88/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
﴿يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[1]
در مسئله بداء تقرير مرحوم ميرداماد گفته شد. عبارتى كه مرحوم علامه مجلس از ايشان نقل كردهاند نيز قرائت شد از كتاب شريف بحار جلد 4. اجمال اين تقرير اين شد كه ايشان فرمودند بداء در تكوينيّات بمانند نسخ است در تشريعيّات. كه در حقيقت انقطاع أمد جريانى است، مثل انتهاء أمد حكم. همان طور كه حكمى كه نسخ مىشود معنى آن اين است كه أمد داشت. مدت داشته از ابتداء در علم حضرت حق، و بعد اين مدت ابلاغ نشده بود، نسخ شد در حقيقت ابلاغ تمام شدن آن امد است، و اعلام حكم بعدى.
در حوادث، جريانها، عمرها، كسالتها، سلامتها، رزقها، روزىها، ملكها، عزتها، ذلتها، در حوادث امور تكوينى هم بداء هست، به همين معنا. يعنى جريانى، حادثهاى مدتى داشته است در علم حضرت حق، آن مدّت تمام شده، جريان بعدى اعلام شده است. بنابراين اين چنين است كه جهلی در ارتباط با علم پروردگار لازم نيايد. و شبهه تغيير در علم، جهل در ارتباط با ذات مقدس حضرت حق، اين شبهات ديگر مطرح نخواهد بود. و معنى بداء اين است.
در ارتباط با اين نظريّه عرض مىشود كه خب نظرى است كه فرمودند. ولى منطبق با مدارك وحيانى در ارتباط با مسئله بداء نيست. يعنى آيههايى كه آن آيات با توجّه به احاديث معنا میشود و گفته میشود در ارتباط با بداست، با این تقریر و این تصویر نمیخواند سازگار نیست. روایاتی هم که در این بحث آمده آنها هم با این تقریر مرحوم میر داماد رحمة الله علیه سازگار نیست. چطور؟
یک: در ارتباط با مسئله بداء از آیههائی که به طور قطع در این مسئله مطرح است و روایات فراوان، و به گونه های مختلف معترفند آنها که در این بحث مطلبی گفتند که مربوط به مسئله بداست آیه شریفه (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ * يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ) از این آیه شریفه مطالبی که می فهمیم این است که یک: برای همه ی جریانها تقدیری هست. یک تقدیراتی در ارتباط با همه امور هست. (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ) برای هر اجلی، سرآمدی، مدتی که در ارتباط با هر جریانی هست، یک کتابی است. یعنی مکتوبی است. یعنی تقدیری است. اصل این که تقدیراتی است از این جمله شریفه میفهمیم (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ). و از جمله شریفه (وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ) میفهمیم که یک ام الکتاب هم مطرح است که اساس همه چیز اوست، ام است. که تعبیر بکنیم لوح محفوظ به قرینه بعضی روایات، تعبیر نکنیم، یک حقیقتی هست به عنوان ام الکتاب که نزد خداست. و آنجا چون ام الکتاب است و از مسلمات است که در علم پروردگار جهلی نیست و ظهور بعد الخفائی نیست، مسلم است که آنچه که آنجا هست، آنجا دیگر تغییری در کار نیست. ظهور بعد الخفائی نیست. پس این هم یک ام الکتاب.
مطلب سومی که میفهمیم از این آیه شریفه این است که یمحو و یثبت، یمحو و یثبت مخصوصا با توجه به روايات فراوانى كه هست كه «هَلْ يَمْحُو اللهُ إِلَّا مَا كَانَ وَ هَلْ يُثْبِتُ إِلَّا مَا لَمْ يَكُنْ»[2] يمحو، بايستى كانى باشد كه يمحو. يثبت، لم يكن بعد یثبت معنا میدهد. از اين يمحو ما يشاء و يثبت مىفهميم يك چنين جريان تغييرى در كار است، محوى، اثباتى. محو آنچه كه هست اثبات آنچه كه نيست. اينها به خوبى استفاده مىشود. رواياتى هم كه در ذيل اين آيه شريفه هست كاملاً از يمحو ما يشاء و يثبت همين تغيير به معناى اين كه ما كان يمحو، ما لم يكن يثبت، اين تكرار در تكرار روايات هم در اين زمينه هست.
پس اين آيه شريفه در اين وضعيتى است كه گفته شد. و در ارتباط با مسئله بداست. و گفته مىشود كه اين آيه شريفه توجّه دهنده به اين مسئله است.
با توجّه به آنچه كه گفتيم تقريرى كه از مرحوم ميرداماد نقل كرديم، با اين منطبق نيست. چرا؟ چون در تقرير گفته شده از مرحوم ميرداماد اين جورى نيست كه چيزى كه كان، آن محو بشود، چيزى كه لم يكن اثبات بشود، به اين معنايى كه گفتيم. بلكه بر تقرير ايشان ما كان امدش تمام شده است، نه اين كه محو مىشود. امحاء نيست، تمام شدن امد است. اين حادثه جريانش تمام شده، چيز تازهاى رخ داده است.
