99/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اشتراط حمایت از ولی امر در منصب مرجعیت
دلالت آیهی «اولوا الأمر» به مدد روایاتی که دلالت بر اثبات ولایت برای فقیه می کنند تام است، چون وقتی این روایات دلالت بر ثبوت ولایت فقیه، بر منصب حکومت و قضاء و إفتاء کرد فقیه را داخل در عنوان «اولوا الامر» می کند گرچه خود آیه به حسب مقصودش و دلالت نصوص، اختصاص به ائمه علیهم السلام دارد لکن روایات دال بر جعل ولایت برای فقیه، عنوان اولوا الامر را از امام معصوم به فقیه تعمیم می دهند چون دلالت کرده بر ثبوت ولایت شرعیه برای فقیه بر حکومت و قضاء و افتاء، معنای این سخن اینست که این شخص اولی الامر شده و معنای ولیّ امر شرعی همین است، و از باب حکومت و جعل ولایت، مَن له الولایة را توسعه می دهد ولو اینکه با لفظ اولی الامر نگفته است.
در روایت دارد: « فلیرضوا به حكما فإني قد جعلته عليكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فإنما استخف بحكم الله وعلينا رد والراد علينا الراد على الله وهو على حد الشرك بالله »،[1] و « فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة الله»[2] ، این روایات از اوّل، امر به طاعت فقیه نکرده اند بلکه این روایات نظر به جعل ولایت بر حکومت دارند.
در آیه ی اولوا الامر، امر به معنای مطلق امور مردم، یعنی حکومت و امور و شئون مومنین باشد. البته می تواند به معنای صاحبان حکم باشد، إنّی قد جعلتُ علیکم حاکماً هم نظر به همین دارد.
سوال: چرا خودِ خداوند یا پیامبر از عنوان اولو الأمر خارج شده است و جدا ذکر شده در حالی که صاحب امر هستند؟
جواب: زیرا 2 مقام هستند، مسئله ی نبوّت اینست که بعد از خدای تعالی أولی به مردم، نبیّ است، ﴿ النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ...﴾[3] ، و بعد از خدای تعالی، مقام ولایت مربوط به پیامبر است و او واسطه ی بین الله تعالی و خلق است و ولایت أئمه علیهم السلام در طول ولایت پیامبر است فلذا خدای تعالی شأن را در این آیه حفظ کردند.
به عبارت دیگر، رسالت و ولایت پیامبر بر همه ی مسلمین روشن است زیرا اصل قرآن بستگی به نبوّت و ولایت او دارد، اولواالامر را هم اضافه کردند که آن ها صاحبان حکم و امر و دستور بر شما هستند.
عرض ما اینست که اولواالامر اختصاص به ائمه معصومین دارد لکن نصوص ولایت فقیه بر آن حکومت پیدا می کند.
اینکه گفته شود مقصود آیه ولایت بر احکام شرعی است و ربطی به حکومت ندارد، درست نیست زیرا لفظ «امر» اطلاق دارد و یکی از معانی «امر» حکم است، وحدت سیاق هم گویای همین است زیرا «اطیعوا الله» در همهی شئون است نه فقط در أحکام و سیاق «اولواالامر» اقتضاء می کند در همه ی شئون باشد.
سوال: این حکمی که برای ولیّ فقیه و امام و نبیّ قائلیم حکمی است که در مقابل حکم اولی است و از خداوند فقط حکم اولی صادر می شود، حکم نمی کند!
استاد: خیر، اینکه خداوند می فرماید: « يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ » [4] لسان آن حکم است و خدای تعالی انشاء حکم می کند که به نبیّ امر می کند که «اُحکُم»، این حکم است، إخبار نیست، « أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ»[5] هم دستور است اما از آن حکم شرعی استفاده می شود.
سوال: نمی توان گفت اطاعت از اولوا الامر فقط در مورد احکام شرعی است؟
جواب: خیر، دستوری که از خدا و رسول و ائمه صادر می شود خودش عین دین است نه اینکه این را منحصر در دین کنیم و دین را چیز جدایی بگیریم، دین یعنی دستور خدا و رسول و ائمه علیهم السلام، پس مطلق دستوراتی که از حضرات صادر می شود چه در شئون حکومت و چه در غیر شئون حکومت، همه ی اینها عین دین است، سخن فقیه هم همینطور است زیرا همان ولایتی که برای امام ثابت است برای فقیه هم ثابت است، حجّت بودن ولایت فقیه عین دین است.
*اشکالی در اینجا مطرح است و آن اینست که این نصوصی که مفسِّر این آیه هستند دلالت دارند براینکه مقصود از اولوا الأمر فقط ائمه هستند زیرا در روایات دارد: نحن اولوا الامر، پس چطور شما به فقیه تعمیم می دهید؟
جوابش اینست که ما هرگز نمی گوییم مقصود از اولوا الامر در آیه فقیه است بلکه مقصود همان ائمه علیهم السلام هستند اما فرض اینست که وقتی ما این را قبول کردیم، أخذ به تمام اقوال ائمه ع، از طرف خدای تعالی واجب شده است، و وقتی که خود حضرات گفتند ما ولایت را برای فقیه جعل کردیم یعنی خدای تعالی این ولایت را جعل کرده است، مؤیِّد این مطلب مقبوله است، وقتی می گوییم مؤیِّد، یعنی ما نیازی به مقبوله نداریم زیرا روایاتی که دال بر ثبوت ولایت برای فقیه است، معنایش اینست که فقها هم اولواالامر هستند.
مقبوله هم دلالت دارد: کسی که فقها را رد کرد، ما –اهل بیت- را رد کرده و کسی که ما را رد کند خدا را رد کرده، پس حکمِ فقیه حکمِ خداوند است و رد فقیه رد الله است و ولایت فقیه همان ولایت الله است.
سوال: این توسعه ی موضوع حکم عقل است فلذا آن روایاتی که دلالت بر این مطلب دارند ارشادی می شوند!
جواب: کلام در نفس توسعه است، بعد از اینکه عقل حکم به وجوب طاعت الله کرد، در مورد حکم رسول و امام حکمی ندارد لکن بعد از اینکه عقل علم پیدا کرد که حکم رسول و امام حکم الله است، همان حکم را در اینجا هم می کند، نسبت به فقیه هم همینطور است
اشکال: ظاهر آیه عدم انحصار اولوا الأمر در اهل بیت است بلکه یک مصداقش ائمه علیهم السلام هستند در واقع شما با دلیل خارجی معنای اولوا الأمر را توسعه می دهید.
جواب: خود نصوص اهل بیت علیهم السلام درباره این آیه، انحصار را می رساند. تعیین موضوع کار عقل نیست بلکه موضوع حکم عقل را شرع تعیین می کند. آیه موضوع حکم عقل -طاعت الله – را توسعه داده است، کلام خدا را فقط باید ائمه علیهم السلام تفسیر کنند که ایشان فرمودند مقصود از اولوا الأمر فقط ما هستیم ولاغیر.
فرق ما با اهل عامه هم همین است. آنها به آیه اولوا الامر استدلال می کنند برای ولایت خودشان. زیرا اولوا الأمر مطلق است. شیعه میگوید مطلق نیست و معنای لفظی اولوا الأمر مقصود نیست، و گرنه هر کسی، حتی طاغوت را اولوا الأمر می گویند چرا که حکومت دستشان است. این خلاف ضرورت دین خداست زیرا خدا فرموده: ﴿و اجتنبوا الطاغوت﴾.
اولوا الأمر کسانی هستند که شرایط خاصی دارند لذا باید سراغ خاندان وحی بریم، و جزو ضرورت مذهب ماست که قرآن را بدون اهل بیت تفسیر کردن، بیراهه و راه شیطان رفتن است.
اهل بیت هم می فرمایند که فقیه را حاکم و حجت خودم بر شما قرار دادم پس قول او را اخذ کن، پس این ولایت برای فقیه إثبات می شود. لذا از این راه، فقیه هم در عصر غیبت بمعنای اولوا الأمر است.
پس از این نصوص رسیدیم به توسعهی معنای اولوا الأمر، و وجوب اطاعت از فقها را از این راه اثبات می کنیم و از این آیات و روایات همان ولایت مطلقهی فقیه استفاده می شود.
در آیه ﴿وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّٰهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا ...﴾[6] ، حبل الله عنوان مخترعه شرعی نیست و معنای لغوی و وضعی اش –ریسمان- مورد نظر نیست، خیر. مثل الرَّحْمَٰنُ ﴿عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾ٰ[7] . به قرینهی قطعیه معنای موضوع له مراد نیست بلکه کنایه از هر رشته ای که مایهی اتصال عباد به خدا شود و همانی است که خدا آن را حجت قرار داده پس مراد حجة الله علی عباده است.
اگر حبل بمعنای عهد هم بگیریم حجت الله عهد من الله تعالی بینه و بین خلقه.
این حجت الله عنوانش عام است که همان کتاب و نبی و ائمه و عقل بدیهی مصداق متیقن حجت و حبل الله هستند که این را از آیه اخذ کردیم.
از طرفی آن کسی که ائمه علیهم السلام قولش را حجت قرار داده اند –به وسیله روایات ولایت فقیه- او همان حجت خدا بر بندگان است، لذا حکم و فتوای فقیه، حکم الله میشود و داخل در حبل الله می شود.