99/10/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حق المواطنه
حقوق متقابل بین والی و رعیتفَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَلاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَلاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَلاَ تَظُنُّوا بِىَ اسْتِثْقَالا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي، وَلاَ الِْتمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ. فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشْوَرَة بِعَدْل، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ، وَلاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ; يَمْلِكُ مِنَّا مَالاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَأَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى، وَأَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى. [1]
در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به رعیت اینطور آمده:«لا تُكَلِّمُونى بِما تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَةُبا من به گونه ای که با جبابره تکلّم می شود تکلّم نکنید. سلاطین و قدرتمندان وقتی با رعیت و مردم مستضعف مواجه می شدند، مانند مولا و عبد با آن ها تکلّم می کردند، حضرت می فرمایند: چنین برخوردی با من نکنید و هرگز مرا مانند آنها فرض نکنید و با من مانند برادر مؤمنتان رفتار کنید.
وَلاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ،بادرة یعنی اهل غضب و خشم و آن سلاطینِ جابرِ طاغوتی که اهل غضب و خشم بودند و مردم از خشم و غضب آنها می ترسیدند، حضرت می فرماید: هرگز مثل آنها با من برخورد نکند و از من آنچه که در دل دارید، و اسرارتان را از ترس غضب و خشم من حفظ نکنید، حضرت با این بیان دارد به رعیت جرأت می دهد که شما آنچه که در دل دارید برای من بیان کنید ولو اینکه به ضرر من باشد، من هم وظیفه دارم که در خودم هرگز حالت غضب و خشم احساس نکنم به این خاطر که بعضی از چیزهایی که در دل دارید برای من ناخوشایند است.
وَلاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِبا من از باب زد و بند سیاسی وارد نشوید به این معنا که در جایی از من پشتیبانی کنید و از من توقّع داشته باشید در قبال آن پشتیبانی، بخشی از اموال بیت المال را به شما اختصاص بدهم و یا برای شما در مقابل پشتیبانی که از من می کنید، امتیازی قائل شوم، خیر من هرگز اهل چنین مصانعه ای نیستم.
وَلاَ تَظُنُّوا بِىَ اسْتِثْقَالا فِي حَقٍّ قِيلَ لِيو هرگز خیال نکنید اگر در مورد من حقّی گفته شود و حقّی در مورد کارهای من که برای من ناخوشایند است گفته شود، من بر شما حالت غضب می گیرم، من هرگز چنین نیستم که به خاطر اینکه حقّی را در مورد کارهای من بگویید و آن علیه من باشد، من از شنیدن آن حرفِ حقّ بخواهم حالت سنگینی و غضب به خود بگیرم، هرگز اینطور نیست.
وَلاَ الْتمَاسَ إِعْظَام لِنَفْسِيو نمی خواهم با برخورد خودم برای خودم عظمت فراهم کنم و بزرگی خودم را حفظ کنم، در این مراودات و مواجهاتی که با شما دارم هرگز در پی این نیستم که مرا بزرگ بشمارید و بزرگی خودم را حفظ کنم، بلکه اگر حرفِ حقّی باشد ولو اینکه علیه من باشد و با بزرگی من منافات داشته باشد و به آن لطمه بزند، من باید آن را بشنوم و شما هم باید بگویید، نه شما باید کتمان کنید و نه من باید استنکاف و استنکار داشته باشم.
فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ،كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ.اگر من نتوانم حرف حقّی را بشنوم یا عدلی به من عرضه شود و گفته شود اما من از آن استنکاف کنم و غضب کنم و ناراحت شوم، قطعاً در مقام اجراء هم عاجز هستم که آن را انجام دهم، وقتی طاقت شنیدن آن را نداشته باشم، طبعاً عملِ به آن هم برای من سخت است، کسی که بخواهد در مقام عمل و اجراء اهلِ عدالت باشد، نشانه ی اوّلش اینست که او از شنیدن عدل استنکاف و استثقال و سنگینی نداشته باشد بلکه برای او خوشایند باشد و طالب و مشتاق شنیدن حرفِ عدل باشد، کسی که در این مرحله با شنیدن سخن عدل و حقّ ناراحت شود و از آن استنکاف کند، طبعاً در مقام عمل و اجراء، اجرای حق و عدالت برای او سخت تر است.
فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، أَوْ مَشْوَرَة بِعَدْلخودداری نکنید از اینکه بخواهید یک حرف حقّی را در مقابل من ابراز کنید که آن به نفع من نیست، چون اگر آن حرف حقّ به نفع والی باشد، هرگز این تعبیر مناسب نیست مثلاً به او بگویند تو عدالت گستری و راهت حق است، این دیگر خودداری ندارد بلکه موجب می شود ارزش این رعیت نزد والی بالاتر رود و بیشتر شود، پس معلوم می شود به قرینه ی مناسبت حکم و موضوع و مناسبت سیاق، مقصود آن حرف حقّی است که آن کسی که این حرف حقّ را ابراز می کند می خواهد بگوید شما این حرف حق را انجام نمی دهید و انجام بده ، فلذا حضرت می فرماید اگر شما احساس می کنید من یک چنین حقّی را انجام نمی دهم و شما در ذهنتان اینست که این حق دارد پایمال می شود، شما خودداری نکنید و آن را بیان کنید ولو اینکه به ضرر من بوده باشد، من دوست دارم که حقی که انجام گرفته را به من بگویید و من آن را انجام دهم.
فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَمن اینطور نیستم که بگویم: بالاتر از این هستم که اهل خطا باشم، امثال سید رضی گفتند این عبارت از باب: «ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» است یعنی ولو اینکه امام علیه السلام معصوم است اما می خواهد این درسی برای حاکمان اسلامی و أمرای عادل باشد، زیرا ائمه عالم هستند به اینکه بعداً چه بر سر مسلمین خواهد آمد، این اتمام حجّت و یک درسی برای آیندگان است، یا برای استانداران و نمایندگان و أمَراء و قضات و حکّام منصوب خودشان بود، حضرت این سخنان را می فرماید برای اینکه به آنها برسد و آنها این نصایح را رعایت کنند، پس هم برای زمان خودش بود و هم زمان های بعد که حضرت می دانست مسلمین مبتلا به أمراء و حکمای اسلامی می شوند و از باب «ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» است.
فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَمن بالاتر از این نیستم که خطا نکنم، من هم مانند شما بنده ای از بندگان خدا هستم و باید خودم را در معرض خطا ببینم تا اینکه غافل نشوم از اینکه حقّی اجرا شود.
وَلاَ آمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِيمن هرگز ادّعا نمی کنم که جانب خود و با قدرت و فکر و تدبیر و درایت و قوّت خودم، کارم خطا بردار نیست، مگر اینکه خدای تعالی مرا کافی باشد، اعتقاد همه ی ائمه علیهم السلام و رسول خدا هم این بود که اگر حمایت خدا نباشد، خودشان را کاملاً ذلیل و در خطا می دانستند و لکن ما به إخبار من الله تعالی می دانیم، در قرآن مجید أمر فرمود: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم»[2] ، همین امر به طاعت دلیل است بر اینکه رسول و أولی الأمر خطابردار نیستند چون اگر خطابردار بودند عقلاً جائز نبود که ذات مقدّس حقّ امر به اطاعت آنها کند، یکی از ادله ی عصمت همین آیه ی شریفه است.
سوال: ظاهر این سخن امیرالمؤمنین علیه السلام اینست که اگر نقدی داشتید می توانید به من کنید و یا سوالی اگر داشتید با من در میان بگذارید، پس نقد جائز است؟
جواب: نقد در لغت به معنای اعتراض و قبول نداشتن و ردّ است، شما تعابیر عرب و کتب لغت عرب را ملاحظه بفرمایید، انتقد علیه یعنی اعترض علیه، یعنی کارش را قبول ندارد، این عبارت این را نمی گوید، بلکه می گوید: شما مقوله ی حق را بگویید یعنی با رعایت ادب و تواضع بگویید حق فلان است و اینکه شما چطور این حق را پیاده سازی کردید، ما ندیدیم، می شود گفتار حقّی را با سیاق غیر ردّ بیان کرد و الا ردّ خدا و رسول به ضرورت دین و آیات و روایات قطعی حرام است چون وقتی در نص صریح قرآن أمر فرمود: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ »[3] یعنی حقّ ردّ ندارید و یا کلام امام صادق علیه السلام در مقبوله: « فإنّی قد جعلتُ علیکم حاکماً...فمَن ردّ علیه رادّ علینا و الرادّ علینا کالراد علی الله»[4] یعنی ردّ ائمه و نبی جائز نیست، و او را حاکم قرار دادم او را به تنزیل در زمره ی أولی الأمر قرار دادم.
پس مقوله ی حقّ را می توان به 2 نحو بیان کرد:1: به نحو ردّ
2: به نحو سوال و توضیح، به اینگونه که بخواهد نصیحت کند، این غیر از لسان ردّ است.
لفظ نقد در لغت به معنای ردّ است بنابراین اگر مقصود از این انتقاد، نصحیت و تذکر و بیان حق باشد که حضرت فرمود فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَة بِحَقٍّ، به آن امر شده و مستحب است و چه بسا داخل در امر به معروف باشد، یا از باب ﴿یدعون الی الخیر﴾ [5] باشد اما اگر به معنای رد باشد جائز نیست و حرام است چون امام معصوم هم به دلیل مستقل عقلی و هم به دلیل نقل هرگز خطابردار نیست و خودش هم نمی تواند احتمال خطا را در خودش بدهد، و الا اگر احتمال خطا در کسی که خداوند در موردش می فرماید «اطیعوا» باشد، این قبیح است که کسی که مأمون از خطا نیست، ذات مقدّس حق که حکیم است بندگان را امر به اطاعت کسی کند که احتمال خطا در او وجود دارد و صدور قبیح از حکیم مستحیل است.
سوال: اینکه شخصی نزد امام می آید و از حقّ سوال می کند یعنی آن را اجراء شده نمی بیند و به آن انتقاد دارد؟
جواب: وقتی انسان مؤمن اجرای حقّ را نمی بیند نزد امام می آید و از ایشان می خواهد که آن را برایش بیان کند، یعنی این چیزی که حق است را شما چگونه اجراء کردید؟ این به نحو سوال می شود، اما یک موقع شخص در مقام ردّ است یعنی می گوید ما این فکر شما را قبول نداریم، شما می گویید مذاکره درست نیست، این اشتباه است و مذاکره بهترین راه است، این سخنان ضد او را می زنند و در مقام ردّ او هستند، این حرام است.
سوال: پس این شخص اعتقاد به خطا در اجرای حقّ دارد و همین اعتقاد به خطا در معصوم هم باطل است؟
جواب: این را عرض کردیم که از باب «ایّاک اعنی واسمعی یا جارة» است که نمی خواهد بگوید من خطا دارم بلکه می خواهد درسی برای آیندگان باشد، این را همه گفتند از سید رضی و باقی علمای امامیه که قائل به عصمت معصومین علیهم السلام هستند.
سوال: آیا آن کسانی که امام علیه السلام آنها را مخاطب خود قرار می دهد این را درک می کردند که امام علیه السلام از باب «ایاک اعنی واسمعی یا جارة» این سخن را می گوید؟
جواب: این مهم نیست که آنها درک می کنند یا نمی کنند، عرض ما اینست که محال است امام علیه السلام به خودش نسبت خطا دهد زیرا به ضرورت دین از نص کتاب مجید و به حکمِ عقل رسول و امامِ مسلمین باید معصوم باشد، وقتی ما با دلیل عصمت را اثبات می کنیم بنابراین نسبت خطا دادم چه از جانب خود امام چه از جانب دیگران به امام جائز نیست، فلذا این قرینه ی قطعیه است که امام علیه السلام نمی خواهد بگوید من خطا می کنم، و این کلام ایشان از باب «ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» است.
بسیاری از ادعیه ای که امام سجاد علیه السلام و ائمه علیهم السلام صادر شده که خودشان اعتراف به گناه و ذنب می کنند مانند: « سَیِّدِی لَوْ عَلِمَتِ الْأَرْضُ بِذُنُوبِی لَسَاخَتْ بِی» همه ی اینها از باب «ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» است.
سوال: مخاطبان این کلام حضرت کسانی اند که عصمت امام علیه السلام را قبول ندارند؟
جواب: باز هم فرقی ندارد و کلام همین است که حضرت بخواهد اعتراف به خطا کند باطل است، حال مخاطبش هرکسی که می خواهد باشد.
سوال: در تاریخ وارد شده که حتّی یاران خاص ائمه علیهم السلام مانند مالک اشتر به امام علیه السلام اشکال می کردند که مثلاً شما نباید این کار را انجام می دادید!
جواب: تاریخ را باید ملاحظه کرد و به هر تاریخی نمی توان أخذ کرد زیرا 95درصد تاریخ هایی که نقل شده اند بی سند اند مخصوصاً آن هایی که از جانب اهل عامّه اند، ضمن اینکه ما به قائل به عصمت مالک اشتر و باقی یاران که نیستیم، کلام اینست که ما به أدله و براهین قطعی عقلی و نقلی عصمت ائمه علیهم السلام را اثبات کردیم فلذا نمی توانیم هرگز این را تجویز کنیم که امام علیه السلام خودش به خطای خودش اعتراف کند، قرینه ی قطعی داریم بر اینکه این حتماً باید از باب «ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» باشد.
سوال: می توان این سخن را گفت که این سخن حضرت اصلاً از باب انکار خطا از خودش است به این معنا که اگر حرف حقّی دارید به من بگویید یعنی من خطایی ندارم که شما بخواهید حرفی بزنید؟
جواب: بله عرض کردیم که ذیل این کلام حضرت که خواندیم حضرت فرمود: من کسی هستم که به حول و قوّه ی الهی، خدا مرا از خطا کفایت کرده است: إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي، مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي ، خدای تعالی که قدرتش بر من از قدرت من بیشتر است، او مرا کفایت می کند که در مورد حضرت هم چنین است.
یعنی 2 توجیه وجود دارد:1: با قطع نظر از ذیل در نظر بگیریم که از باب « ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» می باشد.
2: با ذیلش در نظر بگیریم اینطور می شود: لولا أن یکفینی الله تعالی لستُ آمنُ من الخطا.
فَإِنَّمَا أَنَا وَأَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ;»[6]
ما و شما همه عبید و مملوک پروردگار هستیم، من خودم را وقتی در محضر شما می بینم در محضر خدا هم می بینم، من در همان لحظه ای که بر شما امیرم، خودم را عبد خدا می دانم همانطور که شما هم عبد خدا هستید پس من و شما از این که عبد خدای تعالی هستیم با هم مساوی هستیم، یعنی اوست که هر کسی را کفایت کند، او مصون است و الا همه در معرض خطا هستند، حتّی اگر مرا کفایت نکند من هم در معرض خطا هستم.
این عبارت بسیار زیبا و درسی برای همه است.
*حضرت در کلام دیگر می فرمایند:« أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّاً، وَلَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيْحَةُ لَكُمْ،حقی که شما بر گردن من دارید اینست که من باید شما را نصیحت کنم و اگر من نصیحت نکنم فردای قیامت مواخَذ می شوم که تو که امیر بودی و من تو را ولیّ خودم قرار دادم چرا راه حقّ را به مردم نصیحت نکردی، این حقّی است که فریضه است.
وَتَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ،[7]
یعنی از سهم شما کم نگذارم و آنچه از بیت المال که سهم شما است به شما بپردازم نه اینکه بعضی از کارگزاران چندین برابر شما از این بیت المال بهره ببرند، بارها عرض کردیم اینکه مجلس بیاید حقوق 10 برابری کارکنان و کارگزاران نظام را تصویب کند به عنوان اولی ، این خلاف شرع مسلّم است و برخلاف حکومت عدل امیرالمومنین است، که کارگزار و کسی که ائمه العدل است ده برابر حقوق از بیت المال بگیرد این خلاف مسلم است.
اینکه شورای نگهبان بیاید به عنوان مصلحت و عنوان ثانوی، حقوق چندبرابری را تصویب کند، این بحث دیگری است، که معذور عند الله هستند. یا اینکه توجیه کنند که کسی عهده دار تصدی امور نمی شود یا اینکه توجیه شود اگر این متصدیان امور بی نیاز نشوند دست به دزدی و و رشوه و اختلاس می زنند، همانطور که در قاضی داریم که باید به مقداری از بیت المال به او بدهند که او غنی باشد و احساس نیاز و فقر نکند که به رشوه مبتلا شود.
اما عرض ما این است که در مورد قاضی نص داریم و قاضی در حال اجرای حکم خداست و حق ندارد در قبال کار واجب، پول بگیرد لذا از بیت المال به اندازه غنی شدن سهم می برد.، اما اینکه گفته شود که بقیه عمال هم مثل قاضی هستند با کلام امیرالمومنین منافات دارد زیرا ایشان می فرماید ای عمال حق ندارید از فیء بیشتر از بقیه بردارید.
وَتَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَتَأْدِيبُكُمْ كَيْ ما تَعْلَمُوا. وَأَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، والنَّصِيْحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَالْمَغِيبِ، وَالاْجَابَةُ حِيْنَ أَدْعُوكُمْ، وَالطَّاعَةُ حِيْنَ آمُرُكُمْ.[8]
ادب و اخلاق الهی و نبوی را باید به شما بیاموزم، تا اینکه بدانید و حجت بر شما تمام شود.حق من (امیرالمومنین) بر شما این است که وقتی مرا به عنوان ولی و امیر گذاشتید آنچه وفاء ایجاب می کند انجام دهید و مرا اطاعت کنید و همینطور مرا نصیحت کنید. زمانی که شما را دعوت می کنم اجابت کنید.در فراز دیگری از کلام امیرالمومنین آمده است:فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَأَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَنسبت به مردم تواضع داشته باش و به میان مردم بیا. در روایتی آمده است که حضرت از اسب پایین می آمد و به مردم می گفت من هم باید از اسب پایین بیایم و مثل شما بشینم.
وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَچهره ات را با تواضع و خوشرویی برای مردم بگشا همچون دو برادر مومن شفیق، با مردم با نگاه هیبت و قدرت برخورد نکن. وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِدر این لحظه و نگاه به مردم، مواسات به خرج بده (واس به معنای مساوات و برابری و برادری است و این عبارت بهتر است زیرا آس، به معنای حزن و اندوه است)حَتَّى لاَ يَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ... [9]
تا اینکه سران قوم و کسانی که بر مستضعفین سلطه دارند، از نگاه به آنها طمع نکنند تا دیگران را بیشتر به استضعاف بکشانند.