88/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
﴿يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب﴾[1]
توجیه روایات بداء در بحث امامت
در بحث بداء مسائل مربوطه حدوداً گفته شد. قسمتهايی مربوط به اين بحث مناسب هست از مطالب مطرح بشود. يكی اين بود كه با توجه به مسائلی كه گفته شد، روايتهايی كه داريم در اين بخش كه در ارتباط با مسئلهی امامت حضرت موسی بن جعفر عليه السلام و امامت حضرت امام حسن عسكری عليه السلام بدائی انجام شده است كه امامت در ارتباط با جناب اسماعيل فرزند حضرت صادق عليه السلام قرار بوده است و نيز امامت در ارتباط با جناب محمّد فرزند حضرت هادی عليه السلام قرار بوده است كه باشد، و بداء شد و امامت در ارتباط با حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام حسن عسكری عليهما السلام تثبيت شد.
رواياتی به اين صورت داريم، اينها چه میشود؟ با توجه به اين مطلب كه بداء در ضمن صحبتها گفته شد در ارتباط با آنچه به طور حتم إبلاغ شده است إخبار شده است به وسيلهی نبی بوسيلهی اوصياء نبيّ، آنچه بطور حتم إبلاغ شده است در او ديگر بدائی نيست. و در ارتباط با مسئلهی امامت به نظر میرسد كه مسئلهی امامت و مسئلهی نبوّت از مسائلی هستند كه در آنها بداء راه ندارد. يعنی اگر إخبار شده است نبوّت فردي، إخبار شده است إمامت فردي، در اين إخبار بدائی حاصل نخواهد شد. با توجه به اين جهت پس چه طور شده در اين رواياتی كه خوانديم رواياتش را، مسئلهی بداء در اين دو مورد مطرح است.
باضافهی اين كه أساساً در ارتباط با بداء مسئله از اين قرار بود كه إخبار میشد به چيزي، آن إخبار انجام نمیشد و چيز ديگر میشد، گفته میشد بداء شد. اينجا اينجور نيست چه اين كه اينجا آنچه إخبار شده از همان اوّل از حضرت موسی بن جعفر إخبار شده به إمامتشان و از حضرت عسكري. اين جور نبوده كه إخبار بشود به إمامت جناب اسماعيل يا إخبار بشود به إمامت جناب سيّد محمّد فرزند حضرت هادی عليهما السلام بعداً تغيير پيدا كند كه حالا اين خودش حاشيهای بود كه در اين زمينه عرض كردم كه وارد اين قسمتش نمیشويم.
ولی همان حرف اصلی و اشكال اصلی اين شد كه با توجه به حتميّت خبری و اين كه خبری محتوم است، قرار شد كه در ارتباط با اخبار محتومه بدايی حاصل نشود. اينجا در ارتباط با امامت به نظر میرسد كه اين چنين است كه اخبار در ارتباط با اين دو مورد از مواردی است كه حتميّت دارد و بالنتيجه بدائی در آن راه ندارد. اين روايات چه شده؟
جوابهايی كه داده شده يكی اين است كه بعضی اين جور گفتهاند كه اين أخبار در اين موردها خبر واحد است و چون خبر واحد است اين است كه در مقابل أخبار ديگری كه هست كنار زده میشود. اين خبرها خبر واحد و آن اخبار هم أخبار كثيرهی متواترهی متضافره و اين قاعده هم خيلی روشن كه در ارتباط با چنين جريانی كه دو جور ما خبر داشته باشيم دو گروه، يك گروه اخبار كثيرهی متواترهی متضافره و در مقابل هم خبر واحد، اين است كه لايعبأ به خبر واحد و آن اخبار كثيره به جای خودش محفوظ است. اين را بعضی گفتهاند.
كما اين كه به اين جهت اشاره كردهاند مرحوم علامهی مجلسی در اين جلد چهارم به عنوان نقد مرحوم محقق طوسی ظاهراً. آنوقت از اين نقدشان اين استفادهای كه عرض كردم استفاده میشود كه مرحوم محقّق طوسی اين جور گفته است. در ابتداء بحث بداء مطالبی ايشان فرمودهاند جلد چهارم صفحهی 123 در مقابل تشنيع اهل سنّت نسبت به مسئلهی بداء شيعه را و اين كه اينها قائل به بداء هستند با بداء برای خودشان سپری درست كردهاند از خبرهايی كه صحيح نبوده است ائمهشان دادهاند و اين حرفهايی كه توجه داريد و خوانديم.
آن وقت جواب اصلی اين بود كه شما بداء را نفهميدید كه معنايش چيست. اين جواب اصلی بود كه در بحث بداء مطرح میشد. ولی ايشان میگويند:
«و أعجب منه أنه أجاب المحقق الطوسی رحمه الله فی نقد المحصل عن ذلك» يعنی از اين تشنيع اهل سنت جواب دادهاند، چه جواب دادهاند؟ بعد يك عبارت اينجوری هم هست «لعدم إحاطته كثيرا بالأخبار» جواب دادهاند كه «بأنهم لا يقولون بالبداء» نه شيعه هم قائل به بداء نيستند. ايشان میگويد خيلی عجيب است كه ايشان اين حرف را بزند. «و إنما القول به ما كان إلا فی رواية رووها عن جعفر الصادق ع أنه جعل إسماعيل القائم مقامه بعده فظهر من إسماعيل ما لم يرتضه منه فجعل القائم مقامه موسى ع فسئل عن ذلك فقال بدا لله فی إسماعيل و هذه رواية و عندهم أن خبر الواحد لا يوجب علما و لا عملا انتهى»[2] .
در مقام جواب از تشنيع اهل سنّت نسبت به شيعه در مسئلهی بداء مرحوم محقّق طوسی چنين فرمودهاند كه نه شيعه قائل به بداء نيست. تا اينجا میشود كه يك توجيهی كرد يعنی اين بدائی كه شما فهميدهايد اين كه شما میگوييد ولی ظهورش اين نيست. لذا ايشان میگويد عجيب است ايشان اينجوری فرموده است.
لذا مرحوم علامهی مجلسی اين تعبير را كردهاند كه قاعدتاً اين تعبير را آدم خيلی مناسب نمیداند «لعدم إحاطته كثيرا بالأخبار» گفتهاند كه «بأنهم لا يقولون بالبداء» بالاخره چون تعبير محقق اين بوده مرحوم علامه يك كم حسّاس شدهاند و فرمودهاند «لعدم إحاطته كثيرا بالأخبار». و إلا اگر كسی وارد اخبار شود میبيند روايات بحث بداء به صورتهای مختلف مطرح است.
بعدش آنچه ما میخواستيم استفاده كنيم از قسمت بعد است كه باز مرحوم محقّق طوسی فرمودهاند «و إنما القول به ما كان إلا فی رواية رووها عن جعفر الصادق ع أنه جعل إسماعيل» حضرت اسماعيل را جای خودشان قرار داده بودند پسر بزرگشان، از اسماعيل چيزهايی آشكار شد كه حضرت نپسنديدند و قرار دادند حضرت موسی را جای خودشان. آنوقت سؤال شدند كه چرا شما تبديل كرديد اسماعيل را به موسي؟ حضرت فرمودند «بدا لله فی إسماعيل».
بعد ايشان گفتهاند «هذه رواية و عندهم أن خبر الواحد لا يوجب علما و لا عملا». خبر واحد است و اعتنا به آن نمیشود.
پس يك جواب در ارتباط با اين سؤالی كه مطرح كرديم اين شد كه اينها اخبار واحد است بالنتيجه در مقابل آن همه اخبار كثيرهی متواتره اعتنای به آن اخبار نمیشود. اين يك حرف.
جواب دوّم: بعضی فرمودهاند كه رواياتی كه در مسئلهی بداء هست در ارتباط با حضرت اسماعيل كه ديگر توجّه داريد حضرت اسماعيل فرزند بزرگ حضرت صادق عليه السلام و در ارتباط با حضرت محمّد فرزند بزرگ حضرت هادی عليه السلام بدايی كه در روايات هست كه بداء شد و اينها در ارتباط با امامت بداء شد و نتيجتاً حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام حسن عسكری عليهما السلام تثبيت شدند، منظور از اين بداء شد نه در مسئلهی امامت، در مسئلهی فوت.
يعنی چه؟ يعنی چون حدوداً فرزند اكبر امام میشد در ارتباط با امامهايی كه مطرح هستند، فرزند اكبر زمينهی امامت برای فرزند اكبر بوده است، اينجا در ذهنيّت افراد در ذهنيّت شيعيان در ذهنيّت دوستانشان اين بوده كه اين فرزند اكبر میشود امام. فوت فرزند اكبر بداء شد، يعنی قرار نبود ايشان فوت شود، آن وقت طبق بحثهای مربوط به بدا. بداء شد كه ايشان فوت شود تا اين نتيجه گرفته شود كه مشخص است امامت برای اينها نيست و حضرت موسی بن جعفر امام هستند و حضرت امام حسن عسكری امام هستند و نه جناب اسماعيل و نه جناب محمّد.
پس بداء شد يعنی در ارتباط با فوت كه قرار فوتشان نبود، قرار فوتشان شد به جريان مسئلهی بداء. پس وقتی اين جور شد ديگر اشكالی نخواهد بود و مشكلی نخواهد داشت. اين نيست كه در مسئلهی امامت بداء شده باشد. در مسئلهی امامت كه از مسائل حتميهای است كه اين چنين به نظر میرسد كه بدايی در كار نيست. پس اين را بعضی اين جور گفتهاند كه مسئله در ارتباط با جريان فوتشان هست.
يك شاهد حديثی اين است كه جلد37 بحار صفحهي13 به مناسبتی اين بحث مطرح میشود.
«فأما الرواية عن أبی عبد الله ع من قوله ما بدا لله فی شيء كما بدا له فی إسماعيل فإنها على غير ما توهموه» بيان علامهی مجلسی است. «على غير ما توهموه أيضا من البداء فی الإمامة».
پس شبهه اين بود كه امامت از مسائل بداء بردار نيست چطور شده اين روايات؟ ايشان میگويند بداءدر ارتباط با مسئلهی امامت نيست. چطور؟ آنوقت شاهد حديثی میآورد
«مَا رُوِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ كَتَبَ الْقَتْلَ عَلَى ابْنِی إِسْمَاعِيلَ مَرَّتَيْنِ» بخاطر يك مسائلی دو بار شهادت برای حضرت اسماعيل قرار بود انجام بگيرد، حضرت صادق دعا كردند و بداء شد.
«يعنی بما ذكره من القتل الذی كان مكتوبا فصرفه عنه بمسألة أبی عبد الله» به دعای حضرت صادق عليه السلام.
«فأما الإمامة فإنه لا يوصف الله عز و جل بالبداء فيها» در ارتباط با امامت بدا لله معنا ندارد چون از امور حتميّه است.
«و على ذلك إجماع فقهاء الإمامية» بداءدر امامت نيست بخاطر اين كه از امور حتميّه است باضافه اين كه گفته شد يك حديث هست اسم همهشان هست، باضافه از امور حتميه هم هست.
«على ذلك إجماع فقهاء الإمامية و معهم فيه أثر عنهم ع آن هم قالوا مهما بدا لله فی شيء فلا يبدو له فی نقل نبی عن نبوته و لا إمام عن إمامته و لا مؤمن قد أخذ عهده بالإيمان عن إيمانه» يعنی اين چنين روايتی شده در رسالت و امامت و ايمان يك مؤمن قوی بدايی در كار نيست.
«و إذا كان الأمر على ما ذكرناه فقد بطل أيضا»[3] در مسئلهی بعد داخل میشوند كه دربارهی این حضرت اسماعيل است كه از بحث ما خارج است.
پس اين هم حرف دوّم كه بله بداء در ارتباط با اين بزرگواران كه شده در ارتباط با فوتشان است و شاهدش اين است كه در ارتباط با قتل حضرت اسماعيل هم در خود حديث اشاره شده. يعنی يك شاهد حديثی هم در كار هست. اين هم يك حرف كه در اين جهت است.
اما اين حرف يك اشكال دارد. اشكال اين حرف اين است كه رواياتی كه خوانديم اگر دقّت كنيد بعضی از آن روايات نصّ در اين بود كه امام قرار دادند و بداء شده. يك چيز مبهمی نبود كه حملش كنيم بر مسئلهی فوتشان. اين جوری بود كه حضرت صادق عليه السلام حضرت اسماعيل را «دلنا على إمامته و نصبه ثم بدل» به جای ايشان حضرت موسی را قرار دادند. اين مبهم نيست كه حمل كنيم بر جهت فوت و موت و قتل و امثال ذلك. اين هم يك شبههای كه در اين قسمت میآيد كه اين وجه دوّم با خيلی از روايات سازگار هست ولی با بعضی از روايات سازگار نيست.
اينجا هم يك جوابكی میشود داد كه بله ولی اين حديثی كه حدوداً روشن است در مسئلهی امامت مطرح است اين حديث را مرحوم علامهی مجلسی در مرآة وقتی بحثش میكنند میگويند مجهول است. يعنی به خصوص چون حديث مجهول است بالنتيجه راهی برای اين كه در ارتباط با توجيه دوّم يك مقداری قوت پيدا كند هست. اين هم يك مسئله كه گفته شد.
حالا در ارتباط با همين مسئلهای كه عرض شد قبل از توجيه سوّم بد نيست كه اين عبارت هم در نظر باشد كه در جلد41 بحار صفحه ي353، خبرهای غيبی كه حضرت امير دادهاند كه فراوان است، كه خيلی هم عجيب است كه ابن ابی الحديد سنّی معتزلی كه حدوداً پانصد سال پس از حضرت بوده است، میگويد تا زمان ما هر چه حضرت از آينده گفتهاند من بررسی كردهام همهاش درست در آمده است. آنوقت بعد از يكی از خطبههای بسيار مهم در اين جهت مرحوم علامهی مجلسی اخبارهای حضرت امير را از غيب بيان میكنند.
يكی اين قسمت هست كه میگويند «و هو يشير إلى عبيد الله المهدی و هو أولهم ثم يظهر صاحب القيروان الفض البض ذو النسب المحض المنتجب من سلالة ذی البداء المسجى بالرداء» حضرت امير خلفای آينده را دارند میگويند، میگويند يكی چنين كسی هست نشانه های او را بيان میكنند.
«ثم يظهر صاحب القيروان (اسم جايی است ظاهراً) الفض البض» قيافهاش را تشريح میكنند تا اينجا كه «من سلالة ذی البداء المسجى» آن وقت ايشان معنا میكنند مرحوم علامه «و كان عبيد الله المهدی أبيض» يعنی آن نشانهها در ايشان بوده و «ذو البداء إسماعيل بن جعفر بن محمد ع و هو المسجى بالرداء» وقتی جناب اسماعيل فوت شد حضرت صادق با رداء خودشان پيچاندند ايشان را و اصحاب را صدا زدند گفتند بياييد نگاه كنيد معلوم باشد كه ايشان فوت شده كه ديگر كسی شبههای در مسئلهی امامتش نكند و بداند كه ايشان امام نيستند و حضرت موسی بن جعفر امام هستند. «و هو المسجى بالرداء لأن أباه أبا عبد الله جعفرا ع سجاه بردائه لما مات و أدخل إليه وجوه الشيعة يشاهدونه ليعلموا موته و تزول عنهم الشبهة فی أمره»[4] .
اينها كمك میكند اين مطلب آن مطلب را كه شيعيان و دوستان و اصحاب حضرت به آن كليّتی كه فرزند اكبر میشود امام نظرشان اين چنين بوده است آنوقت با توجه به اين جريان فوت تثبيت شده كه ايشان امام نيستند و حضرت موسی بن جعفر امام هستند. و حضرت صادق باضافهی اصل فوت اين فوت را هم خوب مشخصِ مشخص كردهاند به اين صورتی كه آوردهاند و نشانشان دادهاند.
يك وجه ديگر هم اين است كه يك كسی مدّعی باشد به اين كه محتوم نيست در عين روايات كثيره؛ يعنی نداريم در روايات كه بوده باشد كه مسئلهی امامت محتوم است به صورتی كه گفته شده است. روايات كثيره است متضافره است اما اين مطلب محتومه نيست.
ولی اين هم يك خدشه دارد كه الآن خوانديم كه بعضی از روايات كه در رسالت و ولايت و در ايمان حتّی، گفتيم كه در اينها بدائی نيست.
این ها وجوهی که گفته شده تا بعد ببینیم به کجا میرسیم.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد