89/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مبحث اراده
اراده غیر از علم است
من مناظره للإمام علی بن موسى الرضا صلوات الله وسلامه عليه مع سليمان المروزى «ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع يَا سُلَيْمَانُ هَلْ يَعْلَمُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ سُلَيْمَانُ نَعَمْ قَالَ أَفَيَكُونُ مَا عَلِمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ يَكُونُ مِنْ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَإِذَا كَانَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا كَانَ أَ يَزِيدُهُمْ أَوْ يَطْوِيهِ عَنْهُمْ قَالَ سُلَيْمَانُ بَلْ يَزِيدُهُمْ قَالَ فَأَرَاهُ فِی قَوْلِكَ قَدْ زَادَهُمْ مَا لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ يَكُونُ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ الْمَزِيدُ لَا غَايَة»[1] .
در اين مناظره پس از بحث بداء مسأله اراده مطرح شد. سليمان مروزى معتقد بود كه اراده از صفات ذات است و عين ذات مقدس حضرت حق است. بالنتيجه مانند علم، قدرت، حيات كه در خود متن هم تشبيه به حيات و تشبيه به علم و سمع و بصر شده بود در بيان سليمان. حضرت هم رد اين نظریه را در اين بيانات شريفشان بيان فرمودند و اين كه خير اراده از صفات فعل است و صفت ثبوتى ذاتى نيست و حادث است. همين بحث كه كاملاً مطرح است و مورد ابتلاء است.
و به طور اكثر بياناتى كه از فلاسفه هست و يا آنها كه در مسير آنها حركت كردند، اين است كه اراده را عين علم مىدانند. و بعضى علم با صلح تعبير كردند. كه حدود پنج معنا براى اراده اشاره شد.
از طرق مختلف سليمان به نظر خودش مىخواست كه اثبات كند كه اراده عين ذات است. و حضرت هم طرقى كه او وارد شده بود نقض كردند، رد كردند به گونههاى مختلف. و حضرت هم از طرقى در جهت بيان همان مبناى حق و اين كه اراده صفت فعل است، در اين بحثها و مناظره مطالبى فرمودند.
بعد از آنچه كه روزهاى قبل گفته شد، به اينجا رسيديم عباراتى كه خوانديم.
تقرير را توجّه بكنيد تا با عبارات تطبيق داده بشود، مقدارى عبارات مغلق است. مطلب روشن است حدودا عبارات مقدارى پيچ دارد. حضرت فرمودند كه خداوند آنچه در بهشت و در دوزخ است از خلائقى كه داشت و در دوزخ قرار مىگيرند همه را مىداند يا خير؟ سليمان گفت بله همه را مىداند. حالا كه همه را مىداند آنچه در بهشت و دوزخ قرار بگيرند جزء همينى است كه خداوند متعال گفتيم مىداند؟ گفت بله.
بعد مىفرمايند كه حالا آنچه كه مىداند در بهشت و دوزخ هست، اگر همه آنها با همه اين صورتى كه گفته شد اينها قرار گرفتند كار انجام شد، آيا ادامه پيدا مىكند يا تمام مىشود؟ براى بهشتىها نعمتهاى بهشت، براى دوزخىها گرفتاريهاى دوزخ ادامه پيدا مىكند يا اين كه قطع مىشود؟ گفت نه ادامه پيدا مىكند.
فرمودند حالا كه ادامه پيدا مىكند، از اين قول تو كه گفتى ادامه پيدا مىكند پس معلوم مىشود كه آنچه كه در ارتباط با بهشتىها و جهنّمىها پس از اين كه قرار مىگيرند در بهشت و دوزخ ادامه پيدا مىكند، زادهم و قطع نمىشود. وقتى اين چنين شد، پس آنچه كه نبوده است در علم حضرت حق خواهد بود. يكون فی علمه ما لم يكن. چون آن زيادى و آن ادامه آن چيزى است كه صحبتش نبود، وقتى ادامه پيدا مىكند در ارتباط با آنچه كه تداوم پيدا مىكند نيز علم حضرت حق هست يا نيست؟
هر دو را حضرت در نظر گرفتند. اگر چنانچه بگويى آنچه را كه إدامه پيدا مىكند در علم حضرت حق هست، كه ظاهر قول تو هم همين است كه در علم حضرت حق هست؛ اگر هست، به اين نتيجه مىرسيم كه آن چه ادامه پيدا مىكند كه نبوده است و در علم حضرت حق هست و همچنان هم ادامه پيدا مىكند، علم هست، ولى اراده نيست. چرا؟ چون او هنوز بعد از اين است. هى ادامه پيدا مىكند، تدريجى است اين نعم، اين عذابها تدريجى است. كم بكم انجام مىگيرد، كم بكم در جريان است. پس آنچه كه هنوز تحقق پيدا نكرده است، ارادهاى در ارتباط با آنچه تحقق پيدا نكرده نيست. زيرا اراده از مراد تخلف پيدا نمىكند. معلوم مىشود ارادهاى به آنها نيست، ولى علم هست. علم هست اراده نيست. نتيجه اين شد كه علم و اراده دوتاست. علم و اراده عين هم نيستند.
و اگر بگوئى كه خير نمىداند كه آخرش به اينجا بر مىگردد چون گرفتار چنين مطلبى مىشود كه مطلب خودش ابطال شده، از آنچه كه اوّل گفته كه زادهم اين نعمتها آن گرفتارىها تداوم پيدا مىكند، از اين برمىگردد، مىگويد كه خير اينها قطع مىشود.
حضرت میفرمايد ضمن اعترافاتى كه در اين گفتگو دارد خلود را اعتراف مىكند، حضرت مىگويند كه اين مخالف شد با خلودى كه نصّ قرآن است. و آيات مختلف را در اين زمينه بيان مىفرمايند. و بالنتيجه اگر قطع مىشود و تمام مىشود منافى با خلود است. اگر تداوم پيدا مىكند، نسبت به آنچه تداوم پيدا مىكند علم هست ولى اراده نيست. پس دوتا شد. اگر بگوئي كه علم نيست، پس بطلانش مشخص است كه اين كه نفى علم كه میكنى مخالفت كردى با آنچه همه الهيّن مطلب را گفتند. زيرا تعالى الله عن ذلك كه علم نداشته باشد.
گفت زادهم، حالا كه زادهم در ارتباط با آنچه به تدريج انجام مىشود علم هست يا نيست؟ اگر علم هست، نتيجه اين شد كه علم هست امّا اراده نيست. چه اين كه آنچه بعد انجام مىشود الآن ارادهاى نسبت به آن نيست، و إلاّ انجام مىشود محقق مىشود. نتيجه اين شد كه پس علم هست و اراده الآن نيست. چون اين چنين است، پس دوتاست، دوئیت آن ثابت مىشود. اگر بگوئي كه نمىداند خدا نسبت به آنچه بعد از اين انجام مىشود، كه باز تو عباراتش به اينجاها مىرسد، تعالى الله عن ذلك علوا كبيرا. و اگر بگوئى كه قطع مىشود و زياد نمىشود نعم و ابتلائات بر بهشتىها و بر دوزخىها، اگر بگوئى قطع مىشود، مخالف با خلودى است كه در نص قرآن كريم آمده است. و در ضمن مطالب هم اعتراف كرده است. اين جان مطلب است.
پس بالاخره در ارتباط با آنچه بعد از اين است اراده فعلى در كار نيست، پس اراده نيست. الآن در ارتباط با آنچه به تدريج انجام مىگيرد ارادهاى نيست. اين است كه اراده از مراد خلّف پيدا نمىكند. (إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)[2] .
پس محور بحث در اين بخش دوّمى كه از اين مناظره وارد شديم، در ارتباط با اين است كه علم و اراده اين دوتاست يا يكى است؟ او مدّعى است كه اراده از صفات ذات است و از صفات ثبوتى ذاتى است. و حضرت هم نفى اين را فرمودند، و اين كه اراده از صفات فعل است و حادث. به تقريرهاى مختلفى تاكنون از قسمت اوّل بحث بحث مطرح شده است.
حالا عبارت را دقت كنيد
«ثُمَّ قَالَ الرِّضَا ع يَا سُلَيْمَانُ هَلْ يَعْلَمُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قَالَ سُلَيْمَانُ نَعَمْ» آنچه كه در بهشت و جهنّم است خدا مىداند؟ بله.
«قَالَ أَفَيَكُونُ مَا عَلِمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ يَكُونُ مِنْ ذَلِكَ» حضرت فرمودند حالا كه مىداند خداوند ما فی الجنّة والنّار را بنابراين نتيجه اين مىشود كه يا به صورت سؤال يا به صورت اخبار كه يكون ما علم الله عزَّوجلَّ أنَّهُ يكون من ذلك. آنچه را خدا مىداند كه بعد از اين هم در ارتباط با دوزخ و جهنّم هر آنچه كه انجام بشود از همين دانستنی است. از همين دانستنی است که اوّل اقرار گرفته شد. از همين كه فرمودند «هَلْ يَعْلَمُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ ... أَفَيَكُونُ مَا عَلِمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ يَكُونُ» آنچه خواهد انجام بشود من ذلك؟ يعنى در ارتباط همين است كه الآن مطرح شد و گفتيم مىداند؟ «قَالَ نَعَمْ» هست بله مىداند.
«قَالَ فَإِذَا كَانَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا كَانَ» حالا كه اينها انجام شد بهشتىها در بهشت جهنّمىها در جهنّم، حضرت فرمودند كه «فَإِذَا كَانَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا كَانَ» يعنى كار انجام شد، بهشتىها در بهشت جهنّمىها در جهنّم هم مستقر، «أَ يَزِيدُهُمْ أَوْ يَطْوِيهِ عَنْهُمْ» آيا ادامه پيدا مىكند نعمتهاى بهشتىها گرفتارىهاى دوزخىها ادامه پيدا مىكند يا اين كه خير قطع مىشود از اينها؟ «أَ يَزِيدُهُمْ أَوْ يَطْوِيهِ عَنْهُمْ» يا اين كه طى مىشود قطع مىشود از آنها؟
«قَالَ سُلَيْمَانُ بَلْ يَزِيدُهُمْ» گفت ادامه پيدا مىكند، زياد مىشود، تداوم دارد.
حضرت از اين كه گفت زادهم، نمىخواهند اين نتيجه را بگيرند حالا كه زادهم در ارتباط با آنچه كه زادهم مىداند ولى اراده نيست. چون به تدريج انجام مىشود، دانش هست اراده نيست. علم هست اراده نيست. پس متفاوت شد. اگر بگويى كه نمىداند كه «تَعَالَى اللهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيرا» آخرش به اين برگشت كه از زادهم بر مىگردد، باز مخالف با خلود خواهد شد. حضرت فرمودند كه اين كه تو گفتى «بَلْ يَزِيدُهُمْ قَالَ فَأَرَاهُ فِی قَوْلِكَ قَدْ زَادَهُمْ مَا لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ يَكُونُ».
اين عبارتى كه مغلق است اين است. اينجا همين طور كه پاورقى هم معنا كردند كه از ادقاء هستند این محشی و از كسانى است كه دقت خاصّى دارد، بسياری از مواردى كه حاشيه دارند، حاشيهشان هم دقيق است و هم تبيين كننده مطلب است. صاحب توضيح المراد كه به تجريد و كشف المراد تعليقه دارند. و از تعليقههاى بسيار قوى اين تعليقه هست. نمىگوئيم كه در آن حالا هيچ چيزى كه هيچ كتابى كه به طور كامل نمىشود كه در نظر گرفته باشد كه اشتباهى نداشته باشد، ولى از كتب قوى است، در شرح كشف المراد تعليقههاى فوق العاده خوبى دارند. و از جمله اينجا هم اين عبارت را ايشان هم همين طور كه عرض مىكنم معنا میكنند. گر چه بگونه ديگر هم به ذهن مىآيد.
«قَالَ فَأَرَاهُ فِی قَوْلِكَ قَدْ زَادَهُمْ» اين كه گفتى قَدْ زَادَهُمْ مىبينم كه خدا در ارتباط با مطلبى كه تو گفتى فاراه فارى الله تبارك وتعالى در ارتباط با اين كه گفتى قد زادهم نعم بهشت، ابتلائات دوزخى، چه مىبينم؟ مىبينم كه خداوند متعال «أنَّهُ –اين- مَا لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ يَكُون» اين كه گفتى زادهم و تداوم پيدا مىكند نعم و ابتلائات بهترها و دوزخىها، نتيجهاش اين خواهد شد كه «أَنَّهُ يَكُون مَا لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِهِ» يكون فی علمه ما لم يكن. عبارت اين است «فَأَرَاهُ فِی قَوْلِكَ قَدْ زَادَهُمْ مَا لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ يَكُونُ» اين عبارت يك كم مغلق است. «مَا لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ يَكُونُ» يعنى چه؟
ايشان اين جور معنا مىكنند، بعد هم كه بيشتر دقت كنيم معلوم مىشود كه خوب كارى كردند، خوب معنا كردند. و عرض كردم وجه ديگرى هم در نظر هست كه اين عبارت است «مَا لَمْ يَكُنْ فِی عِلْمِهِ أَنَّهُ يَكُونُ» أَنَّهُ يَكُونُ فِی عِلْمِهِ مَا لَمْ يَكُنْ از اين كه تو گفتى زادهم، تداوم پيدا مىكند اين جريان نعم و ابتلائات، حالا كه تداوم پيدا مىكند، پس آنچه كه نبوده كه اين تداوم اين تداومى كه اوّل نبوده اوّل فرض شد كه جميع آنچه كه در بهشت و جهنم است و خدا مىدانست و بعد هم مستقر شد؛ حالا اين كه تداوم پيدا مىكند اين است كه لم يكن است، اين لم يكنها از زادهم كه گفتى استفاده مىشود كه يكون فی علم الله. پس مىداند خدا اين لم يكن خداوند متعال مىداند كه بعدا به تدريج اينها تحقق پيدا مىكند. «أنِّهُ يَكُونُ فِی عِلْمِهِ مَا لَمْ يَكُنْ».
ايشان در پاورقى بعد از اين كه خصوصيات عبارت را يك كمى توضيح مىدهند از نظر اين كه چه جملهاى مقدم چه جملهاى مؤخّر، بعد مىگويند كه نتيجه اين خواهد شد «فاراه اى فأراه ان ما لم یکن یکون فی علمه علی قولک» حالا كه تو گفتى فزادهم لازمه زادهم اين است. آنوقت نتيجه اين مىشود اگر اين شد، پس علم هست امّا نسبت به آن زادهم اراده نيست. نتيجه اين خواند شد. كه بعد هم اين نتيجه را هم ايشان مىگيرند «فعلمه المتعلق الآن بما لم يكن غير الارادة لأنَّها لم تتعلق به بعد»[3] .
این توضيح خوبى است كه در اين پاورقى هست. و لو كه بگونه ديگرى كه من براى اين كه حالا حواسها متفرق نشود آنىكه در ذهنم هست كه وجه آخرى هم مىشود برای آن گفت، ولى همين وجهى است كه نسبتا وجه ظاهرى است و با مطالب هم درست مىخواند، هست. و لو به صورت آخرى هم مىشود گفت. كه من يك اشارهاى از خارج كردم.
در هر حال پس بنابراين مطلب به اينجا رسيد. سليمان اينجا گفت كه آقا اين كه گفتيم زياد مىشود، چون اندازه ندارد. تدريج ادامه دارد أبدى است، بهشت ابدى جهنّم هم أبدى است. چون ادامه دارد و ابدى است، غايت ندارد، مىگوييم علم بر آن نخواهد بود. چرا؟ چون لايتناهاست. چون لايتناهاست، علم به لايتناها معنى ندارد. حضرت اينجا مىفرمايند كه تعالى الله عن ذلك. خير، علم خداوند به لايتناها است. بله براى خدا اين مسأله معنا ندارد كه تو اين جور حرف بزنى.
«قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ الْمَزِيدُ لَا غَايَة لَهُ» كه بالنتيجه وقتی لا غاية له باشد، علم نباشد. كه از عبارتى بعدى معلوم مىشود.
«قَالَ ع فَلَيْسَ يُحِيطُ عِلْمُهُ عِنْدَكُمْ بِمَا يَكُونُ فِيهِمَا» پس از نظر تو اگر اين جور شد چون غايتى براى آنچه كه بعد خواهد بود و به تدريج تداوم پيدا مىكند غايتى نيست، پس علم حضرت حق از نظر شما نسبت به آنها نيست؟ چون آنها اين چنين است. «فَلَيْسَ يُحِيطُ عِلْمُهُ (علم الله تبارك وتعالى) عِنْدَكُمْ بِمَا يَكُونُ فِیهِمَا» در بهشت و دوزخ «إِذَا لَمْ يَعْرِفْ غَايَةَ ذَلِكَ» چون غايت و اندازهاى ندارد؟ «وَ إِذَا لَمْ يُحِطْ عِلْمُهُ بِمَا يَكُونُ فِيهِمَا لَمْ يَعْلَمْ مَا يَكُونُ فِيهِمَا قَبْلَ أَنْ يَكُونَ» نتيجه اين خواهد شد كه قبل از آنچه كه تحقق پيدا بكند، به آنچه كه هنوز تحقق پيدا نكرده، خدا عالم نباشد. اين خلاف آن چيزى است كه همه الهيّون بر آن متفق هتسند. «وَ إِذَا لَمْ يُحِطْ عِلْمُهُ بِمَا يَكُونُ فِيهِمَا لَمْ يَعْلَمْ مَا يَكُونُ فِيهِمَا» نتيجه اين خواهد شد «لَمْ يَعْلَمْ مَا يَكُونُ فِيهِمَا قَبْلَ أَنْ يَكُونَ» تا تحقق پيدا نكند، علم نخواهد بود. «تَعَالَى اللهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيرا». بنابراين اين هم كه غلط است. مشخصّ است.
پس چه شد؟ پس علم هست، از آن طرف اراده نيست. تفاوت علم و اراده مشخّص شد.
قال سليمان سليمان مىگويد كه چون خلود هست، پس نهايتى نيست. چون اين چنين است، لذا ما گفتيم كه علمى نيست. به اين جهت نفى علم شده باشد. «قَالَ سُلَيْمَانُ إِنَّمَا قُلْتُ لَا يَعْلَمُهُ لِأَنَّهُ لَا غَايَةَ لِهَذَا لِأَنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَصَفَهُمَا بِالْخُلُود» بهشت و دوزخ هر دو خلودى برايشان هست و اهلش خالد در آن هستند. حالا استثنائات كه هست نسبت به دوزخيان. « وَ كَرِهْنَا أَنْ نَجْعَلَ لَهُمَا انْقِطَاعاً».
حضرت مىفرمايند نه مشكلى ندارد اين كه خلود باشد، علم هم باشد. علم با خلود تنافى ندارد. «قَالَ الرِّضَا ع لَيْسَ عِلْمُهُ بِذَلِكَ بِمُوجِبٍ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُمْ لِأَنَّهُ قَدْ يَعْلَمُ ذَلِكَ ثُمَّ يَزِيدُهُمْ ثُمَّ لَا يَقْطَعُهُ عَنْهُمْ» اين چنين مىشود كه خداوند متعال در ارتباط با بهشتىها، جهنّمىها، زادهم نعمت را، گرفتارىها را. قطع هم نمىكند، علم هم دارد. علم خدا با خلود منافاتى ندارد.
«قَالَ الرِّضَا ع لَيْسَ عِلْمُهُ بِذَلِكَ بِمُوجِبٍ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُمْ لِأَنَّهُ قَدْ يَعْلَمُ ذَلِكَ ثُمَّ يَزِيدُهُمْ ثُمَّ لَا يَقْطَعُهُ عَنْهُمْ وَ كَذَلِكَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی كِتَابِه» كه آيات شريفهاى كه مىرساند كه خلود هست و انقطاعى در كار نيست «كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ» كه خلود را مىرساند و خلود در عذاب را «و قال عزَّوجلَّ لأهل الجنّة عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» نعمتها منتهى براى آن نيست. «وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ. لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ فَهُوَ جَلَّ وَ عَزَّ يَعْلَمُ ذَلِكَ وَ لَا يَقْطَعُ عَنْهُمُ الزِّيَادَةَ»[4] .
نتيجه تا اينجا اين شد كه تفاوت بين علم و اراده را حضرت خواستند با اين بيانات تثبيت بكنند. در تتمّه اين بخش يك مثال ديگر هم از خود بهشت حضرت مطرح مىكنند، و باز همين نتيجه را مىگيرند.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد