1400/12/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایة المرأة علی القضاء
الاستدلال بالنصوص
طایفه سوم روایات، در مجموع فوق حد تظافر هستند، هرچند که تک تک آنها ضعف دارند و البته در بین آنها صحیحه هم هست و لکن تعداد اینها خیلی زیاد است ، فلذا از حد آن تظافری که قاعده آن را عرض کردیم بیشتر است، با اینکه آحاد آن هم ضعیف باشند چون بکثرتها موجب وثوق به صدور هستند لذا از ملاک حجیت برخوردارند.
بعضی از اینها صحیحه هم هستند، مثلاً روایت اول که شیخ کلینی نقل کرده است، صاحب وسائل هم آورده است، که روایات یک و دو و سه از روایات از باب هشتاد و هفت از ابواب مقدمات نکاح است:
( محمد بن يعقوب، عن أبي عبد الله " أبي علي خ " الأشعري، عن بعض أصحابنا، عن جعفر بن عنبسة، عن عباد بن زياد الأسدي، عن عمرو بن أبي المقدام عن أبي جعفر عليه السلام، وعن أحمد بن محمد العاصمي، عمن حدثه عن معلى بن محمد البصري، عن علي بن حسان، عن عبد الرحمن بن كثير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال في رسالة أمير المؤمنين عليه السلام إلى الحسن عليه السلام: لا تملك المرأة من الامر ما يجاوز نفسها فان ذلك أنعم لحالها وأرخي لبالها وأدوم لجمالها فان المرأة ريحانة وليست بقهرمانة...).[1]
زن را بر امور بیش از حد امور شخصی خودش سلطه ندهید، از اموری که از شخص خودش متجاوز می شود و به غیر تعلق می گیرد و از خودش سریان می کند، زن را سلطه ندهید ، «لاتملک»، نهی است، و دلالت دارد که جایز نیست که به اوسلطه بدهید، یعنی زن، در غیر امور شخصی خودش ولایت ندارد، و تعلیل هم فرموده است که « فان المرأة ريحانة وليست بقهرمانة»
ریحانه اشاره به همان گل است، زیرا عرب از گل به ریحانه تعبیر می کند و به ریحانه که ما در فارسی می گوییم ربطی ندارد. مثل گل، حاکی از ظرافت زن است و اینکه زنها زود اثر می پذیرند و احساسات و عواطف آنها بر عقل و درایت و تدبیر آنها غالب است، و لذا زود می شکنند و زود پژمرده می شود و زود دل شکسته می شوند و زود تحت تاثیر واقع می شوند.
« فان المرأة ريحانة وليست بقهرمانة » قهرمانه یعنی در تدبیر و در عظم و اراده راسخ، لذا یک پیرمرد زرنگ هم قهرمان است، زیرا اراده ای دارد و یک أمتی را پیرو خود کرده است و تغییر داده است، در حالی که پیرمرد هشتاد یا نود ساله است، ما به او اطلاق قهرمان می کنیم.
مقصود از قهرمانة، پهلوان نیست که کار های سنگین به او ندهید ، بلکه « لاتملک» قرینه است که مقصود قهرمان جسمی و قوت بدنی نیست، چون آنجا تملک بر سلطه نمی خواهد، آن با کار بدنی است و باید تعبیر دیگری می آورد، مثلاً « لا تحمل علیها افعال الصعبة » یک چنین تعبیری که ظهور در منع از واگذار کردن کارهای ثقیل و سخت جسمی باشد ولی این لاتملک المرأة ما یجاوز شخصها ، این لاتملک یعنی لا تسلطها یعنی به او ولایت و سلطه ندهید.
سوال: تملک در آنجا که یعنی کار سنگین به او نسپار هم بکار می رود؟
جواب: هرگز، این یک چیز خودساخته که نیست هرکسی بگوید که در این معنی هم بکار می رود، آنجا باید بگویند که او را وادار به کار سنگین نکنید ، تعبیر لاتملک یعنی لا تولها ، به او ولایت ندهید.
سوال: در نهج البلاغه آمده است که نامحرمی او را نبیند و او هم نامحرمی را نبیند ، دقیقا بعد از این تعبیر این فراز آمده است، البته این موید است.
جواب: مقصود این است تا که تعبیر لاتملک یعنی لاتولها یعنی به او ولایت ندهید، به اینکه کار سنگین به او ندهید نمی گویند لاتملک.
و این قهرمانه هم در فارسی اشاره به قوت بدنی دارد و در اینجا به این معنی نیست.
سوال: قهرمانه بیشتر به این می خورد که کار سنگین به او ندهید، شما صدر را قرینه می گیرد و ذیل را با آن تفسیر می کنید؟
جواب: صدر دارد لاتملک، یعنی او را مالک و صاحب الاختیار نکن، یعنی صاحب الاختیارِ کار بیش از حد شخصی خودش نکنید.
سوال: قهرمانه به معنی خدمتکار است یا به معنی قهرمان فارسی است؟
جواب:قهرمانه فقط به معنی خدمتکار نیست، قهرمانه به معنی کسی که قوی و قدرتمند است.
سیاق اقتضا می کند که « لاتملک » همان معنای نفیِ نهی از دادن اختیار باشد، نهی از دادن سلطه بر کار باشد.
روایت نهج البلاغه دارد:
( وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَلْ وَ لاَ تُمَلِّکِ الْمَرْأَهَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا فَإِنَّ الْمَرْأَهَ رَیْحَانَهٌ وَ لَیْسَتْ بِقَهْرَمَانَهٍ ).[2]
مخصوصا در روایتِ کافی، چون صدر از قضا را نهی کرده است بعد این را فرمود. این روایت از چندین طریق نقل شده است در مجموع از این نصوص بر می آید که در اموری که به غیر خودش مربوط می شود، آن امور را به او واگذار نکنید، او را مالک نکنید و به او سلطه ندهید.
سوال: حضرت اینگونه می فرماید
( وَ إِیَّاکَ وَ مُشَاوَرَهَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأْیَهُنَّ إِلَی أَفْنٍ [2] وَ عَزْمَهُنَّ إِلَی وَهْنٍ [3]. وَ اکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّهَ الْحِجَابِ أَبْقَی عَلَیْهِنَّ وَ لَیْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِکَ مَنْ لاَ یُوثَقُ بِهِ عَلَیْهِنّ َ).[3] تا می رسد به این فراز؟
جواب: بله درست است، یعنی به جهت رأی نظر دارد، نه به قوت بدنی.
توجه داشته باشید که این ظهور دارد، یعنی به این معنا که لفظ تملک به این معنا است.
روایت دوم روایتی است که صدوق نقل می کند به سندش از جابر بن یزید جعفی در خصال
(...ولا تولى المرأة القضاء...).[4]
و این صریح است، این « لا » ظاهر آن در این است که « لای نافیه » باشد و اظهر این است و می تواند ناهیه هم باشد «لاتتولی المرأة» یعنی نباید زن متولی قضا باشد.
و همچنین می تواند نافیه هم باشد، اگر نافیه هم باشد به معنای آکد در نهی می شود و هر دو تقریب مطلوب ثابت است و دلالت بر نفی مشروعیت دارد لکن هر دو روایتی که ما در اینجا آوردیم سند آن ضعیف است و ما آوردیم که چرا سند ضعیف است.
البته ما روایات را از جهت دلالت می خوانیم ، سند را خودتان ملاحظه کنید.
روایت دیگری که شیخ صدوق نقل کرده است به سندش از حماد بن عمر و انس بن محمد:
( محمد بن علي بن الحسين باسناده عن حماد بن عمرو وأنس بن محمد عن أبيه، عن جعفر بن محمد، عن آبائه في وصية النبي صلى الله عليه وآله لعلي عليه السلام قال: يا علي ليس على المرأة جمعة - إلى أن قال: ولا تولى القضاء ).[5]
یعنی عهده داری قضاء بر زن نیست، لای نافیه در اینجا اظهر است و ناهیه هم می توانیم بگیریم، به این معنی که بعد از چندین فقره حضرت بفرماید که «ولاتولی القضاء»، یعنی تولی به معنای ولّی ، تولّي ، تُولیّة، تولی مؤنث باشد ، یعنی او نباید بر قضا تولیت کند، ولی این معنا مناسب نیست ، چراکه اگر این باشد باید لا تَتَوَّلی المرأة القضاء باشد و لکن دارد لا توّلی چون آنجا « تاء » می گیرد ، مؤنث مغایب « تاء » می گیرد، چون باب تفعّل است، و فعل مغایب ماضی آن تتفعّل می شود یعنی لاتتّولي و اگر چنانچه شما بخواهید بگویید که جایز است که در باب تفعّل یکی از آنها حذف شود و «لاتولّی المرأة القضاء»، این ناهیه می شود ، این حذف و تقدیر میخواهد و اصل، خلاف این است، بهتر این است که همان مصدر بگیریم چون صدر آن هم لیس بود و نافیه بود و اظهر است: «و لیس لها یا علیها تولّي القضاء».
بعضی اشکال کردند که لیس علیها یعنی واجب نیست بر او.
این حرف درست نیست ، قضاء امری نیست که بگوییم بر کسی جایز باشد ، بعد این روایت کراهت آن را بیان کند، قضاء یک امری است که وقتی جایز شد واجب می شود، و در واقع اینگونه است که وقتی می خواهیم نفی کنیم وجوب آن را نفی نمی کنیم بلکه مشروعیت آن را نفی می کنیم، مثل «لاصلاة علی الحائض» ، اصل مشروعیت آن نفی می شود، یعنی قضاء واجب است و یک فریضه است و در صورت نفی، مشروعیت آن نفی می شود،پس اگر نهی باشد که روشن است و ظهور در حرمت دارد، اگر نفی هم باشد باز هم می خواهد مشروعیت قضاء را نفی کند که ظاهر هم همین است.
روایاتی وارد شده است که برای آن امتی از اسلام در آخرالزمان، که حکومت را به دست زن می دهند وعده عذاب داده است ، مثلاً روایت تحف العقول:
رواه الحسن بن علي بن شعبة في تحف العقول مرسلاً عن النبي صلوات الله علیه : ( وإذا كان أمراؤكم شراركم و أغنياؤكم بخلاءكم واموركم إلى نسائكم، فبطن الارض خير لكم من ظهرها ).[6]
« وإذا كان أمراؤكم » بحث در أُمراء و حکومت است « شراركم و أغنياؤكم بخلاءكم واموركم إلى نسائكم » سیاق اقتضاء می کند که این امور اجتماعی و امور حکومت باشد ، در اینجا « فبطن الارض خير لكم من ظهرها» در اینجا مستحق عقوبتی هستید که زمین همه شما را فرو ببرد، در نزد خدای تعالی اینکه همه فرو بروید در زمین بهتر است از اینکه زمین شما را تحمل کند.
سوال: از اطلاق أمورکم إلی نسائکم استفاده کردید؟
جواب: از عموم آن هم می شود استفاده کرد، امور جمع محلی به الف و لام است، یا مضاف باشد، فرق ندارد در اینکه صیغه جمع مضاف باشد یا محلی به الف و لام باشد در إفاده عموم فرقی نمی کند و لذا در اینجا امور همه امور را شامل می شود، البته قدر متقین آن امور حکومت است ، امور اجتماعی است که درنصوص دیگر هم فهمیده می شود.
سوال: وعید به عذاب است یا صرف فرو بردن و از دنیا رفتن است؟
جواب: این خطاب به عموم امت است ، یعنی ای امت برای همه شما در آن زمان بطن ارض برای شما بهتر از روی زمین است، ضمیر کم خطاب به همه امت است.
روایت بعدی از طریق عامه نقل شده است البته به طرق مختلفه از نبی صلوات الله علیه و از اصحاب ما، ابن شعبه در تحف العقول این روایت را از پیامبر صلوات الله علیه نقل کرده است
( وقال صلى الله عليه وآله: لن يفلح قوم أسندوا أمرهم إلى امرأة ).[7]
من این روایت را در مقاتل هم دیدم که سید الشهداء در خطبه ای با سپاه ابن زیاد آورده است که آنها را مذمت می کرد به اینکه شما مثل آن قومی هستید که آنها حکومت و اختیار خودشان را به دست زن دادهاند.
در اینجا البته از تحف العقول نقل کردیم ولی اگر فحص شود مطمئن هستم که از طریق دیگر هم در نصوص ما هست، که این هم دلالت دارد به اینکه همان امور حکومت است، این « أمرهم » ، در اینجا به معنی حکومت است.
روایت دیلمی فی اعلام الدین :
( اعلام الدين: للديلمي، عن عبد الله بن سليمان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: ليأتين على الناس زمان يظرف فيه الفاجر ويقرب فيه الماجن، ويضعف فيه المنصف، قال: فقيل له متى يا أمير المؤمنين؟فقال: إذا اتخذت الأمانة مغنما، والزكاة مغرما، والعبادة استطالة، والصلة منا، فقيل: متى ذلك يا أمير المؤمنين؟ فقال: إذا تسلطن النساء وتسلطن الإماء وأمر الصبيان ).[8]
« ليأتين على الناس زمان يظرف فيه الفاجر» یعنی اینکه خیلی به شخص فاجری احترام گذاشته می شود ، «ويقرب فيه الماجن» یعنی کسی که بیاید و چاپلوسی کند « و یضعف فیه المنصف » انسان منصفی که زبان چاپلوسی ندارد این شخص همیشه سرخورده و تضعیف شده است، « قال: فقيل له متى يا أمير المؤمنين؟ » آن زمان چه زمانی است « فقال: إذا اتخذت الأمانة مغنما » امانت را که به دست اشخاص می دهید انگار که مال خودشان است، و خیانت در امانت می کنند و عادت آنها این است که فکر می کنند می توانند از امانت استفاده کنند « والزكاة مغرما » زکات و صدقه را برای خود استنکاف و ضرر می بینند « والعبادة استطالة » عبادت را وقت کشی می دانند، یعنی طولانی شدن عبادت را وقت کشی میدانند « و الصلة منا » اگر به کسی صله رحم هم می کنند منت می کنند که ما آمدیم و به شما سرزدیم، یک جوری رفتار می کنند کأنه منتی بر سر طرف مقابل باشد در حالی که وظیفه خودشان می دانند « فقيل: متى ذلك يا أمير المؤمنين؟ » بیشتر بیان بفرمایید که چه زمانی است « فقال: إذا تسلطن النساء وتسلطن الإماء وأمر الصبيان ».
این زمانی است که زنان تسلط پیدا کنند، و یکی از مصادیق بارز تسلط آنجایی است که زنان بر عموم مجتمع مومنین تسلط پیدا کنند، علاوه بر موارد خانه و علاوه بر امور جزئی ، مصادق بارز آن آنجایی است که تسلط زن بر مجتمع مؤمنین باشد، این قدر متیقن است و روایت علی بن ابراهیم در تفسیرش به سندش از عبدالله بن عباس نقل کرده است:
ما رواه علي بن إبراهیم في تفسیره بسنده عن عبدالله بن عباس عن النبي صلوات الله علیه قال في حدیث:
( إن من أشراط القيامة إضاعة الصلاة- ألی أن قال- فعندها إمارة النساء ، ومشاورة الاماء ، وقعود الصبيان على المنابر...).[9]
« إن من أشراط القيامة » این أشراط القیامة که در نصوص مختلف آمده است یعنی مقصود آن پدیده های است که عذاب و استحقاق عقاب می آورد و اینها همیشه از اشراط الساعة بیان می شود، نه اینکه حوادث طبیعی مراد باشد. اگر از میان افعال مردم با عنوان اشراط الساعة نقل شود ، یعنی اینها استحقاق عقوبت می آورد ، تمام نصوصی که آمده معنای آن این است « إضاعة الصلاة » که موجب عذاب است، تا اینکه فرمود « فعندها إمارة النساء » این تصریح است که زنان امارت پیدا کنند، یکی از مصادیق امارت، قضاء است که اصل حکم در دست او است « ومشاورة الاماء ، وقعود الصبيان على المنابر » یعنی افرادی که از دین چیزی نفهمیدند و سیاست آنها همان شهوت آنها است، اینها منبرها را در دست می گیرند که بعضی از روایت دارند که مقصود از این فراز بنی امیه و بنی عباس بودهاند.
روایت صحیحه حمران که از همه اینها جالب تر است چرا که هم سنداً صحیحه است و هم اینکه روایت آن عجیب است:
( مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ حُمْرَانَ ) همه اینها از ثقات هستند ( قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام في حدیث طویل : فَإِذَا رَأَيْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَيْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَادَ وَ رَأَيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلُقَ وَ أُحْدِثَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ وَ وُجِّهَ عَلَى الْأَهْوَاءِ وَ رَأَيْتَ النِّسَاءَ وَ قَدْ غَلَبْنَ عَلَى الْمُلْكِ وَ غَلَبْنَ عَلَى كُلِّ أَمْرٍ لَا يُؤْتَى إِلَّا مَا لَهُنَّ فِيهِ هَوًى... فَكُنْ عَلَى حَذَرٍ وَ اطْلُبْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّجَاةَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّاسَ فِي سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ...).[10]
« فَإِذَا رَأَيْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ » دیگر چه مصیبتی بالاتر از این « وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ » اهل حق رفتند یعنی اهل حقی دیگر در بین نیست و انسان های حق گو وجود ندارند ، همه می شوند تملق گو ، یعنی یک نفری که همه از او تعریف می کنند و همه به سمت او می روند اگر چه او یک کارهایی هم انجام داده باشد که مورد پسند خدا نیست و مخالف آیات است و مخالف بعضی از روایات است ولی جامعه که به دنبال او بروند، اینها هم به دنبال او می روند و اینها حق را نمی خواهند، اینها می خواهند که در میان جامعه هر چه که طلب می کنند و می گویند ، اینها هم همان را انجام بدهند « وَ رَأَيْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَادَ وَ رَأَيْتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلُقَ » ،یعنی قران مُندرس میشود، البته مقصود عمل به قرآن است، وإلا چاپ و زیبایی و زر و زیور قرآن که روز به روز بیشتر می شود، مقصود عمل به قرآن است « وَ أُحْدِثَ فِيهِ مَا لَيْسَ فِيهِ » چیزهایی در مورد قرآن گفته می شود که قرآن هرگز چنین چیزی را تحمل نمی کند که زن در کوچه و بازار با تبرج جاهلی و با موی سر و امثال ذلک در میان رجال اجانب خیلی راحت با هم بگو و بخند داشته باشند این خلاف قرآن است، این را به عنوان اینگونه اشخاص را کسی بخواهد به آیه ای تمسک کند یا به روایتی و به اسم اسلام اینها را بچسباند این در واقع می شود همان کسی که در این فقره آمده است « وَ وُجِّهَ عَلَى الْأَهْوَاءِ » مطابق هر چیزی که به خیال خودشان است و به مراد خودشان است ، آیه ای می آورند که روش خودشان را توجیه بکنند « وَ رَأَيْتَ النِّسَاءَ وَ قَدْ غَلَبْنَ عَلَى الْمُلْكِ وَ غَلَبْنَ عَلَى كُلِّ أَمْرٍ » اینجا چون «غلبن» علی کل امر آورده است، این قرینه است که آن ملک مقصود در همان امارت است، چون این دو را جدا از هم آورده است پس معلوم است که این ملک آن کل امر نیست، و حضرت تکرار هم کرده است « لَا يُؤْتَى إِلَّا مَا لَهُنَّ فِيهِ هَوًى » آن زمان بر هر امری که زنان بخواهند در اختیار آنها قرار می گیرد.
سوال: آیا مُلک دلالت بر قضاء هم می کند یا فقط حکومت را می گوید؟
جواب: قطعاً دلالت بر قضاء می کند، یکی از مصادیق و عمده سلطه بر ملک، حکم است که بتواند بر فروج و دماء و نوامیس و اموال جامعه حق تصرف و امر و نهی داشته باشد، و فقط حکومت نیست و البته حکومت از مصادیق بارز آن است.
« فَكُنْ عَلَى حَذَرٍ » اگر در چنین زمانی بودید از این جامعه فاصله بگیرید « وَ اطْلُبْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ النَّجَاةَ » برای خود همیشه راه مخلَص را بگیر تا آلوده به این نشوید و آلت دست اینها نباشید ( قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: کُنْ فِی الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ )[11] ، از این قبیل باشید این همان مصداق فتنه اعظم است و فتنه ای بالاتر از این نیست « وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّاسَ فِي سَخَطِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » در این فرض مردم همه در خشم پروردگار هستند.
این روایت هم دلالت دارد، من به شما اطمینان می دهم که اگر شما چنانچه بخواهید بگردید و این طایفه از روایات را که فقط در مورد عذابهای آخر الزمان و اشراط الساعة آمده است که زن هر چه از ملک و قدرت و هوی بخواهد برای او تامین می شود، بر همه امور اجتماعی قبضه می کنند بر ملک وامارت، اینها زیاد است، و اینها هم یک طایفه ای از روایات هستند که فقیه می توان به آن استدلال کند.
این روایات زیاد هستند، اگرچه فقط آخری صحیحه بوده و بقیه اخبار ضعاف است، بعضی، نهی از تولي قضاء بود و بعضی به صورت عذاب بر امتی که بخواهند به زن تولیت بدهند و زن را مسلط بر امور قضاء کنند، بعضی ها اینکه فی نفسه اصلا زن صلاحیت ندارد که بیش از از حد امور شخصی خودش به او تولیت داده شود، به السنه مختلف نهی و تحریم تولي قضاء را برای زن دلالت دارند و ....