88/12/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
﴿يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب﴾[1]
ادامه بررسی دومین تقریر برگزیده
آخرين تقريری كه در بحث بداء مطرح شد مقدماتی برای اين تقرير گفته شد تا به نتيجهی اين مقدّمات برسيم. و بايد گفت كه گونههای مختلف تكرار هم شد ولی چون نتيجهی اين مقدّمات و آنچه در اين تقرير هست به نظر میرسد اگر ثابت بشود، دارای خصوصيات و امتيازات و برتریهايی است، اين است كه در عين اين كه تكرار شده است و باز هم تكرار میشود از اين جهت اهميّت دارد كه مطلب بشود باز شود مشخص شود. لذا باز هم عرض میكنيم.
از چيزهايی كه در اين مدّعا در ارتباط با مسئلهی بداء به عنوان مقدّمه گفته شد، يك اين بود كه ذات مقدّس حضرت حقّ تعيّنی در علم حضرت حقّ نيست و علم لايتناهی است. معنای اين حرف چيست؟ علم لايتناهی است يعنی اندازهای برای علم حضرت حقّ وجود ندارد، و ذات مقدّس حضرت حقّ كه «علم كلّه» و عالم است علمش حدّی برايش نيست، تعبير میشود كه لايتناهی است. بر همه چيز از محالات و ممكنات و اشياء و نقايض اشياء و همه چيز و همه چيز، آگاه است.
پس علم حضرت حقّ لايتناهی است معنايش اين است يعنی هيچ حدّی اندازهای در كار نيست. و بر همهی اشياء نقايض اشياء و بر همهی ممكنات و بر همهی محالات، بر همه چيز آگاه است. چيزی نيست كه بر او آگاه نباشد و اشياء هم لايتناهی است، از چنين معنايی تعبير میشود كه علم ذات حضرت حقّ لايتناهی است.
و ديگر اين كه تعيّن در مرتبهی ذات حضرت حقّ و در علم حضرت حقّ، تعيّنی نيست. يعنی اين اشياء لايتناهايی كه گفته شد، هيچ يك از آنها برايشان تحقّقی تعيّنی در ارتباط با مرتبهی ذات مقدس حضرت حق كه در نظر بگيريم نيست. آنجا هيچ چيز به عنوان اين كه مشخص باشد متعيّن باشد معنا ندارد. پس علم حضرت حقّ كه لايتناهی است معنای لايتناهی مشخص، آنچه را هم كه میداند كه لايتناهی است، برای هيچ يك از آنها در مرتبهی ذات إلهی تعيّنی نيست. يعنی چون میداند بايد باشد. و از لوازم ذاتش باشد تعيّنات، اشياء.
گاهی گفته میشود كه ذات مقدّس، نفس ذات علّت است به عنوان علّت تامّه. نفس ذات علّت تامّه است برای تحقّق معلول و معلول لازمهی ذات است. اگر اين جور باشد هم معلول منفكّ از ذات نيست و لازمهی ذات است و هم اين كه معلول أزلاً تعيّن دارد بخاطر اين كه لازمهی ذات است. ذات ازلی است معلول هم ازلی خواهد شد. تعاصر دارند. لازمهی ذات است و چون ذات ازلی است معلول هم ازلی است.
پس اينجور شد كه ذات مقدس «علم كلّه» و علم هم لايتناهی است به معنايی كه گفته شد. و تعيّن هم در علم حضرت حقّ نيست. علم حضرت حقّ علت تحقق نيست تا به نفس علم تعيّن تحقق پيدا كند. چون علم علّت نيست. بنابر اين لايتناهی است علم حضرت حقّ و تعيّنی هم در علم حضرت حقّ نيست. بلكه همهی اشياء و نقايض اشياء، ممكنات غير ممكنات همه چيز از برای حضرت حقّ معلوم است بدون هيچ تعيّن خارجي، بدون اين كه در خارج چيزی تحقّق داشته باشد. بدون اين كه شيئی متعيّن باشد در خارج. تعيّنی هم در كار نيست.
پس اين دو تا مقدّمه يا به يك تعبير در يك مقدّمه گفته شده بود قبلاً اين يكی از مسائلی است كه مشخص است.
و ديگر اين كه تعيّن به رأی اوست يعنی از اين اشياء غير متكوّنهی غير موجودهی غير متعيّنهی لايتناهی كه در عين اين كه هيچ گونه تحقّقی ندارند حضرت حقّ عالم به آنها، و تعبير میشود به «علم بلا معلوم» كه معلومی در كار نيست ولی علم هست. كه خودش اين هم بحثی است كه در روايات هم مفصّل هست. نتيجتاً اين ذات مقدّس عالم به علم لايتناهايی كه تعيّنی هم در كار نيست تعيّن اين اشياء هر چه بخواهد تعيّن پيدا كند بستگی دارد به رأی خدا. بايد رأی در كار باشد. بلكه عدم تعيّن به رأی او، تعيّن هم به رأی او.
يعنی رأی اوست كه در ارتباط با همهی آنچه گفتيم كه لايتناهی است، تعيّن پيدا نكند از باب اين است كه رأی نمیدهد، رأی داده به عدم تعيّن،نباشد. هر چه تحقّق پيدا كند او رأی داده است به تحقّق. پس تعيّن اشياء بستگی پيدا كرد به رأی حضرت حقّ.
تا اينجا اين دو تا مطلب كه از روايات هم بخوبی همين قدر يك توجه اجمالی بكنيم به رواياتی كه خوانديم و رواياتی كه در نظرتان هست و آيات شريفهی قرآن اين را میفهميم كه خداوند متعال عالم است به علم لايتناهی و ديگر اين كه فاعل بالمشيّه است. آيات پر روايات پر كه او ذو المشيّه و الإراده است و ذو الرأی است و تعيّن اشياء به رأی اوست.
تا اينجا كه تعيّن اشياء به رأی اوست محال است كه اشياءازلی باشد. چون وقتی تعيّن به رأی شد و مشيّت او هم كه حادث است و فرض اين بود كه هيچ نوع تعيّنی قبلاً در كار نبوده و رأی او تعيّن بخش است. رأی هم حادث.
سائل:.....
استاد: اين ان شاء الله صحبتش را میكنيم كه اتفاقاً همين عبارات مربوطهای كه شايد عبارات را هم بخوانيم توجه به اين نكتهی لطيف داده شده است كه تغيّر در مخلوق است. در بحث عمران صابی او میگفت خلق كرد و خلق نكرد، پس تغيّر در ذات تحقّق پيدا میكند. حضرت فرمودند كه تغير در مخلوق است نه در خالق. حالا اين هم يك بيانی است كه ان شاء الله صحبتش خواهد شد كه رأی دارد ذوالرأی است و حقيقت رأيش را هم ما نمیدانيم چيست. همين قدر میفهميم كه مشيّتی رأيی به معنای همين كه فعلی هست. منتها مفعول است كه متغيّر است، آن مراد است كه دارای تغيير و تغيّر است، كه اين را داريم گذرا میگوييم كه بايد ان شاء الله صحبتش بشود.
پس نتيجه اين شد تا اينجا عالم لايتناهی علمه و ليس التعين فی علمه و بعلمه، بلكه تعيّن به رأی اوست. و اوست كه به همه چيز عالم است بلا تعيّن بحيث كه هر نوع تعيّنی بخواهد پيدا بكند بر آن هم آگاه است. يعنی زيد مثلاً يك ميليارد تصرف در ارتباط با كيفيت زندگیاش در نظر بگيريد، متناقض با هم، همه را عالم است. اگر زيد ده ساله بميرد چه میشود، ده ساله نميرد چه میشود. در مرتبهی ذات به همهی اشياء و نقايض اشياء علم است و هيچ چيز هم محقّق نيست. آن وقت چگونه تحقّق پيدا كردن مربوط میشود به رأي.
نتيجتاً علم لايتناهی صحبتش شد. تعيّن در علم حضرت حقّ نيست صحبت شد. و تعيّن به علم نيست و تعيّن به رأی است نيز صحبت شد. تا دو سه تا مقدّمهی ديگر را هم يك كم بازتر صحبت كنيم تا ببينيم به چه نتيجهای میرسيم.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد