88/07/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/
فی مناظرة الإمام علی بن موسى الرضا صلوات الله وسلامه عليه مع سليمان المروزی «قَالَ سُلَيْمَانُ لِلْمَأْمُونِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا أُنْكِرُ بَعْدَ يَوْمِی هَذَا الْبَدَاءَ».
در مناظره مورد بحث عرض شد دو بحث مهم مطرح است بداء و مسئله علم حضرت حق. در مسئله بداء مطالبى گفته شد، و عرض شد كه از مسائل بسيار مهمّه است، و بجاست كه با حوصله با همين فرصت كوتاه ابعاد مختلف بحث به فضل الهى بررسى بشود.
به اينجا رسيديم كه مركز اين بحث محدوده اين بحث در چه موردى است، توضيح داده شد. اجمالاً مواردى كه از ناحيه خداوند متعال به صورتى مطلبى حادثهاى جريانى اعلام شده، و آن جريان تحقق پيدا نكرده، و احيانا بر خلاف او مسائلى تحقق پيدا كرده؛ كه در چنين مواردى تعبيرهاى مختلف شدهاست، و شدهاست بدا لله. بدا کذا و کذا. اين محطّ بحث بداء است.
و اشكال اصلى هم در اين بحث اشكال تغيير در علم پروردگار و نتيجةً نسبت به جهل به ذات مقدس حضرت حق دادن، كه بر خلاف همه اصول عقلى و نقلى است. و لذا غير اماميّهاى كه قائل به بداء نيستند سخت نقد بر اماميّه دارند كه شما با اين اعتقادتان چنين امر مسلم قطعى كه درباره حضرت حق نفى شدهاست، و بايد نفى بشود كه جهل است تغيير در علم است، چنين مطلبى را با اعتقاد به بداء قائل شديد.
ترسيمى از اين بحث بداء از بيان علاّمه مجلسى رضوان الله تعالى عليه شد. و گفتيم تقريرهاى مختلف بعد از اين كه همه اماميّه متفق هستند بر اينكه نسبت جهل، نسبت تغيير در علم پروردگار، نسبت افترائى است به اماميّه، و هرگز فردى از افراد اماميّه چنين اعتقادى ندارد. ولى در تقرير مسئله بداء تقريرات مختلفى شده است، شخصيتهاى مختلف تقريرات مختلف دارند.
ترسمى كه از مرحوم علاّمه مجلسى بود به عرضتان رسيد. براى خدا دو علم است علم مكنون مخزون و علم محمول. و بعد لوحى است لوح محفوظ، و لوحى است لوح محو و اثبات. آنچه در علم مكنون خداوند است تغييرى در آن نیست. همه چيز براى حضرت حق مشخص و هيچ چيز قابل تغيير نيست. و در علم محفوظ هم كه منشاء آن همان علم مكنون است نيز هر آنچه كه قرار مىگيرد به همين ترتيب است، هيچ تبديلى در آن نيست، امّا در لوح بنام لوح محفوظ، نه لوح محو و اثبات.
در لوح محو و اثبات آنجا مطالب طبق اقتضاء اوّلى مطرح مىشود. ولى آنچه كه در نهايت انجام مىشود، مطرح نمىشود. و انبياء و ملائكه از آن لوح محو و اثبات اطلاعات پيدا مىكنند، وبعد مطالبى اخبار مىكنند. مطالبى كه اخبار مىكنند چون بر اساس آن است، و ما نمىدانیم كه تغييراتى بعد داده مىشود، و مصالحى اين چنين مطرح شدهاست، اين است كه بعد خلاف انجام مىگيرد. و اينجاست كه گفته مىشود بداء شريعتى آشكار شد. يعنى بدا من الله. گفتيم باهمان بدا لله هم معنا دارد. كه توضيح داديم. اين ترسمى است كه ايشان گفتند. و گفتند مصالحى در اين كار هست. چهارتا مصلحت دیروز گفتيم. كه مراجعه بشود به بحار جلد چهارم باب البداء و النسخ، تا اين كه بيشتر مطلب مشخص بشود.
حالا با توجّه به آنچه كه گفتيم بخش ديگرى براى تقرير همين تقرير مرحوم علاّمه مجلسى اين است كه رواياتى كه مربوط به بداء در جنبههاى مختلف بداء آمدهاست، با اين تقرير سازگار هست در تثبيت اين تقرير. چه اين كه اگر گفته بشود آيا با اين تقرير «مَا عُظِّمَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ» معنا پيدا مىكند؟ با اين تقرير مىسازد؟ گفتيم بله. به خاطر اين كه با اين تقرير علم حضرت حق بر آن حفاظت شده كه هيچ جهل در كار نيست. عدم تغيير در علم پروردگار حفاظت شده است. چون تغيير در لوح محو و اثبات بود. كه گفته شد به چه گونهاست. ولى در لوح محفوظ و در علم مكنون، هيچ نوع تغييرى در كار نيست. حفاظت شده است بر علم حضرت حق كه جهلى در كار نيست. و حفاظت شده است بر عدم تغيير در علم حضرت حق.
و نيز حفاظت شده است در اين تقرير مسئله التجاء و پناهندگى خلق و تضرع به پيشگاه پروردگار. به خاطر اين كه با توجّه به اين كه چنين تغیيرى در لوح محو اثبات هست، و جريانها قابل تغيير هست به صورتى كه گفته شد، بنابراين عباد هم كه اطلاعى از لوح محفوظ و از علم مكنون كه ندارند، به اين كه اطلاعى ندارند و اينچنين تغيير و تغيّرى هم در لوح محو و إثبات اعلام شده كه امور تغيير مىكند، و كارها در ارتباط با اعمال عباد موجب تغيير تقديرات مىشود، هم حال التجاء و پناهندگى و تضرع عباد به حضرت حق حفظ شده، و هم توجّه به تأثير گذارى اعمال خير و شر در سر نوشت انسانها حفاظت شده است. با توجّه به اين تقريرى كه گفته شد اين معنا هم بر آن حفاظت شده كه اعمال صالحه نقش دارد در طول عمر، در مسائل ديگر. اعمال سيئه هم به عكس. بالنتيجه بر همه مسائل لازمه مربوط به چنين بحثى حفاظت شده است.
و از آن طرف عظمت حضرت حق هم حفاظت شده است. و به اين گونه هم ما عظّم الله بمثل البداء آنچه در ارتباط با پروردگار بايستى در تكريم و تعظيم حضرت حق حفظ بشود، حفظ شده است.
بدا لله كه گفته مىشود يعنى بدا من الله، از ناحيه خداوند آشكار شد. بدا در ارتباط با خدا اين ظهور پيدا كرد امّا گفتيم آنجا بداى به معناى ظهور بعد الخفاء لله غلط است. اين كاملاً تأكيد شد.
حالا با توجّه به آنچه كه گفتيم آنوقت مطلب دوّم هم در اين تقرير حفظ شده است.
مطلب دوّم اين بوده كه «مَا عُبِدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ» اين چطور ما عظّم الله با اين تشريح كه عرض شد حفظ شده؟ ما عبد الله بمثل البداء اين چه طورى است اين چه مىشود؟ اين هم حفظ شده است. چرا؟ به خاظر اين كه انبياء و رسل در ارتباط با آنچه كه بداء مىشود، و براى آنها آشكار مىشود آنچه كه مخفى بوده حتى براى انبياء حتى براى ملائكه، چنين وضعيتى پيش مىآيد. حالا ائمّه ما مستثنى هستند يا مستثنى نيستند، يك بحث آخرى است كه ممكن است كه در نهايت بحث مطرح بشود. در چنين موردى با توجّه به اين جريان آن حالت شدّت عبوديت مطرح است. چرا؟ خدا در لوح محو و اثبات چنان قرار بدهد تغيير هم بكند، اين پيامبر يا آن فرشته به اين پيامبر هم آن خبر را بدهد، در عين حال نشود، و در عين حال اين پيامبر تسليم محض است، هيچ حرفى ندارد. تسليمند خدا تو هستى که لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ. اين چنين هست، و من تسليم. آنوقت كسى كه با توجّه به اين جريان حرفى نداشته باشد، اين كمال عبوديت در ارتباط با پروردگار در كارش رعايت شده است. شده ما عبد الله بمثل البداء.
اگر چنانچه چيزهايى كه آدم اطاعت خدا مىكند همهاش مشخّص، معلوم، مسائل روشن، همه چيزش آشكار، آنوقت بپذيرد؛ اين كارى نكردهاست. آن وقتى كه مواردى هست كه انسان در آن تكليف يك گوشه كار را هيچ نمىفهمد كه اين چه مصلحت دارد، هر چه فكر مىكند مصلحت آن را نمىفهمد، آن وقت مىگويد چه كنم من كه نمىفهم، امّا خدا را فهميدم كه حكيم است، ديگر حرف ندارم، تسليم مىشود؛ اين عبوديت است. لذا گفته مىشود در خيلى از تكاليف كه مشخصّ نيست مصالح آن، امّا به خاطر اين كه عبد فهميده است كه پروردگار حكيم است على الاطلاق، تسليم مىشود اين نشانه عبوديت است . نشانه بندگى است. آن وقت در چنين شرائطى اين پيامبر اين فرشته، آن كسى كه از اين جريان با خبر است و وضع به اين كيفيت انجام شده، هيچ حرف ندارد، تسليم حضرت حق است. نتيجه «مَا عُبِدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ».
و نيز از آن طرف هم حفاظت شده بر اينكه اعمال تأثير گذار است و در سرنوشت انسان مؤثر است. يعنى حفاظت شده بر اينكه كارهاى خوب خوب است، و ترغيب میشود. و كارهاى زشت بد است. و ترغيب به دعا و ترغيب به تضرّع میشود. چه اين كه اين عبد كه نمىداند كه در لوح محفوظ چيست. نمىداند كه در علم مكنون چيست. چون نمىداند، آن وقت از طرفى نكته بسيارمهم اين جا است، و از طرفى علم پروردگار در ارتباط با اعمال اختيارى و تكليفى انسانها اين تعبير تعبيرى است كه آدم دوست ندارد از جهتى بگويد، ولى براى روشنى مطلب گفته مىشود. خاطرم مىآيد خواجه نصير هم این تعبير را كردهاند كه علم خدا تابع فعل عبد است. يعنى چه؟ يعنى خداوند مىداند كه بندهاش به اختيار خودش چه مىكند. چون مىداند بندهاش به اختيار خودش چه مىكند، تقدير مىكند بسيارى از كارها را بر وفق عمل بندهاش.
به تعبير ديگر خيلى از كارهاست كه از ناحيه خود خداوند متعال تقدير مىشود، ربطی به عمل بندگان ندارد، آن هيچ. امّا آن جايى كه صله رحم، قطع صله رحم، آنجايى كه كار خير، كار شر، آنجايى كه اعمال عباد است كه بر اساس آن اعمال عباد كار تنظيم مىشود، مطلب از چه قراراست؟ خداوند مىدانسته است كه اين بندهاش به اختيار خود چه مىكند، بر اساس اختيار خود او تقدير كرده است. مىدانسته كه بندهاش صله رحم مىكند، بر اساس صله رحمش اقتضايى كه در زندگى اين بنده بوده 50 سال عمر كند، 60 سال مىكند. به خاطر قطع رحم، اقتضايى كه در خلقت زيد بوده كه پنجاه سال عمر كند، قطع رحم كرده 40 سال شده است. بر اساس عملكرد بندهاش عمل اختيارى، كه خداوند متعال مىدانسته است تقدير كرده است.
آنوقت حالا كه بنده اين را فهميد، چه كار مىكند؟ سعى مىكند به اختيارش عمل كرد خوب، عمل كرد صحيح باشد. از آنچه كه واقعا هم انجام خواهد شد كه هنوز بنده اطلاعى ندارد، پس تلاش مىكند كه كارها كارهاى خوب باشد، تا تقديراتى كه براى او در نظرگرفته شده باشد و گرفته شدهاست، تقديرات به نفعش باشد.
و در هر حال بر همه چيز با توجّه به اين ترسیمى كه مرحوم علاّمه مجلسى از بداء كردند بر همه چيز حفاظت كردند. و لذا مىگويند چه اشكال دارد چهگيرى دارد اين ترسيم و تقريرى كه من از مسئله بداء نمودم. به اين تعبيرى كه حالا عرض مىكنم، اين تعبير را هم دقت مىفرماييد در پايان اين تقرير كه هر چه دقت كنيد بيشتر آنچه عرض كردم روش مىشود كه چنين فرمودند «و أی استبعاد فی تحقق هذين اللوحين و أية استحالة فی هذا المحو و الإثبات حتى يحتاج إلى التأويل».
خيلى از تقريراتى كه بعضی از بزرگان دارند، تأويل كردند مسئله لوح محو و اثبات را. كه ان شاء الله خواهيم گفت تأويل کردند با تكلّف. در اين بحث وارد شدند ايشان، مىفرمايند با اين تقريرى كه ما كرديم تكلفى نداريم. تأويلى هم نداريم. در ظلّ اين روايات و مدارك هم حركت كرديم. «حتى يحتاج إلى التأويل و التكلف و إن لم تظهر الحكمة فيه لنا» گرچه چرا در لوح محو و اثبات چنين عمل شده، حكمت آن را ندانيم. ولى در عين حال مىدانيم مقدارى هم «و إن لم تظهر الحكمة فيه لنا لعجز عقولنا عن الإحاطة بها مع أن الحكم فيه ظاهرة»[1] .
كه چهارتا حكمت را روز گذشته عرض كرديم بعد هم ايشان بيان مىكند در اين مورد. و اين تقرير كه لوح محفوظ و لوح محو و اثبات و اين مسائل مطرح است اين جا مرحوم علاّمه طباطبائى رضوان الله تعالى علىه حاشيهاى دارند. كه حواشى داشتند بر بحار كه تا همين جلد 4 ادامه پيدا كرده است. آنوقت در همين جلد 4 اينجا يك مورد ايشان يك مقدار ... بر خورد كردند با مرحوم علاّمه مجلسى، بعد مرحوم آيه الله بروجردى ديگر مانع شدند از ادامه آن پاورقىها و تعليقات. لذا تا جلد 4 اين تعليقات ايشان هست، از جلد 4 به بعد ديگر تعطيل شد به خاطر منع مرحوم آيه الله العظمى برورجردى رحمه الله.
حالا ايشان در اين بخش يك تعليقهاى دارند، آخرش مىفرمايند و على أی حالٍ فلا وجه لما ذكر رحمه الله. يك اشكالى به مرحوم علاّمه مجلسى دارند كه ان شاء الله فردا.
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد