بحث اراده به آيات شريفه قرآن كه مراجعه بشود، حالا در ارتباط با اين بحث آيات شريفه قرآن بسيار است كه به عنوان نمونه آياتى معمولاً خوانده مىشد و خوانده شد. (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ)[3] كه مشخص است كه (إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ) ارادهاى در كار است، نه إذا علم شيئا ان يقول له كن فيكون. و صفت فعل بودن اراده كاملاً از خود محتواى آيه شريفه مشخص است كه صفت فعل خدا است. صفت فعل است اراده طبق مدارك وحيانى نه صفت ذات.
(وَ لَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ)[4] مشخص است (وَ لَوْ نَشَاءُ) اگر بخواهيم. يعنى نمىخواهيم. پس میتوانيم بخواهيم أمّا نمىخواهيم. پس يعنى فعل ما است. (وَ لَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ).
ماده اراد را و ماده شاء را و مشيت را در قرآن كه بررسى كنيم، از واضحات است كه استفاده میشود از اين آيات كه مشيئت، اراده، اينها از صفات فعل است نه از صفات ذات.
و بابى كه در توحيد صدوق و هم چنين در كافى شريف و هم چنين در بحار و بعضى ديگر از مجامع حديثى است كه در ارتباط با صفات ذات و صفات فعل است. در خصوص اراده توحيد صدوق صفحه 139 آنجا به اين حديث بر مىخوريم كه فرمودند «وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ».
علم حضرت حق هست در عين اين كه معلوم نيست. تو بحث تقرير مطلب نيستيم صرفا در جهت اين كه اراده صفت فعل است فعلا صحبت داريم.
«وَ الْقُدْرَةُ ذَاتُهُ وَ لَا مَقْدُورَ» يعنى قادر اذ لا مقدور. «فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ»[5] بعد در ارتباط با علم مسألهاى است. «فَلَمَّا أَحْدَثَ الْأَشْيَاءَ» پس احداث اشياء ايجاد اشياء كه تعبير میشود اين فعل او است.
و باز براى اوست صفت مسمى به فعل كه احداث اشياء است. كه با قرائن ديگر مشخص بود كه يعنى وقتى اراده كند اشياء را. (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا) همان میشود احدث الأشياء.
حديث ششم صفحه 142 باز آنجا هم مىبينيم كه اين مطلب بعنوان اين كه مشيت اراده اينها صفت فعل است، اين تعبير شده كه «لَمْ يَزَلْ لَهُ الْقُدْرَةُ أَنْشَأَ مَا شَاءَ». عبارت را از رو هم خوانده باشم که وقتی این روایات را بررسی کنیم، فراوان این تعبیرها را میبینیم. مثلا بعد انشائه در صفحه 141 این جمله هست در همان حدیث که «مَلِكاً قَبْلَ أَنْ يُنْشِئَ شَيْئاً وَ مَالِكاً بَعْدَ إِنْشَائِه» پس قبل ان ینشئ و بعد ان ینشئ و بعد انشائه. انشاء باز همان اراده و ایجاد.
و این تعبیری که حالا خواندم که یک مقداری روشن تر در این زمینه هست «لَمْ يَزَلْ لَهُ الْقُدْرَةُ أَنْشَأَ مَا شَاءَ حِينَ شَاءَ بِمَشِيَّتِهِ وَ قُدْرَتِه»[6] راجع به قدرت، لم یزل له القدرة که ذاتی است. راجع به مشیت، انشأ ما شاء حین شاء بمشیته و قدرته، پس باز کاملا مشخص است که از صفات فعل است.
و حدیث 7 صفحه 143 باز در این حدیث شریف هم میبینیم که این جور بیان شده در ارتباط با مسئله مشیت میفرماید که «إِذَا أَرَادَ اللهُ شَيْئاً كَانَ كَمَا أَرَادَ بِأَمْرِه مِنْ غَيْرِ نُطْق»[7] در ارتباط با توصیف خداوند متعال مطالبی که بیان شده بعد به این جا منتهی می شود که «إِذَا أَرَادَ اللهُ شَيْئاً كَانَ كَمَا أَرَادَ بِأَمْرِه مِنْ غَيْرِ نُطْق».
باز حدیث 13 از صفحه 145 که به این صورت آمده میفرماید که «لَمْ يَزَلِ اللهُ عَالِماً بِالْأَشْيَاءِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْأَشْيَاءَ» پس لم یزل عالما قبل ان یخلق الاشیاء، خلق اشیاء که میشود این فعل خداست. و باز در ارتباط با اراده اوست. از اول حدیث هم بد نیست خوانده بشود که «كَتَبَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع يَسْأَلُهُ عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَ كَانَ يَعْلَمُ الْأَشْيَاءَ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ وَ كَوَّنَهَا أَوْ لَمْ يَعْلَمْ ذَلِكَ حَتَّى خَلَقَهَا» که باز این جا مشخص است «أَوْ لَمْ يَعْلَمْ ذَلِكَ حَتَّى خَلَقَهَا» خداوند قبل از خلق اشیاء، اشیاء را میدانست که چگونه است یا پس از خلق میدانست؟ سؤالش این است «أَ كَانَ يَعْلَمُ الْأَشْيَاءَ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ وَ كَوَّنَهَا أَوْ لَمْ يَعْلَمْ ذَلِكَ حَتَّى خَلَقَهَا أَوْ لَمْ يَعْلَمْ ذَلِكَ حَتَّى خَلَقَهَا وَ أَرَادَ خَلْقَهَا وَ تَكْوِينَهَا» پس معلوم میشود که اراد خلقها و تکوینها باز مسئله فعل اوست. بعد «فَعَلِمَ مَا خَلَقَ عِنْدَ مَا خَلَقَ وَ مَا كَوَّنَ عِنْدَ مَا كَوَّنَ» این سؤال او بود. حضرت در جواب هم که سؤال کاشف از این است که در ذهنیت سائل کاملا مطلب از این قرار بوده، پاسخ هم به همین ترتیب است. «فَوَقَّعَ 7 بِخَطِّه لَمْ يَزَلِ اللهُ عَالِماً بِالْأَشْيَاءِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْأَشْيَاءَ كَعِلْمِهِ بِالْأَشْيَاء بَعْدَ مَا خَلَقَ الْأَشْيَاءَ»[8] . پس باز مسئله اراده کردن اشیاء است در سؤال. و پاسخ هم خلق اشیاء است. که نتیجه همین است که مورد صحبت است.
و حدیث 15 صفحه 146 در این حدیث شریف هم هست «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ 7 قَالَ: قُلْتُ لَهُ لَمْ يَزَلِ اللهُ مُرِيداً» این دیگر نص در مطلب بیشتر هست. آن ها هم مشخص بود. «قُلْتُ لَهُ لَمْ يَزَلِ اللهُ مُرِيداً فَقَالَ إِنَّ الْمُرِيدَ لَا يَكُونُ إِلَّا لِمُرَادٍ مَعَهُ بَلْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَاد»[9] دیگر روشن تر از این چه جور تعبیر بشود. سؤال میکند که خداوند متعال همیشه مرید بوده؟ یعنی صفت صفت ذات است؟ لم یزل مریدا کما این این که لم یزل عالما، لم یزل قادرا، لم یزل حیا؟ فقال 7اگر مرید باشد، مراد هم باید با او باشد همیشه. «فَقَالَ إِنَّ الْمُرِيدَ لَا يَكُونُ إِلَّا لِمُرَادٍ مَعَهُ» تخلف نمیشود بین اراده و مراد. «بَلْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً قَادِراً ثُمَّ أَرَاد». پس این هم که مشخص است. پس در ارتباط با ارادهای که صحبتش هست، مشخص است که تصریح این احادیث است که صفت فعل است.
حدیث 16 همان صفحه 146 در حدیث 16 هم هست «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ 7 عِلْمُ اللهِ وَ مَشِيَّتُهُ هُمَا مُخْتَلِفَانِ أَمْ مُتَّفِقَانِ» علم و مشیت دو تا هست یا این که خیر؟ این دیگر همان اصل مطلب را به این صورت سؤال کرده که به اضافه این مشیت و اراده مطرح است که صفت فعل است یا خیر؟ تفاوتش هم با علم مطرح شده در سؤال. «عِلْمُ اللهِ وَ مَشِيَّتُهُ هُمَا مُخْتَلِفَانِ أَمْ مُتَّفِقَانِ فَقَالَ الْعِلْمُ لَيْسَ هُوَ الْمَشِيَّةُ أَ لَا تَرَى أَنَّكَ تَقُولُ سَأَفْعَلُ كَذَا إِنْ شَاءَ اللهُ وَ لَا تَقُولُ سَأَفْعَلُ كَذَا إِنْ عَلِمَ اللهُ» پس معلوم می شود علم و اراده دو تاست. و ضمنا مشیت فعل حضرت حق است. «فَقَوْلُكَ إِنْ شَاءَ اللهُ دَلِيلٌ عَلَى أَنَّهُ لَمْ يَشَأْ» هنوز نخواسته، میگویی اگر بخواهد «فَإِذَا شَاءَ كَانَ الَّذِي شَاءَ كَمَا شَاءَ وَ عِلْمُ اللهِ سَابِقٌ لِلْمَشِيَّةِ»[10] . که مشخص است. پس اینها هم همه کاملا روشن است در آنچه که مورد نظر هست.
حدیث 17 از همان باب صفحه 147 «قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ 7أَخْبِرْنِي عَنِ الْإِرَادَةِ مِنَ اللهِ وَ مِنَ الْمَخْلُوقِ قَالَ فَقَالَ الْإِرَادَةُ مِنَ الْمَخْلُوقِ الضَّمِيرُ» چیزی که در پنهان انسان هست «وَ مَا يَبْدُو لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ» و زمینه هایی که بعد پیش میآید تا اراده میکند «مِنَ الْفِعْلِ وَ أَمَّا مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَا غَيْرُ ذَلِكَ».
این جا به اضافه این که اراده صفت فعل است، فهمانده است معنای آن را هم. فهمانده که اصلا اراده یعنی چه، اراده یعنی احداث، اراده یعنی ایجاد، اراده یعنی در حقیقت اعمال قدرت. ولی تعبیر حدیث این شد این را خاطرتان باشد که بعد خیلی از آن باید استفاده کنیم.
«لِأَنَّهُ لَا يُرَوِّي وَ لَا يَهُمُّ» خدا همت کند کاری بکند، تصمیم بگیرد مثل تصمیم گیری ما، آن جور نیست فکر کند بعد کاری کند. «وَ لَا يَتَفَكَّرُ وَ هَذِهِ الصِّفَاتُ مَنْفِيَّةٌ عَنْهُ» این ها صفات مخلوق است که بخواهد فکر کند تصمیم بگیرد. «وَ هِيَ مِنْ صِفَاتِ الْخَلْقِ» باز تکرار شده «فَإِرَادَةُ اللهِ هِيَ الْفِعْلُ» اراده خدا فعل خداست. خدا کاری کرده، کاری میکند، یا نه همان کار که کرده، همان کاری که میکند آن اسمش اراده است. «لَا غَيْرُ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ بِلَا لَفْظٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لَا هِمَّةٍ وَ لَا تَفَكُّرٍ وَ لَا كَيْفَ لِذَلِكَ» اصلا خدا کیفی ندارد، فعلش هم همین طور. «كَمَا أَنَّهُ بِلَا كَيْف»[11] .
این حدیث 17 صفحه 147 را به خصوص یادتان باشد، که از آن بعد باید استفاده های متعدد بکنیم. چون چند تا مطلب در این حدیث بیان شده که آنچه که فعلا در مقام آن هستیم، این است که به روشنی استفاده میشود که صفت فعل است نه صفت ذات.
حدیث دیگر همان صفحه 147 حدیث 18 «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ 7 قَالَ: الْمَشِيَّةُ مُحْدَثَةٌ»[12] . مشیت حادث است. صفات ذات که دیگر حادث نمیشود. چیزی که صفت ذات یعنی عین ذات است، عین ذات است. یعنی ازلی است. «الْمَشِيَّةُ مُحْدَثَةٌ» مشیت حادث است. پس یعنی صفت فعل است. این هم که دیگر خیلی روشن است.
و آن وقت البته در ارتباط با مشیت، اراده این ها تفاوت دارد، ندارد، اینها ان شاء الله صحبتش خواهد شد.
و حدیثی که از نظر معنای حدیث باید بعد بحثش را بکنیم، فعلا در مقام همین هستیم که صفت فعل است. صفحه 148 «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ 7 قَالَ» از احادیثی است که یک مقدار حرف دارد. یعنی جای صحبت دارد، چند وجه برای آن گفته شده، که ان شاء الله این ها را بعد وارد میشویم. فعلا در مقام نفس این که اراده و مشیت صفت فعل است، هستیم. «خَلَقَ اللهُ الْمَشِيَّةَ بِنَفْسِهَا ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ بِالْمَشِيَّة»[13] .
و دو تا حدیث دیگر هم برای شما عرض کنم که حدیث های عجیبی است . این دو تا حدیث هم خیلی حرف دارد. و فعلا باز ما از این جهتی که مورد صحبتمان هست مطرح میکنیم. و الا خود این حدیث جا دارد که مورد بررسی از نظر معنا قرار بگیرد. که اتفاقا مواردی بوده که بررسی شده است. حدیث در اصول کافی کتاب التوحید باب المشیة حدیث سوم ج 1 صفحه 151«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ 7 قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَمَرَ اللهُ وَ لَمْ يَشَأْ وَ شَاءَ وَ لَمْ يَأْمُرْ» از احادیث نسبتا مشکل است. امر الله خدا امر کرده، اما نخواسته. خواسته، اما امر نکرده. یعنی بین این دو تا تلازم نیست. هر چه امر کرده این را خواسته باشد و بالعکس. چه طور؟ «أَمَرَ إِبْلِيسَ أَنْ يَسْجُدَ لآِدَمَ وَ شَاءَ أَنْ لَا يَسْجُدَ» امر فرمود که شیطان سجده کند که فرشتهها را گفت سجده کنید، ولی خود خدا خواسته که سجده نکند. بوی جبر میآید و خیلی چیزهای دیگر. «وَ لَوْ شَاءَ لَسَجَدَ» اگر میخواست که سجده کند خدا، سجده میکرد.
پس امر و لم یشأ شاهد عرضمان این است. ولی معنای حدیث بماند برای شما ان شاء الله صحبتش میشود. امر و لم یشأ.
در باره حضرت آدم عکس است. «وَ نَهَى آدَمَ عَنْ أَكْلِ الشَّجَرَةِ» فرمود لا تقربا هذه الشجرة «وَ شَاءَ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا» که عرض کردم تکرار میکنم که معنایش چیست ان شاء الله طلبتان. «وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ لَمْ يَأْكُلْ»[14] . اگر نمیخواست که آدم بخورد، نمیخورد.
آنچه منظور ماست چیست؟ این است که نهی و شاء، شاء ان یاکل، پس این شاء چه شد؟ شد صفت فعل و با نهی هم جمع شد، هم نهی هم شاء.
و حدیث بعدی این که «إِنَّ لِلهِ إِرَادَتَيْنِ وَ مَشِيئَتَيْنِ» خدا دو تا اراده دارد. یک اراده حتم که باید بشود، اراده تکوینی است که هر چه اراده کند همان میشود. یکی هم ارادهای هست که اراده حتم نیست. مثل ارادههای تشریعی. امر کرده که نماز بخوانید، ولی افراد بخوانند نخوانند به اراده خودشان بستگی دارد. «إِرَادَةَ حَتْمٍ وَ إِرَادَةَ عَزْمٍ يَنْهَى وَ هُوَ يَشَاءُ وَ يَأْمُرُ وَ هُوَ لَا يَشَاءُ».
ما از یک بعد داریم این حدیثها را میخوانیم، بعد این که این صفت فعل است.
«أَ وَ مَا رَأَيْتَ أَنَّهُ نَهَى آدَمَ وَ زَوْجَتَهُ أَنْ يَأْكُلَا مِنَ الشَّجَرَةِ وَ شَاءَ ذَلِكَ وَ لَوْ لَمْ يَشَأْ أَنْ يَأْكُلَا لَمَا غَلَبَتْ مَشِيئَتُهُمَا مَشِيئَةَ اللهِ تَعَالَى» در مورد ذبح حضرت ابراهیم حضرت اسماعیل را «وَ أَمَرَ إِبْرَاهِيمَ أَنْ يَذْبَحَ إِسْحَاقَ» حالا در این حدیث اسحاق دارد و الا معروف همان حضرت اسماعیل است. «وَ لَمْ يَشَأْ أَنْ يَذْبَحَهُ وَ لَوْ شَاءَ لَمَا غَلَبَتْ مَشِيئَةُ إِبْرَاهِيمَ مَشِيئَةَ اللهِ تَعَالَى»[15] .
حدیث آخر این که «شَاءَ وَ أَرَادَ وَ لَمْ يُحِبَّ وَ لَمْ يَرْض شَاءَ أَنْ لَا يَكُونَ شَيْءٌ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ أَرَادَ مِثْلَ ذَلِكَ وَ لَمْ يُحِبَّ»[16] حالا شاء و اراد و لم یحب، این ها همه نشان دهنده این است که مشیت صفت فعل است.
این چند تا حدیث که خواندم از مشکلات است. که ان شاء الله در همین بحث باید بحثش را بکنیم.
کفایت میکند ظاهرا این مقدار حدیث که خواندم. هر جا مراجعه کنید احادیث را، همین طور که گفتم یک دست است. این احادیث یک دست است، همه یک نواخت و مطابق با آیات. پس به خوبی روشن صد در صد روشن استفاده میشود از روایات و مدراک که اراده صفت فعل است. و اراده صفت غیر از علم است. و به قول مرحوم قاضی سعید قمی میگوید که آن هایی که گفتند اراده صفت فعل نیست، آن ها عاندوا ائمتهم مثل این که با ائمه خودشان خواستند لج کنند. ایشان این تعبیر را میکند ولی من عرضم این است من میگویم معمولا در مقام تحقیق بودند، گاهی اشتباه میشود یک جوری میشود حلقه مفقودهای به وجود میآید یک مطلبی نمیرسد یک کاری می شود. که حالا ممکن است صحبتش بشود. ولی ایشان میگوید که آن قدر مطلب روشن است که اگر کسی غیر از این بگوید، باید بگوییم عاندوا ائمتهم اهل البیت.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد