88/08/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
﴿يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[1]
به مناسبت مناظره حضرت رضا عليهالسلام با سليمان مروزى كه در ابتداء آن مناظره بحث بداست، مسئله بداء مورد صحبت بود. مسائل مختلفى از بخشهاى مربوط بداء گفته شد. در نقل تقريرهاى مختلف در اين مسئله از جمعى از مشاهير و بزرگان تقريرهايى نقل شد. كه همه اينها در جهت پاسخ به اشكالى است كه در بحث بداء به نظر مىرسد كه در مسئله بداء اخبارى شده است به جريانى، بعد بر خلاف آن اخبار كه از ناحيه پيامبرى و ولّیى از اولياء خدا كه مرتبت با خداست به ارتباط خاص، بر خلاف آن اخبار، جريان در واقع رخ داده است. در چنين موردى گفته مىشود بداء شد.
و نيز روايات فراوانى كه در اين جهت است كه كارهاى خير نقش مىگذارد در سرنوشت انسانها، و تغيير و تبديلى به وسيله اعمال صالحه، و بوسيله اعمال سيئة، در تقديرات افراد رخ مىدهد. اين تغيير عمر كم زياد شدن، عمر زياد كم شدن، رزق واسع شدن، رزق ضيق شدن، بلائى نازل شدن، بلائى رفع شدن، و امثال اينها كه محط مسئله بداست، با چنين مسئلهاى، بديهى است اين سؤال پيش مىآيد که چه شده كه تغيير پيدا بشود؟ خداوند كه مىدانسته كه چه مىشود تغيير اگر پيدا بشود، آنوقت در علم خدا تغيير پيدا شده؟ اخبار شده نشده، جهلى بوده ثم علمى؟ عمر كم بوده زياد شده، چه خواهد شد؟ مستلزم است بدائى كه امامیه بر آن مدارکش مصر است، مستلزم جهل است و تغيير در علم حضرت حق.
بزرگان در اين جهت، تقريراتى دارند كه به گونهاى بداء را تقرير كنند كه اين شبهه جهل و تغيير در علم مرتفع بشود. گاهى محصول حرفشان اين است كه بداء بمعناى ابداءاست. درست است كه بدا لله مکرر شده و بد لله گفته شده، امّا بدا لله اى أبدا الله تبارك و تعالى. ابدائى است از طرف خدا، اظهارى است، اظهار ما خفى است، اظهار ما خفى لنا. و إلاّ نزد خدا خير تغييرى در كار نيست. و همه اين تغييرها و تغيرها آنوقت با تقريرهايى پاسخ داده مىشود. تقريرى از مرحوم ميرداماد گفتيم. تقرير از آخوند ملاصدرا گفتيم. تقريرى از مرحوم علاّمه مجلسى گفتيم. تقريرهاى مختلفى از اين مشاهير و بزرگان گفته شد.
تقرير مرحوم علامه طباطبائى مطرح بود كه تشريح تقرير ايشان مىشد. و گفتيم كه ايشان مىگويند كه نزاع هم لفظى است. و کسانی که منكرند غير اماميهاى كه منكر بدا هستند و مىگويند كه چنين چيزى وجود ندارد، نفى بداء مىكنند براى حضرت حق غير اماميّه، و خرده مىگيرند بر اماميّه كه اين بداء را درست كردند به خاطر اين كه وقتى اشتباهى پيش مىآيد، با بداء درستش كنند، بگويند بداء شد. و امثال ذلك. ايشان مىگويند كه نزاع لفظى است. معلوم مىشود نزاع لفظى است كه مىگويند با غير اماميّه بمعناى اهل سنت است، نه با يهود. چون با يهود خودشان در ذيل آيه شريفه (وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ)[2] در ذيل آن آيه مطلب را جورى بيان كردند كه مشخّص است كه بين يهود و مسلمين در اين مطلب اختلاف هست. و يك حرفى گفتند كه مسلمانها غير آن مىگويند. و در نتيجه اين كه ايشان فرمودند و خوانديم روز گذشته از جلد 11 الميزان كه اختلاف لفظى است، در ارتباط با اماميّه و غير اماميّه از مسلمين مقصوداست، نه در مقابل يهود. و إلاّ با يهود در ارتباط با آن آيه شريفه مطالبى كه هست اختلاف ثابت است. و در ارتباط با غير اماميّه از مسلمين نظرشان اين است كه اختلافى نیست.
تبيين عدم اختلاف هم به اين صورت است كه در ارتباط با اين مسئله آنچه كه نفى مىكنند غير اماميّه، نفى جهل است و تغيير در علم پروردگار. روايات ما هم نفى جهل مىكند، نفى تغيير مىكند. بنابراين هم روايات ما نفى جهل مىكنند، و هم آنها نفى جهل مىكنند، پس اختلافى ندارند. اين بيان ايشان است كه هنوز وارد خدشهاى كه به نظر مىرسد نشديم.
در تقریر بيانشان از چند تا كتاب و چند تا تعليقه و مكتوباتشان گفتيم. امّا در جلد 7 الميزان هم مطلبى دارند در ارتباط با اجل مسمّى و اجل غير مسمّى كه كاملاً مربوط به اين بحث مىشود. خودشان هم در ارتباطش با اين بحث اشارهاى دارند. كه آن هم خوب است بخوانيم. و آن اين كه مىدانيم كه مسئله اجل مسمّى و غير مسمّى مطرح هست، كه در آن آيات اوّل سوره انعام هم مىخوانيم. كه آنجا هم دارد كه خداوند متعال اجل مسمّى را مقرّر فرمودهاست، و اجلى هم هست كه خير. (هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ) همين آيههاى اوّل سوره انعام كه خيلى تأكيد شده قرائت اين آيهها، خواص و آثار بسيار و پاداش بسيارى هم دارد. (الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ * هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ)[3] و يك آيه بعدش.
اينجا مىبنيم كه (هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً) بعد اجلى را خداوند قضى فرموده، مقرر فرموده، (وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ) و اجل مسمّى هم نزد خودش هست. پس معلوم مىشود دوتا اجل مطرح شد. اين دوتا اجل چيست؟ که خود اين بحث هم يك بحثى است كه اجل مسمّى چيست؟ اجل غير مسمّى چيست؟ از مباحث نسبتا مهّمه مطرح است.
در ارتباط با اين مسئله ايشان بيانشان شبيه همين بيانى كه در بداء گفتيم، بلكه همان بيان باز به عبارت ديگرى، حرفشان اين است كه مىگويند كه براى هر جريانى یا شخصی، هر حادثهاى، فرض كنيد براى زيد از نظر عمر از نظر روزى از نظر عمر كه بيشتر با كلمه أجل تناسب دارد، اين يك مقررىاست مقرر قطعى عمرش که قطعا 60 سال به نظر علت تامّه عمر زيد.علل تامهاى كه در ارتباط با مقدار عمر زيد است اين است كه اين 60 سال عمر خواهد كرد. علل ناقصهاى هم مطرح است كه معلق بودهاست آن علل ناقصه به شرط و نبود مانع، كه با توجّه به اين كه شرط رخ داده و مانع هم مفقود شده، تبديل شده به علت تامّه. كه در ارتباط با آن علت ناقصه عمر پنجاه سال مىشد.
توضيحش این كه اساسا از نظر خلقت اين جناب زيد، خداوند بگونهاى خلقش كرده، قواى طبيعى، قواى جسمى، قواىی كه در وجود زيد از ابتداء قرارداده شده، اين قوى اقتضاى 50 سال عمر را میكرده، اين اقتضا را داشته، ولى معلق بوده به اين كه اين قوى تقويت نشود بقواى طبيعى ديگرى كه بشود 60 سال. مشروط به اين بوده كه صله رحم نكند، كه صله رحم بشود 50 سال بشود 60 سال. اين اقتضا را در اصل اين خلقت داشته. آنوقت حالا اين اقتضا با توجه به اين كه گفتيم مشروط به اين شرط مشروط به كذا و كذا، اين را به آن مىگوئيم اجل غير مسمّى. اجل به نحو مطلق. آن وقتى كه آن شرط تحقق پيدا كرد، آن مانع مفقود شد، آنجا اين اجل اجل مسمى مىشود. و علت علت تامّه مىشود.
آنوقت مثالى كه اينجا مىزنند اين است مىگويند شب است و مىدانيم كه دو ساعت كه بگذرد روز مىشود. مىدانيم كه روز كه مىشود، طلوع خورشيد مقتضى اضائه فضا است، روشنى فضا است. مقتضى روشنى ارض است. زمينى كه در اختيار است روشن مىشود. مشخّص است مىگوئيم طلوع شمس چنين چيزى مقتضى است. حالا كه اين مقتضى است، امّا بشرط اين كه ماه حائل نشود بين خورشيد و زمين. بشرط اين كه ابر غليظى حائل نشود. بشرط اين كه غبار غليظى تحقق پيدا نكند. تا هنوز اين جريانهايى كه گفتيم رخ نداده، مىگوئيم طلوع خورشيد اين اقتضا را دارد. اگر خورشيد طلوع كرد ماه هم حائل نشد، غبار کذائى هم بوجود نيامد، ابر غليظى هم بوجود نيامد، آنوقت چی مىشود؟ آنوقت اضائه، روشنى، قطعى مىشود. قبل از اين كه اين جريان تحقق پيدا كند، میشود مقتضى طلوع شمس. پس از طلوع شمس و تحقق اين مسائل، يعنى عدم تحقق آن موانع، تحقق شرائط، فقدان موانع، آنوقت مىشود علت تامّه.
پس يك چيز در ارتباط با اضائه كه طلوع شمس است، دو حالت پيدا كرد. يك حالت اقتضاء، و يك حالت علّيت تامّه. آن حالت اقتضائش گفته مىشود الاجل المطلق، تقدير المطلق، قضاء المطلق. با توجّه به اين كه علت تامّه بشود چی؟ آنوقت مىشود اجل مسمّا، آنوقت مىشود قطعى. بعد مىفرمايند همين طور كه در بحث بداء هم گفتيم و خواهيم گفت، مطلب از اين قرار است. اجل مسمّى و اجل غير مسمّى معنایش اين است.
حالا عبارت را دقتّ مىفرمائيد در ارتباط با اين مسئله مىفرمايند: «فنسبة الأجل المسمى إلى الأجل غير المسمى نسبة المطلق المنجز إلى المشروط المعلق» اگر يك چيزى به نحو مطلق، مبهم، مطرح شده و مشخّص نشده، و گاهى همان با رعايت مشخّص شدنش مطرح است، اين دوتا نسبتش چیست با هم؟ اجل غير مسمّى و مسمّى هم نسبتش با هم اين جورى است. «فنسبة الأجل المسمى إلى الأجل غير المسمى نسبة المطلق المنجز إلى المشروط المعلق» وقتى منجز است، اجل مسمّى منجز نيست، غير مسمّى.
«فمن الممكن أن يتخلف المشروط المعلق عن التحقق» آنجايى كه مشروط به چيزى است، اگر شرطش محقق نشد، «لعدم تحقق شرطه الذی علق عليه بخلاف المطلق المنجز فإنه لا سبيل إلى عدم تحققه البتة». آنجايى كه شيىء همه جهاتش تكميل است، آنجا ديگر علت تامّه است. آنجا كه نه هنوز تكميل نيست، آنجاست كه علت علت ناقصهاست. در مورد علت ناقصه گفته مىشود اجل غير مسمّى. در مورد علت تامّه گفته مىشود اجل مسمّى.
«و التدبر فی الآيات السابقة منضمة إلى قوله تعالى: «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ، يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» يفيد أن الأجل المسمى هو الذی وضع فی أم الكتاب، و غير المسمى من الأجل هو المكتوب فيما نسميه بلوح المحو و الإثبات». غير مسمّى است كه قابل تغييراست. چون علت علت ناقصهاست . مسمّى است كه قابل تغيير نيست. چون علت علت تامّهاست.
«و سيأتی إن شاء الله تعالى أن أم الكتاب» آنوقت ام الكتاب با قضاياى قطعيّه منطبق است. و غير ام الكتاب با قضايايى كه قابل تغيير است، مناسب است. «و سيأتی إن شاء الله تعالى أن أم الكتاب قابل الانطباق على الحوادث الثابتة فی العين أی الحوادث من جهة استنادها إلى الأسباب العامة»
نوشته اينجا غلط است. «إلى الاسباب التامّة» بعضى از مشاهير هم در بعضى از كتب ديگر كه اين عبارت را به مناسبت نقل كردند در مورد بحث بداء، آنجا درست نقل شده است. «استنادها الى الاسباب التامّة» منظور علل تامّه است.
«التی لا تتخلف عن تأثيرها، و لوح المحو و الإثبات قابل الانطباق على الحوادث من جهة استنادها إلى الأسباب الناقصة التی ربما نسميها بالمقتضيات التی يمكن اقترانها بموانع تمنع من تأثيرها».
پس جريانها و اجلها و اوضاع وأحوالی كه در ارتباط با علل ناقصه در نظر مىگيريم، لوح محو و اثبات. در ارتباط با علل تامّه در نظر مىگيريم، ام الكتاب. «و اعتبر ما ذكر» يك مثال مىخواهند بزنند «من أمر السبب التّام و الناقص» اين هم شاهد براين است كه عبارت الی الاسباب العامّه غلط است. الی الاسباب التامّه است كه اينجا هم تام آوردند.
«و اعتبر ما ذكر من أمر السبب التام و الناقص بمثال إضاءة الشمس فإنا نعلم أن هذه الليلة ستنقضی بعد ساعات و تطلع علينا الشمس فتضيء وجه الأرض-زمین روشن میشود- لكن يمكن أن يقارن ذلك بحيلولة سحابة أو حيلولة القمر أو أی مانع آخر فتمنع من الإضاءة» مانع مىشود كه زمين روشن بشود فضا روشن بشود.
«و أما إذا كانت الشمس فوق الأفق» أمّا اگرخورشيد درآمد، ابرى هم نبود، ماه هم فاصله نشد، غبارى هم به وجود نيامد، مانع ديگر هم رخ نداد، وقتى زمين در چنين وقتى روشن شد، ديگر مشخّص است علت تامّه بوده، معلول تحقق پيدا كرده است. «و أما إذا كانت الشمس فوق الأفق و لم يتحقق أی مانع مفروض بين الأرض و بينها فإنها تضيء وجه الأرض لا محالة. فطلوع الشمس وحده بالنسبة إلى الإضاءة بمنزلة لوح المحو و الإثبات» طلوع شمس خودش را در نظر بگيريم، اقتضا دارد كه زمين روشن بشود، و با توجّه به اين كه مانع پيش نيامد در نظر بگيريم علت تامّه مىشود. «فطلوع الشمس وحده بالنسبة إلى الإضاءة بمنزلة لوح المحو و الإثبات، و طلوعها مع حلول وقته و عدم أی حائل مفروض بينها و بين الأرض بالنسبة إلى الإضاءة بمنزلة أم الكتاب المسمى باللوح المحفوظ»[4] .
پس اين هم اين بحث اجل مسمّى و غير مسمّى كه كاملاً منطبق با بحث بداست. تا آنوقت ان شاء الله ببينيم كه مطلب چه مىشود. آيا اختلاف اختلاف لفظى يا غير لفظى است و مواردى كه در نظر است عرض كنيم.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد