88/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
﴿يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب﴾[1]
در مسئله بداء که به مناسبت بخش اول از مناظره حضرت على بن موسى الرضا صلوات الله و سلامه عليه با سليمان مروزى مطرح شده است مسائلى گفته شد. مىشود گفت که بخش مهمى از آنچه که در نظر بوده است صحبت شد. ولى هنوز ان شاء الله قسمت هايى در نظر هست که به فضل حق در جلسات آينده ان شاء الله تتميم مىشود تکميل مىشود.
و امروز اين مقدار عرض مىکنم که جان اشکال در مسئله بداء مکرر گفته شد به اين صورتى که حالا عرض مىکنم بعضى تقرير کردند که وقتى در جريانى گفته مىشود بدا لله، که اين جنابى که نبي ولى اخبار کرده بود از فوت او در روز معين ولى فوت انجام نشد و به تأخير افتاد، بعد گفته مىشود که بدا شد. و يا گفته مىشود که عمر کوتاه کسى به خاطر عمل صالحى تمديد شد و بدا لله. و امثال اين موارد که بخشى از اين موارد هم در ضمن بحث به صورت حديث و وقايعى که رخ داده قرائت شد گفته شد.
اشکال اين است که بدا شد يعنى چه؟ چه اين که معناى بداء همان ظهور بعد الخفاء است و در ارتباط با حضرت حق اين معنا غلط است ظهور بعد الخفائى نيست. آن وقت به اين صورت تقرير مىشود که چنين جريانى مستلزم نسبت دادن جهل است به حضرت حق. و هم چنين لازمه نسبت دادن جهل به حضرت حق تغيير در علم حضرت حق است. و نيز تغيير در علم حضرت حق مستلزم تغيير در ذات حضرت حق است.
بنا بر اين تقرير اشکال به اين صورتى که عرض شد نيز مطرح هست که در ارتباط با مسئله بداء جهل نعوذ بالله حضرت حق، تغيير در علم حضرت حق، و تغيير در ذات حضرت حق لازم آيد. جهتش هم روشن است. وقتى که چيزى اخبار شد از ناحيه ولى خدا از ناحيه نبى که اخبار او اخبار از خدا است، و بعد هم انجام نشد خلاف آنچه که اخبار شد تحقق پيداکرد، و باز به خصوص گفته شد که بدا لله، اين تعبير هم در ارتباط با پروردگار گفته شد. نتيجهاش اين تالى فاسدهايى است که گفته شد جهل و تغيير در علم و تغيير در ذات چه اين که جهل موجب تغيير در علم، علم هم که عين ذات، نتيجتا اين تالى فاسدها به وجود مىآيد.
در ارتباط با پاسخ اين مسئله مىشود که به سه صورت تقريرهايى انجام شده در جواب اين اشکال يکى همان است که گفته شده که بداء به معناى ابداء است. يعنى آنچه که مخفى بوده بر مردم يا بر پيامبر مخفى بود به مصالحى به عللى مخفى بود خداوند متعال آن را اظهار کرد. و بدا به معناى ابداء است، اظهار ما خفى على النبى، اظهار ما خفى على الناس.
بنابر اين با توجه به اين که مصالحى در کار بوده است که آن مصالح هم باز به صورت هاى مختلف بيان شده گفته شده، مطلب در حقيقت برگشتش به مسئله ابداء است نه بدا لله.
و در اين مورد تقريرهايى در جواب گفته شده بخشی از اين تقريرها بر اساس عليت علم حضرت حق ذات حضرت حق است، و اين که اين عالم نظم و نظام على بدون تغيير و تغير دارد. علم حضرت حق است که علت هستى است. و در حقيقت اين هستى هم چون معلول علت تامهاى است که حضرت حق است، منفک از ذات مقدس حضرت حق نيست و تعاصر دارد کائنات با خداوند متعال. الا اين که حضرت حق علت است و کائنات معلول؛ تقدم و تأخر رتبى است. و بر اساس چنين عليت و معلوليتى بديهى است که همه کارها طبق نظام خودش انجام مىشود و هيچ گونه تغيير و تقدم و تأخرى غير آنچه که در نظام على و معلولى مقدر شده است به هيچ وجه تغييرى در کار نخواهد بود. و آنچه که در مواردى که گفته شده است بدا شد باز برگشتش به همان مىشود که آنچه که مخفى بوده آن آشکار شده است. حالا کيفيت مخفى بودنش مسئله نفوس فلکى و مطالب در نفوس فلکى به تدريج منعکس مىشده، و نفس ولی وصی نبى هر چه تعبير کنيد با نفوس فلکى در ارتباط با آنچه که به تدريج آنجا مطرح مىشده است با خبر شده، از قسمتهاى بعدى مطلع نبوده، اخبار کرده بعد هم قسمتهاى بعدى منعکس شده، آن وقت معلوم شده که مطلب غير از آن بوده که اين خبر داده است. بنابر اين در متن واقع هيچ گونه تغييرى وجود نداشته است. به اين صورت تقرير شده است.
و يا خير به اين صورت که لوح محفوظ و لوح محو و اثباتى مطرح مىشود. و در ارتباط با آنچه که در لوح محو و اثبات مطرح شده اين ارتباط بر قرار مىشود. و البته نظام على و معلولى هم نيست که يعنى علم حضرت حق علت باشد، بالنتيجه بايستى چنين و چنان جريانهايى تحقق پيدا کند. خير. بلکه مشيت حضرت حق اراده حضرت حق است در ارتباط با تمام اين جريانها که عن علم همه جريانها و حوادث و مسائل به مشيت الهى انجام مىشود، نه آن که علم علت باشد، مشيت حضرت حق است که علت است.
و آن وقت جمعى خواستند بگويند تفاوت ماهوى بين آنچه که فلاسفه گفتند و آنچه که مستفاد از مدارک وحيانى است، همين جاست که در ارتباط با مستفاد از مدارک وحيانى نظرشان اين است که خداوند متعال هيچ گونه جبرى از ناحيه خودش در ايجاد و در خلقت که تعبير ايجاد هم بر اساس مبانى فلسفى تعبير مسامحى است، ايجاد حقيقى در کار نيست. تفاوت ماهوى بين اين دو مسلک اين است که در ارتباط با مبانى فلسفى چون علم علت است علم هم عين ذات است، نتيجه اين مىشود که بايستى اين جريانها تحقق پيدا بکند. وجوب دارد. نه وجوب من ناحيه غير الرب نه وجوب و ايجابى که از خارج بر حضرت حق تحميل بشود، خير، بلکه وجوبى که در ارتباط با خود ذات مقدس حضرت حق هست. و کفايت مىکند در معناى اختيار همان که علم هست و رضايت هم هست. گرچه بايستى کار انجام بشود و به معناى حقيقى سلطه بر فعل و سلطه بر ترک نيست، بلکه فقط فعل است سلطه بر ترک فعل نيست.
اما بر مسلک ديگرانى که معتقدند از وحى چيز ديگرى استفاده مىشود، اين است که خير علم تنها جنبه کاشفيت دارد، اراده حضرت حق است که در جريان است، که بالنتيجه اراده که در جريان باشد، آن وقت مختار بودن حضرت حق به معناى واقعى کلمه مختار بودن که له الفعل و الترک سلطه بر فعل و ترک دارد، اين جاى خودش محفوظ است.
و نيز از نتائجى که در اين قسم در تفاوت بين اين دو مسلک مىشود گفت اين است که بر مسلک اول قدمت عالم ضرورى است. و بر مسلک دوم حدوث عالم ضرورى است.
که به بعضى از اين تفاوتهايى که هست در کتاب توحيد الاماميه مرحوم آقاى ملکى اشاره شده که من يکى دو تا را مىخوانم. و اين دو جملهاى که اين جا بيان کردند در ارتباط با اين بحث در اين توحيد الاماميه صفحه 354 ايشان در ارتباط با اين نتائجى که عرض کردم اين جور بيانى دارند که: «إنه مبتن على كونه تعالى فاعلا عنائيا أو رضائيا . وهو خلاف ما قدمناه سابقا من أنه تعالى فاعل بالإنشاء والإبداء والإيجاد عن الاقتدار والمالكية» يعنى اگر مبانى مبانى فلسفى شد، علم علت است. علم هم که عين ذات است و بالنتيجه خداوند فاعليتش فاعليت بالعلم است، البته راضى است به اين فاعليت ولى کار بايد انجام بشود. «إنه مبتن على كونه تعالى فاعلا عنائيا أو رضائيا . وهو خلاف ما قدمناه سابقا من أنه تعالى فاعل بالإنشاء والإبداء والإيجاد عن الاقتدار والمالكية».
«2 - إنه مبتن على كون مشيته تعالى بعينها علمه سبحانه» مبانى فلسفى مبتنى است بر اين که مشيت عين علم است. «وأنه تعالى شاء كل شئ بالمشية الأزلية ، وهو أيضا خلاف ما قدمناه من البراهين على استحالة أزلية المشية وقدم العالم .
3 - قد ثبت بالتحقيق أن مشيته تعالى هو فعله سبحانه ، وهو عين تعين النظام الحكيم بالعلم الحادث الذی علمه أنبياءه ورسله وملائكته ، ونسبته إلى علمه تعالى نسبة المتناهی إلى غير المتناهي»[2] .
يک مقدار از نتائج تفاوت در ارتباط با اين مبانى در اين صفحاتى که عرض شد بعدا دوست داشتيد بيشتر مفصل تر ببينيد مراجعه مىکنيد.
نتيجتا اين شد که به اين تقريرهاى مختلف پاسخ داده شده است. و با آن تفصيلى که در جلسات بعد گفتيم و ان شاء الله حتما طلبتان باشد که باز آنچه که بيشتر مورد نظرمان بوده که يک دقتى شده باشد و با آن دقت نتيجه گيرى کامل را داشته باشيم انشاء لله انجام خواهد شد.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد