درس مسائل مستحدثه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/09/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اشتراط حمایت از ولی امر در منصب مرجعیت

نصوص المقام

با مرور روایات اهل بیت علیهم السلام، می توان به حقوقی که متقابل بین والی و رعیت است پی برد. اکثر این روایات در نهج البلاغه است و تعداد کمی هم در غیر نهج البلاغه است. حضرت امیر بسیار زیبا این فقرات را بیان می کنند:

«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ،

به خاطر ولایتی که بر شما دارم خدای تعالی برای من حقّی بر گردن شما قرار داد ، اینکه حضرت فرمود به خاطر ولایتی که بر شما دارم، معلوم می شود که ملاک این حقّ، ثبوت ولایت است بنابراین اگر این ولایت برای هر بنده ای از بندگان خدا از جانب خدای تعالی جعل شده بود، این حقّ برای او نسبت به رعیت ثابت بود.

«أمر» یعنی حکومت؛ مسئله ی رسالت و تشریع أحکام و تبیین أحکام و سائر شئونی که منصب رسالت و نبوّت دارد، منظور این عبارت نیست، منظور در اینجا ولایت بر حکومت است.

همچنین از این عبارت معلوم می شود که به این حقّ، جعل شرعی تعلّق گرفته است نه اینکه بگوییم حاکم یا والی حقّی بر رعیت دارد و این یک حق شهروندی محض یا حق سیاسی یا عقلائی است، خیر، بلکه جعل شرعی به آن تعلّق گرفته، خدای تعالی به آن أمر کرده، ثواب و عقاب أخروی بر آن مترتّب است، « فَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحانَهُ» وقتی خدا تعالی جعل می کند قطعاً بر اساس آن ثواب و عقاب می کند و این مانند باقی واجبات می شود مثل نماز، در عرض نماز است و در میان حقوق، حضرت فرمودند از تمام حقوق مهمتر است.

وَلَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ

و برای شما هم مثل همین حقّی که من برگردن شما دارم حقّی هم بر گردن من است، می توان این کلام حضرت را به حسب مدلول وضعی، 2 گونه بیان کرد:

1: یکی اینکه «مثل» یعنی دقیقاً مثل همان حقّی که من برگردن شما دارم، شما هم همان حقّ را برگردن من دارید: این معنا قطعاً مقصود نیست زیرا مخالف تمام روایاتی است که از حضرات معصومین علیهم السلام وارد شده است زیرا حقّ ولیّ مثلاً اینست که آن رعیت و أمّت از امر او اطاعت کنند، آیا این حقّ طاعت برای رعیت هم هست تا ولی امر شرعی تابع أمر رعیت باشد و هرچه آن ها گفتند إجرا کند؟خیر.

2: مقصود از «مثل الذی..» اینست که یعنی در مقابل آن حقّی که من به گردن شما دارم، شما هم حقوقی دارید، مماثله فقط از این جهت است، حال آن حقّ ها فرق می کنند و وجه تماثلش فقط همین است که متقابل است مانند آیه ای که می فرماید: ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ﴾[1] که آن آیه ﴿الرجال قوّامون علی النساء﴾[2] را در کنارش قرار دهیم معلوم می شود که یک فضیلت هایی در حق مرد بر زن است و فقط مقصود حقوق متقابل است.

فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لاَ يَجْرِي لاِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ.[3]

یعنی از حیث شمول، حقّ بسیار وسیع است و شامل بسیاری از حقوق می شود، مثلاً زن و شوهر، مؤمنین نسبت به همدیگر، پدر و فرزند ، والی و رعیت، همه نسبت به هم حق دارند پس نطاق و گستره ی حقوق در شرع مقدّس بسیار وسیع است همانطور که در میان عقلاء عالم دائره حقوق وسیع است.

فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، تعریف حقّ عبارت است از اینکه شخصی بخاطر یک اولویت و شایستگی، حقوقی نسبت به شخص دیگر داشته باشد که دائره آن بسیار وسیع است.

وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، یعنی اگر بخواهیم این حق را به انصاف و عدل به قسط مراعات کنیم أحدّ من السیف و أدقّ من الشعر است، گرچه حق یک تعریفی دارد و یک نطاق و گستره ی وسیعی دارد اما اینطور نیست که در مقام اقامه ی این حق، اجرا و اعمال حق راحت باشد و به هر نحوی که شخص خودش بخواهد انجام دهد، بلکه در اسلام و شرع برای اقامه ی حدّ مثل موی باریک حکم جعل شده است، مثلاً در حقوق زوجین یا حقّ والدین یا بالعکس چقدر اسلام دقیق است، سائر حقوق در ابواب معاملات، هرکدام یک حدّ شرعی خاصی دارند، حال اگر حاکم و والی شرعی بخواهد این حقوق را بین رعیت اجرا کند و عدل و قسط و انصاف را اجرا کند بسیار سخت و دقیق است زیرا باید طبق معیار و میزان شرع پیش برود تا ظلمی تحقق نپذیرد و از این حق تجاوز و تعدّی نشود. یک موقع حقّ عقلائی است و هر قوم و ملّتی به یک شکل خاصّی آن را تفسیر می کند و خودشان هم به همان حقّ راضی هستند اما در اسلام برای ریز ریز موارد إعمال حق حکم جعل شده است و اینکه ملاصدرا در کتاب کشف الآیات در مورد صراط گفته است که أحدّ من السیف و أدقّ من الشعر است، در همین دنیا تبلور دارد، درست است زیرا مرز دقیقی است که بین حقّ و باطل در کوچکترین موضوعات قرار دارد، صراط در دنیا را به همین حدّ مایز بین حق و باطل تفسیر کردند، یک طرف قضیه حق است و طرف دیگر باطل است، اینکه انسان بخواهد این حقّ را تعریف کند یک مطلب است، تابع شرع است و هر فقیهی از کتاب و سنّت حقّ و باطل را تعریف می کند، عدل و ظلم را تعریف می کند که برگرفته از عقل و کتاب و سنت است، اما یک مرتبه می خواهد اینها را إعمال کند، اینکه خدای متعال می فرماید: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ﴾[4] و ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُ بِالعَدلِ﴾[5] یعنی إجرا و إنفاذ حق و عدل بسیار مشکل است و کار هر کسی نیست، که رسول خدا و امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام واقعاً مصداق تامّ و کامل إجرایش هستند.

مسئله‌ی حقّ و باطل را به صراط تفسیر کردند، صراط در دنیا یعنی همین مائز بین حقّ و باطل و تشخیص صحیح، زیرا فقیه همانطور که احکام دیگر را استنباط می کند در اینجا هم به قیام أماره‌ای می تواند حقّ و باطل را تعریف کند و معذور است، أما در إعمال که به گونه عمل شود که به کسی ظلم نشود، این بسیار مشکل است.

وَأَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُف ( بر وزن تفاعل، انصاف را در هر دو طرف رعایت کردن، حق بین دو نفر یا عده ای است و باید به گونه ای باشد که هیچ طرف مظلوم واقع نشود و حقش ضایع نشود) لاَ يَجْرِي لاِحَد إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ وَلاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَه (اگر چنانچه یک شخصی توقع دارد حق به نفع او مراعات شود باید بداند که گاهی حق برخلاف میل و به ضرر دنیوی اوست هرچند از نظر معنوی قبول حق به نفعش باشد. اینکه کسی در مقام منبرو موعظه کلام ائمه را نقل کند و بگوید که ائمه گفتند اگر فرزند من هم مستحق حد شود برای من فرقی در اجرای حکم بین او و دیگرن نمی کند اما در عمل و وقتی بر علیه خودشان باشد چگونه هستند؟!

در انقلاب اسلامی که تنها حکومت به حق، بعد از امیرالمومنین است مسئولینی داشتیم که فرزندان خودشان را به حکم خودشان اعدام کردند، اینها در صدر کسانی هستند که همنشین رسول خدا هستند زیرا اثبات کردند که اگر حق علیه آنها و فرزندان خودشان باشند، با دست خودشان حق را اجرا می کنند. در مقابل کسانی بودند که برای جانبداری از رفیق و دوست، خود را به قعر جنهم سوق دادند. اینکه حق بر علیه من و اطرافیان من شد با حق دربیفتم ، یکی از موارد ضیق بودن حق همین مواقع است.

وَلَوْ كَانَ لاِحَد أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَلاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلّهِ سُبْحانَهُ دُونَ خَلْقِهِ (تنها وجودی که حق همیشه به نفع اوست و بر علیه او نمی شود خود حق مطلق است که ذات مقدس خداست، عقل بالبداهة حکم می کند که خدای متعال بخاطر عدل مطلق، به هیچکس ظلم نمی کند، « إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَٰكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ »[6] لذا هیچ وقت حق بر علیه او نمی شود وقتی او منعم به نعم اصلیه باشد که عقل حکم به استحقاق عبودیت و طاعت و شکر و حمد می کند هیچ بنده ای چنین استحقاقی ندارد زیرا ملاکهای سه گانه مثل من بیده الثواب و العقاب الدائم، منعم نعم اصلیة، مالکیة حقیقه، اعطای وجود و خلقت و حواس پنجگانه فقط در خدای متعال وجود دارد.

لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَلِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ (هر قضا و قدر و مشیتی در حق بندگان تعلق بگیرد عین عدل و حق است و ظلم و اجحافی به کسی نشده است) وَلكِنَّهُ سُبْحانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ (این جعل تعبدی محض نیست، بلکه اول عقل حکم در این اطاعت دارد با حکم عقل، هیچ بشری بخاطر این اطاعت، استحقاق ثواب هم ندارد لذا در روایت آمده است که خداوند متعال همه ثوابی که در روز قیامت به ما می دهد از روی تفضل است امام سجاد ع فرمود: هیچ عمل خوب و واجب و مستحبی را انجام ندادم که بخواهم مستحق تفضل و ثواب قیامت باشم زیرا عقل حکم کرده است. مراد از جعل در اینجا، تفضل الهی است)، وَجَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلا مِنْهُ (همه این ثوابها از روی تفضل است)، وَتَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ [7] (بیشتر از استحقاق مستحقین ثواب، خدای تعالی ثواب می دهد).


[1] بقره/سوره2، آیه228.
[2] نساء/سوره4، آیه34.
[3] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص224، خطبه 216.
[4] نساء/سوره4، آیه135.
[5] نحل/سوره16، آیه90.
[6] یونس/سوره10، آیه44.
[7] نهج البلاغة، الدشتي، محمد، ج1، ص224، خطبه 216.