99/10/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حق المواطنه
حقوق شهروندی
خطبه 216، (خطبها بصفين)
1-الحقوق الاجتماعيّة
أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لاَ يَجْرِي لاِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ. وَلَوْ كَانَ لاِحَد أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ سُبْحانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلا مِنْهُ، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ. [1]
یکی از حقوق شهروندی، حقوقی است که رعیت بر گردن والی دارند و همچنین حقوقی است که والی بر عهده رعیّت دارد(حقوق متقابل بین مردم و بین ولیّ امر و والی). والی باید حقوق شهروندی را بشناسد و در حق رعیت اجراء کند و همچنین در مقابل، والی بر همه ی شهروندان و رعایا و همه ی کسانی که در سایه و ظلّ حکومت آن والی زندگی می کنند و از امنیت آن استفاده می کنند، حقوقی دارد.
این حقوق را از روایت حضرت امیر علیه السلام استفاده کردیم، ایشان فرمودند: اگر هر انسانی حقّی بر انسان دیگری داشته باشد بدون شک آن انسان دیگر هم بر او حق دارد و تنها فقط یک وجود در عالم هستی هست که او فقط بر دیگران حق دارد و دیگران حقّی بر او ندارند، این را حضرت به شکل ضابطه ی کلّی فرمودند:
«وَلَوْ كَانَ لاِحَد أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ(الحق)، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحانَهُ دُونَ خَلْقِهِ،
همه مخلوقات اینطور نیستند که فقط خودشان علیه دیگران حق داشته باشند و دیگران حقّی بر گردن آنها نداشته باشند، بعد حضرت بر این مطلب استدلال می کنند:
لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ
به حکم بدیهی عقل، قدرت و عدل مطلق برای خداوند ثابت است و عدل بدون قدرت ارزشی ندارد چون مانند بقیه، اجرای عدل نیاز به قدرت دارد و اگر عدالت را اجراء نکند حکومتش از بین می رود و منفور جامعه می شود.
کسی که ظالم است و از انسانیت خارج شده، منفور بودن نزد جامعه برایش مهم نیست، نمی تواند ارزش ها را بفهمد، اما کسی که امام عادل است باز هم نیاز به عدل دارد چون بدون این عدل منفور و مطرود امت خودش می شود و نمی تواند حکومت را ادامه دهد، و این بر خلاف خدای تعالی است چون او عادل است به خاطر آن قدرتی که دارد نیاز به آن عدالت ندارد لذا اول فرمود: «لقدرته علی عباده»، بعد فرمود: «و لعدله فی کلّ ما جرت...»، این 2 را باهم آورد برای اینکه به مخاطب بفهماند این عدل مانند عدل باقی انسان ها نیست، در عین حالی که عدل کار پسندیده ای است و حکم عقل و شرع است اما این در ارزش قابل مقایسه با آن عدلی که شخص نیاز به این عدل ندارد، نیست، آن کسی که نیاز به عدل ندارد فقط ذات باری است، آن کسی که قدرت او متوقف بر عدل نیست ، فقط ذات باری است.
حضرت در ادامه فرمودند:
وَلكِنَّهُ سُبْحانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ
اما آن حقّی که خدای تعالی بر همه ی مخلوقین دارد -مخلوقین بر خدا این حق را ندارند_ اینست که مخلوقات او را اطاعت کنند چون همه مخلوق او هستند و او خالق همه است، به آنها هستی و عقل بخشیده، تمام آن چه را که آنها در دنیا به آن نیاز دارند مانند حواس پنجگانه، نعمت های خدادادی، نعمت های طبیعت که بتوانند از آنها استفاده کنند، همه ی اینها را ذات مقدّس حق در اختیار آنها قرار داده است. ، هم خودِ نعمت های دنیا را در اختیار آنها گذاشته، اگر این گلِ بی رنگ نبود که انواع میوه ها با مزه های مختلف از آن خلق می شد ، و گل های مختلف را، درختان مختلف را، اصلاً این امکان وجود داشت که بشر از این گِل استحصال انواع میوه ها و گل ها و گیاهان را کند؟ محال بود.
اگر انسان عقل نداشت که به وسیله ی آن به دنبال منافع برود و ضررها را از خودش دفع کند نعمت های دیگر برای او فایده ای نداشت، همه نعمت های دنیا برای یک انسان بی عقل و بدون حواس پنجگانه فایده ای ندارد، خدای تعالی هردو را به او بخشیده است.
حقّی که خدای تعالی بر عباد دارد همان حقّ الطاعة است که عقل هم به آن حکم می کند، «جَعَلَ حَقَّهُ» جعل تشریعی نیست بلکه جعل تکوینی است و عقل به حکم مستقل و بدیهی آن را درک می کند، اگر هم روایاتی مثل این روایت باشد ارشاد به حکمِ عقل است، بعد فرمود بخاطر حقّ الطاعة ، باید خدا را عبادت کنند و از اوامرش اطاعت کنند. البته این طاعت در جهت رشد و تعالی و کمال بشر است، ثوابی را که خدای تعالی تفضلاً در مقابل این طاعت می دهد به اندازه ی استحقاقشان نیست بلکه بیش از حدّ استحقاقشان است.
وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلا مِنْهُ، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.
* الحقوق المتبادلة بين القائد و الامّة
ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْض، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَلاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض. وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحانَهُ ـ مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللهُ ـ سُبْحانَهُ ـ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لاُِلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ. فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ، وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ، فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَأَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الاْعْدَاءِ. وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَكَثُرَ الاْدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَعُطِّلَتِ الاْحْكَامُ، وَكَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلاَ يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَلاَ لِعَظِيمِ بَاطِل فُعِلَ! فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الاَبْرَارُ، وَتَعِزُّ الاْشْرَارُ، وَتَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللهِ سُبْحانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَحُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ. فَلَيْسَ أَحَدٌ ـ وَإِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضى اللهِ حِرْصُهُ، وَطَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ ـ بِبَالِغ حَقِيقَةَ مَا اللهُ سُبْحانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ. وَلكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَالتَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ. وَلَيْسَ امْرُؤٌ ـ وَإِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ، وَتَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ ـ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللهُ مِنْ حَقِّهِ[2]
ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْض،
این حق همان حقوق بشر است. یکی از مصادیق حقّ الطاعة، عبارت است از حقوقی که بعضی مردم بر دیگران دارند و بالعکس، حقوقی که بعضی ها، این روزها دارند به دروغ فقط شعارش را می دهند و از آن دارند سوء استفاده می کنند و دنیا را به استعمار و استحمار می کشانند. از جمله ی آن حقوقی که خدای تعالی بر بندگان دارد اینست که حقوق بشر رعایت شود یعنی هر بشری بر بشر دیگر متقابلاً حقّی دارد، حضرت فرمود:
فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَيُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً،
این حقوق یک طرفه نیست بلکه متکافئه و متقابله است، وقتی انسانی بر دیگری حقی دارد و او مراعات کرد، متقابلاً آن انسان دیگر هم بر او حقّی دارد.
از جمله حقوق خدای تعالی بر بندگان اینست که آنها را امر کرده که حقوق بشر را رعایت کنند پس هرکدام بر گردن همدیگر حق دارند، خداوند متعال رعایت این حقوق را واجب کرده است(افترضها)، این حقوق بشری که به دروغ از آن سخن می گویند به معنای واقعی خدای تعالی این حقوق را در اسلام تشریع فرموده و رعایت آن ها را واجب دانسته است.
وَلاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْض.
حقّی که بشری بر بشر دیگر دارد به سبب این است بشر دیگر هم به گردن او حق دارد و حقّ او را مراعات کرده است.
وَأَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ ـ سُبْحانَهُ ـ مِنْ تِلكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ
بعد از اینکه حضرت فرمود یکی از مهمترین حقوق، حقوق بشر است و از میان این حقوق بشر، أعظم حقوق و مهمترین حقی که خدای تعالی در اسلام و در دین خدا جعل و تشریع فرمود، حق والی بر رعیت است.
بیان شد که در ذیل روایت تعلیل و ثمره ای آمده که حضرت می فرماید عزّت دین به آن متقوّم است، مقصود حضرت از این والی، والی الهی و شرعی است کسی که از جانب خدای تعالی این ولایت به او داده شده است و الا مخالف حکم عقل است که بشری بر بشری سلطه داشته باشد.
وَحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي،
همچنین رعایت حق رعیت ، بر والی هم واجب است.
این 2 حقّ به نص کلام حضرت امیر مهمترین حقوقِ بشر هستند، بعد حضرت تعلیل فرمودند:
فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللهُ ـ سُبْحانَهُ ـ
این حق فریضه و واجب از جانب خدای تعالی است. تعبیر به واجب نکرده تا تشکیک شود که واجب به معنای ثابت است، چون در لغت واجب به معنای ثابت است، بعضی ها می خواهند در تعارض، بین نصوص جمع کنند اگر یک لفظ واجب داشت آن را بر ثابت حمل می کنند تا اینکه تنافی و تعارض رفع شود، لفظ فریضه آورد که قابلیت تأویل هم نداشته باشد.
لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لاِلْفَتِهِمْ، وَعِزّاً لِدِينِهِمْ.[3]
لکلّ من الوالی و الرعیة علی الآخر، چون قضاء و قَدَر الهی اینست، این قدر تشریعی نیست بلکه تکوینی است مثلاً فرض کنید که خدای تعالی تقدیر فرمود که زمین جاذبه داشته باشد و این جاذبه اجسام دارای وزن را به طرف پایین بکشد، و همین موجب استقرار بشر در زمین می شود، ﴿جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا﴾[4] ، و سائر قَدر هایی که خداوند تقدیر فرمود مثلاً اینکه آب سیّال باشد، و حیات کلّ شیء باشد، و تقدیر فرمود گِل چنین خصوصیتی داشته باشد که آب آن را ندارد، آب و گِل با هم خواصی را ایجاد می کنند که مثلاً گیاهان می رویند، اینها همه تقدیرات الهی است.
در نظام آفرینش خداوند تقدیر نمود که حقوق متقابل بین والی و رعیت باعث شود که دین خدا در جامعه نظام پیدا کند و عزیز شود و همینطور بندگان خدا و مومنین نسبت به هم الفت پیدا کنند.
نظام و رشته، اشیاء متفرق را کنار هم قرار می دهد، حضرت در خطبه دیگر، از نخ تسبیح به نظام تعبیر کرده است که دانه های تسبیح را کنار هم قرار می دهد و اگر لحظه ای این نخ بریده شود دانه ها پراکنده و متشتت می شوند.
فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِصَلاَحِ الْوُلاَةِ،
رعیت هرگز به راه صلاح و رستگاری نمی روند مگر اینکه والی صالح باشد اگر والی شخص شهوتران و غیرحکیم و غیرمدبر و بی اخلاق باشد ملت هم فاسد می شود.
وَلاَ تَصْلُحُ الْوُلاَةُ إِلاَّ بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ،
امر و امارت و حکومت ولاة به صلاح نمی رسد مگر اینکه رعیت هم استقامت کند و پیروی کند. امیرالمومنین والی بود ولی رعیت او فاسد بود و او را اطاعت نمی کردند، تا اینکه حاضر شدند حضرت را در مسجد به شهادت برسانند، حضرت بارها مردم کوفه را نفرین می کرد و می فرمود که حاضرم ده نفر از شما را بدهم و یک نفر از نیروی دشمن بگیرم، حضرت فرمود: « فَيَا عَجَباً! عَجَباً وَاللهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَيَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتِماعِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَن حَقِّكُمْ! فَقُبْحاً لَكُمْ وَتَرَحاً، حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمى! يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَلاَ تُغِيرُونَ؟ وَتُغْزَوْنَ وَلاَ تَغْزُونَ؟ وَيُعْصَى اللهُ وَتَرْضَوْنَ؟» [5] و « يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ...» [6] دل حضرت از رعیت و امت خودش خون بود فرمود « وَلكِنْ لاَ رَأْيَ لِمَنْ لاَ يُطَاعُ!»[7] اگر رأی من را اطاعت نکنید این حکومت چه اعتباری دارد؟
اگر رعیت فاسد شود امر حکومت هم فاسد می شود شخص والی که فاسد نمی شود. « انی لاارید ان اقیم عودکم باعوجاج نفسی» ، حضرت فرمود می اراده نمی کنم که به قیمت اعوجاج خودم، مردم را اصلاح کنم، خدا بر من تکلیف کرد که اول خودم را حفظ کنم: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا﴾[8] ، اول خودم بعد اهل، چه برسد به رعیت!
فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ،
اگر رعیت والی را در اقامه دین الهی اطاعت و پشتیبانی کرد و حق والی را ادا کرد.
وَأَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ،
والی هم حق رعیت را ادا کرد و به آنها ظلم نکرد و عدالت و قسط را برپا کرد و از احکام الهی تخطی نکرد و حق محرومین را احقاق کرد و ثروات را به عدالت توزیع کرد و در مقابل اختلاسگران و شیاطین و چپاولگران ایستاد و سایر وظایفش را انجام داد، در چنین جامعه و بین چنین والی و رعیت، حق عزیز می شود.
وَقَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ
روشها و احکام و حدود دین اقامه می شود.
وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ
آثار و نشانه ها و معالم عدل محقق می شود استقامت پیدا می کند
، وَجَرَتْ عَلَى أَذْلاَلِهَا السُّنَنُ
سنت خدا و پیامبر در راه راست خودش قرار می گیرد. ادلال جمع دل است به معنای طریق وسط و وسط طریق است، « الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّة»[9] .
، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ
اهل آن زمان صالح می شوند
وَطُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ
در این صورت این دولت پابرجاست و امنیت برقرار می شود و دچار فروپاشی نمی شود.
وَيَئِسَتْ مَطَامِعُ الاْعْدَاءِ.
امیرالمومنین می فرماید با رعایت حقوق بین والی و رعیت، دشمنان و استکبار و طواغیت مأیوس می شوند
وَإِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا،أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ،
اگر رعیت اطاعت نکند و طغیان کند و همینطور والی هم بر میزان عدل و قسط الهی حرکت نکند
اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ
اختلاف پیدا می شود و معالم جور ظاهر می شود
وَكَثُرَ الاْدْغَالُ فِي الدِّينِ
ادغال به معنای افساد است و آنچه که مورد فساد دین است زیاد می شود
وَتُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ
راه مستقیم سنت الهی ترک می شود، چپ و راست می شوند و راه مستقیم در امت وجود ندارد
*این بیان نشان می دهد که والی حتما والی شرعی و الهی است و اطاعت والی غیرشرعی موجب عزت دین نمیشود بلکه موجب ظلم و تعدی می شود مثل خلفای بنی عباس و بنی امیه تا پادشاهانی مثل پهلوی ها، زیرا که اغراض و اهداف و مطامع شخصی در بین است و حکومت طبق این منش حرکت می کند طبعا اطاعت این نوع ولاة موجب ظلم و ضعف دین می شود، مگر بعضی از حکومتها مثل صفویه که امور را به فقها سپرده بودند و حظی از عدالت برده اند اما همان حکومتها هم ظلمها و جنایتهایی می کردند.
اما پشتیبانی و اطاعت از ولی الهی که شرایطی را که خدا و رسول گفته اند دارد مثل «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»[10] و همینطور شرایطی مثل علم و تقوا و سایر جهات بیان کرده اند که بخاطر این قابلیتها، خدای متعال ولایت اعطا کرده است همانطور که رسول خدا اشرف و اکمل مخلوقات بوده است و همینطور بعد از رسول خدا، ائمه اطهار بودند که خدا به آنها ولایت را اعطا کرده است. وقتی ائمه هم ولایت را برای شخصی که دارای خصوصیات مذکور باشد جعل کردند و این والی الهی شرعی می شود که همان مقصود امیرالمومنین است که اطاعت و پشتیبانی او موجب عزت دین می شود و اگر حقوق متقابل والی و رعیت رعایت شود عزت دین خدا حفظ می شود و دین خدا ضربه نمی خورد.