درس مسائل مستحدثه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقوق متقابل بین والی و رعیت

از روایاتی که خواندیم و در ادامه خواهیم خواند، دوازده حق شهروندی که بر ذمّه ی والی نسبت به رعیت است و باید آنها را مراعات کند استفاده می شود، اینها حقوقی هستند که برای شهروندان و أمت و شعب بر عهده ی والی است.

1-یکی از این حقوق این بود که شخص والی باید نسبت به رعیت برخورد متواضعانه داشته باشد مانند : «فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ»[1] به نحوی که با جبابرة صحبت می شود که مردم آنطور ذلیل اند، شما با من اینطور سخن نگویید و با من یکسان مانند برادر مؤمن سخن بگویید، مانند رسول خدا که چطور در میان مردم و جامعه می نشست، با من هم همانطور باشید.

2-نصیحت رعیت :

«أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّاً، وَلَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيْحَةُ لَكُمْ،

حقی که شما به گردن من دارید اینست که باید من شما را نصیحت کنم، این وظیفه ی من است که شما را نصیحت کنم تا شما احکام و حدود الهی را بدانید و توقعاتی که باید داشته باشید، بدانید، اگر سطح توقّعات شما بالا رفت، تقصیر من است چون من شما را به احکام و حدود الهی نصیحت نکردم و شما را تعلیم ندادم، شما را آگاه نکردم و وظیفه ی من است تا شما را آگاه کنم که خدا و رسول از شما چه انتظاری دارند و شما چه وظیفه ای نزد خدا و رسول نسبت به رعیت و بین خودتان دارید.

وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ،

به هر شخصی از بیت المال مؤمنین به قدر تمام سهمش داده شود نه اینکه از سهم یک نفر کم کنند و به دیگری بیش از سهمش بدهند، فیئکم یعنی تمام ثروات عامه از معادن و أنفال و غیرهما که اموال عمومی و بیت المال اند، هر آنچه به مربوط به عامه ی مؤمنین است، هر مؤمنی که شهروند این حکومت و تحت سایه ی این حکومت است نسبت به این ثروات عمومی حقّ دارد و باید تمام سهمش به او داده شود.

وَتَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَتَأْدِيبُكُمْ كَيْ ما تَعْلَمُوا.»[2]

شما را تعلیم دهم و .... که اینها را عرض کردیم.

یا این روایت که:« لَيْسَ عَلَى الاْمَامِ إِلاَّ مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ:

امام در مقابل رعیت وظیفه ای ندارد جز آن چیزی که خداوند بر عهده ی او گذاشته، آن چیست؟

الاْبْلاَغُ فِي الْمَوْعِظَةِ،

باید به اندازه ای موعظه کند که خودش بینه و بین الله مطمئن باشد که این موعظه ی او آن قدر رسا بود که به گوش همه ی مردم رسید و همه فهمیدند، به زبانی ساده و عامه فهم که چه بادیه نشین و چه شهر نشین آن را بفهمند که امام چه موعظه ای می خواهد بکند.

وَالاْجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ،

یعنی آنچه که توان دارد در نصیحت أمّت به کار ببندد، این یکی از وظیفه های اصلی یک حاکم و امیر اسلامی و والی الهی است، این باید سرلوحه ی کارش باشد چون این یعنی خط دادن کلّ جامعه به سمت آن هدفی که خدالی تعالی دین را تشریع فرمود، او باید راهبر باشد، او مانند چوپانی است که باید گله اش را هدایت کند، او باید شعب را به سمت اهداف الهی که خدای تعالی انسان ها را برایش خلق کرده و انبیاء و قرآن را فرستاده، سوق دهد.

3-احیاء سنت

وَالاحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ،

سنت را إحیاء کند، البته این إحیاء سنّت فقط به نصیحت که امکان پذیر نیست بلکه إحیاء سنّت خودش یک فقره ی مستقل است، إحیاء سنّت آنقدر أهمیت دارد که اگر انسان جانش را در این راه بدهد، می ارزد، سیدالشهداء در نامه اش به محمد بن حنفیه می فرمایند: «وَ أَنِّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِى أُمَّةِ جَدِّى ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّى»[3] و در جای دیگر دارد: در میان مسلمین کسی امام نیست مگر اینکه کتاب و سنّت را در میان جامعه اقامه و إحیاء کند.

احیاء سنّت أعم از واجبات و مستحبات است و مختص واجبات نیست، مستحبات هم باید إحیاء شوند به گونه‌ای که در میان جامعه بعضی از مستحبّات منکر جلوه داده نشوند، آنقدر ترک شود و مسخره شود تا اینکه هرکسی این کار را انجام دهد، مسخره اش کنند، این بر عهده ی والی است که جامعه را به گونه ای هدایت کند و به گونه ای از قوّه ی قهریه استفاده کند که سنّت خدای تعالی در میان مؤمنین چیز مبتذلی جلوه داده نشود و بالعکس منکر هم خوب و معروف جلوه داده نشود، به زنی که به صورتش پوشیه می زند و صورتش را می پوشاند، بخندند یا در جامعه و ادارات به او اعتنا نکنند اما وقتی یک زنی آرایش کرده و بزک کرده کارش را زود راه می اندازند، اگر اینکار خدای ناکرده در ادارات شایع شود عکس آن چیزی است که خدا و رسول از أمّت انتظار دارند، از والی انتظار دارند.

 

4-اقامه حدود

وَإِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا،

تا آنجایی که امکان دارد حدود الهی اقامه شود، در حال حاضر بعضی از حدود مانند حد سرقت و حد ارتداد اجراء نمی شود، حدّ زنا به أنحاء مختلفش که رجم و غیره باشد اجراء نمی شود، اینها در کتاب و سنّت ثابت است و از ضروریات دین است، عقیده ی ما اینست که در نظام مقدّس جمهوری اسلامی از باب أهم و مهم، اگر بعضی از اینها اجراء شود هجمات در داخل و خارج به حدّی می شود که اصل کیان نظام اسلامی در خطر می افتد، اذا دار الأمر بین اقامة حدٍّ من حدود الله و بین حفظ کیان نظام اسلام، بدون شک نصّاً و فتواً بالاجماع القطعی حفظ کیان مقدّم است، امیدواریم روزی این موانع رفع شوند و در همین نظام ما شاهد اجرای حدود ضروری دین الهی باشیم.

5-برگرداندن حقوق مستضعفان/ تساوی حقوق بین جامعه

وَإِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا.»[4]

سُهمان جمع سهم است یعنی حظّ و نصیب، إصدار یعنی إعاده، یعنی حقوق مستحقین و محرومین را به آنها برگرداندن و اعاده دادن، آنهایی که اختلاس کردند، صدها بلکه هزارها هزار الوف و آلاف از بیت المال گرفتند، از منصبشان سوء استفاده کردند، از آن پارتی بازی و زد و بند سیاسی استفاده کردند اینها را باید به محرومین برسانند مثلاً در جاهایی که بیمارستان و مدرسه ندارند یا حتّی راه برای رفت و آمد ندارند، حاکم وظیفه دارد از این اختلاسگر ها بگیرد و صرف این محرومین کند، این مسئله ی بسیار مهمّی است، یا آن حقوق و بودجه ای که را می بندند، دیوان سالاری بر آن بودجه حاکم باشد و بودجه ی بیت المال مسلمین را میلیاردها تومان به گونه ای ببندند که روح دیوان سالاری بر آن بودجه حاکم باشد و به درد محرومین نخورد، همانطور که رئیس مجلس الان صریحاً می گوید این بودجه اصلاً به درد جامعه ی محرومین و جامعه ی مستضعف نمی خورد و اصلاً این بودجه برای آنها بسته نشده، اگر اینطور باشد یعنی ضد چیزهایی که امیرالمؤمنین نسبت به تقسیم مساوی بین تمام مؤمنین و مستضعفین گفته، عمل کردن، وَإِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا. یعنی اعادة الحقوق الی مستحقیها.

یکی دیگر از حقوقی که از این روایات استفاده می شود اینست که والی در معرض ملاقات عموم باشد و خود را همیشه دور از مردم قرار ندهد:

6-مخفی نکردن امور بر مردم

« أَلاَ وَإِنَّ لَكُمْ عِنْدِي أَلاَّ أَحْتَجِزَ (احتجن) دُونَكُمْ سِرّاً إِلاَّ فِي حَرْب،

اولا حقّ شما بر من اینست که من هیچ سرّی از اسرار حکومت را بر شما مخفی نکنم، بر فرض آنقدر مخفی کاری کنم که جامعه به خیابان بریزند و بلوا و آشوب همه جا را بگیرد و من شب خوابیده باشم و صبح بیدار شوم و بگویم من از این چیزها با خبر نبودم، باید هر چه هست جامعه را در جریان بگذارد تا اینکه این عقده ها یکباره نترکد، وقتی از اول این مطالب گفته شود و آنچه را که در مقدّرات أمت تصمیم گرفته می شود به أمت اطلاع داده شود، طبعاً این فتنه ها خاموش می شود، بسیاری از این فتنه ها از مخفی کاری ها است که نمی دانند چه تصمیمی برای اینها گرفته می شود، وقتی ثمر را می بینند می فهمند که سبد کالای اقتصادی کامل نشد هیچ بلکه آن مقداری که بود هم خالی شد.

مگر در حرب، بله اسرار نظامی را نمی شود به هیچ عنوان در میان جامعه فاش کرد چون اگر فاش شود دشمن همه چیز را می فهمد و نمی شود در حرب پیروز شد

وَلاَ أَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلاَّ فِي حُكْم،

و هیچ چیزی از امور حکومت را مخفی نکنم مگر در باب قضاء، یعنی 2 چیز استثناء شده: 1: حرب، 2: قضاء

قضاء چون با آبرو و عِرض آحاد مسلمین سرو کار دارد، اعلام آن جائز نیست مگر اینکه در حدّی باشد که مفسد فی الارض باشد و کسی باشد که امیرالمؤمنین فرمود عارِ تهمة را بر پیشانی اش بزنید و او را در شهرها بگردانید، آن کارگزار حکومت اسلامی است که به بیت المال مسلمین خیانت کرده است، متأسفانه در همین دولت، بعضی از مسئولین اطلاعات و غیره گفته بودند که باید با مسئولین خائن برخورد محترمانه شود، برخوردی نشود که اینها از مسئولیت دل زده شوند، این سخن خلاف کلام امیرالمؤمنین است، مخالف حکومت امیرالمؤمنین است، اتّفاقاً آن کسی که کارگزار جمهوری اسلامی است، کارگزار حکومت اسلام است، اگر خیانت کند و از بیت المال سوء استفاده کند باید معرفی شود، کلام قبل حضرت با این کلام جمعش اینست که اگر شخصی برای اموری به قاضی مراجعه کرد، قاضی حق ندارد این مسائل را پخش کند.

7-حق هر کس را به او برسانم

وَلاَ أُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ،

هیچ حقّی را از محلّش تأخیر نکنم.

وَلاَ أَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ،

و حق کسی را در غیر محلَّ قرار ندهم و حق هر کسی را به خودش برسانم.

وَأَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً.

همه ی شما در مقابل إحقاق حق نزد من مساوی باشید نه اینکه قشر خاصّی و کسانی که به گونه ای أقرباء من هستند، نزد من برتر از شما باشند، در مجموع خواص و عامه نزد من با هم یکی باشند.

فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَجَبَتْ لِلّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ،[5]

اگر منِ حاکم این را انجام دهم آنجاست که وعده ی الهی محقق می شود که خدا وعده فرمود اگر حاکم چنین باشد نعمت را بر آن أمت تمام می کند. یکی از عوامل بلاهای عمومی، عدم رعایت حقوق مردم توسط والی است،

وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ

و برای من است که شما اطاعت کنید و در اینجاست که خدا امر به اطاعت چنین حاکمی می کند

8-جلب رضایت عامه

از اولین وظایف والی است، که در نامه به مالک اشتر است که سندش صحیح است:وَأَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ

رحمت نسبت به رعیت را در قلبت قرار بده، نه اینکه بر سر زبانت باشد، نه برای سیاسی کاری و رضایت دیگران، همانطور که غالب سیاستمداران دنیا اینگونه اند مگر مسئولین عادل و اهل تقوایی مثل نظام مقدس جمهوری اسلامی، که تنها حکومتی است که قلب رهبر و بعضی از مسئولین همراه عموم مستضعفین است.

وَالْمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً (ضارباً) تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ،

مثل گرگ نباشید که وقتی بر سر طعمه می آیند و بخواهند شکمشان را سیر کنند، اینکه بر بیت المال و ثروات عامه مسلط شدید اینگونه باشید که آن را طعمه ببینید و خودتان را سیر کنید. تعریف می کنند که وقتی رضاخان قلدر را به جزیره موریس تبعید کردند آنقدر اموال منقول و غیرمنقول داشت که در دنیای آن زمان هیچکس به ثروت ایشان نمی رسید، میلیونها هکتار زمین و طلا و ....، جمع کرده بود، این مصداق این کلام امیرالمومنین است البته این مراتبی دارد ممکن است مسئولی در ابتدا اینگونه نباشد و کم کم اینگونه شود و در دنیا غرق شود و کارش به اینجا برسد.

فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ، أَوْ نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ..»[6]

یا برادران دینی هستند یا مثل تو بنده خدا هستند و خدای تعالی مخلوق خودش را دوست دارد.

*« وَلْيَكُنْ أَحَبَّ الاْمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ

اهم امور، جهت میانه برای نفع همه مردم است و در توزیع ثروات عامه افراط و تفریط نشود،

 

9-مساوات بین عامه و خاصه

فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ،اگر به عامه احجاف کنی تا رضای خاصه را جلب کنی، حتی اگر بخاطر خدا هم باشد، این احجافی که به عامه می شود ثواب جلب رضایت خاصه را هبط می کند. اگر بخاطر خدا که نباشد که از اول موجب جهت عذاب می شود. وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ.اما اگر به خواص سخت گرفتی یا ظلمی هم شده، اما چون رضایت عامه را جلب کردی، آن دردسر و ظلم به خاصه را می آمرزد. وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَؤُونَةً فِي الرَّخَاءِ، وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلاَءِ، وَأَكْرَهَ لِلاْنْصَافِ، وَأَسْأَلَ بِالاْلْحَافِ، وَأَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الاْعْطَاءِ، وَأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ.

هیچکس از میان اقشار رعیت، سنگینتر از خواص بر والی نیست زیرا دائم مطالبه می کنند و سیر نمی شوند، در وقت عادی و غیرسختی، موونه بیشتری را مطالبه کنند، در موقع جنگ و سختی و اتفاقات، کمترین کمک و همکاری را دارند، اهل جنگ نیستند و در ناز و نعمت هستند و نه کمک مالی می کنند. انصاف والی را اکراه دارند. الحاف یعنی الحاح، بیشترین اصرار را در خواسته دارند، هر چیزی را هم که اعطا کنی باز هم ناشکری می کنند، اگر منع و امتناعی ببینند عذر والی را نمی پذیرند و دائما شکوه می کنند و به والی اعتماد نمی کنند. کمترین صبر را در موقع حوادث دارند، مثل وقتی که بعد از کولاک انتقام شهادت سردار سلیمانی، یک هواپیمایی اشتباهی مورد اصابت قرار گرفت، همه این خواص و اهل قلم بلوا به پا کردن و عذر خطا را نپذیرفتند.

وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ، وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَالْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاْمَّةِ; فَلْيَكُنْ صغْوُكَ لَهُمْ، وَمَيْلُكَ مَعَهُمْ[7] .

رکن دین و حلقه اجماع دین و مهمترین حربه و نیرو برای والی در مقابل دشمن است، عامه مردم هستند. «صغو» جوهری و لغویون به فتح گفته اند اما در نهج البلاغه تصحیح صبحی صالح، به کسر آمده است، که به فتح اصح است،به معنای توجه است. همیشه باید جانب مردم را داشته باشی.

*ثُمَّ اللهَ اللهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ، وَ الْمَسَاكِينِ وَالْمحْتَاجِينَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَى (آفات و گرفتاری) وَالزَّمْنَى، فَإِنَّ فِي هذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً، وَاحْفَظْ لِلّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ، وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكَ، وَقِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِي الاْسْلاَمِ فِي كُلِّ بَلَد، فَإِنَّ لِلاْقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلاْدْنَى (در تقسیم ثروات بین دور و نزدیک تفاوت قائل نشوی) ، وَكُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيتَ حَقَّهُ. فَلاَ يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ (شادابی حکومت )، فَإِنَّكَ لاَ تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ التَّافِهَ لاِحْكَامِكَ الْكَثِيرَ الْمُهِمَّ فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ (یک چیزی را حاکم ناچیز می شمارد اما برای رعیت خیلی مهم است)، وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لَهُمْ، وَتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ، وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ . [8]


[1] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص226، خطبه 217.
[2] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص33، خطبه 34.
[3] مسند الإمام الشهيد أبي عبد الله الحسين بن علي(ع)، العطاردي، الشيخ عزيز الله، ج1، ص274.
[4] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص93، خطبه 105.
[5] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص288، خطبه 50.
[6] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص291، خطبه 53.
[7] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص292، خطبه 53.
[8] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص298، خطبه 7.