88/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
﴿يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب﴾[1]
ادامه بررسی تقریر مرحوم علامه مجلسی
تقريری كه در بحث بداء عرض شد تقريری است كه همهی مدارك وحيانی در ارتباط با اين بحث میتوان گفت با آن تقرير منطبق است، و اشكالات عقلی هم كه در ارتباط با اين بحث و مسئلهی بداء مطرح است بر اين تقرير وارد نيست، اين است كه خداوند متعال همه چيز را میداند و بر تمام تغييرات و تقديرات مختلفهای كه برای افراد و يا جريانهای گوناگونی كه در خلقت تحقّق پيدا میكند بر همهی آنها آگاه است.
و مقصود از بداء اين است كه بر اساس اسباب و علل خاصّی كه در كارهای مختلف تحقّق پيدا میكند و مقتضياتی آن اسباب و علل برايشان هست، بر آن اساس در هر موردی تقدير مربوط به آن مقتضی تحقّق پيدا میكند و سپس اسباب و علل و مقتضياتی كه نتيجهاش بر خلاف آن اسباب و علل قبلی است، چنانچه تحقّق پيدا كرد به افعال عباد و به هر جهتي، باز تقديرات ديگری رخ میدهد و آن تقديرات اوّل محو میشود، تقديرات بعدی اثبات میشود. و اين جريانهای تقديرات مختلف متغيّر بر اساس اسباب و علل و مقتضيات مختلف در حقيقتی به نام لوح محو و اثبات منعكس میشود.
و در علم ذاتیحضرت حقّ و در لوح محفوظ آنچه در نهايت جريان در هر جريانی تحقّق خارجی پيدا میكند همان منعكس است. و بالنتيجه در لوح محفوظ تغييراتی تقديرات مختلفهای مطرح نيست. و اين تقديرات هم اختلافش بر اساس اختلاف اسباب و مقتضياتی است كه بطور اكثر در ارتباط با افعال عباد مرتبط است معمولاً و بطور اكثر موضوع بداء در ارتباط با چنين وضعيّتی است. و عباد هم مختارند و بر اساس اختيارشان افعال صالحهای افعال مذمومهای انجام میدهند. و اين تغيير و تغيّرات به مشيّت حضرت حقّ تحقّق پيدا میكند و بالنتيجه گفته میشود كه بدا من الله، از ناحيهی خدا بداء شد.
هنگامی كه وليّی وصيّی از اولياء و اوصياء انبياء از اين لوح محو و اثبات اطلاع پيدا میكنند و بر اساس آن اطّلاعشان طبق قسمتی از مقتضيات كه به تدريج تحقّق پيدا كرده است و باز ادامه دارد، طبق آنچه كه برخورد كردهاند إخبار میكنند، ولی هنوز تقديرات ديگری است بر اساس مقتضيات ديگری كه تحقّق پيدا نكرده است در لوح محو و اثبات، آنها را ندانسته است، بالنتيجه سپس كه بخاطر آن مقتضيات ديگر تقديرات ديگری رخ میدهد و اينها میفهمند آن وقت اعلام میشود كه بداء شد. بدا من الله كه تعبير من الله هم داريم و بدا لله گفتيم با قرينهی بدا من الله داريم آنوقت بدا لله هم معنايش همان است.
و آن مشكل اساسی كه مسئلهی جهل است نسبت به حضرت حقّ كه تعالی عن ذلك، اين مشكل اساسی مطرح نخواهد شد بخاطر اين كه تمام اين تقديرات مختلفهای كه در ارتباط با افعال عباد است، همه را خداوند میدانسته است و میداند و در نهايت هم كار به چه گونه تمام میشود نيز میداند. و بالنتيجه جهلی در كار نيست.
فقط اين سؤال پيش میآيد كه اين صورت سازی و ظاهر سازی خواهد بود. خدا كه میداند آن نهايت را و در علم او و علم ازلیاش و در لوح محفوظ كاری تغييری در كار نيست و در لوح محو و اثبات اين تقديرات مختلف كه پيش میآيد، اين جز صورت سازی خاصّی چيز ديگری نيست.
پاسخش اين است كه خير اتفاقاً اين چنين است كه دو مسئلهی بسيار مهمّ در اين تقديرات مختلف در لوح محو و اثبات مطرح است، يك اين كه اين تقديرات بر اساس افعال عباد است، پس عباد بدانند كه تقديرات در ارتباط با فعل آنهاست. دو جور خداوند تقدير دارد. يكی تقديراتی كه به افعال عباد كار ندارد، تقديراتی كه انجام میگيرد و معمولاً بدائی هم در آنها نيست. تقديراتی كه بر اساس افعال عباد است با آن تعبيری كه يك مقدار از تعبير خوشمان نمیآيد ولی مطلب اين است كه در حقيقت اين تقدير حضرت حقّ تابع فعل عباد است، اين تقديرات تابع افعال عباد است.
اگر زيد نماز خوانده چنين تقدير، و اگر بجای نماز خواندن دزدی میکرد تقدير آخری بود. تقديرات بر اساس افعال عباد انجام میگيرد. و بالنتيجه بسيار مهم است كه عباد بداند كه افعال آنهاست كه منشأ اثر است. افعال آنهاست كه در جهت سعادتشان شقاوتشان نقش دارد. افعال عباد است كه كاملاً زمينه از برای تقديرات حضرت حقّاست. اين يك.
و ديگر اين كه فعّال بودن حضرت حقّ و (بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتان)[2] حضرت حقّ ثابت میشود كه در هر آنی و در هر جريانی برای اوست كه إراده كند و اوست كه تقدير میكند و اوست كه يفعل. نه آنكه بر اساس علّت و معلول فلسفی ذات مقدّس حضرت حقّ علمش علّت و بعد تمام جريانها بر اساس علّی و معلولی بالاجبار تحقّق بايد پيدا بكند.
خير هم مختار بودن حضرت حقّ، ذو الرأی بودن حضرت حقّ، فعال ما يشاء بودن حضرت حقّ ثابت میشود و هم تأثير داشتن افعال عباد مشخص میگردد. و در نتيجه عباد هم بخاطر اين كه میفهمند كارها در ارتباط با افعال خودشان تقدير میشود، آنوقت هر چه بيشتر وادار میشوند به اين كه كارشان خوبتر بشود، افعال بهتری انجام بدهند. مسئلهی دعا معنا پيدا میكند. مسئله ی تضرّع معنا پيدا میكند. تمام اين مسائل به جای خودش محفوظ است. و آن وقت رواياتی هم كه در ارتباط با بحث دعا داريم همهاش منطبق است.
يعنی میبينيم كه رواياتی داريم كه «مَا عُظِّمَ اللهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ» اين جهتش مشخص است. بخاطر اين كه خداوند تعظيم نشده به مثل بداء از جهات مختلف. بندگانش و هم چنين اولياء و انبياء و اوصياء با چنين تقديرات و تغييرات مختلفهای در عين حال در پيشگاه پروردگار عبوديّتشان را حفظ كنند و تسليم باشند. اين تعظيم پروردگار است با توجه به اين تقديرات مختلفه. تعظيمی كه فوق همهی جريانهای ديگر است، اين نشانهی تسليم مطلقشان است. چون نشانهی تسليم مطلقشان است، میشود تعظيم حضرت حق. «مَا عُبِدَ اللهُ بِمِثْل الْبَدَاء».
باز همچنين مسئلهی عبوديت چون همين حقيقت تسليم است باز مطلب همين میشود كه با توجه به اين جريان كه باز تسليم اين جريانها هستند و حرفی ندارند اين بندگان، و در ارتباط با اين تقديرات كاملاً تسليمند اين عبوديّتی است در پيشگاه پروردگار. ما عبد الله بمثل اين كه عبادت بشود به تسليم بودن در مقابل چنين جريانهايي.
و رواياتی كه اگر چنانچه میدانستند كه در بداء چقدر فضيلت است هميشه اين بحث را ادامه میدادند، در اين جريان قرار میگرفتند، باز مشخص است. چه اين كه هر چه انسان بيشتر توجّه به اين دو نكته داشته باشد، يك ذو الإراده بودن ذو الإختيار بودن حضرت حقّ و ديگر اين كه كارها بر اساس افعال خودش تقدير میشود، بر اساس افعال خودش تنظيم میشود، هر چه بيشتر به اين دو جهت توجّه داشته باشد بيشتر رو براه خواهد بود. بيشتر حركت صحيح خواهد كرد.
وقتی دانست كارها مربوط به اعمال خودش هست و از آن طرف خداوند متعال هم دست بسته نيست، يفعل ما يشاء، فعّال ما يشاء است، اينجاست كه هر چه بيشتر در جريان تكامل خودش قرار میگيرد. بالنتيجه هر چه بيشتر بحث بداء را مستحضر باشد، متوجّه به نتيجهی بحث بداء باشد، نتيجهی بحث بداء برايش مطرح باشد، همّت میكند از وقتش و امكاناتش و همه چيزش خوب استفاده كند.
و اينجاست كه میفهمد اگر چنانچه كوتاهی بكند خيلی حماقت كرده است. كه به تعبير حديث حضرت مجتبی عليه السلام همه احمق هستند. يك حديث در تحف العقول هست من يك وقتی برخورد كردم خيلی وقت قبل بود، من هر چه نگاه كردم كه چكار كنم ديدم نمیفهمم. حديث حدوداً عبارت اين است كه «مَا أَعْرِفُ أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ أَحْمَقُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَبِّهِ» اين كه بين خودش و خدا احمق است. من همينطور نگاه میكردم كه اين يعنی چه؟
گاهی يك بزرگی بود كه خدا رحمتش كند كه ما خيلی از او استفاده كرديم، فوت شدهاند خيلی وقت است. ايشان از تهران میآمدند منزل ما. همان وقتی كه من نگاه میكردم و مانده بودم كه «مَا أَعْرِفُ أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ أَحْمَقُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَبِّهِ» اين كه بين خودش و خدا احمق است، در زد ايشان. در كه زد فهميدم اين جناب است. تشريف آوردند هنوز نشسته و ننشسته گفتم خوب وقتی رسيديد، ما مانده بوديم اين چيست؟
يك تبسّمی كرد همان سر پا كه ايستاده بود، گفت اين كه خيلی ساده است «مَا أَعْرِفُ أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ أَحْمَقُ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَبِّهِ» اين كه بين خودش و خدا احمق است. آنوقت حاصلش چيزی كه فرمود و به نظر درست میرسد، اين است كه احمق كسی است امكانات زيادی دارد احتياجاتی هم دارد استفاده نمیكند. امكانات دارد و احتياجات هم دارد استفاده نمیكند. تشنه است و آب هم كنارش هست استفاده نمیكند و هكذا.
آن وقت اگر كسی كمی توجّه داشته باشد كه اين پروردگار است كه فعّال ما يشاء و مهربان. هر چه انسان از كمالات بخواهد وقتی يك مقدار جدّی باشد و چنين و چنان خدا لطف میكند، بخلی آنجا نيست، عنايت میكند. خدا را میشناسد كه اين چنين است. هر كسی در يك حدّی میفهمد كه چنين است و احتياجات خودش هم مشخص است و در عين حال جدّی نيست و از خدا چيزی نمیخواهد. يعنی هر كس وقتی حساب میكند میبيند عجب! اگر چنانچه از پروردگار به جدّ بخواهد، علم بخواهد كمالات بخواهد فضيلت بخواهد، راستی راستی بخواهد. آن وقت اگر جدّی جدّی بخواهد خدا هم لطف میكند، بنابر اين وقتی اين كار را نمیكند بين خود و خدايش میشود احمق.
در هر حال اگر انسان بداء را فهميد و دانست كه بداء ظهور بعد الخفاء به معنای اين كه خدا نعوذ بالله جاهل بود، تقديری انجام داد و بعد تقدير را عوض كرد در كار نيست، بلكه بدا لله و بدا من الله است و از ناحيهی خدا مطلبی ظاهر شد كه آن مطلب برای اولياء ظاهر نبوده، و آن وقت با توجّه به حرفهايی كه گفته شد همهی حرفها را وقتی انسان توجه داشته باشد به نتيجهی بداء كه توجّه بكند و آن اين است كه همهی كارهای او میتواند نقش داشته باشد در سعادت و شقاوتش، و مختار هم هست، از آن طرف خداوند متعال هم دستش بسته نيست، يفعل ما يشاءاست، آن وقت نتيجهاش اين میشود كه هر چه بيشتر بهتر خوبتر در جهت استفاده كردن از امكانات مختلف توانايیهای گوناگون علمی و عملي، مسائل مختلف از امكانات زندگیاش هر چه بيشتر در جهت رشد و سعادت خودش استفاده كند، و به كار خير بيشتر هر چه خوبتر گرايش پيدا كند. بنابر اين همه چيز جای خودش محفوظ است.
اين يك ترسيم كه حدوداً بايد گفت از مرحوم علّامهی مجلسی است با توجّه به دو تا نكتهای كه من فكر میكنم كه بايستی ضميمهی آن تقرير در نظر داشته باشيم، يكی اختيار عبد و ديگری جهل عبد از آيندهاش.
سائل: خدا میداند كه نتيجه چيست؟
استاد: خدا میداند بله بر اساس فعل ما میداند. و گفتيم خدا همهاش میداند. عباد جهل دارند. عباد در ارتباط با آيندهی خودشان جهل دارند. بنده ها نمیدانند در آينده چكار میكنند. وقتی اين مطلب را بدانند سعی میكنند كار خوب بكنند. بنده كه از آيندهی خودش خبر ندارد، خدا میداند كه چكار میكند و بر اساس كار او هم تقدير كرده است. پس با توجه به اين كه عبد از آينده خودش خبر ندارد و با توجه به اين كه تقديرات بر اساس افعال خود اوست، با توجه به اين دو جهت آن وقت است كه همه چيز در مسير خودش خواهد بود. و البته آن مختار بودن حضرت حقّ هم كه بجای خودش محفوظ است و اساس كار است.
اين ترسيمی است كه در ارتباط با اين مسئله مطرح است. ترسيم دوّمی مطرح است كه ان شاء الله فردا عرض میكنيم.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد