98/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: القیادة الشوریة
مسئلهی شورا در رهبری بسیار مسئله ی مهمی است و امروز از مهمترین و بزرگترین مسئلههای پیش روی نظام جمهوری اسلامی است.
آیا از نظر اسلام اساساً رهبری شورایی مشروعیت دارد؟ مثل بحث مرجعیت شورایی، یک بحثی وجود دارد به عنوان شورا در مسئله ی إفتاء و مرجعیت، که آیا جائز است چند مجتهد که نسبت به باقی مجتهدین الاعلم فالاعلم هستند یا در حدّ مساوی هستند، با هم مشورت کنند و مقلدین به رأی اکثر اینها عمل کنند؟
* پس آیا شورای در إفتاء و مرجعیّت جائز است یا خیر؟ در آنجا اثبات کردیم که اصلاً مشروع نیست.
یا مثلاً در قضاوت (کما اینکه الان در طبابت شور میکنند،) آیا شور جائز است یا خیر؟ این هم یک بحثی است که در کتاب القضاء بحث کردیم.
لفظ شورااولین بحث، لفظ شورا است، چون در موضوع حکم در نصوص کتاب و سنّت، لفظ شورا آمده است، ضابطهی ضرورت و لزوم تحقیق لغوی بر فقیه زمانی جریان پیدا میکند که آن لفظی که موضوع حکم است در نص کتاب و روایات وارد شده باشد و الا مثلاً بعضی از قواعدی که اسطیادی هستند که فقهاء اسطیاد کردند و در نص روایت نیامده است، نیازی نیست در موردشان فحص لغوی صورت گیرد و ثمره ای هم ندارد، زیرا فحص لغوی برای فهم مراد شارع از لفظی است که در کلامش ذکر شده است.
لفظ شورا در نص کتاب و سنت هم به نحو صیغه امر و هم به صورت مصدر آمده ﴿و شاورهم فی الامر﴾[1] و ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ﴾[2] .
عرض ما اینست که وقتی که به لغت مراجعه میکنیم 2 خصوصیت در معنای لغوی شورا أخذ شده است:
خصوصیت اول عبارت است از: «إجتنی» که گفتند یعنی دریافت کردن و گرفتن، «إجتنی الشیء الطری التاذج» یعنی گرفتن یک چیزی که تازه است و اول لحظه ی تکوّنش است، یعنی اخذ شیء جدید، در عبارت خلیل آمده: « المُشار(که مفعول شورا است) المجتنی للعسل شرت العسل أشوره شورا ومشارة. وأشرته، أشيره إشارة والشورة: الموضع الذي تعسل فيه النخل»[3]
ایشان گفته شورا به صیغه های مختلفش که ذکر کرده یعنی عسل را از کندویش در آوردن.
جوهری دارد: « شرت العسل و اشترتها ای اجتنیتها»
در مصباح دارد: « اجتنیتها» ایشان به اجتنی معنا کرده، خلیل هم گفته: المشار المجتنی للعسل، پس هم در کلام خلیل لفظ «المجتنی» آمده و هم در کلام جوهری هم آمده «اجتنیتها».
ما باید ببینیم خودِ «اجتنیت» چیست و «اجتنی» در لغت عرب به چه معنی است:خلیل میگوید: « والاجتناء: أخذك إياه، وهو جنى ما دام طريا»[4] ، تا زمانی که تر و تازه است یعنی همان ابتدای تکوّنش که هنوز تازه است.
در مصباح دارد: « جَنَيْتُ : الثَّمَرةَ أَجْنِيهاو اجْتَنَيْتُهَا بِمَعْنَاهُ و الجَنَى مِثْلُ الحَصَى مَا يُجْنَى مِنَ الشَّجَرِ مَا دَامَ غَضًّا»[5]
«غضّاً» یعنی «طریّاً تازجاً» یعنی ترو تازه از درخت این ثمر را بگیرد.
حال برویم به سراغ کلام اول خلیل که گفته « المشار المجتنی للعسل» و جوهری دارد: «شرت العسل اجتنیتها» یعنی ماده ی شور و شرت را به اجتنی تفسیر کردند و معنای اجتنی هم معلوم است چیست، پس اولین خصوصیتی که در ماده ی «شاور» و «شرت» به ماده های مختلفش، اخذ شده، همین «اخذ الشیء طریاً» است یعنی چیزی را تازه دریافت کردن و گرفتن، این یک خصوصیت است.
معنای دوم عرض شیء است یعنی چیز را عرضه کردن، «شرتُ» یعنی «عرضتُ»، جوهری دارد:
«شرتُ الدابة شوراً یعنی عرضتها علی البیع»در مصباح المنیر هم دارد که خصوصیت دوم شورا یعنی عرضه کردن برای بیع پس عرضه کردن و چیزی را تازه دریافت کردن، این 2 مورد در ماده ی حقیقت «شور» اخذ شده است، این از معنای لغوی لفظ «شورا».
و اما معنای اصطلاحی که ببیند چقدر زیبا میشود.
معنای اصطلاحی شوراکسی رأیش را به رفیق و صاحب و کسی که طرف مشورتش است، عرضه کند به این غرض و هدف که رأی تازه ای از خلال این بحث و گفت و گو ها و مشورت ها به دست بیاورد، همه ی کسانی که مشورت میکنند انگیزه ای جز این ندارند، انگیزه اینست که خودش یک نظر دارد و رفیقش هم یک نظر دارد که نسبت به نظر خودش، نظری تازه است، یا نظر او را میپذیرد یا نظر خودش را ترجیح میدهد، یعنی با تضارب آراء چه 2 نفر باشند چه بیشتر باشند، یک رأی میانی جدیدی که جامع و بدون نقص باشد، از آن انتزاع میشود.
پس معلوم میشود شورا به معنای مطلق طلب الرأی نیست، بعضی ها را بنده دیدم که تصریح کردند که شورا یعنی طلب رأی، این سخن صحیح نیست زیرا متعلّم از معلّم هم طلب رأی میکند، اصلاً سیرهی عقلائی است که هر جاهلی به عالم رجوع میکند و از او برای طلب رأی سوال میکند این به معنای شورا نیست، بله طلب رأی دخیل در شورا است چون میخواهد رأی جدیدی طلب کند، اما به کیفیت خاصّی که ما عرض کردیم که در شورا اخذ شده است.
این معنای شورا از جهت لغت و اصطلاح بود.
شورا در حکومتما از مطلق شورا بحث نمیکنیم بلکه موضوع کلام ما شورا در امر حکومت است، بحث ما الان مسئله ی شورا در قیادت است که قیادت هم از شئون حکومت است.
اگر بخواهیم وجدانی و میدانی و متنی در شورای در حکومت در خارج تأمّل کنیم، به 3 مرحله و 3 قسم قابل تقسیم است.
1: یکی شورا در قانون: همان اولی که شورا خواست تأسیس شود، اولین دستوری که امام دادند مجلس موسّسان بود برای اینکه قانونی تدوین کنند که این حکومت بر اساس این قانون اداره شود، مجلس موسسان هم کارش همین تدوین قانون بود، که همان خبرگان اول بود.
پس این شورا فقط برای اینست که قانون تعیین کند.
2: قسم دوم شورا برای تعیین شخص رهبری است: آن زمانی که امام فوت کرد، بلافاصله مجلس خبرگان شور کردند و بحث کردند تا کسی را انتخاب کردند.
3: قسم سوم هم شورا برای تعیین وظائف شخص رهبری است: عادتاً اینطور است که رهبری یک وظائف شخصیّه دارد، شخصیّه یعنی در منصب خودش که این وظائف به شخص خودش مربوط است و تصمیم گیرنده خودش است، این یک شأن است.
شأن دیگر اینست که دون حدّ رهبری و غیر از رهبری، کسان دیگری مثل رئیس جمهور و وزرا و غیره، اگر بخواهند در مورد شئون حکومت تصمیمی بگیرند باید با رهبری مشورت کنند و موظّف به شورا هستند، ما بگوییم مثلاً بر هرکسی که مسئولیّتی در نظام دارد، واجب است بدون مشورت کار نکنند؟ بنابراین شور یک تکلیف شرعی برای آنها میشود.
مطلب دیگر اینست که خیر، اساساً مسئله ی شورا اینست که آحاد ملّت و مردم را برای مداخله ی در امر حکومت و مساعدت حکومت به کار گرفتن و برای آنها حقّ رأی قائل شدن و سهیم کردن آنها در اداره ی حکومت، زیرا شخص رهبری و چند وزیر و وکیل که نمیتوانند حکومت را پیش ببرند، برای آنها محال است، رسول خدا هم نمیتوانست، باید مردم و رعیت را به مساعدت بطلبد، و الا به قول امیر المومنین: « لا رأی لمن لا یطاع»، مردم اگر نباشند که مساعدت کنند امکان ندارد حتّی اگر معصوم هم باشد، نمی تواند حکومت را پیش ببرد، این هم یک شورا است.
پس شورا در شؤون حکومت به 3 یا 4 قسم قابل تقسیم است و باید ببینیم آن ادله ای که میآوریم در کدام بخش قابلیّت استدلال دارد.
مثلاً آیه ی شریفه: ﴿و امرهم شوری بینهم﴾[6] در وصف مومنین آمده است.
عرض ما اینست که در آیات شریفه قرآن که شورا آمده است در بعضی از موارد مخصوص شخص رهبری است«و شاورهم فی الامر» یعنی مخاطب شخص رسول خدا است، امر خداوند است که به رسولش میفرماید مشورت کن.
یک سوالی مطرح شده که مگر رسول خدا عالم نبوده، پس چرا امر به مشورت شده است؟ کسی مشورت میکند که یک رأی تازه ای دریافت کند و مثلاً رأیش ناقص است و میخواهد رأیش را کامل کند و به آن عمل کند و بصیرتش بیشتر شود!
حکمت مشورت
به خاطر اینکه رسول خدا به مردم بهاء بدهد و آنها احساس کنند سهیم در امر حکومت هستند زیرا وقتی شخصی خودش را سهیم در امر حکومت میداند طبعاً با جان و دل آن حکومت را مساعدت میکند، زیرا حس میکند حکومت برای خودش است زیرا در آن نظر داده است پس مساعدت میکند، اینکه الان میبینیم فضلاء و طلاب قم با شورای عالی میانه خوبی ندارند برای اینست که آراء این فضلاء و اساتید در تصمیماتشان اخذ نشده است، مثلاً به چند استاد منتخب و برجسته میگفتند چند نفر از شاگردان برجسته و درس خوانت را انتخاب کن، اینها میشود دخالت دادن همه ی فضلاء و همه احساس میکنند حوزه برای خودشان است، تصمیم شورای عالی همان تصمیم خودشان است، شورا باید برای این باشد، و الا رسول خدا که نیازی به مشورت دیگران نداشتند، سرّ همان فلسفه و همان حکمت در این شورا هم هست با اینکه همه ی ما نیاز به این شورا داریم، مقام معظم رهبری هم در مسئله ی بنزین فرمودند من در این قضیه تخصّص ندارم ولی صاحب نظر هایی گفتند و ما هم پسندیدیم و آن را انفاذ میکنم، مشورت نیاز است زیرا انسان که به همه ی شئون قضایا تسلط و علم ندارد، رسول خدا که عالم به همه چیز بود، خدای تعالی او را امر به مشورت کرد و ما هم باید متوجه شأن مشورت شویم.
در مورد این آیه ﴿و شاورهم فی الامر...﴾[7] تمام مفسرین همین را گفتند و غیر این هم نمیتوانستند بگویند که رسول خدا جز برای این غرض امر به مشورت نشدند.
آیه ی ﴿و امرهم شورا بینهم﴾:
در مورد این آیه در مجمع البیان دارد:
«ان المعنیّ بالآیه الانصار(یعنی خدای تعالی دارد انصار را مدح میکند) کانوا اذا ارادوا امراً قبل الاسلام وقبل قدوم النبي صلى الله عليه وآله وسلم اجتمعوا وتشاوروا(انصار عادتشان بود به رسم قبیلهشان و به رسم فرهنگشان قبل از اینکه اصلاً رسول خدا بیاید و پیامبریش اعلام شود، یک کاری میخواستند انجام دهند که دارای اهمیت بود، جمع میشدند و با هم مشورت میکردند و لذا خداوند انصار را مدح کردند) ثم عملوا عليه، فأثنى الله عليهم بذلك(خدای تعالی اینها را مدح کردند)»[8]
این نه میتواند مخصِّص باشد و نه معیِّن معنای مطلوب باشد، لکن این مدحی که خدای تعالی میکند یعنی از نظر من این عمل، عملِ پسندیده ای است و چون این عمل نزد منِ خدا پسندیده است، من اینها را مدح میکنم یعنی دلالت قطعی بر مطلوبیت نفس شورا دارد.
استحباب مشورتاین مسئله به نحو عمومی است، البته قائد و حاکم و امیر و رئیس جمهور و وزیر و وکیل و باقی مسئولین و آحاد مومنین، هیچکدام از این قضیه ی حقیقیه مستثنی نیستند، پس یک امر مستحب برای همه است، اما رسول خدا را امر کرده پس ممکن است کسی بگوید این وجوب دارد چون مقدمة الحکومة است و مقدمة الواجب واجبٌ، اگر رأی مردم را دخیل نکند، بعداً دیگر همکاری نمیکنند و چون حکومت از أوجب واجبات بر نبیّ مکرّم اسلام بود، این مقدمه هم مقدمه ی واجب میشود، این فلسفه ی امر پرودگار به ایشان است نه از باب یک امر مستحبّی، خیر بلکه از باب اینکه مقدمه ی واجب است و وجدان شاهد بر آن است که بدون مشورت مردم هیچ حکومتی تشکیل نمیشود تا چه رسد بخواهد پایدار شود، حتّی اگر تأسیس هم شود ولی بعداً مردم بفهمند که این شخص اول از آنها مشورت گرفت ولی دیگر از مشورت انها استفاده نمیکند، باز هم قیام میکنند پس بنابراین حکومت حدوثاً و استمراراً متوقف بر مشورت است، هم در اصل تأسیس حکومت به نحو قویّ مانند جمهوری اسلامی که با رأی 98 درصدی مردم تأسیس شد نه به نحو سُست و ضعیف و متزلزل مثل کودتا، و هم در استمرارش.
تا به حال ما معنای لغوی را ذکر کردیم و آیات قرآن هم 2 قسم شدند:
یک قسم: خطاب به نبیّ مکرّم است به عنوان اینکه حاکم است«و شاورهم فی الامر»، این امر، امرِ حکومت است، ﴿إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنينَ خَصيماً﴾[9] پیامبر به عنوان رئیس و قائد و رهبر حکومت باید مشورت کند.
قسم دوم: خطاب به عموم مومنین است که البته هیچ مومنی از این قاعده مستثنی نیست، درست است که آیه دارد توصیف میکند ولی استفاده ای که ما میکنیم به نحو قضیه ی حقیقیه است.
پس اولاً ثابت شد استحباب مشورت در مطلق امور و ثانیاً نسبت به حاکم و امیر جنبه ی لزومی دارد به این خاطر که حکومت متوقف بر اینست.
جایگاه مشورت در سیرهو اما نکته ی بعدی که بسیار دارای اهمیت است اینست که ما ببینیم سیره ی مسلمین از عهد نبیّ و بعد عهد نبیّ راجع به مسئله ی شورا چه بوده است، مکانت و جایگاه و قیمت و اعتبار شورا از نظر مسلمین تا چه حدّی بوده یعنی مسلمین چه سیره ای در مسئله ی شورا داشتند، در مسئله ی حکومت و قیادت با شورا انتخاب میکردند یا خیر؟
والسلام علیکم.