عمر زيد مدتى كه گفته شده بود، طبق اين تقرير اين جور بايد باشد كه امدش چيزى تمام شده، آنوقت چيز ديگرى شده است. و حال آنكه در مسئله بدا همين آيه شريفه يمحو ما يشاء مسئله تمام شدن أمد نيست. مسئله محو ما كان است . امحاء ما كان است. يمحو ما يشاء. يمحو كاملاً ظهورش در همين است كه محو مىكند. مخصوصا روايات فراوان متعدد متعدد كه «هَلْ يَمْحُو اللهُ إِلَّا مَا كَانَ وَ هَلْ يُثْبِتُ إِلَّا مَا لَمْ يَكُنْ» پس هل يمحو إلاّ ما كان مسئله محو است، يعنى تغيير پيدا شدهاست.
در نسخ چه طور جهل نيست يعنى وقت حكمى نسخ مىشود أمدش تمام شد حكم بعدى گفته شد. از ابتدا اين حكم بعدى گفته نشده مىدانست خداوند. در نسخ حكم داده شده مدتش گفته نشده بعد از اين كه مدتش تمام مىشود آن حكم عوض مىشود. در نسخ هم انتهاء حكم است انقطاع حكم است لاجل معدود ثم حكم آخر. اينجا هم همين طور. و بالنتيجه از تقرير ايشان مسئله جهل استفاده نمیشود. آن اشكال جهل به ايشان نمىشود. آن اشكال جهل را با همين تقرير خواستند جواب بدهند و جواب داده مىشود. منتهى آن تقرير با مدارك وحيانى سازگار نيست، نمىخواند.
منتهى اين تفاوتش با تقرير مرحوم علاّمه مجلسى كه اين اشكال را مىگوئيم وارد نيست اين است كه ايشان لوح محو و اثبات درست كرده كه ايشان میگويد در لوح محو و اثبات ثابت شده، ثابت شده آنجا آن محو شده، آن كه در لوح محو واثبات آمده آن محو شده، يمحو ما يشاء و يثبت را با لوح محو و اثبات درست مىكند. امّا ايشان در آن خير مسئله لوح محو و اثبات چون در كار نيست از ابتدا مسئله از اين قرار است كه مثل نسخ است كه گفته شد و تقرير شد. پس يك حرف نسبت به تقرير ايشان اين است.
و همچنين رواياتى كه در اين باب رسيده، اين روايات را يكى دوتا را كه بخوانيم باز مشخص است كه مسئله تغيير در روايات مطرح مىشود، در كاراست. با اين تقرير و تصوير ايشان باز سازگار نيست. و همچنين خود اين آيه را باز اين را هم با اين حديث كه هست حضرت امير هم فرمودند حضرت سجاد هم فرمودند[3] لولا آية فی كتاب الله لاخبرتكم تا قيامت همه جريانها را به شما مىگفتم. چیست آن آيه؟ (يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ). دقت كنيد اين معنایش چيست؟ معنایش اين است كه يعنى پس اين جريانها آمده روى يك جريانى مشخص شده، ترسيم شده در خلقت، كه من على بن ابى طالب آنها را اطلاع پيدا كردم، ولى مسئله بداء مانع مىشود از اين كه من بخواهم بگويم. چرا؟ چون ممكن است همانها تغيير كند. خوب نکته را دقتّ مىكنيد كه با توجّه به همين حديث معروف كه حالا شايد بخوانم حديث را حضرت امير حضرت سجاد هر دو بزرگوار و اين دو معصوم عزيز فرمودند كه لولا آيه فی كتاب الله خبر مىداديم تا آخر. چه هست آن آيه؟ (يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ) خبر مىداديم. پس يعنى جريانها مشخّص است يك جايى به ثبت رسيده، يك جايى تثبيت شده هست ما هم اطلاع داريم، ولى همان تثبيت شدهها را خدا چه مىكند؟ همانها را تغيير مىدهد. (يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ) لذا نمىگوييم.
پس به خوبى از اين روايات استفاده مىشود كه يك ثبات و محوى در كار هست. ثبوت و محائى در كار هست. آن جورى كه مرحوم ميرداماد گفتند، با اينها سازگار نيست، با اينها نمىخواند. حالا از جمله اين كه حضرت از اميرالمؤمنين عليهالسلام نقل كرديم. و نيز حديث هفتم از صفحه 99 جلد 4 بحار آنجا اين چنين دارد كه
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع قَالَ الْأَجَلُ الْمَقْضِی هُوَ الْمَحْتُومُ الَّذِی قَضَاهُ اللهُ وَ حَتَمَهُ» كه خب چيزهایى كه حتمى است «وَ الْمُسَمَّى هُوَ الَّذِی فِيهِ الْبَدَاءُ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ» اين تعبير يقدّم غير از معناى انقطاع مدّت است. «يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ وَ الْمَحْتُومُ لَيْسَ فِيهِ تَقْدِيمٌ وَ لَا تَأْخِيرٌ»[4] .
پس مسئله تقديم و تأخير غير از مسئله تمام شدن أمد است.
و باز در هيمن جلد چهار و همين بحث حديث 9
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع قَالَ إِذَا كَانَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ وَ الْكَتَبَةُ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا فَيَكْتُبُونَ مَا يَكُونُ مِنْ قَضَاءِ اللهِ تَعَالَى فِی تِلْكَ السَّنَةِ فَإِذَا أَرَادَ اللهُ أَنْ يُقَدِّمَ شَيْئاً أَوْ يُؤَخِّرَهُ أَوْ يَنْقُصَ شَيْئاً أَمَرَ الْمَلَكَ أَنْ يَمْحُوَ مَا يَشَاءُ» اين يمحو ما یشاء با آن تمام شدن أمد سازگارنيست. «ثُمَّ أَثْبَتَ الَّذِی أَرَادَ»[5] كه تا اينجا شاهد عرض ماست كه با اينها سازگار نيست.
و همچنين حديث 12 از صفحه 101 آنجا هم حديثی است كه كاملاً باز مشخص است كه مطلب از همين قراراست. حديث اين است «فِيها يُفْرَقُ فِی لَيْلَةِ الْقَدْرِ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ أَی يُقَدِّرُ اللهُ كُلَّ أَمْرٍ مِنَ الْحَقِّ وَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ مَا يَكُونُ فِی تِلْكَ السَّنَةِ وَ لَهُ فِيهِ الْبَدَاءُ وَ الْمَشِيئَةُ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ مِنَ الْآجَالِ وَ الْأَرْزَاقِ وَ الْبَلَايَا وَ الْأَعْرَاضِ وَ الْأَمْرَاضِ وَ يَزِيدُ فِيهَا مَا يَشَاءُ وَ يَنْقُصُ مَا يَشَاءُ وَ يُلْقِيهِ رَسُولُ اللهِ ص إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ يُلْقِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِلَى الْأَئِمَّةِ ع حَتَّى يَنْتَهِی ذَلِكَ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ يَشْتَرِطُ لَهُ فِيهِ الْبَدَاءَ وَ الْمَشِيئَةَ وَ التَّقْدِيمَ وَ التَّأْخِيرَ»[6] .
بنابراين كفايت مىكند اين مقدار از احاديث كه به خوبى نشان مىدهد كه با اين احاديث سازگار نيست.
با يك مطلب ديگر هم سازگار نيست. كه اين البته يك جوابى ممكن است برای آن گفت. حالا اين را هم سريع عرض كنيم كه از اين قسمت بگذريم. و آن اين است كه در ارتباط با اين تقرير مرحوم ميرداماد، مطلب از اين قرار كه باشد، ديگر مناسب نيست خدا به پيامبرش اخبار كند كه تو بگو فلان ملك فلان سلطان فلان وقت خواهد مرد. فردا مىميرد. كه بعد هم آنهايى كه تسليم بودند که تسليم بودند. آنهايى كه تسليم نبودند گفتند چقدر زود است، فردا معلوم مىشود كه اينها دروغ مىگويند. فردا هم او نمرد و گفتند چه شده كه نمرد؟ و بعد پيامبر بازش هم كرد كه بروید ببينيد توى آن جريان تشكيلات اينها چه بوده و دعا كرده و حديثی كه مفصل است.
چی شد؟ اين نكته را مىخواهيم عرض كنيم اگر چنانچه بدا مثل نسخ باشد، اخبار خدا به نبيش كه تو برو بگو تا آنجا كه نبىّ هم گفته، بعد هم خلاف شده است. به نبيش مىفرمايد بگو كه چنين و چنان، نبى هم مىگويد كه خدايا ما كه تا حالا هر چه مىگفتيم شده بوده، حالا نشده چنين و چنان. و اين چنين جريانى به اين صورت اين با تقريرى كه مرحوم ميرداماد گفتند ديگر سازگار نيست به اين كه اگر مسئله تمام شدن أمد باشد، ديگر خدا اخبار به نبىّ كه برو بگو، چنین كارى نمىشود. اين بايد همان محو و اثبات حقيقى در كار باشد. امحاء ما كان در كار بايد باشد. و إلاّ كه خير.
اينجا البتّه احتمالا مىشود يك چيزى گفت كه در ارتباط با اين جريان اگر به صورت اوامر امتحانى باشد، اگر بتوانيم با تصوير اوامر امتحانى اين ان قلت را رد كنيم، كه البته يك مقدار تكلّف دارد كه خب پاسخ داده مىشود. و إلاّ با روايات فروانى هم كه در آن روايات به اين گونه مطلب رسيده اخبار كرده پيامبر به امر خدا، نه خودش اخبار كرده به عنوان اين كه خودش با لوح محفوظ، با لوح محو و اثبات، با عوالم كه مربوطه هست مطلب را از آنجا گرفته، خير، به اخبار پروردگار اعلام كرده و بعد هم مطلب عوض شده است. اين با آن تقريری كه ايشان فرمودند، خيلى سازگار نيست.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد