88/07/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
در مناظره حضرت رضا عليهالسلام با سليما مروزى بخش اوّل بدا است. و اين بحث بحث مهمّى است. مناسب ديده شد كه يك مقدارى مبسوط بحث شود بحث بداء. با اين كه خاطرم آمد كه يك وقتى هم بحث كرديم نسبتا به تفصيل، ولى خب جمعى ديگر بودند از آقايان.
در ارتباط با اين بحث ترسیمى كه مرحوم علاّمه مجلسى رضوان الله تعالى عليه از بداء كردهاند گفته شد. بعد از اين كه مركز بحث گفته شد، اشكال بحث هم گفته شد، كه ترسيم ايشان بعنوان پاسخ به اشكال هست در ارتباط با پاسخى كه ايشان فرمودند لوح محو و اثبات و لوح محفوظ فرمودند كه از روايات استفاده مىشود. و بعد با بياناتى كه گذشت و تكرار نكنم مطلب بداء را ترسيم كردند بگونهاى كه نه جهل در ارتباط با حضرت حق لازم آيد، و نه تغيير در علم حضرت حق. و رواياتى كه در ارتباط با مسئله بداء هم هست آنها هم تطبيق پيدا كند از اين كه «مَا عُبِدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ» «مَا عُظِّمَ اللهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ»[1] وامثال ذلك.
در پايان اين قسمت مرحوم علاّمه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه كه حواشى دارند تعلقههايى دارند بر بحار، و ديروز عرض شد كه تا همين جلد چهارم اين تعليقهها ادامه پيدا كرد، چون در يك مورد مقدارى عبارت ايشان نسبت به مرحوم علاّمه مجلسى بگونه خاصّى، مرحوم آيت الله بروجردى دستور دادند كه ديگر اين تعليقه ادامه پيدا نكند، و ديگر ادامه پيدا نكرد. كه آن هم داستانى دارد.
در اين بخش از تعليقهشان كه در جلد 4 هست و هنوز مطرح بودهاست، ايشان فرمودهاند كه آنچه علاّمه مجلسى گفتند در اين ترسيم و گفتند كه اين ترسيم من نياز به تأويل و تكلف در روايات ندارد، و روايات را بر همان ظواهرش هم مىشود اخذ كرد، اين جور نيست. بلكه احتياج به تأويل و تكلّف دارد. چرا؟ به خاطر اين كه مقصود از اين لوح محفوظ كه گفته شد همه چيز آنجا منعكس است، اگر چنانچه بحث عقلى مطرح شود و با ادلّه عقلى اثبات لوح محفوظ شود، ادله عقلى در ارتباط با اين بحث روشن است كه لوح محفوظى كه ترسيم كند مجرد خواهد بود. و آنچه كه مجرّد است غير از آن است كه ظاهر اين روايات باشد از لوح محفوظ و آنچه نظر مرحوم علامه مجلسى است. و اگر چنانچه مقصود آنچه كه به ادلّه عقلى مىتوان گفت باشد، كه همان مجرّد خواهد بود، بديهى است كه پس تكلّف قائل شديم. تأويل كرديم. اين كه ايشان فرمودند تقرير من احتياج به تكلّف و تأويل ندارد، چرا.
و اگر چنانچه مقصود اين لوح محفوظ از نظر نقلى است، مثبت آن ادلّه عقلى نباشد، بلكه نقل مثبت آن باشد، به روايات اثبات شده باشد، در خود روايات داريم كه لوح قلم اينها تأويل شدهاند به فرشتهها كه مقصود از لوح مقصود از قلم فلان فرشتهاست، چنين است چنان است. اين تأويل در خود روايات است. و ايشان فرمودند آنچه ما گفتيم نياز به تأويل ندارد. پس آنچه ايشان فرمودند ترسيمی كه فرمودند ترسيمى است، ايشان به خود ترسيم در اين مورد اشكالى نكردند، ولى مىفرمايند اين ترسيم كه گفته شد بدون تأويل و بدون تكلف است، اين جور نيست. با تأويل و تكلّف است. چرا؟ چون از اين لوح محفوظ كه صحبت شده است ترسيم فرمودهاند اگر چنانچه حقيقت مجردى را كه به براهين عقليّه اثبات مىشود، فرض تجردّ در او است. ولى اين لوح محفوظ فرض تجرّد در او نيست. آنچه كه ايشان ترسيم كردند پس تأويل شد، تكلّف شد. و اگر لوح محفوظ به تقرير رواى اثبات شده نه به برهان عقلى، خب پس با روايات بايستى بررسى شود. روايات را مىبينيم در ارتباط با لوح و قلم روايات داريم كه تأويل شده به فرشتهها. پس باز تأويل در كار است. اين كه ايشان نفى كردند تأويل و تكلّف را، اين نفيشان صحيح نيست.
حالا عباراتشان اين است مىفرمايند كه بعد از نقل عباراتى كه مرحوم علامه مجلسى دارند «و أی استبعاد فی تحقق هذين اللوحين و أية استحالة فی هذا المحو و الإثبات حتى يحتاج إلى التأويل» كه بعضىها با تأويل و تكلّف اين روايت را معنا كردند، بعد وارد حكمت تقريرى كه كردند در بحث بدا شدند. كه چهارتا حكمت نقل كردند.
اينجا مرحوم علامه طباطبائى رضوان الله تعالى علىه دارند كه «ان كنا بحثنا عن اللوح من جهة العقل فالبرهان يثبت فی الوجود أمرا نسبته الى الحوادث الكونية نسبة الكتاب الى ما فيه من المكتوب» اگر از طريق بحثهاى عقلى بحث در لوح محفوظ شود، در طريق بحث عقلى آنچه اثبات مىشود چيزى اثبات مىشود كه نسبت به اين كائنات گفته مىشود كائنات در او ثابت هستند. مثل اين كه چيزى در كتاب مكتوب شده باشد. و بديهى است كه اين كائنات لا يتناهاى ابدى در جسم كه نمىشود كائن باشد. جسم اين قدر سعه ندارد. و لو كه بسيار هم با رمز كارهايى باشد از قبيل اين كارهایى كه حالا مىشود. دو هزار كتاب تو يك جسم محدود چهار انگشت در چهار انگشت جا گرفته است. و لو اين چنين با شد ولى بالاخره لا يتناهى است حقائق ابدى، جسم هر چه باشد محدود است. پس آن محدود نخواهد بود.
«و من البديهى أن لوحا جسمانيا لا يسع كتابة ما يستقبل نفسه و أجزاؤه من الحالات و القصص فی أزمنة غير متناهية و ان كبر» هر چند آن جسم هم وسيع و بزرگ فرض شود. «فضلا عن شرح حال كل شيء فی الابد الغير المتناهى».
خب پس آن لوح محفوظ كه به براهين عقلى ثابت شود، آن جسم نیست، آن مجرّد خواهد بود. خب تا اينجا چه مىشود نتيجه مجرّد خواهد بود، پس به تأويل افتاديد. پس تأويل در كار بود. چون آنچه در روايات هست از آنها مسئله تجرد به نظر نمىآيد. پس تأويل كرديد به مجرّد.
«و امّا ان كنا بحثنا من جهة النقل» امّا اگر اين لوح را از نظر بحث نقلى اثبات كرديم، «و ان كنا بحثنا من جهة النقل فالاخبار نفسها تؤول اللوح و القلم» خود روايات لوح و قلم را وقتى مىبينيم مراجعه مىكنيم مىبينيم به ملك و ملائكه تأويل كرده است. خود روايات تأويل كرده است. پس باز تأويل شد، البته به خود روايات. شما گفتيد احتياج به تأويل و تكلّف نداريم؛ چرا. «فالاخبار نفسها تؤول اللوح و القلم الى ملكين من ملائكة كما سيأتى فی الجلد الرابع عشر من هذا الكتاب» جلد 14 از اين كتاب يعنى جلد14 طبع قدیم و جلدهاى جديد در جلد 75 است.
«وعلى أی حالٍ» بنابراين چه بحث عقلى بكنيم چه بحث نقلى بكنيم در هر دو وجه نياز به تأويل و تكلّف پيدا شد. بايد به تأويل دست بزنيم در ارتباط با لوح محفوظ و آنچه به اين تعبيرها شده است. پس در هر دو حال نياز به تأويل داريم. حالا كه نياز به تأويل داريم در هر دو حال، «فلا وجه لما ذكره رحمه الله»[2] پس وجهى براى بيان ايشان نخواهد بود.
اينجا آن كلمه كوتاهى كه عرض كنم اين است كه در ارتباط با اين مسئله منظور روايات منظور علاّمه هم آن موضوع مجرّد شيء مجرّد و لوح بمعناى مجرّد تأويل كنيم به حقيقت مجرّد نيست، آن معنا كه مقصودشان نيست. معناى دوّم كه ايشان فرمودند در روايات لوح و قلم تأويل شده به فرشته، راست مىفرمايند؛ در روايات داريم كه لوح و قلم معنا مىشود به فرشته، اين هست، ولى منافات ندارد با اين كه لوح و قلم معنا شده باشد فرشته، امّا لوح محفوظى كه مرحوم علاّمه گفتند آن باز چيز ديگرى است.
بله لوح و قلم، فی لوحٍ محفوظ آنجا لوح در احاديثی هم دارد از معصوم سؤال مىكند معنا میكنند. ولى از بحث بداء خارج است. ايشان مىخواهند تو بحث بداء لوح محو و اثبات و لوح محفوظى را از روايات بدست آورند كه آن وقت ترسيم كنند بدا را بگونهاى كه به تفصيل گفته شد. دوتایش درست باشد هر دویش صحيح باشد مسئلهاى ندارد. يعنى چه؟ يعنى اين كه مرحوم علاّمه طباطبائى فرمودند كه بعض از روايات لوح تعبير شده است به فرشته، راست است، آن تو بحث لوح و قلم است. آنجا تعبير شده به فرشته. گیرى ندارد درست هم هست. امّا از طرفى لوح محفوظ و لوح محو و اثبات، غير از آنی كه تأويل به فرشته شده كه خود حديث دارد، اين هم خودش حقيقت آخرى باشد كه لوح محفوظ باشد، حقيقت آخرى باشد كه لوح محو واثبات باشد، تنافى با هم ندارد. و از قديم گفته میشد كه موضوعات مثبته با هم تنافى ندارد. نفى چيز ديگر اگر شده بود شيىء مثبت ديگرى نفى همان مثبت بكند مىشود تنافى. امّا مثبتات با يكديگر تنافى و تضادى ندارند. بله يعنى هم در حديث داريم كه لوح و قلم به معنى فرشته آمده است. و هم از احاديث استفاده مىشود همان استفادهاى مرحوم علاّمه مجلس كردند.
پس مىخواهم عرض كنم كه آنچه ايشان اشاره مىكنند درست است كه تأويلى در خود احاديث هست. ولى اين ضررى به آنچه كه مرحوم علاّمه مجلسى گفتند به آن ضرر نمىزند. چون آن هم جاى خودش محفوظ است. بنابراين اين اشكالى كه فرمودند به اين صورت مىشود در آن خدشهاى كرد. تا باز برسيم به حرف بعدى .
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد